1393/6/17 ۱۰:۱۵
گزارشی به مناسبت 18شهریور، چهلوپنجمین سالروزدرگذشت جلال آل احمد چندی پیش، مقداری از دستنوشتههای گمشده زنده یاد جلال آل احمد به طور اتفاقی پیدا شد. این رویداد خوشایند و شورآفرین، بدان معناست که بخشهای تازهای از حقایق مربوط به احوال و آثار این شخصیت فرهنگی ـ سیاسی کشورمان، در اختیار علاقهمندان و اهل تحقیق قرار گرفته و اکنون میتوانیم با خیال راحت، بسیاری از جعلیاتی را که به او نسبت داده شده و هویت تاریخیاش را مخدوش کرده است، دور بریزیم و بر اساس مستندات قوی و واقعی مزبور، تابلویی واقعیتر از این نویسنده نامدار داشته باشیم. به همین علت، باید از کسانی که در طول این چهل ـ پنجاه سال، دانسته یا ندانسته در حفظ این دستنوشتهها کوشیدهاند و چنین خدمتی به تاریخ ادبیات فارسی کرده اند، سپاسگزاری نمود.
گزارشی به مناسبت 18شهریور، چهلوپنجمین سالروزدرگذشت جلال آل احمد
چندی پیش، مقداری از دستنوشتههای گمشده زنده یاد جلال آل احمد به طور اتفاقی پیدا شد. این رویداد خوشایند و شورآفرین، بدان معناست که بخشهای تازهای از حقایق مربوط به احوال و آثار این شخصیت فرهنگی ـ سیاسی کشورمان، در اختیار علاقهمندان و اهل تحقیق قرار گرفته و اکنون میتوانیم با خیال راحت، بسیاری از جعلیاتی را که به او نسبت داده شده و هویت تاریخیاش را مخدوش کرده است، دور بریزیم و بر اساس مستندات قوی و واقعی مزبور، تابلویی واقعیتر از این نویسنده نامدار داشته باشیم. به همین علت، باید از کسانی که در طول این چهل ـ پنجاه سال، دانسته یا ندانسته در حفظ این دستنوشتهها کوشیدهاند و چنین خدمتی به تاریخ ادبیات فارسی کرده اند، سپاسگزاری نمود.
همان طور که ضمن معرفی بخشهایی از این دستنوشتهها از طریق روزنامه اطلاعات و همچنین توسط خبرگزاریهای ایسنا و مهر در تاریخ 26 خرداد 1393 به اطلاع عموم رسید، قسمتی از این دستنوشتهها را که از لحاظ شکلی و محتوایی آماده بودند و انتشارشان هم حساسیت زیادی را برنمی انگیخت، قبلاً مرحوم شمس آلاحمد چاپ كرده است؛ آثاری مثل «سفر روس»، «سفر فرنگ»، «سفر امریکا»، «سفر به ولایت عزراییل» و همینطور کتاب معروف «سنگی بر گوری». گرچه انتشار این کتاب آخری در زمان حیات خانم سیمین دانشور کمی غیرمنتظره بود و تا حدودی باعث رنجش ایشان شد؛ ولی رویهم رفته میتوان گفت که انتشار این بخش از دستنوشتههای مرحوم جلال آلاحمد، از مدیریت خوبی برخوردار بود و با مشکلات زیادی مواجه نشد.
علتش هم این بود که همه دستاندرکاران قضیه در آن زمان، قبول داشتندکه آثار مزبور اصولاً برای انتشار نوشته شدهاند و در نتیجه، در باره ضرورت انتشار آنها تردیدی وجود نداشت؛ اما بخش اخیر دستنوشتهها که به تازگی پیدا شده، فاقد چنین قطعیت و اجماعی است و به همین علت، تصمیمگیری در مورد انتشار آنها، نیازمند مقدماتی است که ارائه این گزارش، یکی از آنهاست.
یادداشتهای روزانه
مهمترین و در عین حال، آمادهترین قطعه در میان دستنوشتههای چاپ نشدهای که اخیراً پیدا شدهاند، خاطرات یا یادداشتهای تقریباً روزانه جلال آلاحمد است، مشتمل بر 2150 صفحه در چهار دفترچه. این یادداشتها از تاریخ 18 مرداد 1334 شروع میشوند و تا حدود بیست ماه قبل از درگذشت او، یعنی تا تاریخ 3 دی ماه 1346 ادامه مییابند.
در این یادداشتها، اطلاعات فراوانی وجود دارند، اعم از اطلاعات عمومی مربوط به اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی ایران و جهان، تا اطلاعات خصوصی مربوط به روابط دوستانه و امور خانوادگی و احوال شخصیه و خلجانات روحیه جلال آلاحمد و معاصران و معاشرانش. بدون تردید این اطلاعات میتوانند کلید فهم بسیاری از مسائل مربوط به زندگی و زمانه جلال آلاحمد و اطرافیانش باشند. به چند مورد از آنها به عنوان نمونه اشاره میشود:
چند نمونه
1) چهارشنبه 29 فروردین 1335 ـ 5/4 بعدازظهر:... داریوش و گلستان هر دو اتومبیل خریدهاند و به این طریق، باید سبیل ما راچرب کنند، پدرسوختهها، وگرنه هو میکشیم که به زودی به دست اوراقچی بیفتد...
2) شنبه 30 تیر 1335 ـ نیم بعدازظهر: یادش بخیر! عجب روزی بود. گرچه من در آن سال تهران نبودم... ولی اخبارش را با چه ولعی میشنیدیم! سیام تیر! چه کشتاری! چه امیدی! چه پیروزی بزرگی! وعجب گرما و شوری! عصرها میرفتیم... در قهوهخانهها چیزی میخوردیم و پای رادیو اخبار را گوش میدادیم... به هر صورت، یادش بخیر! ازین روزها زیاد پیش نمیآید. چه اتفاقاتی ممکن بود در ضمن این روز بیفتد و چه استفادههایی میشد به نفع مردم از چنین واقعهای کرد! و حیف که تمام اینها هدر شد!... همه هَباءً مَنثورا و فعلاً باز همان خَرخَری بیست ساله و صد بار برتر دارد شروع میشود، یعنی شروع شده است و خدا عاقبتش را به خیر کند...
3) سهشنبه 16 بهمن 1335 ـ 11صبح: چه میخواستم بنویسم؟ هیچی. امروز خانه ماندهام. صبح باز حماقت کردم و رفتم برفروبی. این روزها برف کلانی آمده است، بزرگترین برف سال، تا زیر پنجرههای شمالی را برفی که از شیروانی ریخته است، پوشانده. سرِ دیوارها 50 سانتی برف نشسته بود و بام آشپزخانه هم نروفته مانده بود. رفتم همه را روفتم و کمرم کمافیالسابق دردگرفت...
4) جمعه اول فروردین، نوروز 1337 ـ ساعت 7 صبح: دیشب سخت دل گرفته بودم، امروز صبح بهتر است. دیشب مدتها در رختخواب فکر کردم، فکرعقبماندگیها، نبودها، محرومیتها، بیکارگیها و ازین قبیل را میکردم. و بالاخره هم خواب به مدد آمد. و امروز وقتی این کثافتمآبها در اوایل حلول عید سخنرانی کردند، از حافظ فال گرفتم، «اَلا ای طوطی گویای اسرار» آمد. به فال نیك گرفتم و همین حالم بهتر كرد...
5) چهارشنبه 25 تیر 1337 ـ 3 بعدازظهر: ...پریشب رفتیم منزل عابدی. ملكی از راه نرسیده، آپریم را گرفته دَمِ چك و اصول دین ازو میپرسد كه: به عقیده شما در آمریكا وضع سرمایهداری از نظر ماركسیسم چه جوری است؟ و ازین اباطیل... غیر ازین، بقیهاش بد نگذشت، پرت گفتیم و خوردیم و خندیدیم و ساعت 12 برگشتیم...
6) دوشنبه 28 مرداد 1336 ـ 10 صبح: ...سرم را پیش یك الجزایری زدم به سیصد فرانك. نرخ در حدود 200 تا 250 است، ولی ما را با چربزبانی خودش خر كرد. پنجاه فرانك هم بیشتر دادیم. مثل ریگ فحش میداد به دولت فرانسه، به انگلیس، به شاهِ ما و به خیلیهای دیگر. ناسیونالیست بود، مصدق را میشناخت و...
7) پنجشنبه 6 آذر 1337 ـ سر ظهر: ...دیشب رفتیم به این مجلسی كه «شجاعالدین شفا» به مناسبت آمدن «مالرو» گرفته بود. باز همان سناتورها و روزنامهنویسها و همان زنك... «نیر سعیدی» كه هی خودش را پهلوی یارو میكشید و دستور عكس انداختن میداد و خود «شفا» با همین حركات و «رهنما» با وقاحتهایش و دیگر اباطیل. و من باز غریبهای در گوشه مجلس. «سیار» را دیدم و «آهی» (مهری) را و دو سه كلمهای حرف و سخن و دیگر هیچ.
و تازه دیشب فهمیدم كه جناب ایشان برای برطرف كردن گِلِگیهایی آمدهاند كه در قضیه «اشرف» پیش آمده است كه در همین دفتر اشاره كردهام. عجب دنیای خر توخری است!
به قول عهد و عیال: یك زنكه... برای قاچاقفروشی آن فضاحت را بار میآورد و روزنامهها عكس و تفصیلات تفتیش از او را در فرودگاه «اورلی» چاپ میزنند و بعد حرف و سخن بین دو ملت نجیب پیش میآید و این... پشمالو تهدید میكند كه: «یا روابط را قطع میكنم، یا ده دوازه درصد حقالسهم كنسرسیوم شما را همچنین و همچنان!» گرچه سگِ كی باشد كه بتواند.
و این طور كه میگفتند، كارمندان فرانسوی نفت مدتهاست دستشان به كار نمیرود و به همین مناسبت است كه «مالرو» به آبادان هم رفته و لابد خبر داده كه آبها از آسیابها گذشت و الخ... و به مجلس دیشب مستقیماً از آبادان میآمد. و آن وقت در چنین احوالاتی، جناب ژنرال وجیهالمله! یك رأس نویسنده مثل «مالرو» را میفرستد كه بیاید و از دل این پدرسوختهها درآورد. احمق، نانَت نیست؟ آبَت نیست؟ تو را چه به وزارت مشاور «دوگل» كه مجبور باشی در این چنین رذالتها و جا...هایی شركت كنی؟...
چند پرسش وپاسخ اساسی
پس از پیدا شدن این یادداشتها، چند پرسش اساسی زیر به ذهن بازماندگان و دوستداران مرحوم جلال آلاحمد خطور کرد و بعضاً مطرح هم شد:
1ـ منظور مرحوم آلاحمد از نوشتن این یادداشتها در حدود پنجاه سال قبل چه بوده است؟
2ـ آیا امروز این یادداشتها باید چاپ شوند و در اختیار عموم قرار گیرند، یا باید همچنان در محدوده خانواده و دوستان محبوس بمانند؟
3ـ اگر قرار به انتشار آنها باشد، در این رابطه چه نکات و ملاحظاتی را باید در نظر گرفت تا پیامدهای شبیه «سنگی بر گوری» تکرار نشود؟
4ـ اگر قرار به انتشار این یادداشتها باشد، این وظیفه به عهده کیست و چه کسی قانوناً مجاز به انجام این کار است؟
نگارنده از طریق مراجعه به خود یادداشتها و منابع دیگر و همین طور از طریق استعلام از اهل فن، به پاسخ این سؤالها دست یافته و معتقد است که اولاً، یادداشتهای مزبور از ابتدا برای انتشار نوشته شدهاند و انتشار آنها در حال حاضر لازم و بیاشکال است، البته با رعایت جوانب حرفهای معمول در کار تدوین تاریخ شفاهی، به نحوی که احتمال وقوع پیامدهای منفی به حداقل برسد.
ثانیاً، مسئولیت این کار مشترکاً برعهده همه وراث قانونی مرحوم جلال آلاحمد است. این هم توضیحات و دلایل این استنتاج:
1ـ زندهیاد جلال آلاحمد در صفحه 1073 مجموعه خاطراتش که مربوط به یادداشتهای روزشنبه 26 آذر 1339 است، درباره علت نوشتن یادداشتهای روزانه چنین آورده است: «درست است که با شروع این دفتر سوم، باز همان سؤال همیشگی مطرح است که: برای چه؟ و گرچه اصلاً مطرح نیست که برای که مینویسی این اباطیل را که اغلب از سرِ بیحوصلگی است و ترتیبی ندارد و درون نگری مکفی در آن نیست و از وقایع، گزارش معجّلی است و آن هم نه از همه وقایع و تازه اگر هم از همه وقایع میبود، مگر چه اتفاقی در این خراب شده و در این محیطی از این خراب شده که تو خودت را در آن زندانی کردهای، روی میدهد که قابل یادداشت کردن باشد؟ و ازین سؤالهای بی جواب.
ولی حالا دیگر خوشبختی جوابدهنده مقدّر در این است که به این کار باطل عادت کرده است. هر وقت بیکار است؛ هر وقت بیکاره است؛ هر وقت دلتنگ است؛ هر وقت احتیاج به قلمزدن دارد، ولی چیزی برای گفتن ندارد؛ هر وقت میخواهد خودش را تحریک به نوشتن کند؛ هر وقت میخواهد مشق کند... و بسیاری مواقع دیگر، به این دفتر روی میآورد. و پیش آمده است گاهی که اباطیلی را جز در این دفتر نمی شده است حفظ کرد و چه بهتر. و اما مطلبی که برای از این به بعد میماند، این است که باز یک «هِی» بزنم به خودم که مرتبتر باشم و منظمتر بنویسم و از تنبلی خودداری کنم و رخوت محیط را هر چه کمتر بپذیرم و الخ...»
دو منظور
این متن نشان میدهد که مرحوم آل احمد از این کار دو منظور داشته: 1) منظور شخصی با کارکردهای فوری و حرفهای و 2) منظور اجتماعی با کارکردهای بعدی. او در بخش اول، نوشتن را وظیفه ذاتی خودش به عنوان یک نویسنده میداند و مقید است که با نوشتن خاطرات و انجام تمرینهای روزانه، مهارتهای حرفهای خودش را مرتباً بالا ببرد و خودش را برای ایفای این وظیفه آماده نگه دارد. جمله ماقبل آخر این متن هم ناظر به کارکردهای بعدی این یادداشتها، یعنی حفظ اطلاعات و انتقال آنها به آیندگان است، کما اینکه میگوید: «... و پیشآمده است گاهی که اباطیلی را جز در این دفتر نمیشده است حفظ کرد...»
معنای مستفاد از این عبارت این است که یکی از وظایف دفترچههای مزبور، به قول خود جلال «حفظ اباطیل» بوده است. و اکنون که سالها از آن زمان گذشته و سیب روزگار چندین بار چرخیده، متوجه میشویم که مرحوم آل احمد در این زمینه موفق شده و توانسته است با نوشتن این یادداشتها، از حلقه محدودیتها عبور کند و به قول خودش «فریاد زمانه خودش» باشد.
2ـ گرچه مرحوم آل احمد مثل اکثر باسوادهای آن دوره، خوش خط بود و از لحاظ نظم و ترتیب هم بالاتر از حد متوسط جامعه قرار میگرفت، ولی با وجود این، خوشخطی و نظم و ترتیب چشمگیر این یادداشتها و همین طور شمارهگذاری تمام صفحات، قرینهای است حاکی از آنکه او میدانسته است که این خاطرات در آینده خوانندگانی خواهند داشت و کاربردشان محدود به موارد شخصی خودش نخواهد بود.
3ـ مرحوم آل احمد در صفحات انتها و ابتدای هر یک از مجلدات این مجموعه، عبارات و نکاتی را نوشته است که مثل حلقههای رابط عمل میکنند و باعث اتصال صحیح مجلدات مزبور به یکدیگر میشوند. این هم قرینه دیگری است حاکی از این که او از آینده این یادداشتها خبرداشته و میخواسته است با درج این عبارات و نشانهها، خوانندههای بعدی را هدایت کند تا بتوانند به راحتی پیوند بین مجلدات مختلف را درک کنند.
به عنوان مثال، در پایان جلد دوم نوشته است: «دنباله این اباطیل در دفتر دیگری به همین طرح و قطع و شکل دنبال خواهد شد که مثلاً دفتر روزنامه سال 1339 است، چاپ بانک ملی ایران.» سپس ادامه این نشانیها را در ابتدای جلد سوم میبینیم با این شرح: «دنباله اباطیلی که تا ص1072 در دفتر دیگری به همین قطع و طرح و شکل (دفتر یادداشت روزانه چاپ بانک ملی ایران سال 1336) آمده است.»
4ـ چهارمین دلیل که در واقع، فصلالخطاب این قضیه هم به شمار میآید، وصیتنامه مرحوم آل احمد است که در صفحه 1835 همین یادداشتها نوشته شده. وی در این وصیتنامه، ضمن تعیین تکلیف اوصیا از لحاظ آثار باقیمانده از خودش، مشخصاً به موضوع یادداشتها بدین شرح پرداخته:
«... آنچه چاپ شده است که شده است و اگر خدای نکرده به تجدید چاپ رفت، زیر نظر آنهاست و آنهایی که چاپ نشده (یادداشتها، سفرنامهها، قصههای تمام و ناتمام و الخ...) با نظر همین سه نفر چاپ خواهد شد...»
این چهار سند و قرینه به طور قطع نشان میدهند که این خاطرات، از لحاظ مرحوم آلاحمد جنبه شخصی نداشتهاند و منظور از تدوین آنها، ثبت وقایع و رویدادهای شخصی و عمومی به قصد انتشار بعدی بوده است.
مسئولیت انجام کار به عهده کیست؟
در باب مسئولیت انجام این کار نیزبه نظریات هماهنگ سه نفر از حقوقدانان معاصر که هم اکنون به کار تدریس و وکالت در تهران اشتغال دارند، یعنی آقایان دکتر محسن محبی، فرهاد مؤمن و دکتر مهدی مختاری استناد میشود. طبق نظر حقوقدانان مزبور، امر وصایت قائم به شخص است؛ یعنی تنها به عهده شخص وصی است و لاغیر. به عبارت دیگر، وقتی که وصی یک میت فوت کرد، مسئولیتش به عنوان وصی تمام میشود و چنان نیست که این مسئولیت به ورثهاش منتقل شود، بلکه این مسئولیت به ورثه متوفای اصلی برمیگردد.
به بیان دیگر، میتی که وصیاش فوت کرده، مانند میتی است که وصی ندارد و طبق مواد 868 و 869 قانون مدنی، انجام وصایای این میت برعهده وراث خودش خواهد بود نه وراث وصیاش. در این مورد خاص، متوفای اصلی، جلال آلاحمد است و چون هر سه وصی بالفعل او، یعنی خانم سیمین دانشور و آقایان پرویز داریوش و شمس آل احمد فوت کردهاند، لذا وظایف وصایت مرحوم جلال آل احمد به عهده ورثه خود آن مرحوم افتاده است، نه به عهده ورثه آن سه نفر وصی.
ورثه مرحوم آلاحمد هم در حال حاضر، عبارتند از ورثه یک نفر برادرش، به اضافه ورثه سه نفر خواهرش و ورثه همسرش. این افراد مجتمعاً وصی قانونی مرحوم جلال آل احمد هستند و مجاز میباشند که در قالب یک «هیأت امنای خانوادگی»، یا مستقیماً یا بالوکاله عهدهدار وظایف وصایت بشوند. بدیهی است که درآمدهای ناشی از انتشار یادداشتها هم یا طبق وصیت، کلاً صرف تحصیل بچههای بیبضاعت، ولی با کفایت خانواده خواهد شد، یا ثلث آن بدین منظور اختصاص مییابد و بقیه بین ورثه تقسیم میشود. تصمیمگیری در این مورد هم طبق ماده 843 قانون مدنی به عهده خود ورثه است.
ساختن آینده
در پایان لازم به ذکر است که افرادی مثل مرحوم آلاحمد، به خاطر صداقت و خلوصشان، در قلب مردم جای دارند و مردم به طور طبیعی نسبت به آنان احساس همبستگی میکنند و خودشان را در مسائل مربوط به آنان سهیم و شریک میدانند؛ لذا این گزارش در سطح عمومی مطرح و به اشتراک گذاشته شد تا جویبار کوچک خانواده به رودخانه عظیم مردم و علاقهمندان جلال پیوند بخورد و کسانی که در این موارد صاحب نظر هستند، بتواننددر این بحث شرکت کنند تا انشاءالله بااستفاده از خرد جمعی، بهترین تصمیم را در مورد یادداشتهای این شخصیت محبوب بگیریم و با چاپ این آثار، شادمانیهای پرشور ناشی از پیداشدن دستنوشتههای او را به لبخند پیروزی همگانی تبدیل کنیم. به قول پیتر دراکر، استاد معروف در علم مدیریت: «بهترین راه برای پیش بینی آینده، ساختن آینده است.»
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید