حيات اخلاقي در گفت‌وگو با محمدكاظم موسوي‌بجنوردي

1391/11/7 ۰۱:۲۷

حيات اخلاقي در گفت‌وگو با محمدكاظم موسوي‌بجنوردي

اخلاق، ناموس حيات است

 


گفتگوی ویژه‬ شرق(16) مورخ 1390/11/1
اصغر زارع‌كهنمويي


قرار بود، در نشستي با رييس يكي از معتبرترين مراكز انتشاراتي بعد از انقلاب، به بازكاوي نسبت اخلاق و نشر بپردازيم. گفت‌وگو با سوالي درباره سهم بداخلاقي‌‌‌ها در بحران نشر آغاز شد و به مساله كپي رايت رسيد. اما رشته سخن دكتر محمدكاظم موسوي‌بجنوردي، محدود به اين حوزه نماند. در واقع برگ دوازدهم اقتراح «اخلاق، فصل نخست تغيير»، به تبيين ديدگاه‌هاي رييس دايره‌المعارف بزرگ اسلامي در حوزه‌هاي مختلف اخلاق از جمله اخلاق و دين و دفاع او از نگاه متعزلي ‌كانتي در برابر نگاه اشعري اختصاص يافت. يكي از نكات مهم اين گفت‌وگو، تصميم او براي خودكشي در دوران شكنجه و مبارزه و چالش‌هاي اخلاقي اين مساله است كه به گفته خودش، تصميم اخلاقي در اين شرايط بسيار سخت است.

‌سخن درباره اخلاق نشر است. برخي مي‌گويند كشور ما با بحران نشر مواجه است. اين بحران چقدر محصول بداخلاقي‌هاست؟
اگر ما براي اخلاق يك پايه عقلاني قايل شويم و به اصطلاح به حسن و قبح عقلي معتقد باشيم، مي‌توانيم رفتارهاي اخلاقي و غيراخلاقي را با تكيه بر عقل در همه زمينه‌ها تشخيص دهيم. درباره نشر نيز اين صدق مي‌كند. عقل ماست كه تشخيص مي‌دهد اين كار اخلاقي است يا نه. به نظر من در بسياري از حوزه‌ها، از عرصه سياست تا عرصه نشر، هرگز نبايد نتيجه‌گرا بود بلكه راه وصول به نتيجه هم مهم است اما در عمل برخي فقط به نتيجه كار نگاه مي‌كنند و مي‌گويند هدف وسيله را توجيه مي‌كند. اين حرف را بيش از ديگران، سياستمداران ايدئولوژيك مي‌زدند. كمونيست‌ها در دوران مبارزه دست به اعمال غيراخلاقي مي‌زدند و مي‌گفتند هدف وسيله را توجيه مي‌كند. مي‌گفتند چون هدف ما رهايي انسان از استثمار و ظلم است و مي‌خواهيم با امپرياليسم و استعمار مبارزه كنيم و چون اين اهداف مقدس است، براي حصول نتيجه مي‌توانيم به اقدامات غيراخلاقي دست بزنيم. انسان با قدرت تفكري كه دارد هر چيزي را مي‌تواند توجيه و تفسير كند. مي‌تواند بگويد هدف من گسترش معرفت بشري است و مي‌خواهم فرهنگ ملي و ديني را در قلوب مردم تثبيت كنم و براي اين هدف مي‌توانم به عمل غيراخلاقي مثلا نشر دروغ دست بزنم و اين را غيراخلاقي نمي‌دانم.


اين مطلب دامنه درازي دارد. شما مي‌توانيد دروغ مصلحتي بگوييد و ادعا كنيد كه چون دشمن دين را تضعيف مي‌كند پس مي‌توانيد دروغ بگوييد. اين اثرات غم‌انگيزي دارد و جامعه را از درون نابود مي‌كند و عملا فرهنگ ريا و تزوير و دروغ را اشاعه مي‌دهد و به معنويت دين لطمه مي‌زند. چون دين را اين‌گونه تفسير مي‌كند كه هرچه براي اشاعه آن است و صبغه ديني دارد خوب است، و هر چيزي كه صبغه ديني ندارد بد است. به عبارت ديگر اشعري‌‌گري ترويج مي‌شود. اشعريان به حسن و قبح عقلي معتقد نيستند. مناط حسن و قبح امور را شرع مي‌دانند نه عقل. و چون بسياري از امور مبتلا‌به امروز در قديم نبود و پيش‌بيني نشده، آن را (مثلا حقوق معنوي را) شرعي نمي‌دانند مثلا به مالكيت معنوي عملا احترام نمي‌گذارند. اگر ناشري هم به اين بهانه كه دارد اشاعه فرهنگ مي‌كند، نتيجه فكر و قلم ديگران را بدون اجازه و تاديه حقوق چاپ و نشر كند، در زمره همين اشخاص است، و چنين روشي فاجعه‌آميز است.
‌ما لاجرم گريزي از نتيجه‌گرايي نداريم چون كپي‌رايت را قبول نداريم.
من شخصا همواره معتقد به رعايت حقوق كپي‌رايت بودم. زماني كه رييس كتابخانه ملي بودم به رييس‌جمهوري وقت جناب آقاي خاتمي چندين‌بار پيشنهاد دادم كه حق جهاني كپي‌رايت را به رسميت بشناسيم و اينكه گفته مي‌شود اگر حق كپي‌رايت را رسميت دهيم، خرج كتاب زياد مي‌شود يا اينكه فعلا مصرف‌كننده هستيم نه توليد‌كننده كه طبعا توجيه نادرستي است. و به هيچ وجه بنياد عقلي ندارد و نمي‌توان به چنين كاري وجهه قانوني و شرعي داد. از سوي ديگر نشر منحصر به كتاب نيست. هر اطلاع و مفهومي را به ديگران القا كردن و به گوش ديگران رساندن نوعي نشر است. بنابراين دروغ گفتن براي اشاعه دين، تهمت‌زدن به منظور ترويج دين نيز بي‌اخلاقي در نشر است و علاوه بر آن عقلا و شرعا جايز نيست.

‌شما اخلاق را اينقدر مطلق مي‌بينيد؟ اين نگاه، ايده‌آليستي نيست؟
مطلق نمي‌بينم ولي آن را امري عقلاني مي‌دانم. اخلاق ناموس حيات و واجد اصولي بنيادي و غيرقابل تخلف است. مقصودم اخلاق فلسفي و عقلاني است. حسن و قبح امور را، يعني مباني اخلاق را عقل تشخيص مي‌دهد. عقل نمي‌پذيرد كه براي تحقق امري كه نتايج خوبي به ظاهر دارد با وسايل غيراخلاقي انجام شود.
‌اما بسياري بر اين اعتقاد هستند كه اخلاق، نسبي و قابل تحول در مسير مصالح است. جامعه ما از نهاد خانواده و آموزش به اين نگرش عادت كرده است؟
نسبيت اخلاق مبحث ديگري است مربوط به قسمتي از مصاديق فضايل اخلاقي، آن هم تحت شرايط خاص است. اصول اخلاقي خدشه‌ناپذير است. اينكه مي‌گوييد اخلاق در مسير مصالح قابل تحول است و جامعه ما به اين نگرش عادت كرده است لااقل براي من قابل قبول نيست. البته بايد بگويم متاسفانه آنچه مي‌گوييد اتفاق افتاده است يعني اخلاق را با مصالح خود مي‌سنجند و ارزيابي مي‌كنند. اما اين نگرش يعني انحطاط اخلاقي. اكنون در مدارس ما و به كودكان و جوانان ما، مباني اخلاقي، فلسفه اخلاق و اخلاق عملي نمي‌آموزند و اگر هم به طور نظری مي‌خواهند بياموزند، عملا يعني در عمل خلاف آن را القا مي‌كنند. يك وقت مرا براي شركت در بخش فرهنگي شوراي انقلاب فرهنگي دعوت كردند تا درباره مسايل آموزشي بحث كنيم. همان‌جا گفتم اين شيوه شما اشتباه است كه از دوران دبستان و كودكي فقط احكام دين را مي‌آموزيد ولي اخلاق يعني مباني اخلاقي را نمي‌آموزيد. آموزش ديني و بارآوردن كودكان و جوانان متدين بسيار خوب است، اما تمام قضيه نيست. انسان موجودي مختار و آزاد است و بايد بداند كه اين اختيار و اراده با تعاليم ديني و مباني اخلاقي، جهات مثبت مي‌يابد. ما در مدارس خود فقط فرايض و احكام دين را مي‌آموزيم. چرا اخلاق بما هو اخلاق، فضايل انساني، آموزه‌هاي ديني، مباني منافع ملي و صدها موضوع ديگر را نظرا و عملا نمي‌آموزيم؟ همه ما كساني را مي‌شناسيم كه فرايض و احكام عبادات را به خوبي مي‌دانند و عمل مي‌كنند، اما در روابط اجتماعي يعني معاملات به مفهوم عام و به طور كلي، نمونه بي‌اخلاقي‌اند. اخلاق داراي مفاهيمي جهانشمول است و مسلمان و مسيحي و يهودي و زرتشتي ندارد. بسياري از مباني اخلاقي و فضيلت‌ها منوط به زمان و مكان نيستند و الا فضيلت بي‌معني مي‌شد. ما چرا در مدارس خود مفاهيمي چون شرف و انسانيت و وفا را نمي‌آموزيم. چرا به آنها نمي‌گوييم خيانت و سخن‌چيني بد است، چرا حتي كودكان و نوجوانان را وادار مي‌كنند درباره دوستان و خويشان سخن‌چيني كنند؟ آيا ياد دادن نماز و روزه و غسل و ساير احكام براي تثبيت و تعريف مباني اخلاق در ذهن كودك و نوجوان بسنده است؟ مسلم است كه اين‌طور نيست. هر كدام در جاي خود لازم است. بايد جوانان را از كودكي، با اخلاق آراسته به عقلانيت بار بياوريم و الا جز فاجعه اخلاقي و انحطاط مطلق دروني چيزي عايد كشور نمي‌شود.

‌دين در غرب در مفهوم سود و زيان تعريف مي‌شود. ما در شرق در فرهنگ خود، به اخلاق جدا از سود و زيان نگاه مي‌كنيم. انگار دو جور عقلانيت، مقابل هم ايستاده‌اند. يك جور عقلانيت نتيجه‌گرا يك جور عقلانيت ارزش‌گرا. شما با اين، موافقيد؟
بنده نمي‌دانم اين نظر از كجا در ذهن شما وارد شده است. بله نظام سياسي و اجتماعي غرب تا حدودي مبتني بر «سودانگاري» است، ولي اينكه در غرب دين هم به قول شما در مفهوم سود و زيان تعريف مي‌شود، چيزي است كه بنده اعتقاد ندارم و چنين چيزي نمي‌دانم. البته سخن درباره عموم است و نه استثنا‌ها. در سرزمين خودمان هم كساني به دين به عنوان ابزار براي تحصيل سود نگاه مي‌كنند. در هر حال، «سودانگاري» يكي از اصول فكر سياسي و اجتماعي غرب است اما امري مطلق نيست. قوانين اجازه نمي‌دهد چنين ديدگاهي به طور لجام‌گسيخته عمل كند. موانع قانوني مبتني بر حسن و قبح عقلي جلو اين كار را مي‌گيرد. مسلم است كه دين هم نقش اساسي براي تعديل آن ديدگاه بر عهده دارد چنان كه اخلاق نيز از مهم‌ترين ابزار معنوي مقابله با نفع‌طلبي مطلق است.

‌ شما اعتقاد داريد كه اخلاق مقدم بر دين است يا در كنار دين؟
مباني اخلاقي نه در كنار دين نه فراتر، نه عقب‌تر نه جلوترند. اين يك حقيقت است. انسان در طول هزاران سال به حقايقي رسيده است، اين حقايق پايه عقلاني دارند.

‌برخي‌ها تحت عنوان اخلاق سكولار مي‌گويند بدون دين هم مي‌شود اخلاقي بود. شما به چنين چيزي اعتقاد داريد؟
يقينا همين‌طور است. چرا امام حسين (ع) خطاب به دشمنان مي‌فرمايند اگر دين نداريد، جوانمرد باشيد. پس مباني اخلاقي بدون دين هم قابل تصور است. چرا پيامبر اكرم (ص) فرمود براي تكميل مكارم اخلاقي مبعوث شده‌ام. يعني فضايل اخلاقي، مباني شناخته‌شده عقلاني داشته و دارد كه دين درصدد تكميل و تتميم و تثبيت آن است. قدرت ديني همين است. جوهر دين همين است. يعني دينداري، منهاي زندگي اخلاقي محال است؟ يعني نمي‌توان گفت دينداريم ولي كاري با اخلاق نداريم؟ مسلم است كه نمي‌توان چنين ادعايي كرد. اين ادعا نه‌تنها پذيرفتني نيست، بلكه فاجعه‌بار است. دين بدون اخلاق به ضد خود تبديل مي‌شود.
‌وقتي مي‌فرماييد مي‌شود اخلاقي بود و ديندار نبود يعني فردي كه معتقد به ديني نيست، مي‌تواند اخلاقي باشد؟ سوال دينداران و كساني كه به اخلاق منهاي دين اعتقاد ندارند آن است كه آيا در اين صورت، كسي كه به احكام ديني اعتقاد ندارد احكام اخلاقي را از كجا مي‌آورد. چون اخلاق چيزي نسبي است و مي‌شود با مصلحت و نتيجه و... آن را دور زد.
اين اشكال را در اصل اشعريان بر شيعيان و معتزله و عقل‌‌‌گرايان وارد كرده‌اند. اشعريان معتقدند كه عقل نمي‌تواند مناط و ملاك تشخيص حُسن و قبح اعمال باشد. در حالي كه اگر اين‌طور تصور شود، عقل تعطيل مي‌شود يعني كل پيشرفت‌هاي بشر در زمينه‌هاي مختلف باطل و بي‌بنياد و غيرشرعي مي‌شود. بطلان اين نظر بديهي است. عقل توانايي استدلال و استنتاج را دارد. مباني استدلال و استنتاج نيز معلوم است و متكامل مي‌شود. عقل مي‌تواند مفاهيم مجرد ذهني را بسازد يعني با استدلال و مشاهده و طبقه‌بندي و استنتاج، مفاهيم بي‌سابقه مي‌سازد، مفاهيم اخلاقي مي‌سازد. خوبي و بدي را بر همين اساس تشخيص مي‌دهد، همان‌طور كه سرما و گرما و نرم و زبر را تشخيص مي‌دهد. يكي را از حواس ظاهري و ديگري را با حواس باطني.
از سوي ديگر، همان‌طور كه در پیشتر اشاره شد، اعتقاد اخلاقي عين دين است. بنابراين كساني كه خود را به مباني اخلاق پاي‌بند مي‌دانند در حقيقت به ديني متدين‌اند. دين تثبيت‌كننده مفاهيم و مباني اخلاقي است، يعني بايد باشد. به علاوه دين، اميد و معني و هدف به زندگي مي‌بخشد كه يكي از آنها دستيابي به فضايل اخلاقي است، يعني دين تشويق مي‌كند كه داراي فضايل اخلاقي باشيم.

‌شما مي‌فرماييد يكسري مسايل اخلاقي مطلق و ثابت هستند و در طول زمان تغيير پيدا نمي‌كنند؟
بله، مفاهيم ثابت هستند. اما مصاديق تغيير پيدا مي‌كنند مثلا مصاديق سرقت تغيير پيدا مي‌كند. يك چيزهايي الان هست كه آن زمان نبوده است. اگر 10 هزار سال پيش براي كمي آب و مقداري دانه دزدي مي‌كردند، امروزه در محيط اينترنت سرقت‌هاي اطلاعاتي صورت مي‌گيرد. آن دانه دزدي، غيراخلاقي است و اين هم غيراخلاقي است.
‌در خاورميانه تاريخ را با جنگ نوشته‌اند. همه كساني كه مي‌جنگيدند به زعم خود كار عقلاني مي‌كردند. حالا عده‌اي كمتر آدم مي‌كشتند و عده‌اي بيشتر ولي نفس اين كشورگشايي بد نبود. هر كسي قدرت بيشتري داشته است مي‌رفته كشورگشايي مي‌كرده است. در حال حاضر هم مفهومي به نام جنگ بشردوستانه داريم كه مي‌گويند غيراخلاقي نيست. مي‌آيند به بهانه‌اي، بمب سر مردم مي‌ريزند و مي‌گويند ما جنگ بشردوستانه مي‌كنيم. مي‌خواهم بگويم اخلاق و عقل خيلي هم ثابت و فربه نيستند و برداشت‌هاي مختلفي از آن در زمان‌هاي مختلف مي‌شود.
اينجا وارد مباحث اخلاق عملي مي‌شويم كه كاري تخصصي است و وجدان عمومي در مجالس نمايندگان به آن مي‌پردازد. نمايندگان مردم كه در واقع همان تجلي وجدان مردم هستند تصميم مي‌گيرند. اين مسايل هم به عقيده افراد مربوط است. من شخصا جنگ بشر‌دوستانه را اخلاقي نمي‌دانم. در جنگ جهاني دوم استدلال آمريكا براي زدن ژاپن با بمب اتم، با ادعاي بشردوستانه بود. در خاطرات چرچيل خواندم كه از زبان آمريكايي‌ها مي‌گفت ما محاسبه كرديم كه اگر بخواهيم با سلاح‌هاي كلاسيك جنگ با ژاپن را به پايان برسانيم 400 هزار نفر آمريكايي كشته مي‌شوند و شايد تلفات ژاپني‌ها به همين نسبت و گفتند اگر ما از بمب اتم استفاده كنيم فقط صدهزار نفر كشته مي‌شوند ولي جنگ تمام مي‌شود. اين به‌مانند همان چيزي است كه يك بچه را بكشند تا چند ميليون نفر را نجات دهند. ما نبايد با اراده خود به كار غيراخلاقي تن بدهيم. اينكه من با قصد و اراده خود براي كار غيراخلاقي تلاش كنم، غلط است.

‌ما مساله‌‌اي داريم زير عنوان «الاهم فالاهم». اينجا در انتخاب بين بد و بدتر چه بايد كرد؟ آيا انتخاب بد، غيراخلاقي نيست؟ يا آيا گريز از بدتر با انتخاب بد، اخلاقي است؟
من قبل از انقلاب تجربه زندان و شكنجه‌شدن را دارم. دراين‌باره مثالي مي‌زنم. از يك طرف، اگر زير شكنجه، خودكشي كني حرام است و از طرف ديگر، اگر زير شكنجه بماني و طاقت نياوري و رفقاي خود را لو بدهي و آنها كشته بشوند، اين هم غيراخلاقي و هم حرام است. اينجا تزاحم دو حرام پيش مي‌آيد. حالا اخلاق را چگونه بايد رعايت كرد؟ تصميم در اين‌گونه موارد بسيار سخت است. من نمي‌خواهم حكم صادر كنم. اين امري شخصي است. قانوني هم نمي‌توان براي آن نوشت. بنابراين، در انتخاب بد و بدتر، به‌طور نظري بايد بد را انتخاب كرد، اما ممكن است عملا شرايط ديگري پيش بيايد.

‌من اينجا يك سوال شخصي و مهم اخلاقي دارم و آن هم اين است كه آيا شما شكنجه‌گران خود را بخشيديد؟
من هرگز احساس كينه نداشته و ندارم.

‌ولي فراموش نكرديد؟
نه، فراموش نكردم اما غافل هستم. شكنجه‌هاي آن روزها، براي من مهم نيست من بيشتر به جنبه‌هاي مثبت زندگي و مبارزه نگاه مي‌كنم، بيشتر عاشق هستم تا متنفر. مبارزه از خاستگاه عشق به خدا و عدالت شيرين و افتخارآفرين است و به ياد آن روزها به وجد مي‌آيم.

‌كسي كه شكنجه مي‌كند كار خود را اخلاقي مي‌داند و مي‌گويد اگر من از اين آدم حرف نكشم دوستانش در بيرون فعاليت مي‌كنند و ممكن است بروند عمليات تروريستي انجام دهند. كسي كه شكنجه مي‌شود ايستادگي خود را اخلاقي مي‌داند و مي‌گويد من دوستان خود را فاش نمي‌كنم تا آنها كار خود را بكنند و در راه اعتقاد خود براي نجات سرزمين يا دين خود يا عقيده خود آدم بكشند. در اين داستان، هم شكنجه‌گر و هم شكنجه‌شونده، به رغم خود، كار اخلاقي و عقلاني مي‌كنند. اينجا حكم چيست؟
مطلب مهم است ولي من در مقام قاضي نمي‌توانم باشم. شايد هم هيچ‌كس نتواند در اين‌گونه موارد قضاوت كند. اين مساله مربوط به اخلاق عملي و مصاديق آن است كه تا حدودي متغير است. اساسا مطلب پيچيده است و بستگي دارد به شرايط و درك موقعيت آنچه مسلم است. صرف اعتقاد ديني براي درك خوبي و بدي عمل كافي نيست. وقتي مي‌خواستند برونو را آتش بزنند و او را به تلي هيزم بستند، پيرزني هم براي برخورداري از ثواب، تكه‌چوبي روي آن هيزم‌ها گذاشت و برونو گفت لعنت بر جهل مقدست. در واقع، جهل مقدس هزاران سال است كه گريبانگير ماست. اعمال خشونت‌بار و قتل و سرقت به نام دين، مانند آنچه طالبان و امثال آنها انجام مي‌دادند و مي‌دهند، جهل مقدس است. نوعي تدين غيراخلاقي است. عقلاي متدين مي‌دانند كه نمي‌توان سر بريد و كشت و جنايت كرد و در عين حال نماز هم خواند و روزه هم گرفت. اين درندگي‌ها انساني نيست، مورد تاييد دين هم نيست. بخش زيادي از دين، اخلاق است. بمب‌گذاري و كشتن ده‌ها و صدها نفر بي‌گناه براي هراس‌افكني در دل حاكمان، حتي حاكمان جور و ظلم، اخلاقي نيست. كشتن شيعيان براي بازداشتن آنها از اعتقادات مذهبي خود، اخلاقي نيست. قتل عزاداران حسيني، اخلاقي نيست. اين قاتلان و جانيان كار خود را ديني مي‌دانند و به‌زعم خود مي‌خواهند دين پيامبر (ص) را نگه دارند و اشاعه دهند. با آدم‌كشي و ترور نمي‌توان ديندار بود و به دين خدمت كرد. تدين بدون اخلاق طالبان را پديد مي‌آورد. ايمن‌الظواهري ايجاد مي‌كند كه مي‌گويد شيعيان بايد از ميان بروند. چنين شخصي البته دعوي دينداري هم مي‌كند و خود را متدين و ملتزم به اسلام مي‌داند ولي فتواي جنايت مي‌دهد. چون دين او بدون اخلاق مآلا فاجعه‌آفرين است. اينكه طالبان اين‌طور مي‌انديشد نتيجه اشعري‌گري است. اينها به حسن و قبح عقلي اعتقاد ندارند. درستي و نادرستي اعمال براي اينها منحصر به ملاك و معيار ديني است.

‌بسياري از بزرگان و روشنفكران ما اعتقاد دارند كه بزرگ‌ترين بحران جهان ما بحران اخلاقي است. شما اوضاع اخلاقي جامعه را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟
درست است، ما با بحران اخلاقي روبه‌رو هستيم. در اين سال‌هاي اخير رفتار اخلاقي جامعه ما لطمه زيادي خورده است. دليلش هم اين است كه بزرگان ما به اين مساله توجه زيادي نكرده‌اند و كارها را به متخصصان نداده‌اند. همين قدر كه ديديم اشخاص احكام عملي دين را مي‌دانند و عمل مي‌كنند آنها را به جاي متخصصان نشانديم. بسياري از عقب‌ماندگي‌ها، شكست‌ها و فاجعه‌ها نتيجه همين عمل غلط بوده است. حتي تبيين مباني اخلاق را هم به دست اشخاص جاهل يا ناصالح داديم و نتيجه‌اش شيوع بي‌اخلاقي در لايه‌هاي آشكار و ناآشكار جامعه است.
بي‌شك هر كسي در هر مقام و جايگاهي مي‌تواند راجع به مسايل تربيتي نقش خود را داشته باشد. هر چه مقام بالاتر باشد، مي‌تواند موثرتر عمل كند. اصحاب فرهنگ در اين ميان، اهميت و جايگاه حساس‌تري دارند. زماني در جلسه‌اي گفتم فيلم‌هاي ايراني بدآموزي دارند. مباني اخلاقي را به درستي ترويج نمي‌كنند يا كمتر به آن توجه مي‌شود. بايد مفاهيمي مانند شرف و انسانيت و اقتدار را ترويج كنند. زماني كه ساختمان دايره‌المعارف را مي‌ساختيم به مهندسان مي‌گفتم سه چيز را در نظر داشته باشيد: القاي عظمت، القاي فخامت و القاي قدمت. بايد جامعه قدرتمندي به وجود بياوريم كه مسلما بدون اخلاق رسيدن به جامعه‌اي قدرتمند امكان‌پذير نيست.

 

 

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: