روزهای تبعید / فواد شمس

1393/5/28 ۱۰:۲۵

روزهای تبعید / فواد شمس

در ایران واژه کودتا همواره یادآور 28مرداد سال32 است. به جرات می‌توان تاریخ معاصر سیاسی ایران را به دوبخش پیش از کودتا و پس از کودتا تقسیم‌بندی کرد. وقتی سخن از دکترمحمد مصدق به میان می‌آید، همه‌نگاه‌ها به سمت تاریخ صدارت وی و بعد از سرنگونی‌اش به وسیله کودتای نظامی موردحمایت انگلیس و آمریکا می‌رود. تا امروز مطالب فراوانی در مورد وقایع 28مرداد سال32 و نقش نیروهای سیاسی مختلف در آن نوشته شده است. اما کمتر به سال‌هایی که دکترمصدق در خانه‌اش در دهکده احمدآباد به سر برد، پرداخته شده است، در حالی که مصدق در دوران تبعید خود در احمدآباد نیز روابط خود را با نیرو‌های سیاسی حفظ کرد. رابطه بین مصدق و نیروهای سیاسی تاثیر‌گذار از حزب‌توده گرفته تا جبهه‌ملی و البته رابطه شخص مصدق با محمدرضاشاه پهلوی از جمله جدی‌ترین مسایل تاریخ سیاسی معاصر کشور ماست که نیاز به کنکاش دارد.

 

نگاهی به رخدادهای سیاسی پس از کودتا

در ایران واژه کودتا همواره یادآور 28مرداد سال32 است. به جرات می‌توان تاریخ معاصر سیاسی ایران را به دوبخش پیش از کودتا و پس از کودتا تقسیم‌بندی کرد. وقتی سخن از دکترمحمد مصدق به میان می‌آید، همه‌نگاه‌ها به سمت تاریخ صدارت وی و بعد از سرنگونی‌اش به وسیله کودتای نظامی موردحمایت انگلیس و آمریکا می‌رود. تا امروز مطالب فراوانی در مورد وقایع 28مرداد سال32 و نقش نیروهای سیاسی مختلف در آن نوشته شده است. اما کمتر به سال‌هایی که دکترمصدق در خانه‌اش در دهکده احمدآباد به سر برد، پرداخته شده است، در حالی که مصدق در دوران تبعید خود در احمدآباد نیز روابط خود را با نیرو‌های سیاسی حفظ کرد. رابطه بین مصدق و نیروهای سیاسی تاثیر‌گذار از حزب‌توده گرفته تا جبهه‌ملی و البته رابطه شخص مصدق با محمدرضاشاه پهلوی از جمله جدی‌ترین مسایل تاریخ سیاسی معاصر کشور ماست که نیاز به کنکاش دارد.

 

مصدق در دادگاه نظامی

غریدن شیر در زنجیر؛ سخنان دکترمصدق در دادگاه نظامی بعد از کودتا را باید به غریدن یک شیر پیر در زنجیر تشبیه کرد. مصدق استوار و محکم بر حقوق قانونی خود پافشاری می‌کرد و دادگاه نظامی را به چالش کشید تا از حقوق مردم ایران دفاع کند. دکترمصدق دادگاه را هم از حملات لفظی و نیش‌وکنایه خود بی‌نصیب نگذاشت. وی دادگاه را وابسته به کودتاچیان بیگانه می‌دانست و در جلسات و دادرسی گفت: «همه‌عوامل در این مملکت برای انجام مقاصد بیگانگان آماده است.» طی جلسه‌سوم دکترمصدق ضمن شکایت از اینکه دادگاه به او اجازه دفاع از خود نمی‌دهد، گفت: «مرحبا به این دادگاه، خدا پدر شمر را بیامرزد.» البته در مقابل، دادستان هرازچندگاهی، از موضوع بحث خارج می‌شد و به ناسزاگویی نسبت به دکترمصدق می‌پرداخت. بارها گفت او دروغگو است، یاغی است، صحنه‌ساز به گریه و خنده مصنوعی است، مسلمان نیست و از این دست اتهامات.

دادستان از 25آبان تا پنجم‌آذر، در 9جلسه به خواندن کیفرخواست پرداخت. نکته جالب این است که دادستان با استفاده از واژه‌های غیرحقوقی و بعضا توهین‌آمیز با دکترمصدق برخورد می‌کرد که در واقع حتی در حدواندازه‌های دادگاه‌های نظامی دوران پهلوی هم نبود، مثلا وی خطاب به دکترمصدق می‌گفت: «دارای درجه دکترا در تمام فنون شرارت و جنایت» و همکاران وی را «یک‌مشت رجاله» لقب داد.

در مقابل، اما تاکتیک مصدق در این دادگاه فرمایشی این بود که از این فرصت برای افشای دولت کودتا کمال استفاده را ببرد. مصدق هم با تمام توان و یک‌تنه مقابل یک لشکر از نظامیان وابسته در دادگاه ایستاد. نخست‌وزیر قانونی که با کودتای نظامی سرنگون شده بود، اما در دادگاه محکم ایستاد و با سخنانی که هم حقوقی و هم گاهی با چاشنی طنز و نیش و کنایه همراه بود، به اتهامات دادگاه پاسخ می‌داد. مصدق آنقدر هوشمند بود که حتی در گرفتن ژست‌هایش در مقابل عکاسان هم با حساب‌وکتاب برخورد می‌کرد چون می‌دانست اینها همه در تاریخ ثبت خواهد شد.

 

جستن از خطر اعدام تا تبعید در احمدآباد

محمد مصدق پس از کودتای ۲۸مرداد در دادگاه نظامی محاکمه و با توجه به تبرئه‌اش از اتهامات اصلی چون «تلاش برای برهم‌زدن اساس سلطنت» و «کودتا علیه قانون‌اساسی» به سه‌سال حبس انفرادی محکوم شد.

دادگاه اگرچه او را از اتهامات مهمی چون اقدام علیه اساس سلطنت و کودتا علیه قانون‌اساسی که حکم اعدام داشت تبرئه کرد، ولی به جهت تمرد از فرمان شاه او را به سه‌سال زندان محکوم کرد. دکترمصدق پس از گذراندن سه‌سال زندان، عاقبت به احمدآباد تبعید و تا آخر عمر در حصر باقی ماند.

روز 13مرداد 1335 دکترمصدق پس از سپری‌کردن دوران محکومیت از زندان لشکر2 زرهی آزاد شد. گویا او را مکلف کردند در تهران نماند و به احمدآباد برود. وی نیز طی یادداشتی به شرح ذیل- که در روزنامه کیهان منتشر شد- خود را از ملاقات افراد معذور کرد: «در این روز که حبس مجرد اینجانب خاتمه یافته و به احمدآباد می‌روم از سروران گرامی و هموطنان عزیزم بدون استثنا تمنا دارم اینجانب را از ملاقات در احمدآباد معذور بفرمایید.» «... مرا تحت نظر[به احمدآباد] آوردند و در آینده محبوسم و چون بدون اسکورت اجازه نمی‌دهند حرکت کنم، از قلعه خارج نمی‌شوم و خواهانم از این زندگی ملالت‌بار هرچه زودتر خلاص گردم.» (افشار، ایرج، خاطرات و تألمات مصدق، ص 340)

در دوران تبعید، او از هر فرصتی برای روشنگری و آگاهی‌بخشی به مردم استفاده کرد. از هر ظرفیت قانونی برای دفاع از حقوق خود و ملت در برابر کودتاگران بهره برد. از روزهای بعد از کودتا تا سال۱۳۴۱ بعد از کودتا دوران پرتلاطمی در کشور جاری بود. مجلس بیستم در اردیبهشت۱۳۴۰به دلیل تقلب‌های فراوانی که صورت گرفت، مورد اعتراض مردم و نیروهای ملی واقع شد و در آخر تعطیل شد. شاه از برگزاری انتخابات مجدد می‌ترسید و برخلاف قانون‌اساسی که حداکثر مهلت تعطیلی مجلس را سه‌ماه دانسته بود، انتخابات را تا مهر۱۳۴۲ به تعویق انداخت. در سال۱۳۴۱ شاه لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی را مطرح کرد. موضع‌گیری دکترمصدق در این مقطع نشان می‌دهد او ‌گرچه در حصر و تبعید به‌سر می‌برد، اما به دقت، مسایل روز سیاسی را پیگیری می‌کرد. در نتیجه دوهفته قبل از تصویب نهایی لایحه انجمن‌ها، مصدق از احمدآباد در نامه‌ای که 28 شهریور سال41 منتشر کرد، اعلام کرد: «... مشروطه باید از پایین به بالا سرایت کند و (اینکه) تا انجمن‌های شهر و ایالتی انتخاب نشوند، مردم نمی‌توانند وکلای خوبی انتخاب کنند، عذری است بدتر از گناه، چون ‌که در مملکت، اول مردم نمایندگان مجلس را انتخاب می‌کنند. چنانچه بعد مجلس قانونی برای تشکیل انجمن‌ها وضع نمود به این کار مبادرت می‌نمایند و تا نیم‌قرن بعد هم اگر مملکت دچار رژیم دیکتاتوری باشد، اعضای انجمن نخواهند توانست به هویت اشخاص پی ببرند.» (اسناد نهضت آزادی ایران، جلد۱، صفحه ۱۷۲)

روز چهارم‌دی1341 جبهه ملی دوم، اولین کنگره خود را تشکیل داد. در این کنگره دکترمصدق به رهبری افتخاری جبهه‌ملی و تعدادی نیز به عنوان اعضای شورایعالی جبهه برگزیده شدند. پس از قیام 15خرداد میان سران جبهه‌ملی که عمدتا زندانی بودند، اختلاف ایجاد شد. در این بین دکترمصدق در نامه‌های خود انتقادهای بسیاری به تشکیلات و نظرات و عملکرد جبهه ملی نوشت. از جمله مهم‌ترین آنها نقص اساسنامه و ضرورت تصحیح آن بود. در نهایت، همین ضعف‌ها که مصدق هم به‌خوبی از آنها انتقاد کرده بود، باعث شد جبهه‌ملی در اردیبهشت1343 منحل اعلام شود. اما این پایان راه نبود. مصدق همچنان به تماس با نیروها و احزاب نهضت‌ملی ادامه داد و در نهایت تصمیم گرفت به آنان در برپایی جبهه جدیدی به رهبری خودش کمک کند. به دلیل در تبعید بودن دکترمصدق در احمدآباد و زندانی‌بودن تعدادی از رهبران نهضت مقاومت ملی مثل بازرگان، سحابی، طالقانی و... و فضای شدید امنیتی، انجام ملاقات برای سازماندهی و تدوین اساسنامه جبهه‌ملی‌سوم با مشکلات فراوانی روبه‌رو شد. با همه این سختی‌ها اساسنامه جبهه ملی‌سوم در اوایل سال۱۳۴۴ تدوین و دکترمصدق با آن موافقت کرد. سیدباقر کاظمی از سوی دکترمصدق مامور شد اساسنامه تهیه‌شده برای جبهه‌ملی را اجرایی کند. به این‌ترتیب جبهه ملی‌سوم در هفتم‌مرداد۱۳۴۴ با شرکت نهضت آزادی ایران، جامعه سوسیالیست‌ها، حزب ملت ایران و حزب مردم ایران تشکیل شد و موجودیتش را رسما اعلام کرد و مصمم شد با رفع نقایص گذشته باردیگر به فعالیت سیاسی اپوزیسیون در ایران تحرکی دوباره بخشد.

 

رابطه مصدق و شاه

مصدق ماندن در احمدآباد را به عفو ملوکانه ترجیح داد. مصدق در نامه‌ای با تاریخ ۲۲مهر۱۳۳۴ یعنی پس از گذشت دوسال از دستگیری در نامه‌ای خطاب به ریاست دیوانعالی کشور به احتمال عفوش توسط شاه که آن زمان در جراید و فضای سیاسی کشور مطرح شده بود، واکنش نشان داد و آن را نپذیرفت. دکترمصدق دلیل نگاشتن این نامه را اینگونه تبیین کرد: «چون در بعضی از جرائد مرکز خبری منتشر شده که همزمان با ولادت اعلیحضرت همایون شاهنشاهی عده‌ای از مجرمین من‌جمله خود اینجانب مشمول عفو ملوکانه قرار خواهند گرفت، لذا به عرض، این نامه تصدیع‌افزا می‌شود» (نامه‌های دکترمصدق، ص ۲۵۵) مصدق در همین نامه سه‌راه را درباره سرنوشت حکم اولیه غیرقانونی دادگاه نظامی پیشنهاد می‌کند؛ یا کلا آن را باطل کنند یا به دادگاهی صالح و قانونی ارجاع دهند یا اینکه آن را در همین دادگاه تایید کنند و برگزیدن راه صحیح را نیز منوط به میزان استقلال دستگاه قضا می‌داند. مصدق می‌نویسد: «به‌طوری که در یکی از جلسات دادگاه نظامی عرض شد همچنان چه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی اینجانب را مورد عفو قرار دهند چون بزرگ‌ترین توهینی است که به یک خدمتگزار مملکت می‌شود زیر بار آن نمی‌روم و به زندگی خود خاتمه می‌دهم.» در مقابل اما پاسخ محمدرضا پهلوی در مصاحبه‌ای در سال۱۳۴۴ که در گفت‌وگو با یک روزنامه فرانسوی مطرح شد، در نوع خود میزان وقاحت شاه را نشان می‌دهد. شاه درباره حبس محمد مصدق می‌گوید: «مصدق بابت امنیت خودش توی ملکی که دارد حبس است، چون اگر برگردد به خانه‌اش در تهران، مردم توی خیابان دارش خواهند زد... و همان جایی که هست، راضی و خوشحال است. خوب می‌خورد و به ورزش مورد علاقه‌اش می‌پردازد: خرسواری!» (به نقل از کتاب «ایرانی میهن‌پرست؛ محمد مصدق و کودتای خیلی انگلیسی»)

 

حزب‌توده و مصدق

همراهان روزهای سخت رابطه حزب‌توده با دکترمصدق فرازونشیب‌های بسیاری داشته است و البته بسیار هم درس‌آموز بود. حزب‌توده در ابتدا در نقش منتقد و مخالف دکترمصدق ظاهر شد اما هر چقدر که جنبش پیش رفت، به جریان مصدق نزدیک‌تر شدند تا جایی که در 30تیر1331 حزب‌توده رسما از مصدق حمایت کرد. در ادامه هم نزدیکی این دوجریان موجب تقویت جنبش‌ملی شد، اما در مقطع حساس کودتای 28مرداد روند حوادث به شکلی جلو رفت که حزب‌توده نتوانست از دکترمصدق و دولت قانونی آن دفاع کند و کودتا پیروز شد. اما در این بین، اتهاماتی به حزب‌توده زده شد که خود دکترمصدق به‌خوبی در دادگاه این اتهامات واهی را نفی کرد.

دکترمصدق با اشاره به اینکه حزب‌توده خواست و توان کودتای نظامی را نداشت در دادگاه گفت: «به تودهایها اگر مارک معینی داشتند، اجازه صحبت داده نمیشد. دولت هروقت حس میکرد که از طرف جمعیت معینی خطر هست، قادر بود جلویش را بگیرد، آقا این حرفها چیست من در دادگاه گفتم تودهایها بعضی (نفتی انگلیسی) و بعضی روسی بودند. ما از اینها ترس نداشتیم. ترس از کاری بود که شد یعنی به توپ زدند و خانه مرا از بین بردند. ترسم از خیانت قوای نظامی و کودتا بود که شد.» دکترمصدق در ادامه برای تایید سخن خود در مورد اتهام واهی که به حزب‌توده در مورد قصد کودتاکردن زده شد، می‌گوید: «آقا حالا ببینید پنج‌ماه است که از واقعه مرداد میگذرد و حکومت نظامی هزارهانفر را گرفته، هزاران‌خانه مردم را گشته، مگر به غیر از چندتفنگ حسن موسی چیز دیگری گیرش آمده آن‌هم با آن همه تبلیغات... .»

دکترمصدق پس از 87سال زندگی در 14اسفند1345 در همان تبعید در احمدآباد فوت کرد. دکتریدالله سحابی بدن وی را غسل داد و آیت‌الله‌حاج‌سیدرضا موسوی زنجانی که یکی از روحانیون فعال نهضت مقاومت‌ملی‌ بود، بر او نماز گزارد. سپس او را در تابوتی فلزی گذاشته و در اتاق غربی طبقه همکف منزل در احمدآباد دفن کردند. مصدق همواره می‌خواست طبق وصیتش در کنار شهدای قیام سی‌تیر1331 دفن شود و این وصیت را با پسرش و ده‌هاشخص دیگر مطرح کرده بود. پیکر وی به‌صورت امانت در کف خانه‌اش باقی مانده است تا یک روز به وصیتش عمل شود و وی را در کنار شهدای 30تیر دفن کنند. سرایدار خانه احمدآباد که همچنان زنده است، یکی از کسانی است که همواره اگر گذارتان به احمدآباد و خانه مصدق بیفتد، بر این موضوع تاکید می‌کند که پیکر مصدق هنوز دفن نشده است و می‌خواهد برای این امانت باقی‌مانده در خانه احمدآباد فکری و به وصیت مصدق عمل شود.

روزنامه شرق

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: