1393/6/24 ۰۹:۵۲
تأملی بر موانع شکلگیری اجتماع علمی در ایران مطالعات اجتماعی علم بیانگر آن است که علم یک پدیده انتزاعی و فردی نیست، بلکه علم و معارف علمی در کنه خود، اموری بشدت اجتماعی هستند. اجتماعی بودن علم بیانگر آن است که معارف علمی در فرایندی اجتماعی برساخته شده و به کارگرفته و متحول میشوند. تولید ایدهها و یافتههای علمی ریشه در شرایط اجتماعی دارد که علمورزی عالمان در آن رخ میدهد. از این منظر، صحبت از یک علم انتزاعی بیش از آنکه بیانگر واقعیت باشد، ریشه در توهم دارد. اجتماعی بودن علم از دو منظر قابل بررسی است: در وهله اول میتوان گفت علم به مثابه یک محصول جامعه شناختی با سایر بخشهای جامعه مرتبط بوده و سایر بخشهای جامعه کلان (اعم از اقتصاد، فرهنگ، سیاست و مذهب) نقشی پویا و تعاملی در تولید علمی دارد. در وهله دوم، رویکرد اجتماعی به معنای آن است که اجتماع پژوهشگران و محققان و سایر کارگزاران علمی، خود به مثابه یک جامعه و اجتماع است و تمام مختصات امر اجتماعی، بر امر علمی و کنشهای علمی و عالمان نیز مصداق دارد. به همین دلیل سرنوشت علم در یک جامعه قابلیت تبیین جامعه شناختی و انسانشناختی دارد، زیرا که علم در نهایت خود نیز یک امر اجتماعی و فرهنگی است. این رویکرد میتواند فهم عمیقی از وضعیت علم در ایران امروز بدهد.
تأملی بر موانع شکلگیری اجتماع علمی در ایران
مطالعات اجتماعی علم بیانگر آن است که علم یک پدیده انتزاعی و فردی نیست، بلکه علم و معارف علمی در کنه خود، اموری بشدت اجتماعی هستند. اجتماعی بودن علم بیانگر آن است که معارف علمی در فرایندی اجتماعی برساخته شده و به کارگرفته و متحول میشوند. تولید ایدهها و یافتههای علمی ریشه در شرایط اجتماعی دارد که علمورزی عالمان در آن رخ میدهد. از این منظر، صحبت از یک علم انتزاعی بیش از آنکه بیانگر واقعیت باشد، ریشه در توهم دارد. اجتماعی بودن علم از دو منظر قابل بررسی است: در وهله اول میتوان گفت علم به مثابه یک محصول جامعه شناختی با سایر بخشهای جامعه مرتبط بوده و سایر بخشهای جامعه کلان (اعم از اقتصاد، فرهنگ، سیاست و مذهب) نقشی پویا و تعاملی در تولید علمی دارد. در وهله دوم، رویکرد اجتماعی به معنای آن است که اجتماع پژوهشگران و محققان و سایر کارگزاران علمی، خود به مثابه یک جامعه و اجتماع است و تمام مختصات امر اجتماعی، بر امر علمی و کنشهای علمی و عالمان نیز مصداق دارد. به همین دلیل سرنوشت علم در یک جامعه قابلیت تبیین جامعه شناختی و انسانشناختی دارد، زیرا که علم در نهایت خود نیز یک امر اجتماعی و فرهنگی است. این رویکرد میتواند فهم عمیقی از وضعیت علم در ایران امروز بدهد.
علم و کنشهای علم ورزی در ایران امروز در وضعیت مبهمی قرار دارند، از یکسو ادعای پیشرفت علمی به گونهای است که نگرانی از وضعیت عقبماندگی سایر نقاط جهان را مطرح میکنیم و از سوی دیگر در مبادی اولیه قواعد علمی درمانده ایم، ماجرای بورسیههای غیر قانونی چندصد نفری و به تعبیری چند هزار نفری بیانگر رانتی عمیق و فراگیر در نهاد علم و دانشگاه ایرانی است. این دو روی سکه، بیانگر موقعیت مبهمی است که هرکس به ظن خود میتواند منافع شخصی و سیاسیاش را از نهاد علم تأمین کند و درنهایت آنچه که از اصل و ماهیت خودش دور میشود جهان علم است.
اما آنچه در تمام مطالعات اجتماعی علم در سنت جامعه شناسی و انسانشناسی و مطالعات فرهنگی وجود دارد، تأکیدی است که محققان این رشتهها بر مقوله اجتماع علمی به مثابه یک مفهوم کلیدی برای فهم علم داشتهاند. در این منظر اجتماع علمی، نهاد علم را به مثابه یک خرده فرهنگ و گروه اجتماعی مشخص در نظر میگیرد که قواعد تبیین جامعه شناختی را میتوان بر آن اعمال کرد و از این طریق فهم بهتری را بهدست آورد. جهان اجتماعی علم در قالب ارتباطات و تعاملات بین کارگزاران علمی مانند استادان و دانشجویان است که آن را میتوان با دو مفهوم سازمان علمی و اجتماع علمی بررسی کرد. سازمان علمی معمولاً بر اساس انجام عقلانی وظایف و کارکردهای شغلی و سازمانی تعریف میشود و این تصور وجود دارد که بهبود مدیریت، فرهنگ و مناسبات سازمانی به افزایش تولید دانش و بهرهوری اعضای هیأت علمی از یکسو و توانایی تربیت دانش آموختگان دارای دانش نظری و مهارتهای عملی از سوی دیگر میانجامد. مفهوم اجتماع علمی، نهاد علم را در پرتو مناسبات اجتماعی عمیق تر، اعتماد، هویت، ارزشها و کنشهای روزمره و همبستگی و انسجام گروهی مورد بررسی قرار میدهد. مفهوم اجتماع علمی فراتر از انتخاب عقلانی و عناصر اندیشیده و سازمانی، تکوین علم و فعالیتهای پژوهشی و آموزشی را مورد بررسی قرار میدهد (ر. ک. قانعی راد، 1385: 27).
اجتماع علمی بیانگر سنتهایی است که در جامعه محققان علمی، زمینههای لازم برای تولید معرفت علمی، تعیین حقانیت آن و توزیع آن در جامعه کلان را تعیین میکند. وقتی علم را به مثابه یک اجتماع در نظر میگیریم، میتوان آن را به عنوان یک جامعه کوچک یا یک قبیله در نظر گرفت که دارای فرهنگ و سنتها و آداب و رسوم خودش است و در صورتی که نظام اجتماعی و فرهنگی آن بدرستی عمل کنند، میتوان از یک نهاد علمی و نظام ارزشها و فرهنگ علمی پویا صحبت کرد.
شاید مهمترین دلیل جامعه شناختی بر نقصان بنیادین نهاد علم در ایران، اجماع محققان بر نبود اجتماع علمی در ایران است، این در حالی است که برخی محققان، کل ماجرای علم را در ایران یک سوءتفاهم عمیق نسبت به ماهیت علم میدانند. این مسأله در رشتههای علوم انسانی، علوم فنی و پایه و رشتههای هنری، شرایط مختص به خودش را دارد. شاید در فضای رشتههای فنی و علوم پایه به دلیل غیر سیاسی بودن آنها (به تعبیری دیگر قابلیت خدمتگزاری زیاد آنها برای قدرت سیاسی) حدی از اجتماع علمی وجود دارد، اما در رشتههای علوم انسانی به دلیل ماهیت انتقادی آنها نسبت به قدرت و تمایل گسترده قدرت برای دستکاری و مداخله و حضور همه جانبه در آن (در نتیجه تبدیل این علوم به عرصه منازعه میان گفتمانهای علمی و سیاسی) و شکلگیری شبکهای از مبادلات رانتی در این فضا (بهواسطه تبدیل دانشگاه به یکی از عرصههای رانت سیاسی- نمادین)، این مسأله بشدت مورد چالش است.
اجتماع علمی بیانگر یک جامعه خرد منسجم از محققان در یک رشته خاص است که به تولید علم مشغول هستند و در طی مناسبات و تعاملاتشان با یکدیگر نه تنها ایدههای علمی خام را ابداع کرده و پرورش میدهند، بلکه این ایدهها را به بار نشانده و در جهان اجتماعی سایر محققان توزیع میکنند. شاید مهمترین شاخص اجتماع علمی، میزان تعاملات محققان دانشگاهی در مبادله ایده، در روابط غیررسمی و حلقههای صمیمانه محفلی علم باشد. در ایران این حلقههای محفلی علم بیش از آنکه در فضای دانشگاهی شکل گرفته باشد، در فضای بیرون دانشگاهی وجود دارد، به همین دلیل امروزه بحث پاراآکادمی به یک مقوله مهم در تحولات علمی تبدیل شده است، پاراآکادمی بیانگر حلقههای فکری علمیای است که در دانشگاه به رسمیت شناخته نمیشوند ولی از طرف مخاطبان آن علم و دانشجویان به عنوان منبعی جدی شناخته میشوند. مسأله اصلی آناست که چه مانع یا موانعی وجود دارد در رشتههای علوم انسانی این اجتماعات علمی (اجتماع قبایل رشتههای علمی) نتوانسته بخوبی شکل بگیرد. نبود اجتماع علمی یا ضعف عمیق آن را بیش از همه میتوان در این دید که جامعه دانشگاهی به مجموعهای از مونولوگهای تک نفره تبدیل شده است که افراد خودشان تحقیق میکنند، منتشر میکنند و به ندرت بازخوردی از ایدهها و نتایج تحقیقاتشان بهدست میآورند.
می توان برای عدم شکلگیری اجتماع علمی در رشتههای علوم انسانی (یا به تعبیری ناکارآمدی اجتماعات علمی و تقلیل یافتن آنها به محفلهای محدود و حلقههای نسبتاً بسته از محققان) دلایلی را برشمرد. این دلایل را میتوان هم در اجتماع کلان بیرون دانشگاهی دید و هم در داخل اجتماعات دانشگاهی. دلایل بیرونی را بیش از همه میتوان در دخالت نهاد قدرت در محتوای علم و تبدیل نهاد علم به یک نهاد مبتنی بر معیارهای غیر علمی و رعایت نکردن مقتضیات فرهنگ علمی برشمرد و دلایل درونی که به نظر میرسد تا حدی مهمتر هم هستند، در نوعی استبداد و خودرأی بودن محققان از یکسو و نبود زمینههای لازم برای شکلگیری اجتماع علمی از سوی دیگر برشمرد.
خصیصه استبداد علمی که خودش محصول جامعهپذیری علمی است، ناشی از وضعیتی است که دیالوگ در میان محققان شکل نمیگیرد و معمولاً نیز در مجموعهای از تک گوییهای تک نفره و بیتوجه به مخاطب، علم بهطور فردی تولید میشود. این در حالی است که طبق قواعد اجتماع علمی، این جمع محققان است که میزان صدق و اعتبار و حتی حقانیت یک ادعای علمی را تعیین میکند. در این علل درونی باید نقش جامعهپذیری علمی ناکارآمد و ناقص در سیستمهای دانشگاهی را مورد تأکید قرار داد. خصلت مونولوگی فرهنگ علم را در ایران میتوان در نبود تعامل خلاق میان محققان، میان دانشجو و استاد و میان محققان و مخاطبان بیرون علم دید. این خصلت تعاملی را باید از همان آغاز ورود به دانشگاه، به دانشجویان یاد داد. این در حالی است که نهاد علم در جامعه ما، هویت جمعی منسجمی را تولید نمیکند، ارزشهای مشترکی را که قابلیت اجماع میان محققان داشته باشد ندارد، مکانیسمهای ضمنی تولید علم که درنوعی صمیمیت و مبادله روحی و درونی میان اعضای نهاد علم دیده میشود، نیز عمل نمیکنند.
شرایط امروز ما بهگونهای است که محققان دانشگاهی در رشتههای علوم انسانی خودشان اجماعی ضمنی دارند که اجتماع علمی در دانشگاهها وجود ندارد، لذا نیازمند تحولی بنیادین در سیاستهای علمی کشور هستیم، سیاستهایی که قبل از هر چیز باید فرهنگ علم را بازسازی کنند و علم را بر قواعد فرهنگی و اجتماعی خودش، نه قواعد سیاسی یا اقتصادی (دانشگاه به مثابه بنگاه اقتصادی تولید مدرک) بسازند. در صورتی که زیرساختهای نهاد علم اصلاح شوند و فرایندهای جامعهپذیری علمی مبتنی بر قواعد فرهنگ علمی باشند، میتوان در آینده از یک اجتماع علمی کارآمد صحبت کرد، در غیر اینصورت نهاد مونولوگی علم در ایران باید به همین مسیر کجراههاش ادامه دهد و جور آن را محافل پاراآکادمی به دوش بکشند. در میان سیاستهای علمی کشور، مهمترین موضوع و هدف ایجاد بسترهای شکلگیری اجتماع علمی در درون دانشگاهها است. این اجتماع را نمیتوان بهصورت دستوری و رسمی ایجاد کرد، بلکه باید مکانیسمهای لازم را برای جامعهپذیری دانشجویان و همچنین استادان فراهم کرد، تا از این طریق فرهنگ غیر رسمی علم و مناسبات و تعاملات صمیمانه دانشگاهی که بستر خلاقیت و توسعه ایدهها هستند، شکل بگیرند.
*دکترای انسانشناسی و عضو هیأت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی
روزنامه ایران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید