1391/11/7 ۰۱:۲۷
قلم بایدبا قدم توأم شود
دیدار با دکتر منوچهر ستوده در آستانه 98 سالگی استادی داشتم در حوزه كه بسیار مورد علاقهام بود. كتاب منطق «مظفر» را نزد ایشان خواندم. مردی بود جوان و بسیار درستكار. سخنانش نشان میداد كه اهل فكر و مطالعه است. روزی از او پرسیدم «استاد چرا كتاب نمینویسید؟» پاسخ داد: «امروز تكلیفم درس دادن است. زمانی كه تكلیفم نوشتن كتاب باشد خواهم نوشت. بهعلاوه فكر میكنی بتوانم كتابی بنویسم كه حداقل در آن یك پاراگراف باشد كه به درد كسی بخورد؟» گفتم چطور؟ گفت: «اگر كتابی تنها یك پاراگراف و تنها یك پاراگراف داشته باشد كه خواننده از آن حظی ببرد و درسی بگیرد، نویسنده تكلیف خود را انجام داده است و من هنوز نمیتوانم چنین كتابی بنویسم.» اما مردانی هستند كه نشستن پای صحبتشان سراسر حظ و درس است و فكر. یكی از این مردان منوچهر ستوده است. مردی كه ۹۸ بهار از عمرش میگذرد و به قول دوست عزیز فرشاد قربانپور كه به شوخی میگوید «خود منوچهر ستوده یك اثر تاریخی است.»؛ درست میگوید؛ نه از آن جهت كه عمری از او گذشته و پیر شده و ناكارآمد بلكه از آن جهت كه این مرد بزرگ تاریخی را در خود دارد كه میتوان در پس هر خم و پیچ آن نشست و نگاه و كرد و درس گرفت. خود منوچهر ستوده البته دستی در تاریخ دارد. تاریخی كه البته با جغرافیای این مرز و بوم درآمیخته است. منوچهر ستوده را میتوان به جرات نخستین كسی به حساب آورد كه بخشی از سرزمین زیبا و كهن ایران را پیموده و مشاهدات خود را مكتوب كرده. حاصل این پیمایش كتابی است به نام «از آستارا تا استرآباد» كه به تایید صاحبنظران یكی از دقیقترین كتابهایی است كه در حوزه جغرافیای تاریخی ایران به تحریر درآمده است. ستوده البته خود این مسیر طولانی را پیموده است و به قول استاد شفیعیكدكنی هر درهای و هر روستایی و هر مرتعی را به پای خود طی كرده است كه از این جهت ارزشی بسزا دارد. منوچهر ستوده از آن مردانی است كه سخن گفتن با او خستهات نمیكند. طبعی شوخ دارد و صراحتی بینظیر. شانزدهم تیرماه امسال بود كه به پیشنهاد فرشاد قربانپور، دبیر صفحه تاریخ و اندیشه روزنامه، به دیدار منوچهر ستوده رفتیم. بهانه ما نزدیكبودن سالروز ۹۸ سالگی استاد بود. گفته بودند خانهای در منظقه «كوشك» در نزدیكی گچسر در جاده چالوس دارد. به راه افتادیم. وقتی به كوشك رسیدیم پرسانپرسان راه خانه را جستیم. آدرس كوچه باغی را دادند. دو بار از كنار خانه رد شدیم اما خانه را پیدا نكردیم. گویی استاد زندگی در انزوا و تنهایی را ترجیح میدهد. به ناگاه راهی انحرافی و كاملا مخفی را دیدم كه راه به خانهای میبرد كه در پس درختان مخفی شده است. راه را پی گرفتیم كه استاد را دیدیم كه روی یك نیمكت در ایوان خانه نشسته است. البته دوستان دیگری نیز به دیدار استاد آمده بودند. علی دهباشی مدیر مجله «بخارا» همت كرده بود و مینیبوسی اجاره كرده و چند تن از دوستداران استاد را به دیدارش آورده بود. دو نفر از دوستان دیگر نیز از شمال به دیدار استاد شتافته بودند. جمع كوچك و صمیمیای بود. استاد هم شكر خدا سرخوش و سرحال. دوستان وقت را مغتنم شمرده و پشت سر هم از استاد سوالاتی را مطرح میكردند و استاد با روی خوش به همه سوالات جواب میداد. جمع خودمانی بود و استاد هم خودمانی سخن میگفت. شوخطبع و صریح. از میان سخنانش اینگونه دریافتم كه عاشق این خاك است. آیا چیزی جز عشق میتواند مردی را وادار كند تا وجب به وجب از خاك این سرزمین را پای پیاده درنوردد، با مردم كوهها و دشتها و روستاها بنشیند؛ سخن بگوید، بر سر سفرهشان بنشیند. در مراسمشان شركت كند با آنها به صحرا برود و مشاهداتش را مو به مو مكتوب كند؟ از او پرسیدم استاد چه شد به این فكر افتادید كه این سفرها را آغاز كنید؟ پاسخ داد: «این عشق است. از درون میجوشد. باید عاشق باشی تا بفهمی.» منوچهر ستوده اگرچه مدرك دكترای خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی در سال ۱۳۲۴ اخذ كرد اما نگاهی به آثار و تالیفات و مقالات او نشان میدهد كه فرهنگ و اقوام ایرانی همواره مورد توجهش بوده است. «تاریخ گیلان و دیلمستان» را در سال ۱۳۴۷ نوشت. «قلاع اسماعیلیه» را كه به شرح قلعههای دوره اسماعیلیه در سراسر ایران میپردازد در سال ۱۳۴۵ به رشته تحریر درآورد. جغرافیای تاریخی شمیران و دیگر كتب از این دست نشاندهنده عشق وافر استاد به ایران است. برای آنها كه با مقوله سفر آشنا هستند و طبیعت ایران را جستوجو كردهاند بیشك منوچهر ستوده الگو است. الگویی كه هم به انسان الهام میدهد و هم رشك و حسد را برمیانگیزد. الهام از این جهت كه اراده این مرد بزرگ تو را از جا برمیكند و پای سفرت را قوی میكند و رشك و حسد از این جهت كه چهها او دیده است و تو هنوز از دیدنش محرومی یا غافل. ستوده البته با انگیزه ماجراجویی سفر نمیكرده است. چه اینكه خود میگوید زمستانها به كوه نمیرفته و بهترین جا در زمستان زیر كرسی است. تاكید نیز میكرد كه هرگز از مناطق صعبالعبور رد نمیشد. ستوده نه به قصد ماجراجویی كه به قصد دانستن و شناختن قدم در كوهستان میگذاشت. چه اینكه خود درباره كتاب «از آستارا تا استرآباد» كه تاریخنگارى دقیقى از خطه گیلان تا مازندران و گلستان است و اطلاعات دقیق و جامعى از بناها، یادمانها، آثار تاریخى و اطلاعات جغرافیایى و تاریخى منطقه را به مخاطب عرضه مىدارد، میگوید: «این ۱۰ جلد كتاب، پشتمیز نوشته نشده، یعنى تمامش، تمام این رشته كوه البرز را كه شما نگاه بكنید، از آستارا تا خلیج حسینقلى، بنده هر درهاى را رفتم و دوباره برگشتم. شصت و اندى دره را من رفتم و دوباره برگشتم… متوجه بودم كه باید این قلم با قدم توأم شود. اگر قلم با قدم توأم نشود، نتیجه نمىدهد. پشتمیز هیچ وقت مطالعه درست در نمىآید» آری؛ اینگونه است كه به قول آدام اسمیت فیلسوف، سرمایه و دارایی یك مرد كار او است و از این جهت این كار محترمترین و مقدسترین است. ستوده این روزها در خانهاش در «كوشك» در همسایگی خانه ایرج افشار، دوست و همنورد فقید سالیان درازش واقع شده، همچنان در حال افزودن به این سرمایه مقدس است. میخواند و مینویسد و همچنان به تحقیق خود ادامه میدهد. خانهاش را كه دیدم، دریافتم كه این مرد خود را وقف كار كرده است و كتاب و خواندن و نوشتن. آیا این چیزی جز «زهد» است؟ آنچه را دارد به آن نیاز دارد و آنچه را نیاز ندارد، ندارد. در حالی كه میتوانست با بنیه مالی خوبش از همین خانه برای خود كاخی بسازد تا سالیان پیری را به راحتی و آسودگی بگذراند اما این راحت و آسودگی چیزی نیست كه منوچهر ستوده دنبال آن باشد. چه اینكه اگر اینگونه بود، همتی نبود تا این آثار ارزشمند و گرانسنگ خلق شوند. میگفت: «بنده از دهه ۳۰ بیدار شدم و فهمیدم كه این تلویزیون و رادیو و ماهواره برای منحرفكردن ماست نه برای آگاهكردن ما. بنابراین همه اینها را به كناری گذاشتم و گفتم بروید پی كارتان.» امروز هم تلویزیون نمیبیند. رادیو گوش نمیكند و روزنامه به معنای روزمرگی و معمول نمیخواند. با سیاست میانهای ندارد. خود صراحتا اعلام میكند كه سیاست را كنار گذاشته است و كاری به كار آن ندارد. وقتی از او در خصوص محمد مصدق و روز كودتای ۲۸ مرداد سوال شد، گفت: «من از ایشان چیزهایی میشنیدم اما هرگز داخل این قضایا نشدم.» از او سوال شد آیا وقتی شاه برای افتتاح دانشگاه میرفت شما هم میرفتید در آن مراسم یا خیر؟ پاسخ داد: «میرفتیم یا میبردنمان؟» ستوده نمونه بیبدیل از مردی است كه خود را وقف كار خود كرده و از پس این ایثار و فداكاری آثاری بجا مانده كه میتواند جویندگان تاریخ این مرز و بوم و عاشقان این خاك پرگهر را سیراب كند. منبع: فرهیختگان
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید