1399/7/19 ۰۸:۲۶
محمدرضا شجریان، استاد برجسته آواز ایران، بزرگترین خواننده شعر و غزل فارسی در دهههای اخیر است و به اذعان اهل نظر و متخصصان موسیقی، در خوانش شعر هر یك از اركان ادب فارسی، حق مطلب را به حد كمال ادا میكرد، بهگونهای كه به تعبیر استاد هوشنگ ابتهاج، اگر در عصر حافظ میزیست، با خواندن هر غزلش از فرط شكرگزاری و رضایت، سرتاپای او را غرق در بوسه میكرد.
محسن آزموده: محمدرضا شجریان، استاد برجسته آواز ایران، بزرگترین خواننده شعر و غزل فارسی در دهههای اخیر است و به اذعان اهل نظر و متخصصان موسیقی، در خوانش شعر هر یك از اركان ادب فارسی، حق مطلب را به حد كمال ادا میكرد، بهگونهای كه به تعبیر استاد هوشنگ ابتهاج، اگر در عصر حافظ میزیست، با خواندن هر غزلش از فرط شكرگزاری و رضایت، سرتاپای او را غرق در بوسه میكرد. بیعلت نیست كه آوازهای جادویی شجریان را همه ایرانیان، دوست دارند. در صفحه پیش رو، شماری از اهالی اندیشه و اساتید علوم انسانی، به پاسداشت این استاد گرانمایه و جاودانه، یادداشتهایی نوشتهاند كه از نظرتان میگذرد.
صدایی كه میماند! / احسان شریعتی
«...صدای انعقاد نطفه معنی و بسط ذهن مشترك عشق، صدا، صدا، صدا، تنها صداست كه میماند!» (فروغ)
این یادداشت را پیشتر برای آرزوی سلامتی شجریان نوشته بودم اما امروز در سوگ «برترین استاد آواز و موسیقی كلاسیك ایران» جوهر آن نوشته را هنوز معتبر مییابم و اگر دیروز در زادروز این صدا و در «شب سكوت كویر»، نیایش ما در جشن «بهترین(ها)»، جز این نبود كه با آرزوی شفا و بازیافت كامل سلامت او، ارجشناس و گوشسپار صدایی باشیم كه همواره خواهد ماند، امروز نیز در سوگ صدایی كه میماند باز میتوانیم با او همسرا شویم كه: «ﺑﺒﺎﺭ ﺍی ﺑﺎﺭﻭﻥ، ببار! به یاد عاشقای این دیار، به داغ عاشقای بیمزار...» موسیقی علمی و معنوی ایران، از زمان «موسیقی كبیر» فارابی تاكنون، «نیندیشیده» مانده یا
به نحو شایسته و بایسته مورد مهر و نظرورزی قرار نگرفته است. این سنت گرانقدر، همچون «صدای خواهش شفاف آب به جاری شدن»، نیازمند نوزایی و بازاندیشی است. همان موسیقیای كه به تعبیر افلاطونی، به دلها روح و به اندیشه بال میبخشد و در نظر شوپنهاور، تجسم ذات جهان است و نغمهای كه جهان متن اوست و به باور نیچه، زندگی، بدون موسیقی خطایی بیش نخواهد بود! تجدد راستین اما جز «ازسرگیری» سنت چیست؟ برای شروعی دیگر و آغازی نو، گام نخست، تصلبگشایی، واسازی و زنگارزدایی از رسوب سدهها زوال و ركود و انحطاط است. نوآوریهای استاد شجریان در ابداع سبك ارایه و ساختِ سازهای جدید و دانش و اشراف او نسبت به تاریخچه سنت موسیقیایی ملی نشانگر درك همین ضرورت و داشتن درد و دغدغه نوزایش و پیرایشگری سنت است. در زمانه و زمینهای كه صبح روز تعطیل نیز، در عید سعید غدیر، یعنی روز وصایت به پیروی از الگوی «ابرمرد» و «انسان كامل»، باید با صدای گوشخراش «ضایعاتی خریداریم!» وانتهای دورهگرد از خواب برخیزی، یعنی در سرزمینی كه ضایعات بیش از اصل كالاها خریدار دارد، تشخیص بهترین (صدا)ها دشوار مینماید. بر فراز همه آلودگیهای صوتی مسلط بر شهری در حال ساخت وساز مدام، این امید اما همچنان در ما زنده است كه «تنها صداست، كه ذوب ذرههای زمان خواهد شد» و هر لحظه آینده و در راه، باردار فریادهای رسا و شیوای گذشته خواهد بود. چنانكه در فضای پساطلوع دهه شصت، یك صدا میتوانست فرق داد و «بیداد» را فریاد كند و آن كدام صدا؟ یكی از چند صدای برتر جهان. صدایی از خراسان؛ سرزمین ایمان و آزادگی، سلحشوری و عرفان كه این همه در «اذان» استاد تبلور یافته بود. داشتن استعداد طبیعی در هر سپهری، بهترین و عالیترین بودن در هر رشتهای، اعم از هنر و ورزش، یا فنّ و دانش، موهبتی یزدانی است كه برای ماندن در حافظه تاریخی مردم كفایت نمیكند. زیبایی از سویی، در پویش استعلایی و برتریجویی خود، نیكی و درستی و راستی را نیز میطلبد. استقلال استاد در طول سالهای خلاقیت هنری نشان از بهره داشتن او تعهد اخلاقی و اجتماعی داشت. و از دیگر سو، هر نمادی و ندایی نیازمند چشم و گوشی است كه ارجش را بشناسد، قدرش را بداند و آن راه گشوده را ادامه دهد. آن صدا اما ناخوش از مرارت و ملالت ایام خاموش شد، چه آنان كه «از سلاله درختان»اند را «تنفس هوای مانده ملول میكند!» صدای شجریان را پس از او خوشبختانه فرزندان برومندش، مژگان و همایون، پژواكند. آری فرزندان هنردوست این سرزمین آن صدا را باز بارها زمزمه و تكرار خواهند كرد.
راز جاودانگی شجریان / هادی خانیكی
از عصر پنجشنبه كه غروب ستاره درخشان آسمان هنر ایران محمدرضا شجریان قطعی شد، جامعه ایرانی در همه سطوحش، هم به سوگ نشست و هم به سخن آمد. رسانهای شدن شجریان در این حد پدیدهای نوظهور است. هیچ قدرت تبلیغاتی و حتی سازماندهی سیاسی نمیتواند كسی را چنین به میانه افكار عمومی بیاورد. به راستی راز این برانگیختگی احساسات و ادراكات این طیف گسترده و متنوع و ناهمگن چیست؟ در وجود شجریان و داشتههای هنری و فرهنگی او رازی است كه هنوز سر به مهر است یا در جامعه دستخوش تغییر ما مختصاتی وجود دارد كه فراتر از مصائب و دشواریهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی میرود و به جای غم نان و نگرانی از سلامت و آینده خویش در پی وضعیت و جایگاه «خواننده ملی» میدود یا فراتر از این دو فرهنگ ما ایرانیان، از چنان عناصر زایایی هنوز برخوردار است كه یاد و خاطره تاریخی مواجهه با فردوسی، عطار، خیام، سعدی، مولانا و حافظ را دوباره زنده میكند؟ این روزها غلبه عواطف و احساسات برآمده از پیوند گسترده و درونی نخبگان و جامعه با شجریان، هنوز امكان تامل در این پرسشها را نمیدهد، اما سرانجام باید از این گستره نوشتهها و گفتهها فراتر رفت و به اعتبار تجربهها و زیستههای شخصی و دادهها و مستندات و مطالعات علمی راز مانایی هنر شجریان و قدرت بازآفرینی فرهنگی و ادبی آن را از ورای ادراكات گوناگون از شجریان پی گرفت. شجریان خود رسالت موفق خویش را در رهایی موسیقی ایرانی از دست و زبان مخالفان آن به موفقیت فردوسی در نجات زبان فارسی میدانست. بزرگانی چون شفیعیكدكنی و هوشنگ ابتهاج جایگاه او را در نقشآفرینی چند جانبه هنری به نقش حافظ در شعر فارسی نزدیك دانستهاند و دیگرانی هم داشتهها و آوردههای او را در ساحت هنر به آفرینش «زبان معیار» از آن نوع كه سعدی به آن در ادب فارسی دست یافت، برشمردهاند. در حوزه اجتماع و سیاست هم این جایگاه والای شجریان را از انتخاب آگاهانه و پرهزینه او در همصدایی با مردم در برابر قدرت سیاسی در رسانههای رسمی دیدهاند. شاید همه اینها در مقیاسهای علمی و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی درست باشد، اما ناروا نیست اگر در این منظومه به پرسشی پردامنهتر نیز بیندیشیم و آن اینكه هر یك از ما در گذار ایام تحولاتی گسترده در بینش و كنش و منش داشتهایم. جامعه پیش روی ما هم در رویارویی با رخدادهای گوناگون سختافزارانه و نرمافزارانه دائما در معرض تغییر بوده است. شجریان نیز در مقام یك هنرمند دردآشنا و متعهد ایام پر فراز و نشیب را پشت سر نهاده است؛ در موقعیتی به دنبال «رهجویی متكی بر تفنگ» بوده و در موقعیت دیگر خواستار «بر زمین نهادن تفنگ» شده است. در این سه گونه دگرگونی درازدامن چه چیز سبب شده است كه نام و نقش شجریان همچنان پابرجا بماند و او را به مثابه سرمایه نمادین و فرهنگی در خدمت انسجام و تقویت «هویت ملی» قرار دهد؟ تجربه خود من از این پدیده كم نظیر آن است كه هیچگاه نتوانستهام در فرازها و فرودهای زمان از «آواز شجریان» كه تصویری این زمانی از «فرهنگ ایران» هست، جدا شوم چه آن روز كه در فرآیند مبارزه علیه نظام شاه، زندگی چریكی را برگزیده بودم و چه امروز كه راه نجات كشور را رو آوردن به گفتوگو و تفاهم و تن سپردن به خواست و رای مردم میدانم؛ در همه حال صدای شجریان به مثابه مرهم و امید برای رنجها و دردهایم بود و هست. نمیدانم دیگران با تجربههایی از این دست چگونه روبهرو شدهاند و میشوند؟
زنده به عشق / جواد اطاعت
زمانی كه با خبر درگذشت استاد بزرگ موسیقی ایران با غم غوطه میخوردم و آواهای آن سالك اهل عرفان و مشرب اصحاب ایقان را زمزمه میكردم، دوستی پیغام داد كه به این مناسبت مطلبی را برای انتشار تدوین كنم. نمیدانستم در آن سكوت سرد شب در سعد صوت زیبای او و در نحس فراقش چه بگویم و در این تراژدی چه بنویسم كه در خور شأن استادی چون خسرو آواز ایران زمین باشد. از سویی در وصف حسن آن آوازهخوان فصیح و سخن گزار بلیغ قاصر بودم، چراكه نغمههای مهیج او مضبوط است و آوازهای آن مرغ خوش الحان مشهور. او به حسن غنا موصوف و به لطف نوا معروف؛ از دیگر سو میدانستم كه از عدم اجابت پشیمان میشوم و از ننوشتن پریشان و دامن صحبت از ادیبی كامل و فصیحی فاضل درچیدن و از ابراز ارادت به او دركشیدن شرط مروت و فتوت نبود. در دل چنان میگشت و در خاطر چنان میگذشت كه این بیت از حافظ بر زبانم جاری شد؛ هرگز نمیرد آنكه دلش زنده شد به عشق ... درنگ جایز ندانسته و قلم بر كاغذ گذاشتم . چارهای جز این نبود، چراكه همه از غم مفارقت او به جان آمدهایم و از مهاجرت او به فغان. باید كه به الماس مژه گوهر عجز و اضطرار سفتیم و با لسان افتقار و زبان اعتذار سخن گوییم. نمیتوان خونابههای چشم هموطنان در غم و اندوه فقدان خالق ربنا دید و لب به سخن نگشود. نشاید كه ملتی از غم رفتنش پر از جوش و خروش و دهان من از گفتن مدح و ثنای او خاموش. شجریان بیش از به پنج دهه زبان به آواز متكلم و به ترانه مترنم و لبان به خنده متبسم بود. آوازه خوانی پر آوازه كه در سلالت عبارت و دقت اشارت بینظیر بود، از میان ما رفته است. او كه در طول زندگی برای مردمانش سازی مینواخت و غزلی میپرداخت، به مطلوب رسیده و جمال معشوق بدیده. باید كه در ثنای او بگویم، اگرچه به افتقار كلام، ثنای جمیل و ثواب جزیل عاید و واصل ما نشود، لااقل به قدر وسع بكوشم. شجریان عاشقی بود كه در سرزمین شفقت جز تخم محبت نكشت. آوازخوانی فصیح و موسیقیدانی لبیب بود، آواز او، ابداعی فراوان، لطافتی كامل و مهارت و ملاحتی تمام داشت. اگر فردوسی، سعدی، حافظ و مولانا زبان پارسی را با اشعار خود زنده و مانا كردند، شجریان با صدای خود، این زبان، فرهنگ، ادب و موسیقی را جاودانه كرد. اگرچه او نمایانگر نبوغ مردمان ما و نمادی از غرور ملی ایرانشهری در عصر حاضر بود و نسبت به احیای میراث فرهنگی ایرانیان به خوبی همت گماشت؛ اما با كسب جوایزی چون جایزه پیكاسو و دیپلم افتخار از یونسكو، نشان موتزارت و جایزه گرمی از مرزهای ایران پا را فراتر نهاد و محدود به جغرافیای پارسیان نماند. افسوس كه قوت مباشرت ساقط گشت و اطبا از معالجت آن یار سفر كرده عاجز شدند؛ اما تا بوده چنین بوده و این زمین سرد در طول تاریخ خزاین بسیاری دفین كرده است. شجریان عزیز تو فروزان آتشی بودی كه توفان زمانه خاموشید جسم و جانت را؛ لكن خرم از آنیم كه زین پس شعله جانت روشنتر و آوازت جاودانهتر با ماست (هو معكم اینما كنتم). خنیاگر عشق آسوده بخواب كه صدایت مانا و جاودان است و آفت زوال بر كرانهات هویدا نباشد كه گفتهاند یادگار مرد در این جهان سنتهای خوب و سیرتهای نیكوی اوست. آری آن جوانمرد از میان ما برفت و جان به جانان سپرد؛ خدایش او را در روضهای از رضوان بهشتی ماوا و مسكن دهاد. روانش شاد و صدای آوازش در گوش هوشمان پرطنین باد. اگرچه به ایجاز سخن گفتیم؛ اما به قول جامی امید آنكه خوانندگان این كوتاه سخن، ما را به لب دعایی و روح آن مطرب عشق را به ثنایی شاد كنند. انشاءالله
تاملی در رابطه سیاست و هنر/ بیژن عبدالكریمی
در سالهای اخیر بارها فریاد زدهام كه یك «ملت» حقیقی و اصیل، صرف یك «جماعت»، یعنی تجمعی از افراد در یك سرزمین نیست. یك ملت برای ملت شدن نیازمند نیروها و مولفههایی است كه آحادش جامعه را در عمیقترین لایههای هستیاش به یكدیگر پیوند میدهد. در این میان شعر، هنر، ادب و موسیقی از مهمترین عناصری هستند كه به یك قوم تاریخی هویت بخشیده، از یك جماعت یك ملت میسازند. یك «جماعت» برای آنكه به یك «ملت» تبدیل شود و تا سرحد یك ملت ارتقا یابد نیازمندِ «افتخار و غرور ملی و امید ملی» است و شاعران و هنرمندان و ادیبان و موسیقیدانان حاملان و حافظان افتخار، غرور، امید و آزادگی یك ملت هستند. بدا به حالت سیاستی كه این مهم را درنیابد و قدردان شاعران و هنرمندان و ادیبان و موسیقیدانانش نباشد و به واسطه بیتوجهی به شاعران، هنرمندان، ادیبان و موسیقیدانان یك كشور، حس افتخار، غرور، امید و آزادگی ملتش را جریحهدار سازد. سیاست ناپخته و خام كه سیاست را صرفا در حد روزمره و مواضع و جهتگیریهای اینجایی و اكنونی و نه در افق تاریخ و آیندههای دورتر و منافع ملی، میفهمد درنمییابد كه غرور ملی ناكافی و احساسات جریحهدار شده یك ملت، بحث جدی و اثربخش درباره سیاست ملی را- آن هم در روزگاری كه یك جامعه زیر سنگینترین فشارهای نظام سلطه جهانی است - نامحتمل میسازد. سیاست ناپخته باید دریابد كه ما بدون شخصیتهای فرهنگی، متفكران، شاعران، ادیبان، و هنرمندانمان نمیتوانیم به خویشتن به منزله یك ملت بزرگ تاریخی وحدت و انسجام ببخشیم. بیتردید، ادب، هنر، شعر، موسیقی و آواز ایرانی در كنار دیگر مولفههای حِكمی، فرهنگ، دینی و معنوی، از مهمترین مولفهها و پایههای هویت ملی ماست. سیاست خام و ناپخته نباید با صرف تكیه بر برخی مولفههای هویتبخش مثل اسلام و تشیع، اجازه دهد دیگر عناصر بنیادین و پایههای هویت ملی ما، مثل حكمت، شعر، ادب و موسیقی ما به واسطه بیگانگان مصادره شده یا به دلیل بیتوجهی به آنها سبب شكاف بیشتر ملت با نهاد سیاست، آنهم در شرایط تاریخی بسیار بحرانی كنونی كشورمان شود. سیاست خام و ناپخته باید به این مساله واقعی و انضمامی روزگار ما بیندیشد كه مولفههای بنیادین هویت ایرانی چیست و شعر، موسیقی و ادب فارسی در این میان چه نقشی دارد و چگونه میتواند این مولفهها را عاملی برای افزایش وحدت، انسجام و سرمایه ملی سازد. سیاست خام و ناپخته چگونه میتواند مدعی مبارزه با غرب و غربزدگی و سكولاریسم و نیهیلیسم جهان كنونی باشد اما نقش عظیم و اثرگذار حكمت معنوی و شعر و ادب فارسی را كه با موسیقی و آواز اصیل ایرانی پیوندی وثیق و نسبتی نازدودنی دارد، در مقاومت در برابر نیهیلیسم و بیمعنایی جهان غربزده كنونی نادیده بگیرد؟ نهاد سیاست باید دریابد كه این حكمت، شعر، ادبیات، هنر و موسیقی و شیوه مواجهه سیاست با اصحاب فرهنگ و هنر و اندیشه و موسیقی است كه معیار درستی و نادرستی سیاستهاست. درك و تفسیر از هنرمندان به عنوان یك موافق یا مخالف سیاسی و نقد سیاسی هنر و موسیقی نافهمی شأن و جایگاه هنر و تقلیل آن تا سر حد مناقشات مبتذل روزمره است. شجریان، از بزرگترین سرمایههای ملی و برجستهترین نمایندگان روح ایرانی است؛ روحی كه در آواز او متجلی میشد. آواز او با عمیقترین لایههای وجودی ملت ما پیوند خورده است. نادیدهانگاری این حقایق بزرگ بهمعنای سیاستنااندیشی و سیاست نافهمی نهاد سیاست است.
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید