1393/7/19 ۱۱:۰۸
توجه به مباحث حقوق بینالملل یكی از مهمترین موضوعات جهان امروز است كه متخصصان این امر سعی دارند از دیگر موضوعات و روشها و رشتههای مطالعاتی دیگر برای اجرای دقیقتر حقوق بینالملل بهره ببرند. یكی از این روشها استفاده از منابع و متون اسلامی برای قوام و دوام بیشتر حقوق بینالملل است. چرا كه بیش از 40 كشور جهان با مبانی اسلامی حكومت میكنند و در دنیای امروز نیز نیاز است كه اصول حقوق بینالملل با اصول تعالیم یا فلسفه اسلام سازگاری داشته باشد.
منوچهر دینپرست: توجه به مباحث حقوق بینالملل یكی از مهمترین موضوعات جهان امروز است كه متخصصان این امر سعی دارند از دیگر موضوعات و روشها و رشتههای مطالعاتی دیگر برای اجرای دقیقتر حقوق بینالملل بهره ببرند. یكی از این روشها استفاده از منابع و متون اسلامی برای قوام و دوام بیشتر حقوق بینالملل است. چرا كه بیش از 40 كشور جهان با مبانی اسلامی حكومت میكنند و در دنیای امروز نیز نیاز است كه اصول حقوق بینالملل با اصول تعالیم یا فلسفه اسلام سازگاری داشته باشد. كتاب «حقوق بینالملل، رهیافتی اسلامی» اثر جدید دكتر محقق داماد است كه از 10 فصل و یك نتیجهگیری برخوردار است. مولف بر این باور است كه احكام اسلام، رشته اصولی به هم پیوسته را بنا مینهد كه همه ابعاد رفتاری یك مسلمان را در رابطهاش با خدا و با خود و با همنوعانش دربرمیگیرد. از این رو اسلام در عین آنكه یك نظام اعتقادی و عبادی و اخلاقی است، یك سیستم حقوقی نیز هست و در واقع این بعد حقوقی اسلام است كه ویژگیهای منحصر به فرد این دین را كامل میسازد تا در تحقق اهدافش به عنوان یك سازمان اجتماعی نیز نقش مهمی ایفا كند. در این گفتوگو سعی كردیم رهیافتها و تاثیرات اندیشه اسلامی بر حقوق بینالملل در منازعات و افراطگریهای اخیر در جهان اسلام را بررسی كنیم. آیتالله دكتر سید مصطفی محقق داماد هماكنون استاد دانشكده حقوق دانشگاه شهید بهشتی و رییس گروه مطالعات اسلامی فرهنگستان علوم ایران است. او در سال 1348 ش درجه «اجتهاد» را كسب كرد. عمده دوره علوم عقلی و حكمت اسلامی را نزد علامه طباطبایی، استاد مرتضی مطهری و فقه و اصول تحلیلی را نزد آیات عظام، آملی لاریجانی و آیتالله گلپایگانی و داییاش مرتضی حائری یزدی آموخت. وی مطالعه و تحصیل در رشته حقوق را پی گرفت سپس برای اخذ درجه دكترا در سال 1995 ، در بخش حقوق بینالملل به دانشگاه فرانسوی زبان لوون جدید بلژیك وارد شد و در سال 1988 موفق به اخذ درجه ممتازعلمی PHD در حقوق بینالملل شد.
***
در قرن بسیار شومی زندگی میكنیم. دو جنگ بزرگ جهان را با میلیونها كشته پشت سر گذاشتیم و شاهد جنگهای منطقهیی دو دهه اخیر مانند ایران و عراق، صربها و بوسنی، فلسطین و اسراییل، آذربایجان و ارمنستان و حتی جنگ داخلی چچن. در تمامی این جنگها به نوعی یا دو كشور مسلمان با یكدیگر میجنگیدند یا كشور مسلمانی مورد تعرض و تجاوز قرار گرفته بود. بااین حال همه این روزها شاهد جنگ بدتری هستیم و آن پدیده ظهور افراطگرایی و خشونت به نام دین اسلام و در سرزمینهای اسلامی. تحلیل شما از این موقعیت چیست؟
بله، این روزها شاهد كشتار و قتلهای بیرحمانه و فجیعی در جهان اسلام هستیم. در كشورهای عراق و سوریه و افغانستان و لیبی خونریزی و آدمكشی انجام میشود كه بسیار جای تاسف و نگرانی دارد. به شخصه نظر بدبینانهیی به تاریخ ندارم و اغلب سعی كردهام كه خوشبین باشم اما معتقدم كه با همه این كشتارها و خونهایی كه به ناحق ریخته شده شاهد آن هستیم كه روز به روز انسان به سوی انسانیتر شدن در حال حركت است چرا كه بهخوبی درك میكند كه این همه كشتار نشان انسانی نیست و نشانهیی از درندگی است. روزگاری افراد خونآشامی چون چنگیز فجایعی به بار آوردند كه شنیدن آنها تن آدمی را به لرزه میاندازد، آنها شهرها و روستاها را با خاك یكسان كردند و از سر انسانها مناره ساختند. با پیشرفتهایی كه انسان امروز به دست آورده خصوصا در عرصه تكنولوژی، اگر قرار بود با همان سنگدلی اكنون هم همان رفتار را كند، بیگمان نمیتوان حتی در ذهن تخمین زد كه او در این صورت چه فجایعی به وجود میآورد.
اما انسان به این درجه از درك رسیده كه با جنگ و خونریزی مسائل و مشكلاتش حل نمیشود. پس چرا به جنگ آن هم با نام دین ادامه میدهد؟
به این پرسش در ادامه پاسخ خواهم داد. باید بگویم كه برخی از فلاسفه معتقدند كه جنگ و خونریزی در ذات بشر است و همیشه جنگ است و هیچوقت صلح نمیشود، اما من میخواهم به نكتهیی اشاره كنم كه این روزها بلای جهان اسلام شده است و آن این نكته است كه دین بدون تعقل خطر و بلایی در جان انسانیت است. متاسفانه اكنون شاهد جریانی از خردگریزی و اطاعت غیر عقلانی در میان همه مسلمانان هستیم كه با روح اسلام در ناسازگاری است. اسلام دینی است كه تبیین آن از خدا و انسان و جهان و مجموعه اخلاق و تكالیف آن همه برپایه عقل نهاده شده است. دین و سنت آبا و اجدادی بدون تعقل و اندیشه همان چیزی است كه اسلام با ظهور خود آن را نفی كرده است. نفی دین آبا و اجدادی پاسخی است كه اسلام با ظهور خود آن را نفی كرده است. عقیده اسلام این است كه تزكیه، اخلاق و تعقل یك روز به هم میرسند و مشكلات را حل میكنند. اما نباید همچنان دست روی دست گذاشت و شاهد كشتارها بود. معتقدم كه در چهار نسل گذشته انسان شاهد پیشرفتهای بسیار چشمگیری در حوزه اندیشه و نظر درباره صلح و تحقق آرمانهای حقوق بشری بوده است و انصافا انكار اقدامات عملی در این خصوص نیز ناسپاسی است. پرسش این است كه متناسب با اقدامات نظری از یكسو و از سوی دیگر آرمانها و اهداف بلند اندیشهورزان این حوزه، آیا میتوان گفت كه گامهای عملی متناسب با نظر و اندیشه صورت گرفته است؟ و ثانیا با توجه به تجربیات گذشته چشمانداز امیدواركننده و روشنی برای آینده انسان میتوان در نظر گرفت؟ فاجعه دو جنگ جهانی چنان انسان را از خواب غفلت بیدار كرد كه با تشكیل سازمان ملل متحد و صدور منشور گویی انسان دوران كودكی و نابخردی خود را پایان یافته تلقی میكرد و دوران جدید را آغاز مقطع بلوغ خویش میدید و كاملا باورش آمده بود كه جنگ گرم یعنی بهكارگیری سلاحهای كشنده و مخرب میان انسانها دیگر برای همیشه خاتمه یافته است. اما هنوز هم شاهد شنیدن صدای مرگبار گلولهها و بمبها هستیم و ابزار سیاسی و بیخردی دینی و افراط چنان دامن جهان اسلام را گرفته است كه نمیتوان شاهدی برای رفتارهای عقلانی در نظر گرفت. تمام مجموعه اخلاقی اسلام كه ما آن را مطابق با فطرت میدانیم مجموعهیی است دارای زیرساخت عقلانی كه از یكیك آنها میتوان با منطق و خرد دفاع كرد. در طول تاریخ قوانین اسلام و احكام آن بر پایه اندیشیدن و تفكر صادر میشده و معنای اجتهاد نیز همین است. اكنون اگر نابخردیها جایگزین اسلام شود دیری نپاید كه مفاهیمی دیگر جای عقل و تدبیر و امید را در اسلام میگیرد و ما شاهد افراطگرایی و خشونت خواهیم بود و معنا و مفهوم زندگی دیگر چیزی از انسانیت نخواهد داشت.
اما برخی از متفكران و اندیشمندان بر این باورند كه برای جنگ هم باید به قوانینی دست یافت و تاكنون هم قوانینی مدون برای جنگ تهیه شده است و بسیاری حتی جنابعالی هم در برخی از آثارتان به حقوق بینالملل در جنگ و با نگاهی اسلامی به آن پرداختهاید. آیا در جنگها و خشونتها و افراطیگریهایی كه این روزها دامن جهان اسلام را گرفته میتوان نگاهی حقوقی با رهیافتی اسلامی داشت بهطوری كه شما در اثر جدیدتان با همین نگاه وارد مبحث شدید؟
جنگهای سختی جهان اسلام را فراگرفته كه در جهان مدرن امروز و با توجه به نظارتهای بینالمللی و گسترش رسانهها كه اعمال وحشیانه در جنگها را مینگرند، همچنان عدهیی به نام دین بر طبل جهالت میكوبند. گویی این عده نه تنها با قوانین و مقررات بینالمللی آشنایی ندارند بلكه بویی از انسانیت هم نبردهاند. بنده به هیچ عنوان مدافع خشونتهای غیرانسانی صورت گرفته در درازای تاریخ و حتی در زمان معاصر در گوشه و كنار جهان اسلام نیستم و آنها را از آن اسلام نمیدانم، چرا كه فراموش نكنیم جهان اسلام و تمدن اسلامی چیزی غیر از دین اسلام است. همانطور كه مسیحیت چیزی غیر از جهان مسیحی است. هیتلر و نازیها از جهان مسیحی بودند ولی اعمال آنان را نمیتوان به دین مسیحیت كه دین عشق و محبت است، منتسب ساخت. هیچكس اجازه ندارد اعمال جانیانی را كه به مثله كردن، آتش زدن و سوزاندن زنان و كودكان دشمن در هنگام درگیری دست میزنند به ادیان الهی منتسب سازد، هرچند كه مرتكبین آن اعمال وابسته به جهان یكی ادیان باشند، اینان امیال خود را به خدا و دین او نسبت میدهند و نمیدانند كه قدرتطلبی و خواستههای نفسانی شان خدای آنان شده است. باید تاكید داشت، جنگ به اندازه تاریخ بشر قدمت دارد و این واقعیتی است كه نمیتوان آن را انكار كرد. در جنگ میان دولتها، هر یك سعی میكنند تا با استفاده از همه وسایل و روشهایی كه در اختیار دارد بر دشمن چیره شود و در این میان، پیروزی معمولا از آن طرف قدرتمندتر است. به همین دلیل مذاهب، مكاتب اخلاقی، فلاسفه و حقوقدانان در طول تاریخ كوشیدهاند با قبول این واقعیت شوم، قواعد و مقرراتی برای جنگ تنظیم كنند تا توسل به اقدامات غیرانسانی را در طول جنگ محدود سازند. بعضی بر این باورند كه با ممنوع شدن جنگها به موجب منشور ملل متحد دیگر نیازی به وضع قوانین جنگ برای محدود ساختن یا ممنوع كردن جرایم جنگی نیست. آنان اینگونه استدلال میكنند كه وضع اینگونه مقررات تلویحا مشروعیت بخشیدن به جنگ است ولی واقعیت این است كه غیرقانونی بودن جنگ و توسل به زور، به هیچوجه ما را از وضع قوانین حقوق جنگ و مقررات انسانی بینیاز نمیسازد، چون هدف از وضع این مقررات آن است كه عواقب وخیم ناتوانی جامعه بینالمللی را در جلوگیری از جنگ كاهش دهد. سازمان ملل متحد با گذشت 50 سال از تاسیس خود و با وجود ممنوع بودن استفاده از زور در روابط بینالمللی، موفق به براندازی كلی این حقیقت تلخ نشده است و حتی جز در موارد بسیار محدود و جزیی، از تعیین و شناسایی متجاوز یا متوقف ساختن آن عمل كند؛ هر چند در بررسی و تنظیم قواعد جنگ به ویژه تصویب مقررات بشر دوستانه موفقیت شایان توجهی داشته است.
اگر اشتباه نكرده باشم سازمان ملل در تشكیل كنفرانس ژنو كه منجر به تهیه و تدوین پروتكلهای 1977 منضم به كنوانسیونهای چهارگانه ژنو در سال 1949 شد، نقش بسیار مهمی ایفا كرد.
بله، درست است. همچنین تصویب كنوانسیون ملل متحد در سال 1981 در باب ممنوعیت استفاده از برخی سلاحهایی كه ممكن است موجب جراحات، صدمات و كشتار بدون تبعیض شود، از ابتكارات سازمان ملل متحد بود. اخیرا نیز كمیسیون حقوق بینالملل موفق شد جرایم علیه صلح و امنیت بشر، از قبیل اعمال خشونت آمیز مسلحانه در برخی مناطق از جمله یوگسلاوی سابق را مورد بررسی و مطالعه قرار دهد و دادگاه و تشكیلات و آیین رسیدگی مربوط به آن را به تصویب رساند. بهطور كلی مقررات و قوانین مربوط به جنگ بر آن است كه سه نوع محدودیت را برای عملیات مسلحانه به وجود آورد: محدود ساختن قلمرو جنگ، محدود ساختن به كار بردن سلاحهای جنگی، محدود ساختن عملیات به افراد رزمنده و مصون ساختن غیر نظامیان. بر این اساس مقررات جنگ در پی تامین چهار هدف است: رعایت موازین بشر دوستانه، حمایت از اماكن غیرنظامی، حمایت از افراد غیر نظامی، دور نگاه داشتن دول غیر متخاصم از قلمرو جنگ. دقت در مجموعه مقررات و حقوق جنگ، از اعلامیه ?? آوریل ???? پاریس در مورد قواعد جنگ دریایی گرفته تا آخرین مقررات راجع به این امر، یعنی كنوانسیونهای چهارگانه ژنو و پروتكلهای ???? الحاقی به آنها و سرانجام كنوانسیون سازمان ملل در سال ???? و مقایسه آنها با اصول و قواعد موجود در حقوق اسلامی مربوط به جنگ و مخاصمات مسلحانه، به خوبی این حقیقت را آشكار میسازد كه ریشههای قواعد و مقررات حقوق جنگ، بهطور عام و حقوق بشر دوستانه و حقوق حمایت از افراد تحت حمایت بهطور خاص، كاملا در دستورات اسلامی وجود دارد و نظر بعضی از صاحبنظران كه اینگونه قوانین را متخذ از حقوق اسلامی میدانند، چندان اغراقآمیز به نظر نمیرسد.
شما در كتاب «حقوق بینالملل، رهیافتی اسلامی» چه هدفی را دنبال میكنید؟ اصولا حقوق بینالملل با اصول تعالیم یا فلسفه اسلام سازگاری دارد یا شاید بتوان گفت كه بخشی از آن است؟
من در ابتدا به نكته اشاره كنم و آن این است كه بسیاری از غربیان در این زمینه اعتراف كردهاند و بهتر از همه آقای «بارون میشل دو توبه» در سلسله درسهای خود در آكادمی لاهه فصلی دارد تحت عنوان «تاثیر اسلام بر حقوق بینالملل» و در آن بحثی مستوفی در این زمینه صحبت كرده و مدارك و شواهدی ارایه داده است. همچنین دكتر محمصانی، حقوقدان مسلمان فقید لبنانی در یكی از آثار خود نكتهیی به نقل از مقاله دكتر كامل عیاض، تحت عنوان «صفحات من تاریخ الاستشراق»، مطبوع در مجله مجمع اللغه العربیه دمشق 1968 آورده است كه ذكر آن خالی از فایده نیست. وی میگوید: «ثابت شده است كه «گروسیوس» دولتمرد هلندی و پرچمدار حقوق بینالملل در غرب در سال 1640 میلادی در شهر آستانه [نام اصلی استامبول] دوران تبعید را میگذرانده و در آن ایام به مطالعه آثار اسلامی و روش حاكمان اسلامی در حكومت پرداخته است و میتواند یكی از همزههای وصل یا حلقههای مفقوده میان غرب و شرق در این زمینه باشد و همچنین ثابت شده است كه گروسیوس از امثال فرانسیسكو سوارز اسپانیایی سخت متاثر است كه آنان از آثار اسلامی متاثر بودهاند». با این توضیحات باید بگویم كه هدف من در تالیف این كتاب اولا: برای یافتن مشابهت و توافق با اصول جدید و ثانیا: اینكه معلوم شود كه چنین اصول جهانی كه بر پایه وحدت بشری استوار است، جزیی از اسلام بلكه محور اصلی سنت اسلامی است.
اما به نظر میرسد كه شكاف جدی میان نظر عمل در چنین اندیشهیی وجود داشته باشد؟
بله درست است. در این راستا، نكته مهمی قابل ملاحظه این است كه گاه شكاف عمیقی میان نظر و عمل مشاهده میگردد و باید میان قواعدی كه توسط حقوق اسلامی وضع شده با آنچه در عمل بعضی حكام و فرمانروایان اسلامی مرتكب گردیدهاند و احیانا سیره عملی مزبور خروج از آن قواعد است، تفاوت نهاد. كوتاهی در جداسازی دو وادی فوق، بسیاری از خاورشناسان غربی و حتی برخی نویسندگان شرقی را كه در مورد اسلام نگاشتهاند، سخت به خطا افكنده است چرا كه آنان به جای آنكه به آنچه باید انجام میشد - یعنی تعالیم اصلی اسلامی مراجعه و استناد نمایند - نظریات خود را مبتنی بر رفتار عمل شده در بعضی از مقاطع تاریخ اسلام، ارایه كردهاند. یكی از بارزترین نمونه اینگونه اشتباهات، همان است كه بعضی گمان كردهاند كه ماهیت حقوق بینالملل اسلامی «حقوق جنگ» است. حال آنكه چنین گمانی كاملا باطل است، زیرا همانطور كه در متن كتاب نویسنده با استناد به منابع اصلی اثبات كرده است، در حقوق بینالملل اسلامی برعكس، اصل اولیه، «حقوق صلح» است نه حقوق جنگ. اقدامات مسلحانه كاملا امری استثنایی و خلاف است. البته این نظریهیی است كه بنده مدافع آن هستم و هرگز هم نمیخواهم نظریات مقابل را نادیده بگیرم. هر فكر و اندیشهیی محترم است ولی باید باب گفتوگو را مسدود نساخت زیرا به یقین اندیشه در بستر تضارب تكامل مییابد. به نظر نگارنده یك جانبه سخن گفتن و خود را بر حق انگاشتن فاقد وجاهت در آیین خردمندی است. بهقول ناصر خسرو:
با خصم گوی علم كه بیخصمی
علمی نه صاف شد نه شكوفا شد
زیرا كه سرخروی برون آمد
هركو به سوی قاضی تنها شد
روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید