1393/6/18 ۰۸:۱۸
اشاره: آنچه در پی میآید، بخشی از مقدمه استاد میرزاشكورزاده است بر برگردان سیریلیک و متناسب با فارسی ماوراءالنهر، یا گویش تاجیکی کتاب «غرب زدگی» اثر مهم جلال آل احمد كه به همت رایزنی فرهنگی ایران در تاجیکستان به چاپ رسیده است. هر سطری از این نامه را با محبت و دقت تمام و دردمندانه مطالعه میکردم و انگشت تأسف به لب میگزیدم که چرا بنده و عده زیادی از روشنفکران تاجیک با آثار گرانسنگ این متفکر سترگ تا امروز به طریق باید و شاید آشنایی نداشتهایم...
اشاره: آنچه در پی میآید، بخشی از مقدمه استاد میرزاشكورزاده است بر برگردان سیریلیک و متناسب با فارسی ماوراءالنهر، یا گویش تاجیکی کتاب «غرب زدگی» اثر مهم جلال آل احمد كه به همت رایزنی فرهنگی ایران در تاجیکستان به چاپ رسیده است.
هر سطری از این نامه را با محبت و دقت تمام و دردمندانه مطالعه میکردم و انگشت تأسف به لب میگزیدم که چرا بنده و عده زیادی از روشنفکران تاجیک با آثار گرانسنگ این متفکر سترگ تا امروز به طریق باید و شاید آشنایی نداشتهایم...
با کمال تأسف در تاجیکستان و تعدادی از کشورهای شوروی سابق غفلت و ناآگاهیهایی در شناخت جلال آل احمد و نشر ارزیابی آثار ارزشمند ایشان پیش آمده است که این غفلت نابخشیدنی است. به نام صاحب قلمی چون جلال آل احمد، در ایران سخنآفرین و سخنپرورش افتخار میکنند و نویسنده طراز اولش مینامند. در این دیار هیچ خواننده صاحبذوقی نیست که در گذشته و امروز داستانی یا رمانی یا رساله و مقالهای از این نابغه دوران خویش نخوانده باشد. او را رهبر معظم انقلاب جلال آل قلم نامیدند و گفتند: «بهترین سالهای جوانیام با محبت و ارادت به آن جلال آل قلم گذشت». ایشان موضوعاتی چون نقشآفرینی فرهنگی جلال، واپسین مکتب فکری او و جالبتر از اینها نقش افکار و اندیشههای عالیشأن او را در بسترسازی برای انقلاب ستودهاند. فرموده ایشان بازگوکننده نکات مهمی است که میتواند جلالپژوهان را مددکار باشد.
زندگینامه این ادیب عالینظر اما کوتاهعمر، به فرموده مولانا کوه و کوتَلهای فراوانی دارد. مهم آن است که او در زندگی و آثار جاودانهاش ... چهره خویش را به ما نمایاند. صاحبنظران آثار جلال را در پنج موضوع طبقهبندی کردهاند: قصه و داستانها که در مجموعه «دید و بازدید» (۱۳۲۴ش) فراهم آمده و هفت بار چاپ شده و همچنین قصه و حکایههای «رنجی که میبریم» (۱۳۲۶)، «سه تار» (۱۳۲۷)، «زن زیادی» (۱۳۳۱)، «سرگذشت کندوها» (۱۳۷۷)، «نون و قلم» (۱۳۴۰، رمان تاریخی)، «نفرین زمین» (نیز رمان است و سال تألیفش ۱۳۴۶ خورشیدی میباشد).
افزون بر اینها پنج داستان از او در سال ۱۳۵۰ دو سال پس از مرگش به چاپ رسید. مجموعه قصههای کوتاهش «چهل طوطی اصل» (در همکاری با همسرش سیمین دانشور) در سال ۱۳۵۱ نشر شد. و رمانی کوتاه تحت عنوان «سنگی بر گوری» آخرین اثر داستانی اوست که در سال ۱۳۶۰ به زیور چاپ آراسته گردید. مشاهدهها، سفرنامهها، مقالهها، کتابهای تحقیقی، ترجمهها، خاطرات و نامهها نیز بخشی از آثار جاویدان آل احمد را در بر دارد که در عمر اندک، یعنی در ۴۶ سال زندگی به یادگار گذاشت.
واقعاً جای تأسف است که ما همزبانان این نویسنده ممتاز تا امروز از تألیفات آموزنده و عبرتبخشش بینصیب بودهایم. اینک نخستین اقدام در این مسیر برگردان و نشر رساله «غربزدگی» است که از فارسی به سیریلیک برگردان شد. ناگفته نماند که همه نقایص و حتی فاجعههای وخیم ایران روزگار رژیمهای منحوس قاجار و پهلوی، که در رساله حاضر با لحن تند و تیز مورد تحلیل و ارزیابی عمیق و گسترده قرار گرفتهاند، در ایران فعلی از برکت پیروزی انقلاب اسلامی پاککاری گردیدند... اما پیامدهای ننگین غربزدگی، امثال واماندگی اقتصادی، بحران روزافزون مالی، ناتوانی و بیکفایتی در بازسازی و اعمار یک جامعه دلخواه هنوز هم در اکثر کشورهای شوروی سابق و بعضی از ممالک آسیا و افریقا حکم میراند. مزدوران غربزده دولتهای این مناطق به فرموده حضرت اقبال لاهوری «جبین خود به درگاه فرنگ میسایند» و دست طمع از دامان او برنمیدارند...
«غربزدگی» هرچند از تألیف و نشر آن قریب نیم عصر سپری میشود، باز هم پاسخگوی نیازهای مبرم کشورهای جهان سوم محسوب میشود. غربزدهای که این ادیب صاحب نام و ژرفاندیش مورد حمله تند قرار داده است، فرد معمولی روزگار او یا روزگار ما نیست و به قول نگارنده: «وی عضوی از اعضای دستگاه رهبری مملکت است، اما پا در هواست، ذره گردی است معلق در فضا. یا درست همچون خاشاکی بر روی آب، که عمق اجتماع و فرهنگ و سنت رابطهها را بریده است. چیزی است بی رابطه با گذشته و بی هیچ درکی از آینده...»
غربزدهای که جلال با تمام نیرو به کتککاریاش پرداخته است، مصداق قهرمان رمان نویسنده شناخته قرقیز و شوروی سابق، آیتماتف است که شمال [باد]حادثه بر هر سمتی که بچرخد، روی این منکورت، یعنی غربزده به آن سمت است. و او را در رمان« دوراههای بورانی» آیتماتف به خیل «منکورتشدگان» وارد میسازد که معنایش اصالتباخته، فراستگسسته، بیشعور، بیهویت، بیدین و بیعار است. منکورت به حدی شرف انسانی از دست داده است که در روز تشییع جنازه والدین که باید طبق سنت اسلامی دایر بگردد، فرار میکند. همه صورت و سیرت زندگی او ترس و تقلید از بیگانگان است... و خود خوسه [مترسک]، لختک [عروسک] و عروسکی در دست آنهاست.
جالب آن است که قهرمان آیتماتف نیز مثل غربزده آل احمد «عضوی از اعضای دستگاه رهبری است» و به درد جامعه شوروی و فضایی که در ایران در روزگار پهلوی وجود داشت، همان غربزدههایی مانند منکورت «دَوایند». آنها با دهل جامعه و جامعه با دهل آنها میرقصد. و برتری دیدگاه جلال در آن است که حدوداً دو سه دهه قبل از ادیب قرقیز، غربزده (منکورت) را کشف کرد و همه فاجعههای ملت سربلند ایران را به علت ناتوانی و بیکفایتی حاکمان غربزده زمان دانست. غربزده یا غربزدههایی که با ایشان در نگاشتههای جلال روبرو میشویم، تحصیلکرده فرنگ هستند، اروپا و امریکا دیدهاند و هر جا که بودهاند، با چشم بسته گام برداشتهاند. مثل همان خرِ حاجی که به قول سعدی، خرانه به مکه میخرامد و از آنجا خرانه برمیگردد!
جلال از آن رنج میبرد که در این سوی عالم، یعنی در ایران عهد پهلوی و در مجموع در شرق دسته بیکارهها روی کارند؛ یعنی بیکارهها، بیارادهها، بیاعتبارترین بازرگانان گردانندگان بازار و اتاق تجارتند؛ بیمایهترین فرهنگیان مدیران فرهنگند! ورشکستهترین صرافان بانک دارند! بیلیاقتترین افراد نمایندگان مجلسند! رهنیافتهترین کسان، رهبران قومند!... حکم کلی در این دیار، بال و پر دادن به بیریشههاست و به بیشخصیتها، اگر نگوییم به رذیلتها و رذالتها. آن که حق میگوید و درست میبیند و راست میرود، در این دستگاه جای نمیگیرد. به حکم طبیعت از غرب کسی باید در اینجا به راهبری قوم برسد که سهلالعنان است؛ اصیل نیست، اصولی نیست، ریشه ندارد در زمین این آب و خاک. به همین علت است که رهبر غربزده بر سَر موج میرود و زیر پایش سفت و سخت نیست. به همین سبب است که وضعش هیچ روشن نیست؛ گیج است. هر دم در جایی است، از خود اراده ندارد...
غربزدهای که جلال چهرهنگاری کرده است، در همین روزها پیش روی ما گاه با لبخند، بعضاً با زهرخند، با گونه گونه سر و صورت جلوهفروشی میکند: استاد دانشگاه است یا دبیر مدرسه، هر چه هست، معاملهگری بیش نیست. حرف او، صحبت یا درس او به شنوندگان چه میدهد، این نکته برایش چندان مهم نیست. از دلالی، میانجیگری، تجارت... از هر راه و روشی که سودی بر جناب مأمور یا «دکتر» برسد، رو نمیتابد.
اما او به مسجد هم میرود و میبینی که گربهوار طهارت میکند و گربهوار نماز میگذارد... گاه سخی، خیّر و از حد زیاد مهماننواز است، به آن شرط که از این «مهماننوازی» بعداً نفعی بر جیبش برسد، یا منصبی بگیرد. دوست را و دوستی را، رفاقت را، صداقت را و ایمان را و اعتقاد را تنها به خاطر مال و پول و یا منصب احترام و حفظ میکند. او حتی میتواند به راحتی در آن واحد دوست را به دشمن و دشمن را به دوست عوض نماید. اما حین ملاقات یا در معرکه و محفلها بوسه میزند هم به روی این، هم به روی آن و این هم به آن خاطر که این «دوست» و این دشمن نیز شاید روزی مثل لاستیک احتیاطی به دردش بخورد. همه وقت در قضاوت نیک و بد، در مصیبت یار و دوست و شکست و ریخت [فروریختن] خاندان آنان تماشاچی بیطرف است. خاموش است و بعضاً پرگو. سکوت و حرافی و سخنچینیاش هدفمندانه است. در تگ هر کاسهای نیمکاسهها دارد...
البته اینها مشاهدههای پراکنده و ناچیزی از این حقیرند در باره غربزدگی، که اندیشمندان شوروی آن را «مَنکورتیسم» نامیدهاند. ما سیمای کثیف و پیچیده این اصالتباخته هُرهریمذهب را در تألیفات عینی، آیتماتف، آلبر کامو و دیگر صاحبقلمان برجسته قرنهای ۱۹ و ۲۰به مشاهده گرفتهایم؛ اما به نظر بنده در این زمینه قلم آل احمد بُرندهتر و ژرف نگرتر از همتایان در بالا ذکرشده اویند. آل احمد غربزده و خوی غلامیاش را حتی مخوفتر از افراد جهانوطنی (کسموپولیتیک) میداند و هیج جاییاش میخواند. از نگاه پُرجلالِ جلال، غربزده ترکیبی است از افراد بیشخصیت و «شخصیتش» خالی از خصیصه. چون تأمین ندارد، تکیه میکند و در عین حال، که خوشتعارف و خوشبرخورد است، به مخاطب خود اطمینان ندارد و... هیچ وقت دلش را باز نمیکند.
اگر در غرب شخصیت افراد، فدای تخصص، یعنی حرفه شده است، اینجا در شرق آدم غربزده نه شخصیت دارد، نه تخصص، فقط ترس دارد، ترس از فردا، ترس از آنکه وظیفهاش از دست میرود، ترس از بینام و نشانی، ترس از کشف خالی بودن انبانی که به عنوان مغز روی سرش سنگینی میکند. تحلیل گسترده، موشکافی ژرف و کشف صد گونه چون و چراهایی میبینیم در هر سطری از این رساله و دیگر تألیفات آل احمد و امید بر آن داریم، که خوانندگان ارجمند ما در تاجیکستان از کتاب حاضر و در مجموع، از آثار گرانمایه جلال آل قلم کمال استفاده را ببرند؛ زیرا به فرمود اکثر صاحبنظران، آثار جلال آل احمد، به ویژه رساله «غربزدگی» او، هنوز هم در قله ادبیات مقاومت قرار دارد.
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید