1393/7/19 ۰۹:۵۱
مروز نوزدهم مهرماه مصادف با سیامین سال وفات آخرین شاعر عالم بزرگ ایران پس از مرحوم مغفور استاد ملكالشعراء بهار رحمهالله علیهماست. سی سال پیش در چنین روزی، «امیر» آن شاعر عالم بسیار با فضل و فضیلت، آن فرشته مجسم به صورت انسان، آن خَلَفَ الصدق شعرای بزرگ سلف، امثال انوری و خاقانی و جمالالدین، آن صائب و كلیم عصر، ذریه طیبه حضرت زهرای اطهر سلاماللهعلیها، یعنی سیدالشعرا سیدكریم امیری فیروزكوهی (حشرهالله مع اجداده الطاهرین) از این دنیا رفت و به حضور مبارك اجداد معصومش صلواهالله علیهم اجمعین مشرف شد.
امروز نوزدهم مهرماه مصادف با سیامین سال وفات آخرین شاعر عالم بزرگ ایران پس از مرحوم مغفور استاد ملكالشعراء بهار رحمهالله علیهماست. سی سال پیش در چنین روزی، «امیر» آن شاعر عالم بسیار با فضل و فضیلت، آن فرشته مجسم به صورت انسان، آن خَلَفَ الصدق شعرای بزرگ سلف، امثال انوری و خاقانی و جمالالدین، آن صائب و كلیم عصر، ذریه طیبه حضرت زهرای اطهر سلاماللهعلیها، یعنی سیدالشعرا سیدكریم امیری فیروزكوهی (حشرهالله مع اجداده الطاهرین) از این دنیا رفت و به حضور مبارك اجداد معصومش صلواهالله علیهم اجمعین مشرف شد.
به اعتقاد جازم این حقیر ناچیز در این شصت و چند سالی كه از وفات مرحوم ملكالشعراء میگذرد، هیچ یك از شاعران فارسی را از لحاظ آراستگی به علم و ادب سنتی و معارف اسلامی از فقه و اصول و كلام و حدیث و تفسیر، نمیتوان در حد مرحوم سیدالشعراء امیری فیروزكوهی شمرد.
مقصودم از شاعران، آن بزرگوارانی است كه بیشتر اشتهارشان به «شاعری» است و برای آنكه جناب استاد دانشمند جلیلالقدر دكتر محمدرضا شفیعی كدكنی دامت افاضاته را كه تافتهای جدا بافته میدانم و خداش به سلامت و سعادت بداراد، نوعی منحصر به فرد در این زمان بشمارم، زیرا با وجود حیازت مقامات والای علمی و تحقیقی همچنانكه سابقاً هم نیز نوشتهام، در مقام شاعری، شعر ایشان از مصادیق گفته متنبّی ـ شاعر بزرگ نامدار عرب ـ است كه: «اذا قُلتُ شعراً أصبَح الدهر مُنشداً» است (چون شعری بسرایم، روزگار آن را واگویه میكند و میخواند). و در این ادعا، گواه این بنده كه عاشق صادق ایشانم، در آستین است و آن اینكه در این سوی عالم، كمتر نشریه فارسی است كه مستمراً در آن، از سرودههای ایشان ابیاتی نباشد و همین امسال «بنیاد علوی» نیویورك در تقویم زیبای منتشره خود، صفحه ماه شهریورش را با دو بیت از استاد شفیعی كدكنی آراسته است. و در همین راستا باید اساتید دانشمند بزرگ زمان ما یعنی حضرت استاد علامه بدیعالزمان فروزانفر و حضرت استاد اجل جلال همائی ـ رحمهالله علیهما ـ را نام برد كه شاید این هر سه عالم مشهور، زبان حالشان این بیت منسوب به امام شافعی(رض) باشد كه:
و لولا الشعرُ بالعلماء یزری
لكنتُ الیومَ اشعرَ من «لبید»
و بهتر است كه جناب استاد دكتر شفیعی كدكنی در این باب اظهارنظر فرمایند.
شاعری و آگاهی از علوم اسلامی
باری، مرحوم امیری فیروزكوهی علاوه بر امتیاز داشتن قوه خدادادی و موهبت الهی «شاعری»، به فراگیری علوم متداول اسلامی از اساتید مسلّم آن نیز نائل شده است به شرحی كه خود آن بزرگوار در مقدمه دیوان مرقوم فرموده است. اگرچه در آن مقدمه به كیفیت استفاضهاش از حضرت علامه والامقام سیدمحمد كاظم عصار رحمهالله علیه تصریح نفرموده است، ولی به بنده مكرر فرموده است كه كتاب مستطاب «شوارق» لاهیجی(رض) را در محضر پرفیض آن علامه نامدار آموخته است. آنچه را كه میفرماید:
آموختم ز دانش و علم آنقدر كه یافت
آسودگی ز دانش و بینش روان من
از منطق و الهی و موسیقی و كلام
چندان كه بینصیب نماند بیان من
در دانش و ادب دو نشان از شرف مرا
وز تازی و دری دو زبان در دهان من
بیان واقعیت است و اثر علم و دانش امیر، به بهترین وجه در استشهادات و تضمینات و تلمیحات و اشارات متعدد و بسیار متناسب او به آیات مباركات و روایات و امثال و اشعار عربی و فارسی در شعر او تجلی میكند و آنقدر كه در شعر «امیر» این چنین موارد و مطالب هست، مطلقاً در شعر دیگر شعرای معاصر او نیست و نیز آنقدر كه امیر به صنایع لفظی و بدیعی اهتمام ورزیده است، هیچ شاعر معاصر دیگری بدان توجه نداشته است.
امیر كه استاد مسلم قصیدهسرائی است، در قصیده شیوائی كه در مرثیه مرحوم «عالی ترك گلدی» سفیر كبیر وقت بسیار عالم تركیه در ایران سروده است، بیست بیت از آن را با تضمین و تلمیح و اشارت به آیات مباركات و روایات و امثال و هفده بیت آن را به صنایع بدیعی از طباق و جناس و مساوات و موازنه آراسته است و همین رویه را در غزلیات و مثنویهای لطیف و شریف خود معمول داشته است و خدا میداند كه این معنی را به تكلّّف و تصنّع، ملتزم نبوده است، بلكه همان سائقه طبع ظریف و قوت شگرف شاعری او، آن زینت و زیورها را بر حسب طبع و بالبداهه بیان فرموده است و ابداً به تصنع و طول تفكری نیاز نداشته است.
امیدوارم این مطلب را كه عرض كردم امیر استاد مسلم قصیدهسرائی به سبك اصیل قدماست، حمل بر شدت اخلاصم به حضرت امیری نفرموده باشید ـ میگویم و از عهدهاش آیم بیرون ـ قریب پنجاه سال است كه امیر قصیده شیوای «بانگ تكبیر» را كه به مناسبت مبعث حضرت رسول اكرم ختمی مرتبت صلیالله علیه و آله سرود و آن را در آن اجتماع عظیمی كه در «حسینیه ارشاد» برپا بود، قرائت كرد و با چه حُسن استقبال و شوق و ذوق غریبی از سوی حضار تلقی شد، آیا تاكنون كسی دیگر به سرودن چنان قصیده غرای فاخری موفق شده است و همین قول در باب قصیدههای او در «هدیه به آستان ملك پاسبان» امام همام علیبنموسیالرضا علیهماالسلام و اكمل التحیات، كه استقبالی از قصیده خاقانی و به تعبیر خودش «امام خاقانی» و یا قصیده مرثیه مرحوم استاد اجل سیدمحمدكاظم عصار رحمهالله علیه و یا قصیده فریده فائقه رائقهاش در استقبال قصیده جمالالدین عبدالرزاق و اقتفای حضرت حكیم سنائی، با عنوان «ای مسلمانان» و یا قصیده لطیفه خطاب به همسر محترمه بزرگوارش، قطعاً صادق است و وارد و بیهیچ شك و شبهه استادی «امیر» در قصیدهسرائی مسلم و بلامنازع است « بحق استاد الاساتید است».
غزل و اهل ادب
تلقی ارباب ذوق و اصحاب كمال و عشاق ادب از «غزل» مانند تلقی عامه مردم است از «زیبایی و جمال». هزاران رحمت بر روح مطهر حضرت لسانالغیب باد كه فرموده است:
لطیفهای است نهانی كه عشق از او خیزد
كه نام آن نه لب لعل و خط زنگاریست
شما خواننده گرامی و فاضل، چند نفر را میشناسید كه كسی را كه شما در نهایت حسن و زیبایی صورت و رشاقت قد و بالا و صباحت منظر میبینید، او آن كس را با چشم شما نبیند و بالعكس. داستان سؤال خلیفه از مجنون درباره لیلی (خیالی باشد یا واقعی) یا آن پادشاه اموی از «كُثَیر» درباره «عَزّه» و جواب آنها مشهور است، آن داستان كذائی آن مرد در هنگام مرگ و آخرین كلام او كه «بلبل خوب نمیخواند» نیز معلوم.
حالا فیالواقع مسأله تلقی اهل ادب و ذوق از «غزل» هم چنان است، و بنا بر اصطلاح معروف (كه من بنده اولین بار آن را از مرحوم استاد محمدتقی شریعتی رحمهالله علیه شنیدم) در این باب یعنی غزل «سُلُق شُلُغ» است. خدا رحمت كند استاد معالم و شرایع منِ بنده مرحوم آقای حاج سیدمحمود رضوی قائنی را كه میفرمود: فلان آقا (از مشاهیر فضلای خراسان در آن سالها) معتقد است كه شعر «شاطر عباس» كه:
روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است
آری افطار رطب در رمضان مستحب است
به مراتب بر بیت حضرت خواجه كه:
علاج ضعف دل ما به لب حوالت كن
كه این «مفرّح یاقوت» در خزانه توست
رجحان و مزیت دارد! خوب چه میشود كرد: سُلُقْ شُلُغْ است.
چند منظومه كوتاه
مهارت ساحرانه «امیر» در وصف، بسیار شگفتانگیز و تحسینآمیز است. نمیدانم در میان شما خوانندگان گرامی چند نفرتان این چند منظومه كوتاه امیر را در وصف «سماور» و «تصویر پیرمردی كه بر گلدان چینی نقش بسته» و گفتگوی با او كه با بیتِ:
ای گرامی رهنورد ناشناس
بازگو تا از كدام آب و گلی
آغاز میشود، و وصف «كبك» دستآموز امیر و «درخت كهنسالی» كه در سیمیندشت در برابر منزل مسكونی او سر به فلك كشیده است و امیر از آن به «دربان» تعبیر میفرماید، خواندهاید؟ اگر خواندهاید، یقین دارم كه با این فقیر ناچیز همعقیده و همراهید، و اگر ای خواننده عزیز آنها را نخواندهاید، آن را سرِ فرصت لطفاً بخوانید و خود قضاوت فرمایید.
این كبكِ دستآموز سیدالشعراء نیز از آن دیدنیهایی بود كه آدمی را متعجب میسازد. حیوان بیگناه درست در سرِ اوقاتی كه «امیر» آتش منقلش افروخته میشد، از هر گوشه كناری كه پنهان شده بود، خود را به كنار پُرمهر «امیر» میرساند و با آن نازنین انسان فرشتهخصال همنَفَس میگشت.
در سنوات پنجاه، چند بار «امیر» دفتری را كه اشعارش را در آن تحریر فرموده بود (و الحمدلله كه اینك تصویر آن دفتر نیز در همین فیلادلفیا نزد من است و گاه دلتنگیام را از دوری و فراقِ «امیر» با زیارت دستخط نازنین او تخفیف میدهم) به دست من میداد و امر میفرمود منظومه «ای گرامی رهنورد ناشناس» فوقالذكر را بلند بلند برایش قرائت كنم تا از آن «قند مكرّر» لذت برد.
منظومه اخوانیه
در این شصت و چند سالی كه از وفات حضرت ملكالشعراء بهار میگذرد و شك نیست كه شاعران عالیمقدار بزرگوار قصاید طنّانه و فاخر بسیار سرودهاند و در ابواب انواع قصیده از مدح و رثاء و وصف به خوبی داد سخن دادهاند و شعر فارسی را غنیتر ساختهاند و بهراستی در این برهه از زمان نقصان و كمبودی از قصاید غرّای شیوا در ادب فارسی روی نداده است.
و هم چنین است در «غزل» كه دو استاد والامقام شهریار و رهی معیری كه خداشان بیامرزاد و استاد عالیقدر جناب ابتهاج (سایه) كه خدای متعال سایهاش را بر سر غزل فارسی مستدام بداراد، بحمدالله آن را به كمال رساندهاند، ولی آیا پس از آنكه مرحوم ملكالشعراء سرودن آن منظومه مفصل معروف به «پهلوینامه» را بر طبع لطیف بلند خود تحمیل فرمود و بدان وسیله خود را از تبعید در «اصفهان» خلاص ساخت، آیا در سرتاسر ملك ادب پارسی، منظومه اخوانیه مفصّلی كه در حدود دو هزار و پانصد بیت است و علاوه بر مطالب اخوانیه، بر بسیاری از مسائل اعتقادی و فلسفی و كلامی مشتمل است و گاه نیز طنزهای لطیف و اوصاف ظریف بلیغی را در آنچه در مقام وصف آن است دارا میباشد، مانند منظومه بسیار بسیار شیوای «مؤیدنامه1»ی امیری فیروزكوهی سراغ دارید؟
در این منظومه بسیار زیبا كه در لطافت و طراوت چون آب زلال روان است، امیری در بیش از یكصد و بیست مورد هنر شاعری و قدرت بیان خود را با استشهاد و تضمین و اشاره به آیات و روایات و اشعار و امثال متجلی ساخته است و در بسیاری از ابیات، خود را به اِعمال صنایع بدیعی و از جمله «لزوم مالایلزم» ملتزم فرموده است، و حال آنكه فیالواقع امیر در طول مدت زمانی كه صرف سرودن آن منظومه فرموده است، به اشتغالات ذهنی رنجآوری چون گرفتاری به لوازم و عواقب قانون تحمیلی و نامتناسب «اصلاحات ارضی» و یا زیادهخواهی و طمعورزی برخی از كشاورزان املاكش، و دستدرازی آنها حتی به آنچه را كه همان قانون موضوعاً آن را از شمول مقررات و موادّ آن خارج و مستثنی ساخته است، مبتلی بوده است. و به قول خودش در همان منظومه:
ای مؤید مرا ز سوز درون
آتش آید به جای گفته برون
و در حقیقت امیر خود را با «شعر» كه باز به قول خود آن بزرگوار «همزادِ» اوست، دلخوش میكرده و با سرودن آن منظومه خطاب به دوست عزیز محترم و شاعر خودش ـ مرحوم آقای مؤید ثابتی ـ ذهنش را از آن اشتغالات و گرفتاریها منصرف میفرموده است. آری، امیر در سرودن چنین منظومه مفصل و دلكش یگانه و متفرد است.
و چنان منظومهای در این شصت و چند سال اخیر از شاعر نامور دیگری سروده نشده است و اگر به فرض محال امیر هیچ شعر دیگری اعم از قصیده و غزل و قطعه سِوای همین منظومه نسروده بود، همین منظومه برای اثبات رفعت مقام او در شاعری و تمكُّن عجیب او بر ابداع معانی و حُسن انتخاب الفاظ و احاطهاش بر معارف اسلامی و فرهنگ ایرانی، كافی مینمود.
عربیدانی
عربیت امیر نیز یكی دیگر از فضایل و دانشهای اوست. آن بزرگوار ادب عرب را از صرف و نحو و لغت و معانی بیان به طور «كلاسیك»،2 یعنی با تعلّم و آموختن همان كتب سنّتی (مثل سیوطی و مغنی اللبیب و مطوّل) در نزد استاد به خوبی فرا گرفته بود و شاهد صدق آن، قطعات اشعار او به عربی فصیح است و از جمله قطعهای خطاب به مرحوم استاد علامه فروزانفر رحمهالله علیهما كه فروزانفر هم پاسخ آن را به عربی سروده است.
در جلسات صبحهای چهارشنبه كه افتخار زیارت و پذیرایی بسیاری از علما و اساتید ادب را در دفترخانهام داشتم و مرحومان استاد امیری فیروزكوهی و استاد عبدالحمید بدیعالزمانی و استاد حبیب یغمایی و استاد سید محمدرضا جلالینائینی مرتباً و مستمراً و بسیاری دیگر به تفاریق مرا سرافراز میفرمودند، بسیار اتفاق میافتاد كه در شعر یا عبارت و جملهای عربی بحثی پیش میآمد و سخن و قضاوتی را كه مرحوم آقای امیری میفرمودند، مورد قبول و تحسین مرحوم آقای بدیعالزمانی رحمهالله علیهما قرار میگرفت.
موسیقیشناسی
دیگر از فضایل آن بزرگوار، «موسیقیدانی و موسیقیشناسی نظری و عملی» اوست و این دانش ظریف لطیف او در بسیاری از اشعارش نمایان میشود؛ فیالمثل در مثنوی «مؤیدنامه» هفتاد و نه بیت را به «رضا محجوبی» و پنجاه و چهار بیت را به «میرزا حسنعلی نكیسا» دو موسیقیدان استاد مسلّم تار در سالهای 1305ـ1320 و چند بیت به مرحوم «شاهزاده ظلی» خواننده خوشنوای آن عصر، و بیان ریزهكاریهای هر یك از آنان در پنجه و حنجرهشان، اختصاص داده است.
در مقالهای كه این ناچیز در مهرماه 1373 به مناسبت دهمین سال وفات امیری فیروزكوهی نوشتم (حاصل اوقات، ص687الی ص700) شرح دیدار مرحوم مبرور حاج علیاكبرخان شهنازی رحمهاللهعلیه را از مرحوم آقای امیری، و آن حالتی كه میان این دو نابغه شعر و موسیقی رفت كه دو نوازنده و شنوندگان به فریاد آمدند، عرض كردهام. امیر به اصرار مبرم حاجی علیاكبرخان مختصر پنجهای نواخت و حاجی هم متقابلاً غوغا كرد و هنرنمایی و آخر سر هر دو كه سخت شیفته هم شده بودند، صورت و دست یكدیگر را غرق بوسه ساختند. خداشان بیامرزاد!
پرهیز از مدح و هجو
اگر در شاعران عصر كسی باشد كه به تمام معانی و در جمیع حالات شاعرانه این بیت مشهور ادیب صابر(ره) بر او صادق باشد كه:
این فخر بس مرا كه ندیدست هیچ كس
در نثر من مذمّت و در نظم من هجا
قطعاً كسی جز امیری فیروزكوهی نیست كه در سرتاسر دیوان جاودان او یك بیت هم در هجو كسی دیده نمیشود. خداش رحمت فرمایاد!
امیر هیچگاه هیچ كس را به خاطر دنیا و دنیاداری و تملّق نستوده و «مدح» نفرموده است. به خاطر دارم كه در زمان تجدید بنای مقبره «صائب» در اصفهان، بعضِ مقامات از او تقاضا داشتند كه پادشاه را كه تجدید بنا به امر او صورت میگرفت، ستایش كند؛ ولی قصیده مطنطن غرّای او را در دیوان ملاحظه فرمایید كه حتی كوچكترین اشارهای هم به شاه نشده است، ولی این را به چشم دیدم، چرا كه در حضرتش شرفیاب بودم، كه دوستش كه سیاستمدار كهنهكاری بود، با تلفن از او استدعا میكرد كه به مناسبت «جشنهای پنجاهمین سال سلطنت پهلوی» در اسفند 1354 ولو با چند بیت مختصر بر آن جشن تحسینی و تمجیدی بفرماید و امیر محترمانه از پذیرش تقاضای آن دوست كه كمال ارادت را به امیری و امیری كمال عنایت را به او داشت، به شدت استنكاف میفرمود.
هزل و مطایبه
امیر دو قصیده «هزل و مطایبه» یكی درباره مرحوم استاد حبیب یغمائی و دیگری درباره مرحوم سید محمدعلی دریاباری دارد و میدانم معدودی از خوانندگان، سید محمدعلی دریاباری را كه بیشتر ایام سال در سایه مرحمت «امیر» و در خانه او میزیست، به یاد دارند و انشاءالله هنوز بسیاری هستند كه استاد دانشمند و شاعر ماهر و خدمتگزار قدیمی و صمیمی فرهنگ ایرانی و مدیر زحمتكش و كاردان گرامی مجله «یغما» را دیده و او را شناختهاند.
آنقدر این دو مطایبه هزلآمیز، بر احوال و اقوال آن دو مرحوم صادق و منطبق است كه خواننده به راستی میتواند آن ابیات را وصفالحال ظاهری و واقعی آن دو بپندارد و جِدّ و حقیقت را در آن مشاهده كند.
روحیات امیری
درباره خُلقیات و روحیات شریف و ظریف و لطیف امیری فیروزكوهی هرچه بگویم، كم گفتهام و حق مطلب را ادا نكردهام. همینقدر عرض میكنم آن مرد نجیب نجیبزاده كه به شرف انتساب به حضرت ختمیمرتبت صلیالله علیه وآله وسلم مشرّف بود و طبعاً: «شیر را بچه همی مانَد بدو» و قطع نظر از نازكی و صفا و لطافت طبع شاعرانه ذاتی و فضائل و علوم و هنرهای اكتسابیاش، سیدكریم امیری فیروزكوهی كه ذرّیه حضرت زهرای اطهر سلامالله علیهاست، به معنای لغوی و به تمام معنی «سید» و به همه صفاتی كه لازمه «سیادت» است از حلم و بُردباری و فروتنی و شكیبایی و بخشندگی و دست و دلبازی و اغماض و گذشت و وفا و سعه صدر و صداقت و غنای معنوی آراسته بود و از هر آفت اخلاقی از قبیل بُخل و حسد و كینتوزی و خشم و ریاكاری و سختگیری بركنار و پیراسته.
از چشمان زیبای باصفایش همواره نور محبّت و عطوفت تابان بود و بهراستی به همه خلق خدا محبت میورزید و خواننده دیوان گرامی او در هر صفحه از آن تجلّی آن صفات حسنه را ملاحظه خواهد فرمود و من بنده ناچیز كه سیوهفت سال به سعادت زیارت مستمرّ آن عزیز نایل بودم، همواره او را به همین صفات یافتم.
تعصب مذهبی
امیری در اعتقادات مذهبی تشیع امامی سخت در عقیده و عمل پایبند و متعصب بود و به فرموده خودش كه:
مذهب ز مرتضی است مرا، دین ز مصطفی
وین هر دو در نَسَب، شرف خاندان من
مراثی سوزناكی كه امیر برای حضرت سیدالشهداء صلواهاللهعلیه سروده است، زیب و زینت دیوان اوست؛ مانند این سه بیتی كه مثنوی «مؤید نامه» را بدان حسن ختام داده است كه:
بارالها، به حق جاه نبی
باب رحمت، محمد عربی
كه مرا با همه سیهكاری
دل به ذوق گناه نسپاری
وَر مجوسم و گر مسلمانم
به وِلای علی بمیرانم
در دیوانش كم نیست. آخرین دیدار من ناچیز با آن نازنین سید عزیز، شب پیش از شبی بود كه در آن شب، مرغ باغ ملكوت روحش از قفس بدنش پرواز كرد و به بهشت رفت. در آن شب امیر با حالی زار و سخت دردمند «سفره خاكِ تیممش» را طلبید و به دقت تیمّم فرمود و به اختصار نماز مغرب و عشایش را گزارد. خداش بیامرزاد!
سه استاد
مكرر گفته و نوشتهام كه از قدیم گفتهاند: «الآباء ثلاثه: أب ولّدك و أب علّمك و اب زوّجك». این بیچاره بینوا آبای معنوی و تعلیمی فراوان دارد كه در محضر پر بركتشان به شاگردی نشسته است؛ ولی رابطه و نسبتم با سه تن از آن عالمان بزرگوار، به راستی رابطه فرزندی و پدری است و همچنانكه هیچ روز و شبی از یاد والدینم رحمهاللهعلیهما غافل نیستم، همواره به یاد آن سه پدر تعلیمیام نیز هستم و برایشان درود میفرستم و ترّحم میخوانم و تلاوت میكنم و ثوابش را به روح پاك آنان هدیه میكنم و این سه، مرحومان مغفوران:
1ـ استاد اجل بدیعالزمان فروزانفر،
2ـ استاد بزرگوار سیدكریم امیری فیروزكوهی،
3ـ استاد والامقام عبدالحمید بدیعالزمانی كردستانی رحمهاللهعلیهم
میباشند؛ از اینرو آنچه در این صفحات نوشتهام، چون مرثیه فرزندی است برای پدرش.
فقیرفانی، احمد مهدوی دامغانی عفیعنه
فیلادلفیا 15 مهرماه 1393
پینوشتها:
1ـ امیر این منظومه را در پاسخ «اخوانیه منظومی» كه مرحوم سیدعلی مؤید ثابتی، شاعر نامدار و فاضل خراسان و سناتور انتخابی آن استان رحمهالله علیه آن را به خدمت امیر تقدیم و ارسال كرده بود، سروده است.
2ـ و نه با «مدارج القرائه» و «مبانی الادب» و «جواهرالبلاغه» و امثال این كتابهای نوظهور كه با همه سودمندی، جای كتب كلاسیك مذكور را نمیگیرد.
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید