1399/5/28 ۰۴:۳۰
«شورشیان نشئه و مسرور از پیروزیشان، با شعار «مرگ بر مصدق» وارد منزل او شدند و شروع به غارت و چپاول كردند. آنها در كمتر از یك ساعت خانه را زیر و رو كردند و هر چه میتوانستند با خود بردند. اوباش و پرسنل نظامی كه آنها را همراهی میكردند، با هر شیئی كه بتوان تصورش را كرد از خانه خارج شدند: میز، صندلی، پرده، یخچال، تشك، گنجه، اشیای تزیینی، جواهرات، وسایل حمام، قالی، كارد و چنگال و حتی وسایل شخصی مانند قرآن موجود در منزل. نیم ساعت بعد ازغارت و چپاول منزل مصدق، یكی از قالیهای نفیس او به قیمت 1500 تومان فروخته شد.» (پشت پرده كودتا، علی رهنما، ص 418)
مروری بر كتاب «پشت پرده كودتا» نوشته علی رهنما
محسن آزموده: «شورشیان نشئه و مسرور از پیروزیشان، با شعار «مرگ بر مصدق» وارد منزل او شدند و شروع به غارت و چپاول كردند. آنها در كمتر از یك ساعت خانه را زیر و رو كردند و هر چه میتوانستند با خود بردند. اوباش و پرسنل نظامی كه آنها را همراهی میكردند، با هر شیئی كه بتوان تصورش را كرد از خانه خارج شدند: میز، صندلی، پرده، یخچال، تشك، گنجه، اشیای تزیینی، جواهرات، وسایل حمام، قالی، كارد و چنگال و حتی وسایل شخصی مانند قرآن موجود در منزل. نیم ساعت بعد ازغارت و چپاول منزل مصدق، یكی از قالیهای نفیس او به قیمت 1500 تومان فروخته شد.» (پشت پرده كودتا، علی رهنما، ص 418)
این پرده آخر از تراژدی شومی است كه حدود ساعت 7 عصر روز چهارشنبه 28 مرداد سال 1332 خورشیدی، پس از 28 ماه تصدی محمد مصدق بر دولت، با اشغال خانه او رخ داد؛ مهاجمان عبارت بودند از اوباش، پرسنل تزریق شده پلیس، افراد گارد مسلح گمرك، ارتش، نیروی هوایی و گارد شاهنشاهی، گروههایی از فداییان شاه، واحدهای تانك و خدمه آنها، دوستان بومی عملیاتی سیا از جمله جلالی و كیوانی، سازمانهای همدست كودتا مانند «سومكا» متعلق به منشی زاده، «حزب ذوالفقار» متعلق به ملكه اعتضادی، «حزب آریا» متعلق به سپهر، «حزب زحمتكشان» متعلق به بقایی، «مجمع مسلمانان مجاهد» كاشانی و شمس قناتآبادی و باند پروین آجدان قزی (همان، 408) .
یك كتاب تازه درباره كودتا
درباره كودتای 28 مرداد كتاب و مقاله و گفتار و نوشتار كم نیست، با اینهمه علی رهنما معتقد است كه تاریخنگاری ما از این دوره، در طفولیت خود به سر میبرد. عمده آثاری كه در این زمینه منتشر شده، اعم از خاطرات و روایتهای مستقیم و غیرمستقیم شفاهی و غیرشفاهی و اسناد داخلی و خارجی و آثار و مقالات تحقیقی، در سطح كلیات و مشهورات مانده و آثار تحقیقی و پژوهشی جزیی نگرانه كمی در این زمینه نوشته شده است. بحث درباره چند و چون آسیب نگاری تاریخ نگاری ایرانی بهطور عام و موضوع 28 مرداد بهطور خاص، مجالی دیگر میطلبد.
علی رهنما، خود پژوهشگری است كه در این زمینه تحقیقات مفصلی صورت داده و آشنایان با پژوهشهای تاریخ معاصر، او را با كتاب «نیروهای مذهبی بر بستر حركت نهضت ملی» میشناسند، اثری مفصل و خواندنی كه به بررسی دقیق نقش و عملكرد سه جریان- چهره مذهبی موثر در نهضت ملی میپردازد: 1- آیتالله بروجردی، 2- آیتالله كاشانی و 3- شهید نواب صفوی و جریان فداییان اسلام. رهنما، استاد اقتصاد در دانشگاه امریكایی پاریس و نوه زین العابدین رهنما، نویسنده، پژوهشگر، سیاستمدار نامآشنای دورههای قاجار و پهلوی است. او غیر از دو پژوهش مذكور، نویسنده تك نگاری ارزندهای درباره دكتر علی شریعتی با عنوان «مسلمانی در جستوجوی ناكجاآباد» است و در سال 2011 كتابی با عنوان «خرافات همچون ایدئولوژی در سیاست ایرانی» نگاشته و همچنین راجع به احیاگران اسلام در عصر حاضر از جمله سید جمالالدین اسدآبادی، مودودی، حسن البنا، سید قطب و امام موسی صدر تحقیقاتی كرده است. او همچنین كتابی با عنوان «رفورماسیون شیعی در ایران» راجع به زندگی و الهیات شریعت سنگلجی نوشته كه انتشارات راتلج آن را منتشر كرده است. به تازگی هم كتاب تازهای از علی رهنما با عنوان «پشت پرده كودتای 1332 در ایران» با عنوان فرعی «اوباش، فرصت طلبان، ارتشیان، جاسوسان» با ترجمه فریدون رشیدیان به همت نشر نی منتشر شده است.
خرده تاریخ مفصل 28 مرداد
ترجمه فریدون رشیدیان از «پشت پرده كودتای 1332 در ایران» نوشته علی رهنما در 547 صفحه، از پیشگفتار، مقدمه، هفده فصل و نتیجهگیری تشكیل شده است. فصلهای اول و دوم، به زمینههای شكلگیری ایده كودتا و قوت گرفتن آن اختصاص دارد، فصل سوم بازخوانی ماجرای 9 اسفند 1331 و از رو بستن شمشیرها و عیان شدن مخالفتهاست، فصلهای چهارم تا ششم به طرحریزی و در نهایت شكست كودتای اول (24 مرداد) اختصاص دارد، فصل هفتم تا فصل چهاردهم روایتی از بازآرایی نیروها برای اجرای كودتایی محلی ارایه میشود. فصل پانزدهم به نحوه عملكرد نمایندگان مذهبی در جریان كودتا با تاكید بر چهار شخصیت برجسته یعنی آیتالله بهبهانی، آیتالله كاشانی، آیتالله العظمی بروجردی و سید مجتبی نواب صفوی اختصاص دارد، فصل شانزدهم پاسخ مولف است به این پرسش كه چرا كودتای دوم موفق شد و فصل هفدهم بحثی است در این پرسش تكراری و بسیار بحث برانگیز كه آیا خروج یا اخراج مصدق از دولت، كودتا بود یا انتقال قانونی قدرت.
در ابتدای كتاب پس از پیشگفتار، روزشماری 10صفحهای از وقایع مرتبط از 6 اردیبهشت 1330 یعنی نخستوزیر شدن مصدق بعد از اخذ رای اعتماد مجلس تا 28 مرداد 1332 كه ارایه شده است. در انتهای كتاب هم پیش از منابع و نمایه، معرفی كوتاهی از شخصیتهای كلیدی این داستان ارایه شده است. در بخش منابع غیر از كتابهای فارسی و انگلیسی آشنا اعم از خاطرات و اسناد و روایتها، به اسناد وزارت خارجه بریتانیا، آرشیو شركت نفت بریتانیا، روابط خارجی امریكا، آرشیو امنیت ملی امریكا و تاریخهای شفاهی بر میخوریم. در میان آثار كمتر شناخته شده كتابهایی چون رفقای بالا (م. كی مرام)، من و روزگارم (د. همایون)، در كوچه و خیابان (ع. منظرپور) به نظر میرسد. همچنین در كتاب، چهار نقشه تهران سال 1332 با توضیحات و نشانهها برای نشان دادن مراحل چهارگانه اجرایی شدن كودتای دوم (28 مرداد) ارایه شده است. رهنما خود در پیش گفتار آن را «خردهتاریخ» (micro-history) مفصل وقایعی خوانده كه در 28 مرداد به اوج رسیده و نوشته است: «این كتاب نه درباره مصدق است و نه فهرستی است از هدف دولت او و دستاوردها یا شكستهای این دولت، بلكه بیشتر پژوهشی است در باب سرنگونی مصدق و نیز در خصوص شرایط تحقق این سرنگونی». در ادامه مروری خواهیم داشت بر مهمترین رووس مطالبی كه در كتاب آمده است.
كودتایی با كمك «اینها»
«الو، الو اینجا تهران. مردم، خبرهای بشارتآمیز! تا چند لحظه دیگر تیمسار زاهدی، نخست وزیر شاه، پیام شاهنشاه را قرائت خواهد كرد... مصدق خائن فرار كرده است... امروز مردم تهران قیام كردند». از حدود ساعت سه و نیم عصر روز 28 مرداد 1332 كه مهدی میراشرافی سردبیر روزنامه آتش در رادیو تهران این پیام را خواند تا ربع قرن پس از آن و بلكه برخی تا به امروز، بر «خودجوش بودن» «قیام ملی یا رستاخیز تودههای مردمی» در 28 مرداد اصرار دارند، به تعبیر علی رهنما، آنها سه دستهاند: 1- آنها كه از نظر سیاسی و ایدئولوژیك با روسای خارجیشان همدلی دارند 2- كسانی كه از دشواریهای دوران مصدق به ستوه آمده بودند و 3- آنها كه از توضیح جزییات وقایع بین كودتای اول (24 مرداد) و دوم (28 مرداد) ناتوانند. شاه خود در روز 31 مرداد 1332 یعنی 3 روز پس از كودتا، در دیدار با كرمیت روزولت، «مردی مرموز و تا حدی گزافهگو، مسوول عملیات مشترك سیا و اینتلیجنس سرویس به نام آژاكس» میگوید: «من تاج و تختم را مدیون خدا، مردمم، ارتشم و نیز شما هستم». او چند ساعت بعد در دیدار با لوی هندرسن، سفیر امریكا در ایران، با چشمانی خیس میگوید كه «معجزه نجات ایران» در 28 مرداد «به دلیل دوستی غرب، وطنپرستی مردم ایران و وساطت خدا» به وقوع پیوسته است. البته شاه 8 سال بعد در كتاب « ماموریت برای وطنم» دیگر از «دوستی غرب» به عنوان عاملی برای پیروزی در كودتای 28 مرداد یاد نمیكند. او حتی در بهمن 1349 در جریان مذاكرات داغ بر سر قیمت نفت با كمپانیهای نفتی، با خشم به علم، وزیر دربارش گفت: «اینها (غربیها) اگر فكر میكنند میتوانند مثلا در ایران... یكی دو میلیون دلار خرج كنند و كودتا بكنند، دیگر این حرفها گذشته است».
«مصی بر نفت انگلیس چنگ میاندازد»
محمد مصدق به نظر علی رهنما چهار ویژگی داشت: 1- وطن پرست واقعی بود 2- غیرقابل انعطاف و مصمم بود3- تحصیلكرده بود اما مجذوب هر آنچه غربی است، نبود4- به پشتیبانی مردم اعتقاد داشت. در نتیجه از همان ابتدا كه نفت را ملی كرد، انگلیسیها بر آن بودند كه اولا معامله با او غیرممكن است و ثانیا نباید به او امتیاز داد و ثالثا باید او را تخریب كرد. دو ماه بعد از نخست وزیر شدن مصدق در اردیبهشت 1330 شپرد سفیر انگلیس به وزارت خارجه كشورش نوشت: «باید هر چه میتوانیم انجام دهیم تا كنار رفتن مصدق تسریع شود». اما آنها میدانستند كه در این كار نمیتوانند به شاه جوان (31ساله) ایران اعتماد كنند و در این زمینه به رهنمودهای فردی چون سید ضیاء بیشتر توجه میكردند؛ كودتاچی شناخته شدهای كه 9 ماه پس از به قدرت رسیدن مصدق به میدلتون كاردار سفارت بریتانیا گفته بود: «شاید غیر از كودتا هیچ راه دیگری وجود نداشته باشد».
البته بریتانیاییها به رغم میل باطنی، در نهایت چشم امید به همراهی ایالات متحده بسته بودند. وقایع 25 تا 29 تیرماه 1331 یعنی استعفای مصدق، بر سر قدرت آمدن قوام و شكست سخت او، «كابوس دردناك و بی پایانی برای انگلیسیها و امریكایی ها» رقم زد. انگلیسیها متوجه شدند كه تنها راه بركناری مصدق كودتا است. آنها از 30 تیر 5 درس گرفتند: 1- بركناری مصدق از طریق راههای قانونی امكانپذیر نیست 2- «تنها چیزی كه مانع از افتادن ایران به دست كمونیستها میشود یك كودتا است»، این یك «برساخت جعلی» از سوی بریتانیاییها برای همراه كردن امریكاییها بود 3- جستوجو برای یافتن جانشینی برای مصدق در میان نظامیانی چون زاهدی و حجازی 4- شاه غیرقابل اعتماد و اتكاست و از تصمیمگیری عاجز است 5- باید خودشان مداخله كنند.
چند روز پس از قیام 30 تیر، سم فال، رایزن سفارت انگلستان، نخست با سید ضیاء و سپس با دست راست او اسدالله رشیدیان دیدار كرد. پیشنهاد رشیدیان این بود: «كودتایی در حمایت از تیمسار زاهدی». یك ماه پس از كودتا، مصدق 136 افسر غالبا جوان ارتش را بر كنار كرد، آنها به سرعت دو سازمان تشكیل دادند: 1- «كانون افسران بازنشسته»: سازمانی رسمی و قانونی و 2- «فداییان شاه» یا «فداییان شاه و ارتش»: یك سازمان مخفی و زیرزمینی. در 21 مهر 1331 چند ماه پس از تشكیل دو سازمان مذكور، حسین فاطمی، سخنگوی دولت مصدق، از یك كودتای قریبالوقوع سخن میگوید و خبر دستگیری عبدالحسین حجازی، تیمسار بازنشسته و حبیبالله رشیدیان و پسرانش اسدالله و قدرتالله را در تبانی با یك «سفارت بیگانه» تایید میكند. به دنبال آشكار شدن این توطئه، در 30 مهر، سفارت انگلستان در ایران بسته شد و پرسنل دیپلماتیك به تدریج اخراج شدند.
با اخراج انگلیسیها، عرصه بر فعالیت آنها در ایران تنگ شد و در آبان 1331 ماموران اطلاعاتی انگلیس با كرمیت روزولت در لندن تماس گرفتند و به او گفتند «جز به سرنگونی مصدق» فكر نمیكنند. آنها برای تحریك امریكا بر «مترسك كمونیسم» تاكید میكردند. با به قدرت رسیدن دولت جمهوریخواه آیزنهاور در 30 دی 1331 تردیدهای امریكا برای همكاری با بریتانیا برای سرنگون كردن مصدق برطرف میشود. از این زمان به بعد ملاقاتهای میان سیا وامای سیكس افزایش مییابد و به سیا اجازه داده شد كه «در اسفند ماه 1331 به تهیه طرح كودتا برای زمانی نامعلوم» بپردازد. دو هفته بعد در 15 فروردین 1332 آلن دالس رییس سیا، بودجهای یك میلیونی برای سقوط مصدق از هر طریقی تصویب میكند. این میان آنچه تردیدهای امریكا را در همراهی بر طرف كرد، وقایع موسوم به 9 اسفند 1331 است. در این مدت، نیروهای داخلی مخالف مصدق نیز گامهای موثری در تضعیف او برداشتند. «در بهمن 1331 متحدان كاشانی به تیمسار زاهدی، شاه و حلقه دوستداران انگلیس و مخالف مصدق پیوستند» (ص93) در این فاصله برادران رشیدیان نیز «با وجود اكراه اولیهشان برای كاركردن با امریكاییها، در نهایت با این همكاری موافقت كردند».
آزمودن تاكتیكها
سه شورش خان بختیاری در اواخر بهمن 1331، رویداد 9 اسفند و قتل محمد افشار طوس (2 اردیبهشت1332) تلاشهایی بودند برای «سفت كردن طناب دور گلوی دولت مصدق». شاه دو روز بعد از نامه مصدق در 30 بهمن مبنی بر استعفایش در 5 اسفند، به او اطلاع داد كه میخواهد كشور را ترك كند. نقشه مخالفان این بود كه 1- مصدق را قدرت طلب معرفی كنند2- با احساسات ارتش و طرفداران سنتی سلطنت بازی كنند 3- جمعیتی را نزدیك كاخ سلطنتی كه مجاور خانه مصدق بود گرد آورند. مصدق از ابتدا با طرح خروج شاه مخالفت كرد. از سوی دیگر در روز 9 اسفند، شعبان جعفری، سردسته شناخته شده اوباش تهران، بعد از دریافت دستور از آیتالله كاشانی، به قصد تعطیل كردن بازار، از منزل كاشانی خارج و عازم آن شد تا جمعیتی گرد آورد تا از خروج شاه جلوگیری كنند. آیتالله بهبهانی كهنسال، از چهرههایی بود كه د رآن روز شخصا برای جلوگیری از سفر شاه، جلوی كاخ سلطنتی حاضر شد و «كم و بیش شاه را تهدید كرد». «ائتلاف بهبهانی-كاشانی (علمای 9 اسفند)، سعی كرد شكافی آشتیناپذیر میان شاه و مصدق به وجود آورد؛ به علاوه، مصدق را دشمن شاه جلوه دهد و به مردم فشار آورد تا میان پادشاه و نخستوزیرش، پادشاه را برگزینند». در مقابل آیتالله بروجردی از وقایع نهم اسفند آزرده خاطر شد و تلاش كرد میان طرفین آشتی ایجاد كند.
ماجرای بعدی، ربودن محمد افشار طوس، رییس پلیس مصدق توسط افسران دو سازمان كانون افسران بازنشسته و فداییان شاه بود. گروه برنامهریز این ماجرا، حسین خطیبی و مظفر بقایی بودند. آنها میخواستند دولت مصدق را بی ثبات كنند و با ایجاد رعب و وحشت، جو ناامنی به وجود آورند. تیمسار زاهدی رییس كانون افسران بازنشسته، مستقیما در توطئه قتل افشار طوس نقش داشت. سازمان افسران بازنشسته در قتل افشار طوس با سه سازمان ذوالفقار (ملكه اعتضادی و سید ضیاء)، آریا (تیمسار ارفع و سرهنگ دیهیمی) و گروه نازیستی سومكا (منشیزاده) و مجمع مسلمانان مجاهد شمس قناتآبادی و حزب زحمتكشان ارتباط داشتند. از دید علی رهنما، اگرچه 9 اسفند موفق بود، اما توطئه قتل افشار طوس در نیل به اهدافش موفق نشد. او در فصل سوم كتابش در پاسخ به پرسش «در 9 اسفند چه كسی فرا میخواند و چه كسی اجابت میكند؟» به تفصیل به اشخاص و افراد و اهداف گروههای مذكور دخیل در قتل افشارطوس، ایدئولوژی و عمكردشان میپردازد و از چفت و بست آنها با گروههای اوباش و بزنبهادر از سویی و نظامیان از سوی دیگر پرده بر میدارد.
كودتای اول و شكست آن
طرح اصلی و اولیه آژاكس (TPAJAX) را سازمان جاسوسی انگلیس ارایه كرد، یك همكاری سهجانبه میان شاه (دربار)، چرچیل (ایدن) و آیزنهاور (برادران دالس). در این طرح تنها ماهانه 60 هزار دلار برای زاهدی در نظر گرفته شده بود، به علاوه بودجههایی برای تبلیغات ضدمصدقی. جلالی و كیوانی از مهرههای اصلی تبلیغات علیه مصدق بودند و اردشیر زاهدی، فرزند تحصیل كرده فضلالله، رابط مخفی تیمسار و طراحان كودتا بود. برادران رشیدیان، بركشیدگان سید ضیاء، تحت عنوان «گروه انگلیسی» با اینتلیجنس سرویس ارتباط داشتند و مهره اصلی آنها، اسدالله بود كه بهشدت سیدضیا را تحسین میكرد و به او علاقه وافری داشت. او همچنین بسیار به شاه وفادار بود و خود را «غلام» او میخواند. و تا پایان، مورد اعتماد شاه بود و با اشرف پهلوی، روابط سیاسی و اقتصادی وثیقی داشت. نقش او در كودتای 1332 منحصر به فرد بود، این «پدرخوانده ایرانی» شبكه قدرتمندی داشت و با اصناف مختلفی از میوهفروشان و آجیلفروشان و بستنیفروشان و نانواها و قصابها، تا صاحبان كشتارگاهها و رستورانها ارتباط داشت. «پایه قدرت رشیدیان در جنوب تهران قرار داشت» و چهار اوباش جنوب تهران، حسین رمضون یخی، طیب حاج رضایی، بیوك صابر و محمود مسگر به او خدمت میكردند.
در كنار شبكه اوباش و نظامیان، شبكهای تبلیغاتی تحت هدایت «برادران بوسكوئی» (به نوشته ویلبر) به سیا در پیشبرد كودتا كمك میكردند. به نظر رهنما، احتمالا اینها، جلالی و كیوانی بودند، دو روزنامهنگار دست راستی و ضد كمونیسم كه پیشتر در روزنامه اطلاعات و سپس تهران مصور كار كرده بودند و جزو باند شاهزاده اشرف بودند. مهمترین فعالیت آنها، توزیع پولهای سیا بین اشخاص، سازمانها، فعالیتها و روزنامههای ضدكمونیستی بود. رهنما در كنار این دستهها، از سازمان جدید جنگی سیا تحت هدایت روزولت، جرج كارول (افسر عملیاتی) و جوزف گودوین (رییس پایگاه سیا در تهران) یاد میكند كه به كمك سرهنگ عباس فرزانگان، از ماموران پایگاه سیا و اخوی و باتمان قلیچ و زند كریمی و آزموده به سازماندهی نظامیان مخالف مصدق برای كودتا پرداختند.
اما میدانیم به رغم برنامهریزیهای دقیق این گروههای نظامی و غیرنظامی، كودتای اول، لو میرود و در نتیجه تاخیر در حركت نظامیان، با دستگیری مهرههای اصلی (مثل سرهنگ نصیری) در ساعات ابتدایی صبح روز یكشنبه 25 مرداد 1332 شكست میخورد. شاه و ملكه (ثریا) از كلاردشت به خارج از كشور پرواز میكنند و زاهدی مخفی میشود. رهنما نشان میدهد كه همهچیز از بین نرفت و طرحهای جایگزین هنوز موجود بودند. بخش نظامی خیلی سریع، افرادی را جایگزین كرد و تماسش را با افسرانی كه در نقشه اول به آنها آسیبی وارد نشده بود، حفظ كرد. خیلی زود طرح كودتای دوم توسط نیروهای نظامی و غیرنظامی ریخته شد و غیرنظامیها یعنی اوباش و فرصت طلبان اهمیت یافتند.
كودتای تركیبی دوم
بدیعترین و جذابترین بخش كتاب «پشت پرده كودتا» بحث مفصل درباره كودتای دوم است. رهنما نشان میدهد كه چگونه پس از شكست كودتای نخست، طراحان و عاملان كودتا كوشیدند با راه انداختن «تظاهرات عظیم» تحت حمایت و هدایت نظامیان، از «اتحاد توده مردم و ارتش» برای سرنگونی مصدق بهره بگیرند. این امر به همكاری و هماهنگی اوباش جنوب تهران و واحدهای نفوذی در ارتش بستگی داشت. رهنما نشان میدهد كه چهرههای نظامی مهمی چون زاهدی، تیمسار هدایتالله گیلانشاه، فرزانگان مامور رسمی امریكا و سردسته افسران توطئهگر و حلقه سرهنگ زندكریمی، برادران رشیدیان و اردشیر زاهدی، حسین قلی اشرفی، آزموده و عمده افراد شبكه فداییان شاه (چهل فرمانده خط مقدم) آزاد بودند و با قدرت طرح كودتای دوم را پیش بردند.
در شب 26 مرداد در سفارت امریكا، كرمیت روزولت و جرج كارول «با حضور سران گروهشان (یعنی زاهدیها، تیمسار گیلانشاه، فرزانگان و برادران رشیدیان) یك شورای جنگ ترتیب دادند» و در پایان 4 ساعت جلسه، عملیاتی برای روز چهارشنبه 28 مرداد تدارك دیدند. روزولت و ویلبر هم گفتهاند كه كودتای 28 مرداد از پیش طرحریزی و مهندسی شده بود. برنامه این كودتا «تظاهرات عظیم مردمی بود» كه بر دو عنصر جدا از هم (اما مرتبط) استوار بود: 1- عنصر نظامی و 2- عنصر غیرنظامی. همزمان تلاش شد شرایط مساعد روانی برای كودتا فراهم سازند و در این زمینه برادران بوسكوئی و بهبهانی و مطبوعات ضد مصدقی چون داد (عمیدی نوری) و شاهد (بقایی) نقش كلیدی ایفا كردند.
ضربه نهایی
روز قبل از 28 مرداد، «كودتاسازان» نظامی و غیرنظامی (اوباش و فرصت طلبان) «تظاهرات عظیم» را تدارك دیدند، مخالفان سلطنت را سركوب كردند و طرفداران را ترساندند و برای حمله نهایی آماده شدند. خیابانها برای «مردم شاه دوست» آماده شد و در نهایت صبح روز 28 مرداد، «كودتای دوم با حركت گازانبری اوباش شروع شد». از اوایل صبح، 4 ستون اوباش گردن كلفت از چهار محله مختلف در جنوب تهران در طول خیابان مولوی، جمع شدند: ستون اول به عهده طیب و طاهر حاج رضایی، ستون دوم به رهبری حسین اسماعیل پور (رمضون یخی) و برادرش، ستون سوم محمود مسگر و بیوك صابر و ستون چهارم ورزشكاران سنتی قلدر (مثل كریم سیاه). ایشان از طریق چهار خیابان اصلی تقریبا موازی یعنی پهلوی، شاهپور، خیام و سیروس به سمت سه هدف اصلی یعنی میدان سپه (توپخانه)، میدان ارك و كاخ (سلطنتی و محل سكونت مصدق) حركت كردند، یعنی جمعیتی حدود 3 هزار فرد مسلح به چوب و چماق.
برنامه كودتاسازان چهار مرحلهای بود: 1- بسیج و سازماندهی اوباش سركش و یاغی (6 صبح تا ده و نیم صبح) 2- تزریق تدریجی اسلحه و هدایت ایشان (10 صبح تا 15 بعد از ظهر) 3- اشغال موفقیت آمیز وزارتخانهها و ساختمانهای استراتژیك و تخریب مقر احزاب و دفاتر روزنامههای طرفدار مصدق (5 صبح تا 30: 14 ظهر) 4- عملیات تانكها برای تسخیر رادیو و خانه مصدق (14 تا 19 عصر) . رهنما در فصلهای دهم تا چهاردهم كتاب به دقت نشان میدهد كه چگونه كودتاسازان، با دقت این برنامه را تا تسخیر رادیوی تهران از یكسو و اشغال خانه مصدق از سوی دیگر پیش بردند. او با جزییات نشان میدهد كه چگونه شبكه نظامیان نفوذی (محمد دفتری، اشرفی، مدبر، سرگرد زند، نصرالله حكیمی، نوذری)، در حمایت و هدایت تظاهراتكنندگان و اوباش، تضعیف نظامیان طرفدار مصدق (مثل ریاحی، ممتاز و كیانی) و هدایت تانكها نقش ایفا كردند. او تاكید میكند: «تمام واحدهای تانك تحت شرایطی غیرعادی به مركز شهر فرستاده و به شكلی مشابه «ربوده» شدند».
كودتای دوم حركت خودجوش نبود
در یك ارزیابی كلی، میتوان كتاب را روایتی مفصل، مستند، دقیق و البته خواندنی از شخصیتها، جریانها، وقایع و روندهایی خواند كه كودتای 28 مرداد را رقم زدند. ادعای اصلی كتاب، كشیدن خط بطلان بر نظرات كسانی است كه میكوشند اثبات كنند كه 28 مرداد یك كودتا نبود بلكه یك حركت «خودجوش» در نتیجه یك «تظاهرات بزرگ» بود. یكی از استدلالهای این مدعیان آن است كه كودتای برنامهریزی شده در ساعات پایانی 24 مرداد 1332 شكست خورد و آنچه چند روز بعد رخ داد، یك حركت «مردمی» و «برنامهریزی نشده» بود، دست كم در ابتدا. رهنما در مقابل با دقت و حوصله و مستند و با نشان دادن نقشآفرینی دقیق دستاندركاران و بازیگران سیاسی نشان میدهد كه این ادعا سخنی پوچ و گزاف است و كودتای دوم، همچون كودتای اول، با طرح و برنامهای دقیق، منتها هوشمندانهتر صورت گرفت و دولت ضد استبداد و ضد استعمار مصدق را ساقط كرد. رهنما در پایان كتاب مینویسد: «دعاویای از این دست كه وقایع 28 مرداد یك حركت خودجوش مردمی، رستاخیر ملی، قیام مردمی، ضد كودتای قانونی، واكنش مردم ناراضی یا حتی جهاد هدایت شده از سوی رهبران نظامی علیه بی دینی و كمونیسم بوده است را نمیتوان با استناد به واقعیتهای تاریخی اثبات كرد و از آنها دفاع كرد» (ص 531).
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید