1393/7/29 ۱۰:۳۸
«تاریخ فرهنگی» چیست؟ چگونه پدید آمده است؟ چه تحولاتی را پشت سر گذاشته؟ «تاریخ» در «تاریخ فرهنگی» به چه معنایی به کار رفته است؟ آیا آنانی که در این حوزه سخن گفتهاند و ژانری از مطالعات و تحقیقات را تحت عنوان «تاریخ فرهنگی» سامان دادهاند، «تاریخ» را همانگونه معنا کردهاند که ما در شناخت مورخانه با آن مواجه هستیم؟! برای اینکه بتوان نسبت تاریخ را در این دو مقوله «دانش تاریخ» و «تاریخ فرهنگی» مشخص کرد، لازم است تا اندازهای به تاریخچه «تاریخ فرهنگی» بپردازیم.
تأملی پیرامون مواجهه دانش تاریخ با تاریخ فرهنگی
تاریخچه تاریخ فرهنگی
تاریخ فرهنگی متشکل از دو حوزه جداگانه «تاریخ فرهنگی» و «تاریخ فرهنگ» است. «تاریخ فرهنگ» شاخهای در حوزه مطالعات فرهنگی و «تاریخ فرهنگی» نه تنها منفک از حوزه مطالعات تاریخی است، بلکه در برخی از زمینهها، مواجهههایی با مطالعات تاریخی دارد.
این دو مقوله در پارادایم علوم انسانی، در حوزه مطالعات میانرشتهای (بینامتنیت) جای میگیرد. تاریخ فرهنگی محصول دو بازکشف «تاریخ» و «فرهنگ» است.
تاریخ فرهنگی، «فرهنگ» را به مثابه دستگاهی تحلیلی جهت تبیین پدیدههای جامعه بشری قلمداد میکند. با تکیه بر این مفهوم میتوان به این ارزیابی رسید که در دو سه قرن اخیر به یک نوع بازکشف از فرهنگ رسیدهایم. در این ارزیابی، <فرهنگ» صرفاً یک حوزه «موضوعی»تلقی نمیشود، بلکه به عنوان ابزاری برای شناخت انسان، جامعه انسانی و تحولات جامعه انسانی مطرح است.
این همان مفهومی است که در ادبیات مطالعات فرهنگی از آن تحت عنوان «گذار از جامعهشناسی به فرهنگ» تعبیر میکنند.
تاریخ در «تاریخ فرهنگی» به معنای قایل شدن تاریخیت برای فرهنگ و فرهنگ را زمینهمند دیدن است؛ بنابراین تاریخ فرهنگی، حوزهای از مطالعات را
در بر میگیرد که تحولات جوامع بشری را بر اساس «مناسبات فرهنگی» تبیین میکند و این فرهنگ یعنی پدیدهای زمانمند و برخوردار از تاریخیت.
تاریخ فرهنگی زیرمجموعه مطالعات تاریخی آنچنان که در حوزه دیسیپلین تاریخ از آن صحبت میشود، قرار نمیگیرد؛ حال با این تفسیر اگر خود را در جایگاه مورخان قرار دهیم آیا تاریخ فرهنگی برای ما نوعی دغدغه مورخانه محسوب میشود؟ آیا امکان برقراری گفتوگو میان من مورخ و تاریخ فرهنگی ایجاد میشود؟ یا اینکه باید به عنوان قلمرویی سراسر تهدید به تاریخ فرهنگی نگاه کنم؟
اگر نخواهیم بگوییم گروهی از مورخان که وظیفه دانش تاریخ را در نهایت تولید fact در نظر میگیرند، از تاریخ فرهنگی پرهیز میکنند و به جد در پی آن هستند که مرزهای خود را با آن مشخص کنند، دست کم میتوان گفت آنان از زاویه یک مورخ این گونه میاندیشند که تاریخ فرهنگی گرهای از مشکلاتشان را باز نخواهد کرد و افقی را پیش رویشان نخواهد گشود؛ این در حالی است که اگر رسالت مورخان را تولید fact تلقی نکنیم، حوزه مطالعات تاریخ فرهنگی گریبان مورخان را میگیرد و گریزی از این مواجهه وجود ندارد! من از منظر دوم یعنی شناخت و فهم پدیدههای تاریخی با «تاریخ فرهنگی» مواجه میشوم؛ نه صرفاً تولید fact؛ اگرچه ما برای شناخت، نیازمند تولید fact هم هستیم.
تاریخ فرهنـگی و چـالشهای پیشروی مورخان
مواجهه «دانش تاریخ» با «تاریخ فرهنگی» از یک نظر، توسعه حوزه موضوعی دانش تاریخ را به دنبال خواهد داشت؛ آن چیزی که اکنون رخ داده است و در نتیجه پژوهشهایی که «تاریخ فرهنگی» و «مورخان فرهنگی» انجام دادهاند، مورخان به حوزه «موضوعی» خود نگاه مجددی کردهاند و از حوزه «موضوعات کلاسیکی» که معمولاً در قلمرو تاریخ و مطالعات مورخان قرار میگرفته است، فاصله گرفتهاند.
وارد شدن موضوعاتی از جنس «فرهنگ» در حوزه مطالعات تاریخی متأثر از عوامل متکثری است؛ اما یکی از عمده عواملی که در کار مورخان فرهنگی اثرگذار است، عمدتاً در حوزه موضوعات سیاسی- نظامی قرار میگیرد و سپس در حوزه موضوعات اجتماعی که آن هم در نتیجه کشف امری است به نام «امر اجتماعی».
همین موضوع در ارتباط با فرهنگ نیز وجود دارد؛ یعنی یکی از پیامدهای ظهور مورخان فرهنگی چیزی است به نام «توسعه موضوعی» در حوزه دانش تاریخ که این توسعه یک امر کمی نیست؛ همانطور که ورود حوزه اجتماع به حوزه مطالعات تاریخی گستردگی موضوعی حوزه تاریخ را در بر داشت و به تبع خود نحوه مواجهه متفاوت با این موضوع را نسبت به موضوع تاریخ سیاسی در معنای قدیم خود هم در پی داشت.
به بیان دیگر، علاوه شدن «اجتماع» و سپس «فرهنگ» به حوزه تحقیقات تاریخی نزد مورخان، علاوه شدن چیزهایی از رنگ دیگر بود. درست است که فرهنگ یک موضوع است اما یک موجودیت خاص هم است و این موجودیت خاص در مقام شناخت، نحوه مواجهه خاص خودش را هم دارد.
مشکلی که ما امروز با آن مواجه هستیم این است که مورخان فکر میکنند ابزار شناختیای در دست دارند که میتوانند با آن تمام حوزههایی را که احتمالاً به آنان افزوده خواهد شد مورد مطالعه قرار دهند. در حالی که اینگونه نیست! این از چالشهایی است که مورخان با آن مواجه هستند و حل این چالش در این است که اقتضائات روشی و شناختیای را که برای مواجهه با این امر جدید -یعنی فرهنگ- باید در حوزه مورخان پدید آید و شکل بگیرد، شرط لازم برای کار در حوزه فرهنگ است و اگر این امور فراهم نشود ما نه تنها اضافه شدن «فرهنگ»
به حوزه مطالعات تاریخی را به عنوان فرصت در نظر نمیگیریم، بلکه موجب آشفتگی در تولیدات دانش تاریخ خواهد شد.
تاریخ فرهنگی نخستین دستاوردی را که پیش روی مورخان قرار میدهد این است که موضوع مطالعه را گسترده میکند و این موضوع مطالعه، فرصتی را برای مورخان فراهم میکند اما فرصتی را که اگر برای آن اقتضائات، زمینهها و شرایط لازم فراهم نشود میتواند برای مورخان و کار مورخانه تبدیل به تهدید شود.
دستـاوردهای تـاریخ فرهنگی برایمورخان
مورخان فرهنگی حوزههایی از موضوعات قابل تأمل را پیش روی مورخان گشودهاند که این حوزهها فرصت جدیدی را برای مورخان در شناخت لایههایی از آن چیزی که آنان «تاریخ» قلمداد میکردند، فراهم میکند که پیش از این برایشان مقدور نبود. بنابراین سطح و لایهای از شناخت پدیدههای تاریخی را نشان مورخان میدهد که در شناخت کلاسیک ما، این امکان فراهم نمیشد و این مهمتر از اتفاق اول است.
اگر ما دغدغه مورخان را شناخت پدیدههای تاریخی بدانیم، رویکرد تاریخ فرهنگی با طرح موضوعات و حوزههای جدید، افقی را پیش روی مورخان قرار میدهد که به من مورخ یک بار دیگر یادآوری میکند هنوز لایههای فراوان دیگری در انسان و حیات او وجود دارد که در رصد مورخان و شناختشناسان دیگر قرار نگرفته است؛ چرا که تاریخ فرهنگی به ما میگوید که ما با یک هستی دیگری مواجه هستیم که این هستی دیده نشده است.
مورد دیگری که آن نیز از دستاوردهای تاریخ فرهنگی برای مورخان است اینکه میشود به نوعی تاریخیت برای پدیدهها قایل شد؛ اما تاریخ فرهنگی امروز از نوعی تاریخمندی حرف میزند این تاریخمندی میان اینکه ما مجبور باشیم یا به تاریخمندی آنچنان که در دستگاههای قدیم است قایل باشیم یا اینکه پدیده را از تاریخیت خود خارج کنیم، مرز قایل میشود. این بازکشف تاریخ برای مورخان بسیار حائز اهمیت است؛ بویژه اگر قایل به این باشیم که وظیفه مورخ شناخت و فهم مسائل تاریخ است و نه تولید data!
فرهنگ به مثابه پدیدهای تاریخمند
تاریخیتی که در تاریخ فرهنگی جدید مطرح میشود این فرض را مطرح میکند که اگر انسان موجودی است فرهنگی و شناخت انسان جز از طریق حوزه معنایی فرهنگ و حوزهای که فرهنگ پدید میآورد امکانپذیر نیست، فرهنگ پدیدهای است تاریخمند؛ این تاریخمند بودن به معنای آن چیزی است که من از آن برای مورخان به عنصر زمان و مکان تعبیر میکنم. پدیدههای فرهنگی را نمیتوان از عنصر تاریخی تخلیه کرد. خصلت تاریخی خصلتی است که قابل انتزاع نیست. در نگاه تاریخ فرهنگی هر مطالعهای در حوزه بشر اگر بخواهد قابل دفاع باشد، باید تاریخمندی را بپذیرد.
البته این ارزیابی از تاریخ، کار را بر مورخان کلاسیک و تاریخنگاری سنتی ما دشوار خواهد کرد؛ چرا که باید ابزارها و ساز و کارهایی را تهیه و طراحی کند که از آن طرف مرز خود را هم با نگاههای تاریخ جوهری و طرحهای فراتاریخی جدا کرده باشد! یعنی اینکه ما در نگاه تاریخ فرهنگی جدید، روحی را برای دوره تاریخی قایل نمیشویم.
نکته سوم؛ تاریخ فرهنگی از منظری دیگر سخنی برای مورخان دارد؛ مورخان زمانی که صحبت از تاریخیت و صحبت از اینجا و اکنون میکنند از قالببندی تاریخ پرهیز میکنند؛ این پرهیز، از آنجایی ناشی میشود که فکر میکنند در این طبقهبندی، خصوصیات متفاوتی که ناشی از وضعیت هستیشناسی متفاوت پدیدههای تاریخی است به یک موجودیت تقلیل پیدا میکند؛ در حالی که تاریخ فرهنگی ما را متوجه این نکته میکند که حتی در چیزی که متعلق به یک دوره تاریخی است، تجربههای متفاوت، انسانهای متفاوت و مواجهههای متفاوت وجود دارد؛ در این صورت مفهوم دوره تاریخی هم دستخوش تحول میشود.
این وجوه مختلف و متکثری که ما در جامعه میبینیم قابل تقلیل و هرس کردن نیستند و در یک چارچوب کلی قرار نمیگیرند؛ و این چیزی بود که عمدتاً مورخان به آن میاندیشیدند.
اگر توجه کنید خواهید دید که عمدتاً بیشتر تقسیمات و دورهبندیهای مورخان کلاسیک، فرمال است.
تاریخ فرهنگی توجه ما را به همین نکته جلب میکند. این پیکرهسازیهایی که تحت عنوان دورهبندیهای مختلف تاریخی صورت گرفته است در واقع نوع نگاهی است که در پس آن یک نوع امکان زدودن این تفاوتها و امکان تعمیمهای عام فراهم است؛ در حالی که دستاوردهای تاریخ فرهنگی به ما میگوید که چنین نیست! حتی اگر یک دوره تاریخی خاص و انسانهایی با یک طبقه اجتماعی را در نظر بگیریم باز هم تجربههای تاریخی متفاوتی را شاهد هستیم که پیامدهای بسیار مهمی را در بحثهای اساسی انسانشناسی دارد؛ اما من مورخ را متوجه این نکته میکند که پدیدههایی که در جامعه با آنها مواجه هستم قابل تقلیل به کلهای بزرگ نیستند! در این صورت شما حتی میتوانید در یک دوره تاریخی با تنوع در کنشها مواجه باشید.
مورخان، تاریخ فرهنگی را به مثابه فرصتی که میتواند افقهای جدیدی را پیش روی ما بگشاید- بدون اینکه ما به دنبال انحلال دیسیپلین تاریخ در تاریخ فرهنگی باشیم، در نظر میگیرند.
تاریخ فرهنگی در حوزه دیسیپلین تاریخ قرار ندارد؛ ژانری است که به اعتقاد برخی در حوزه «مطالعات فرهنگی» قرار میگیرد.
برخی نیز ریشه آن را به «انسانشناسی تاریخی» برگرداندهاند. «تاریخ» و «فرهنگ» در نگاه آنان متفاوت است از آنچه مورخان کلاسیک به آن نظر و بیان کردهاند و همین تفاوتها و نوع دیگر بودن است که برای مورخان دستاوردهای بسیار مهمی دارد.
اگر ما وارد این حوزه شویم و اقتضائات آن را هم در نظر داشته باشیم میتوانیم امیدوار باشیم که دانش تاریخی چه از حوزه مسائلی که به آن میپردازیم، چه از حیث روششناختی، چه از حیث شناختشناسی و حتی بحث هستیشناسی و آنتولوژیک هم میتواند ارتقا یابد.
٭مکتوب حاضر متن ویرایش و تلخیص شده ایران از سخنرانی دکتر محمد علی اکبری، مدیر گروه تاریخ دانشگاه شهید بهشتی است که در پژوهشکده روایت ارائه شد.
روزنامه ایران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید