1393/6/29 ۱۱:۱۰
دنیای جدید باسرعتی شگفت ما را با دستاوردهای جدید آشنا میكند. اكنون كه ما مسلمانان نمیخواهیم در جزیرهیی دوردست و بركنار از تحولات جهانی زندگی كنیم، آشنایی با تمامی دستاوردهای علمی دنیای جدید از هر نوع و روشی برای عالمان و محققان ما ضروریتر مینماید. به همین دلیل میتوان گفت مطالعات قرآنی در غرب مانند هر پدیده دیگر علمی و انسانی در جهان ما، طی سدهها و دهههای گذشته تطور و تحول بسیار داشته است. نخستین تلاشهای غربیان در اسلامشناسی صورتی بس غیرآكادمیك داشت، نگاه ایدئولوژیك كلیسایی از قرون وسطی بر آن غلبه داشت و اغلب به قصد تشویه و بدنمایی یا دفاع از آموزههای مسیحی در برابر گسترش اسلام در مرزهای بالكان یا اندلس انجام مییافت.
قرآنپژوه غیرمسلمان باید منصف و آگاه باشد
منوچهر دینپرست / دنیای جدید باسرعتی شگفت ما را با دستاوردهای جدید آشنا میكند. اكنون كه ما مسلمانان نمیخواهیم در جزیرهیی دوردست و بركنار از تحولات جهانی زندگی كنیم، آشنایی با تمامی دستاوردهای علمی دنیای جدید از هر نوع و روشی برای عالمان و محققان ما ضروریتر مینماید. به همین دلیل میتوان گفت مطالعات قرآنی در غرب مانند هر پدیده دیگر علمی و انسانی در جهان ما، طی سدهها و دهههای گذشته تطور و تحول بسیار داشته است. نخستین تلاشهای غربیان در اسلامشناسی صورتی بس غیرآكادمیك داشت، نگاه ایدئولوژیك كلیسایی از قرون وسطی بر آن غلبه داشت و اغلب به قصد تشویه و بدنمایی یا دفاع از آموزههای مسیحی در برابر گسترش اسلام در مرزهای بالكان یا اندلس انجام مییافت. اما اینك در حوزه مطالعات قرآنی در غرب تحولی جدی صورت گرفته و بسیاری از مسلمانان و غربیان مسلمان شده نیز توانستند بابهای جدیدی در حوزه مطالعات قرآنی ایجاد كنند. در این گفتوگو سعی شده تا مطالعات قرآنی در غرب و تنوع روشها و نظریهپردازیهای علمی در این حوزه مورد بررسی قرار گیرد و دورنمایی كلی از این حوزه را به دست بیاوریم و علاقهمندان به حوزه مطالعات قرآنی از وضعیت و نگاههای جدید در این حوزه آگاهی یابند.
***
مطالعات نوین در عرصه مطالعات قرآنی از چه دورهیی در مغرب زمین آغاز شد و چگونه ادامه یافت؟ كدامیك از آثار و تالیفات در این میان شاخصترند؟
از اواسط قرن نوزدهم رفتهرفته حوزه مطالعات اسلامی در غرب مستقل شد و بهتدریج جریانی پدید آمد كه بنا داشت فارغ از ملاحظات كلیسا و انگیزههای قرون وسطایی و در قالب مطالعهیی بیطرفانه و غیرجدلی به شناخت اسلام و كتاب مقدس مسلمانان بپردازد. از این دوره تا امروز آثار بسیار زیادی تالیف شدهاند. اگر به نیمه نخست قرن نوزدهم برگردیم، شاید یكی از مهمترین آثار این دوره پژوهش تطبیقی آبراهام گایگر باشد كه در 1833 درباره ارتباط قرآن و منابع یهودی بهزبان آلمانی منتشر شد؛ اثر دورانساز نلدكه یعنی تاریخ قرآن نیز در 1860 میلادی به چاپ رسید. در نیمه نخست قرن بیستم و در ادامه پژوهش نلدكه، كسانی چون ریچارد بل بریتانیایی و رژی بلاشر فرانسوی آثاری شناختهشده درباره تاریخ نزول و تدوین و قرائات قرآن تالیف كردند. در این دوره میتوان به آرتور جفری اشاره كرد كه پروژه او تهیه متنی معیار از قرآن بر مبنای مصاحف و قرائات بود و البته اثری مهم درباره واژههای دخیل قرآن تالیف كرد. در مجموع، در نیمه نخست قرن بیستم بیشتر پژوهشها یا در امتداد اثر گایگر به بررسی خاستگاه اسلام و ارتباط قرآن با منابع یهودی و مسیحی پرداختند یا در ادامه اثر نلدكه به تاریخ متن قرآن و تاریخگذاری آیات و سور یا سبك زبان قرآن اختصاص یافتند. البته استثنائاتی هم وجود داشت. ایگناتس گلدتسیهر در 1920 كتابی درباره گرایشهای تفسیری منتشر كرد كه به نوعی سنگبنای تفسیرپژوهی یا روششناسی تفاسیر را گذاشت كه تا آن زمان چه در غرب چه در جهان اسلام بیسابقه بود. اما نیمه دوم قرن بیستم را شاید بتوان دوران شكوفایی مطالعات قرآنی در غرب به حساب آورد. در این دوره رفتهرفته حوزههای دیگر مطالعاتی نظیر مردمشناسی، جامعهشناسی، دینپژوهی و نقد ادبی به حوزه مطالعات قرآنی راه یافتند و رهیافتها و دستاوردهای آنها موجب گسترش مرزهای مطالعات اسلامی و قرآنی شد. همچنین آثاری مختص مفهومشناسی قرآن تالیف شدند كه بررسی مفاهیم اخلاقی، اعتقادی و حقوقی قرآن از یكسو و پژوهش درباره مفاهیم وجودشناختی و معادشناختی قرآن از دیگرسو موضوع اصلی این آثار را تشكیل میداد. دو اثر مهم توشیهیكو ایزوتسو به زبان انگلیسی درباره معناشناسی قرآن از آثار شاخص این دورهاند. گفتنی است در سال 1977 بهطور اتفاقی سه كتاب مهم و اثرگذار در انگلستان و امریكا منتشر شدند: مطالعات قرآنی جان ونزبرو، تدوین قرآن جان برتن و هاجریسم مایكل كوك و پاتریشیا كرون. در هر سه این آثار، تلاش بر این بوده است تا تبیینی مطابق با واقع از نحوه تشكیل جامعه یا امت اسلامی در سدههای نخستین و نحوه شكلگیری و تدوین متن قرآن به دست داده شود.
به نظر شما اینكه غربیها قرآن را بهمثابه یك پدیده بررسی میكنند و هیچ گونه ایمان و اعتقادی به این كلام الهی ندارند از نظر معرفتشناختی و روششناختی اشكالی در كلیت پژوهشهای آنان ایجاد نمیكند؟
به سبب اختلافات فرهنگی و افقهای متفاوت فكری ساكنان مشرق و مغرب در نگرش به دین و وحی، مسلما مبانی و روش و نتایج پدیدآمده در دو گفتمان غربی و اسلامی با یكدیگر متفاوت است. حال این سوال پیش میآید كه آن «دیگری» كه هیچ تعلق خاطری به اسلام ندارد و مسلمانی تجربهزیسته او نیست چگونه میتواند درباره معانی و مفاهیم اسلامی اظهارنظری صایب كند؟ باید توجه داشت كه این سوال یكی از پرسشهای كلی حوزه معرفتشناسی و بالطبع رشته مطالعات ادیان است و میتوان آن را به ادیان دیگر هم تعمیم داد. مثلا این را هم میتوان پرسید كه آیا یك مسلمان تا چه اندازه مجاز است درباره دین مسیحیت و عقاید مسیحیان تحقیق و اظهارنظر كند؟ این بحث خود مجالی دیگر میطلبد؛ اما در اینجا ما با این پرسش روبهروییم كه تحقیق یك غیرمسلمان غربی درباره قرآن تا چه اندازه و تا كجا میتواند قابل قبول یا حتی مفید باشد؟ اتفاقا این پرسش مسالهیی بود كه عدهیی از محققان مطالعات اسلامی را در سال 1980 در قالب كنفرانسی در دانشگاه آریزونا گرد هم آورد. پرسش اصلی آنان این بود كه در موضوعی مثل دین كه با ارزشها، باورها و احساسات فرد درآمیخته است دیدگاه فردی غیرمعتقد به آن دین و خارج از آن فرهنگ تا چه میزان معتبر است. ویلفرد كنتول اسمیت، محقق سرشناس مطالعات ادیان، گفته مشهوری در این باره دارد: «اظهارنظر یك فرد بیگانه درباره یك دین زمانی صحیح یا بجا خواهد بود كه پیروان آن دین اظهارنظر او را بپذیرند». اما آیا مگر همه پیروان یك دین بر یك عقیدهاند و خود با یكدیگر اختلافی ندارند تا دیدگاه یكسانی درباره آن اظهارنظر داشته باشند؟ با اختلاف مشربهای ناشی از تفاوتهای تاریخی و فرهنگی میان پیروان یك دین چه میتوان كرد؟ فضلالرحمان، نواندیش اسلامی مشهور كه در آن كنفرانس شركت داشت، در پاسخ به این پرسش گفت كه فهم عقلانی از اسلام درست به همان اندازه كه برای یك مسلمان امكان دارد برای یك غیرمسلمان نیز امكانپذیر است به شرط اینكه آن فرد غیرمسلمان از دو ویژگی انصاف و آگاهی برخوردار باشد و با جمع شدن این دو شرط در محققی غربی و غیرمسلمان، میتوان گفت كه او صلاحیت اظهارنظر درباره قرآن را پیدا كرده است. صرفنظر از داوری و اظهارنظر صریح درباره این دیدگاه، میخواهم عرض كنم كه این سوال و سوالات مشابه اینچنینی اختصاصی به مطالعات قرآنی ندارند و بخشی از آن دسته سوالات مبنایی و روششناختی و حتی معرفتشناختی است كه به حوزه مطالعات ادیان مربوط میشود و مبتنی بر آن است كه ما در مطالعه فلان دین خاص به كدام روش دینپژوهی از جمله روش تاریخی، روش فیلولوژیك، روش پدیدارشناسی، روش نشانهشناسی یا نظایر اینها پایبند باشیم. محققان غربی در قرن نوزدهم و حتی اوایل قرن بیستم به اینگونه مسائل توجه چندانی نداشتند و روش پوزیتیویستی و رهیافتهای فیلولوژیك و متنمحور بهشدت بر تفكر آنان غالب بود، اما امروزه پیدایی رهیافتهای جدید در مطالعه ادیان و فرهنگها و اقوام و رواج حوزههایی چون روانشناسی تاریخی، انسانشناسی تاریخی، نشانهشناسی اجتماعی و نظایر اینها فضای حاكم بر این مطالعات را نیز تغییر دادهاند. در مجموع، مطالعات قرآنی در غرب بخشی از اسلامشناسی است و اسلامشناسی نیز در جای خود جزیی از دینپژوهی به حساب میآید و پاسخ پرسشهای مبنایی آن را باید در آنجا پیگیری كرد، چنانكه هنوز در بسیاری از كنفرانسها مساله روش در مطالعات اسلامی محل بحث و گفتوگوست. ژاك وارد نبورخ، دینپژوه برجسته، تحقیقات خوبی در این باره دارد و ازجمله در مقاله مبسوط «مستشرقان» در ویرایش دوم دایر\?المعارف اسلام به نقد روششناختی مطالعات شرقشناسی بهویژه در قرن نوزدهم و نیمه اول قرن بیستم پرداخته است.
دیگر معضل روششناختی در قرآنپژوهی غربیان تقابل نگرش تاریخی با نگرش دینی و ایمانی است. درباره این معضل چگونه فكر میكنید؟
این سوال هم مانند سوال پیشین از جمله مسائل مبنایی است كه هر محققی پیش از پرداختن جدی به مطالعه هر دینی باید با خود مطرح كند و پاسخی برای آن بیابد. این چالش برای یك محقق مسیحی كه به مطالعه تاریخی مسیحیت میپردازد نیز پیش خواهد آمد. نمیتوان انتظار داشت كه تصور از متن مقدس برای محقق مسلمانی كه با برخورداری از ذهنیت دوره مدرن و با بهرهگیری از منابع و ابزارهای دنیای جدید به مطالعه تاریخی و علمی قرآن میپردازد و مسلمانی عامی كه به هر دلیلی چنین كاری را انجام نداده است یكسان باشد، همانگونه كه ممكن نیست تصور یك زیستشناس از بدن انسان با تصور فردی عامی یكی باشد. نتیجه ناگزیر رویكرد محققانه و نگاه تاریخی به هر پدیدهیی از جمله متن مقدس پیش آمدن پرسشهای جدید درباره آن پدیده است و محقق نیز محكوم به یافتن پاسخ برای آن پرسشهاست و از همین طریق است كه نگاه عمیقتر و عالمانهتری نسبت به موضوع پیدا میكند. اما مساله آنجا پیش میآید كه در مسیر پژوهش ممكن است برخی اطلاعات تاریخی برآمده از مطالعه متون با عقاید و باورهای محقق ناسازگار باشند. بد نیست بدانید كه این موضوع یكی از دغدغههای محمد اركون، نظریهپرداز برجسته حوزه مطالعات اسلامی، نیز بوده و در نوشتههایش گاهی به نقد سنت خاورشناسی، كه خود تا حدود زیادی وامدار آن است، هم پرداخته، تاجاییكه حتی او را منتقد اسلامشناسی در غرب بهطوركلی دانستهاند، درحالی كه چنین نیست و او پژوهش روشمند و آكادمیك، از نوع كارهای خاورشناسان، را برای جهان اسلام بهشدت لازم میداند اما آن را كافی تلقی نمیكند و خاورشناسان را به درنظرگرفتن جنبه ایمانی قرآن و توجه به جایگاه دینی آن نزد مسلمانان فرا میخواند. افزون بر این، باید بگویم كه این پرسش شما هم مانند پرسش قبلی از جمله مسائل حوزه مطالعات ادیان است. پاسخ وان هاروی دینپژوه به این مساله آن است كه فرد مومن واقعی كه به یك دین وحیانی باور دارد نمیتواند در عین حال ادعا كند كه مورخ آن دین نیز هست، زیرا حرفه مورخ اقتضا میكند كه از نظر فكری آمادگی هر گونه تردید و چالش در هر منبع تاریخی را داشته باشد. چنین پاسخی از جانب محققی در حوزه دینپژوهی ـ صرفنظر از صحت و سقم آن ـ نشان میدهد كه با مسالهیی جدی مواجهیم. هاروی این دیدگاه خود را در كتاب مورخ و مومن و در بافتی مسیحی مطرح كرده است. فرد دانر، از متخصصان مطالعات اسلامی، اخیرا در كنفرانسی در دانشگاه نوتردام به موضوع چالش میان باور دینی مومن و شواهد دردست مورخ در بافت اسلامی توجه كرده و خلاصه حرف او این است.
در نگاهی كلی، چه ویژگیهایی را برای فهم پدیده مطالعات قرآنی در غرب در دو قرن اخیر میتوان برشمرد؟
در این مجال كوتاه استقصای همه ویژگیها ممكن نیست، اما میكوشم چند ویژگی مهم و شاخص را مطرح كنم. نخست اینكه باید توجه داشت كه رشته مطالعات عهدین در غرب كه سابقه طولانیتری دارد بر شكلگیری مطالعات قرآنی بهشكل امروزیاش تاثیرگذار بوده، بهنحوی كه مبانی، روشها و ویژگیهای اصلی رشته مطالعات كتاب مقدس بهنوعی به رشته مطالعات قرآنی انتقال یافته است. متخصصان زبانهای سامی و آگاه از مطالعه تاریخی- انتقادی عهدین با همان پیشفرضها به سراغ قرآن رفتند و در مطالعه قرآن نیز همچون مطالعه عهدین اصلشان بر این بود كه انگیزهها و پیشانگاشتههای اعتقادی را در كار داخل نكنند. دوم اینكه این مطالعات در غرب عمدتا در قالب آكادمیك انجام میگیرد و در گفتمان آكادمیك و با معیارهای پژوهشی ارزیابی میشود نه در كلیسا و محافل دینی و نه با معیارهای اعتقادی و مذهبی. این پژوهشها اصولا در دانشكدههای مطالعات ادیان، مطالعات زبانهای سامی، مطالعات خاورمیانه و نظایر اینها انجام میگیرد. طبیعی است كه رهیافت كلی به مطالعات اسلامی و قرآنی در غرب اساسا با رویكرد مسلمانان متفاوت است. آنان مسائل را برای اهداف ترویجی و تبلیغی و تدافعی بررسی نمیكنند بلكه پژوهش آنها به عنوان شاخهیی از پژوهشهای كلی آنان درباره دین، زبان، تاریخ، ادبیات و نظایر اینها به شمار میآید. ویژگی سوم اما این است كه مطالعات قرآنی در غرب پدیدهیی تكصدایی نیست و پژوهشگران این حوزه در غرب رهیافتها و روشهای گوناگونی دارند و از این رو نتایج كارهایشان متفاوت است. مطالعات قرآنی بهمثابه یك زمینه مستقل و تمامعیار پژوهشی مجموعهیی متنوع و متكثر است. اسلامشناسان غربی نیز همچون اسلامشناسان مسلمان و نظیر پژوهشگران هر رشته دیگری، زبان، فرهنگ، خاستگاه، مذهب و زمینه تحصیلی مخصوص به خودشان را دارند كه حتما در مبانی و رویكرد كلی آنها به اسلام و قرآن اثرگذار بوده است. همانطوركه در میان محققان مسلمان افراد ظاهرگرا و تاویلگرا یا سنتی و تجدیدنظرطلب وجود دارند، چهبسا تقسیمبندیهای مشابهی را بتوان در میان محققان غربی یافت. بعید نیست كه محققی غربی به نظریهیی دست یابد كه موید عقاید راستكیشترین مسلمانان یا اصلاحگراترین آنها باشد. بیتردید نكات روشنگر دیگری هم میتوان افزود. اما برای پرهیز از تطویل اجازه دهید توضیحاتم را اینگونه جمعبندی كنم كه مطالعات اسلامی در غرب بهطور عام و مطالعات قرآنی بهطور خاص جای خود را به عنوان زمینهیی پژوهشی در محافل آكادمیك غربی پیدا كرده و به تدریج ویژگیهای مورد نیاز برای تبدیل شدن به این وضعیت را یافته و همچنان با سرعتی فزاینده در حال گسترش و تكمیل است. طبیعی است كه این مطالعات، همچون هر زمینه پژوهشی دیگر، غث و سمین دارد. اما برای فهم عمیق این زمینه پژوهشی باید این آثار را به زبان اصلی آنها خواند، آنهایی را كه ارزش دارد ترجمه سیر تاریخی و گونهشناسی آنها را بهدقت مطالعه كرد و البته به بوته نقد گذاشت. نكته مهم اما رعایت آداب و قواعد پژوهشی برای مواجهه با این آثار است.
علاوه بر این نكات، آیا با توجه به تحولات سیاسی و اجتماعی و پیشرفتهای علمی و تكنیكی در دهههای اخیر میتوان ویژگی شاخصی برای این چند دهه اخیر برشمرد؟
پژوهشهای قرآنی غربی تا همین اواسط قرن گذشته، بهسبب تفاوتها و اختلافهای مبنایی پیشفرضها و روشها، تعامل چندانی با جوامع اسلامی نداشته و نتایج این تحقیقات اغلب با بیاقبالی و كمتوجهی مخاطبان مسلمان سنتی مواجه شده است اما از دهههای پایانی قرن بیستم این وضعیت دستخوش تغییر و دگرگونی شده است. یكی از مهمترین عوامل زمینهساز این دگرگونی آن است كه سالانه دانشجویان مسلمان بسیاری در پی مدارج عالی در مطالعات قرآنی و دیگر شاخههای مرتبط به دانشگاههای مهم اروپا، امریكا و كانادا وارد میشوند كه بسیاری از آنان فرزندان نسلهای بعدی مهاجران مسلمان به بریتانیا، فرانسه، آلمان و امریكای شمالی در دوران پس از استعمار هستند. زمینههای آموزشی و پیشفرضهای آكادمیك این دانشجویان با همتایان غیرمسلمان آنها تقریبا مشابه است و همین امر موجب كمرنگشدن خطكشیها و مرزهای پدیدآمده در ادوار پیشین میان این دو گروه شده است. یكی از پیشگامان این عرصه فضلالرحمان محقق پاكستانی بود كه حدود 20 سال استاد مطالعات اسلامی در دانشگاه شیكاگو بود و از جمله منتقدان روش و دیدگاههای جان ونزبرو در كتاب مطالعات قرآنی به شمار میآمد. در دو، سه دهه اخیر، استادان و محققان مسلمان معتقد به مبانی اسلام در گوشهوكنار اروپا و امریكای شمالی به تحقیق و تدریس مطالعات قرآنی مشغول هستند و شاید بتوان گفت امروزه معیار اصلی برای مقبولیت افراد در محافل آكادمیك نه جغرافیا و دین و فرهنگ بلكه برخورداری از ویژگیهای لازم برای انجام پژوهش علمی نظیر تسلط بر زبانها و منابع شرقی و غربی و رعایت آداب پژوهش و پاسداشت مقتضیات تحقیق آكادمیك است. بیشك از آغاز قرن بیستویكم گسترش اینترنت و شبكههای اجتماعی نیز نقش مهمی در تسریع و تسهیل مبادلات گسترده علمی میان محققان مسلمان و غیرمسلمان داشته است. در مجموع باید گفت در دو سه دهه اخیر بهسبب همین تعاملها و تبادلهای روزافزون فضای مطالعات اسلامی در غرب بهطوركلی سویه همدلانهتری به خود گرفته و فضای گفتوگو بیش از پیش گشوده شده است.
اما مهمترین پرسش ما میتواند این باشد كه بازتاب مطالعات قرآنی غربیان در ایران در دهههای اخیر چگونه بوده است و محققان ما چه تلقیای از این مجموعه مطالعات داشتهاند؟
باید قدردان ترجمههایی بود كه به دست بزرگانی از نسلهای پیش انجام شده و امروزه ترجمه فارسی آثار شاخص قرآنی محققانی چون رژی بلاشر، توشیهیكو ایزوتسو، آرتور جفری و دیگران در اختیار ما است اما تعداد این آثار در مقایسه با حجم كارهای منتشرشده به زبانهای اروپایی بسیار ناچیز است. كارنامه ما در ترجمه این آثار اصلا خوب نیست. مثلا ترجمه فارسی كتاب مشهور گلدتسیهر در حوزه تفسیرپژوهی تقریبا 85 سال بعد از تالیفش آنهم از روی ترجمه عربیاش انجام شده، آن هم با توضیحات و تعلیقات و تصحیحات فراوان كه ارزیابی ترجمه كتاب و تعلیقات آن هم خود مجالی دیگر میطلبد. تا آنجا كه من با دانشگاهها و مراكز پژوهشی، كتابها و مقالهها سر و كار دارم، به نظرم میرسد كه در بازتاب مطالعات قرآنی غربیان در قالب ترجمه و معرفی و نقد از وضع مناسب فاصله بسیار داریم. تصور عمومی و حتی تصور بسیاری از افراد شاغل در محیطهای علمی و دانشگاهی ما این است كه با داشتن منابع فارسی و عربی از مطالعه دیگر منابع بینیازیم و اگر هم نیازی به خواندن منابع اروپاییزبان هست صرفا از سر اجبار و برای دفع و رفع بهاصطلاح شبهات مطرحشده در آنهاست. ترجمه آنها هم عموما بهآن سبب انجام میگیرد كه نقدی مفصل شوند تا دیگربار غرضورزی و انگیزههای ناصواب سیاسی و فرهنگی اسلامپژوهان غیرمسلمان یا كمدانشی و بیاطلاعی قرآنپژوهان غربی هویدا شود. در بسیاری از ترجمههای این آثار اغلاط زبانی وجود دارد و در بسیاری از نقدها منتقد از ویژگیهای لازم برای نقد علمی برخوردار نیست و آداب پژوهش عالمانه و آیین نقد منصفانه مراعات نمیشود. با این قبیل كارهای شتابزده و داوریهای پیشینی در حوزه مطالعات قرآنی راه به جایی نخواهیم برد و هرچه نوشتههایی از این جنس بیشتر شود، فاصله ما هم از هدف دورتر خواهد شد. گذشته از اینها، واقعیت قصه این است كه مجموعه گفتمان مطالعات قرآنی غرب در ایران تقریبا هیچگاه در جای خود ننشسته، چنانكه یا برای رد و نقد مورد توجه بوده یا كاركردی تزیینی داشته یا در بهترین حالت نقشی حاشیهیی در پژوهشهای قرآنی به زبان فارسی داشته است. منابع درسی و منابع آزمونهای ورودی دانشگاهها، موضوعات پایاننامهها و عناوین نشستها و همایشهای قرآنی و نظایر اینها این واقعیت را بهخوبی نشان میدهد. درست است كه از برخی از این آثار گاه ترجمههای خوبی به زبان فارسی منتشر میشود و گاه نیز نقدهای خوبی در مقالهها و پایاننامهها از آنها دیده میشود اما منظور من جدینگرفتن این مطالعات در برنامههای آموزشی و پژوهشی دانشگاهها و مراكز تحقیقی ما در امر تولید دانش است. محققان و استادان ما در حوزه پژوهشهای قرآنی كمتر نگاه دوستانه و مهربانانهیی به این قبیل مطالعات دارند و دانشجوی ما در تحقیقش اصولا از منابع فارسی و گاهی نیز از منابع عربی استفاده میكند، چنانكه گویی هیچ پژوهشی به زبانی دیگر در سراسر دنیا وجود ندارد. به عبارتی، اینگونه مطالعات به مثابه بخشی از ادبیات و منابع این رشته به شمار نمیآیند. در ارزیابیای كلی باید گفت كه از حیث نگرش به مطالعات قرآنی و پرداختن به دانشهای مرتبط با قرآن میان دانشگاههای غربی و دانشگاههای ما اختلاف اساسی وجود دارد و گویا از دو منظر گوناگون به یك پدیده نگریسته میشود. نگاه حاكم در این سو مشوق رویكردی ترویجی، تبلیغی و مدافعانه است و نگاه غالب در آن سو مبتنی بر رویكردی نقادانه و آكادمیك. البته چنین تفاوت منظری، با توجه به زمینههای متفاوت آشكار اعتقادی، فكری و فرهنگی میان جامعه ما و جامعه غربی، كاملا قابلدرك است. با این حال، چنانچه در فضای قرآنپژوهی ما اندكی واقعبینانهتر و علمیتر به این قلمرو نوین نگریسته شود و البته زبان بیگانه مانع دستیابی و استفاده از منابع نباشد، میتوان امیدوار بود كه وضعیت مطالعات قرآنی به معنای آكادمیك كلمه در ایران دچار تحول شود و پژوهشگران ایرانی این حوزه مشاركتی فعال در عرصه مطالعات قرآنی در تراز بینالمللی و بیرون از مرزهای جهان اسلام داشته باشند.
در وضع كنونی چه روشی را برای معرفی و بازتاب مطالعات قرآنی غرب در جامعه پژوهشی ایران پیشنهاد میكنید؟ به نظر شما با این پژوهشها چگونه باید مواجه شد؟
در ابتدای پاسخ به این پرسش باید بگویم كه گمان میكنم دیگر دوره سخنگفتن از فعالیتهای تبشیری و اهداف استعماری یا حتی انگیزههای استشراقی در مطالعات قرآنی غربیان گذشته است. اگر هم هنوز كسی به وجود چنین انگیزههایی معتقد باشد، نباید وارد مغالطه «خلط بین انگیزه و انگیخته» شود. به عبارتی دیگر، گاه حتی دشمن ما با هر انگیزه و هدفی كه خوشایند ما نیست ممكن است كاری «علمی» انجام دهد كه روشها و نتایج آن برای ما مفید باشد. اینجا مجال تطویل این بحث نیست؛ غرضم این است كه این ملاحظات نباید مانع بهرهمندی ما از نتایج این پژوهشها شود. باید پذیرفت كه حوزه مطالعات قرآنی در دو سه دهه اخیر حوزهیی كاملا پویا و پرنشاط در محافل علمی و آكادمیك غربی به حساب میآید. انتشار مجموعه دایرهالمعارف قرآن در سالهای آغازین قرن بیستویكم در لیدن هلند، انتشار نشریهیی مختص مطالعات قرآنی از حدود 15 سال پیش در لندن، اختصاص مجموعههای خاص در موسسات انتشاراتی بزرگ امریكا و اروپا به مطالعات قرآنی، برگزاری مرتب همایشها و سمینارهای سالانه و دوسالانه در غرب و نظایر اینها ازجمله مهمترین شواهد بر این مدعاست. باورم این است كه برای ایجاد تحول در مطالعات قرآنی و برای پربارتر و مفیدتر كردن پژوهشها در این حوزه ناگزیر از شناخت و بررسی مطالعاتی هستیم كه در این سالها و دههها در عرصه بینالمللی در جریان بوده است. از این رو، یكی از دغدغههای من در چند سال اخیر معرفی و انتشار ترجمه آثار پژوهشی غربیان درباره قرآن بوده است. از حدود هفت سال پیش با گروهی از دوستان و همكارانم ترجمه مجموعه «دایرهالمعارف قرآن» را آغاز كردیم. این اثر مجموعهیی پنججلدی است كه در سالهای آغازین قرن بیستویكم به قلم گروهی بزرگ از محققان غربی و مسلمان به زبان انگلیسی انتشار یافته است. خوشبختانه جلدهای اول و دوم ترجمه این مجموعه به همت انتشارات حكمت منتشر شده است. غیر از این، دو سال است كه دبیری و ویراستاری مجموعهیی با عنوان «مطالعات قرآن و حدیث» را در همان انتشارات بر عهده گرفتهام كه قرار است بازتابنده مطالعات آكادمیك غربی در موضوعات مرتبط با قرآن و حدیث باشد. تاكنون سه كتاب از این مجموعه منتشر شده: «رهیافتهایی به قرآن» نوشته گروهی از محققان غربی، «شفاهی و مكتوب در نخستین سدههای اسلامی» نوشته گریگور شولر و «قرآن و زن» نوشته آمنه ودود. دو كتاب با عنوان «تاریخگذاری حدیث: روشها و نمونهها» و نیز «رهیافتهایی به تاریخ تفسیر قرآن» كتابهای بعدی این مجموعهاند كه امیدوارم تا چند ماه آینده منتشر شوند.
روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید