کتیبه فارسی میانه گنبذ لاجیم (1)

1391/11/7 ۰۱:۲۷

کتیبه فارسی میانه گنبذ لاجیم   (1)

کتیبه فارسی میانه گنبذ لاجیم (1)

کتیبه فارسی میانه گنبذ لاجيم
محسن ولوی

از سده چهارم هجری بر پائی گور- برج هائی که کاربردی فراتر از یک بنای تدفینی صرف داشتند در ایران رواج یافت. این گونه سازه ها که غالباً در نقاط مرتفع ساخته می شدند به موازات نقش تدفینی خود از آن ها به عنوان میل برای راهنمائی مسافرین و هم چنین از محوطه اطراف آن ها جهت دفن کاروانیان و اهالی استفاده می شده است. در ظاهر این بناها دارای سطح جانبی استوانه ای شکل با سقفی نیم مخروط قائم و یا سهمی گون دوار (رو به پایین "آب میریزد") هستند که غالباً کتیبه ای حلقوی به خط کوفی و ندرتاً پهلوی بر پیشانی آن ها نقش بسته و مضمون آن در غالب موارد عبارت است از: آیات و جملات دعائی به همراه نام و القاب متوفی و هم چنین عباراتی که جایگاه اجتماعی او را مشخص می کند، تلفیقی از آنچه که بود به همراه آن چنان که تمایل داشت دیده شود که کاملاً منطبق با فضای فئودالیزم حاکم بر زمان ساخت این گونه بناهاست. در اغلب این بناها با سلب قدرت از صاحبان بنا و محو اطلاعات و خاطرات وابسته به آن زمینه جهت خلق گمان ها و حکایات شفاهی و پس آنگاه روایات بظاهر مستند آماده و در ادامه با سپری شدن زمان این گونه بناها تبدیل به مکان زیارتی می شوند. در گزارش كنوني به یکی از چونین بناهائی پرداخته شده و در واقع خلاصه متن كامل‌تری است كه درآنجا به طور مشروح به كتيبه‌های دو زبانه گور- برج های رادكان و لاجيم پرداخته‌ ام. اگرچه از طرح دقيق‌ بحث‌هاي تاريخي و جغرافيای تاريخی كه خواننده به حق احساس مي‌كند مي‌بايستي با جدیت بيشتري پی گیری می شد طفره رفته‌ام با اين وجود تلاش كردم مطلبي را بدون اثبات و يا توضيح قابل قبول حل شده تلقي نكنم هر چند خواننده كنجكاوتر مي‌تواند بحث را در متن اصلي با وسواس بيشتري دنبال كند.*
در قرائت کتیبه کنونی كوشيده شده از كارهای پيشین تا حد امكان بهره برداري شود گرچه ناگفته پیداست و خواننده زیرك به سرعت در خواهد يافت که نوع نگاه و تجسم ایده اولیه از جانب من در ابتداء تا حدودی متاثر از نگاه ارنست هرتسفلد ( Ernest Hertzfeld )و در ادامه، کار قرائت کتیبه بخصوص وابسته به نسخه برداری قابل اعتماد و کم نقص آندره گدار ( Andre Godard ( و گزارش همسر وی یدا ( Mde Yedda Godard )بوده است. نام های مذکور در زمره زنان و مردانی هستند كه با كار و تلاش طاقت فرسا پيوندي ناگسستني داشته و نقش انكار ناپذیر آنان در شناسایی دستاوردهای مادی اقوام ایرانی به مثابه بخشی از میراث بشری و توصیف قابل عرضه آن بر کسی پوشیده نیست. اما براي اهالي خط پهلوي بی شک نام هرتسفلد باستانشناس آلماني تداعي كننده مکانی است در شمال ویرانه های گور اسب و در شرق تپه گروس یعنی "پايكولي Paikuli ,"، و پايكولي نه يك سنگ نوشته صرف كه مصافی است رويائي که همواره توان علمي ما را به مبارزه طلبيده و هر از چند گاه هستند کس یا کسانی که در تدارك اين مبارزه اند.
مایلم در انتها اضافه کنم خوشبختانه افتخار آن را بدست آوردم که متن بمراتب کاملتری از گزارش کنونی را برای نخستین بار در جمع تعدادی از کوهپایه نشینان منطقه قرائت کنم، در این مدت اتفاق می افتاد که آنان سخاوتمندانه پذیرای من بر حلقهء گرم آتش خود باشند و به باور من این کم افتخاری نیست.

کتیبه لاجیم: گنبذ و یا به تعبیر دیگر برج آرامگاهي لاجيم كه در محل با نام امامزاده عبدالله شناخته مي‌شود در حدود 30 كيلومتري شرق زيرآب واقع در جاده پل سفید به قائمشهر، در نزديكي قريه لاجيم و بر فراز بر آمدگی زيبائی قرار دارد. سطح جانبي سازه استوانه و دارای گنبدي است در دو پوش كه پوش خارجي (خود) آن سهمي گون دوار يا شلجمي و پوش داخلي (آهیانه) شبيه به نيم پوسته كروی است. در پیشانی برج یعنی در بخش زيرین پايه گنبد رديفي از طاق نماهای سینه کفتری دیده می شود که در تحت آن نوار "افريز آجری" است آراسته با نقوش بيضي شكل که بر روی آن كتيبه پهلوی در بالا و در پائین كتيبه كوفي نگاشته شده است. خوشبختانه درجهت تامین و تحقق اصلی ترین انگیزۀ کارفرما معمار بنا هوشمندانه زمینه نگارش کتیبه را کمی به عقب کشیده و با ایجاد عمق هندسی در کار باعث برجستگی بیشتر خطوط در چشم ناظر شده است. متن پهلوی بر خلاف کتیبه میل رادکان بسیار ساده و روشن نگاشته شده و طراح کتیبه جز در یک یا دو حرف و یا کلمه در پی طرح معماهای نوشتاری نبوده و کتیبه بسادگی قابل قرائت است.

آندره گدار ( Andre Godard) معمار فرانسوی نخستين فردي است كه در ماه مه سال 1933م. از بنا عكس برداری و از هر دو كتيبه كوفي و فارسی میانه هنرمندانه نسخه برداری نمود و همسر وی یدا ( yedda ) با چشم پوشي از قرائت كتيبه فارسی میانه متن كوفي را چنين ‌خواند. (Fig. I )

بسم الله الرحمن الرحيم هذا قبر القيم الكيا الجليل ابي الفوارس شهريار بن العباس بن شهريار مولي اميرالمومنين رحمه الله امر ببنائه ... في سنه ثلاث عشره و اربعمائه عمل الحسین بن علي.[1]

پس از این دو ارنست هرتسفلدE .Hertzfeld ) ) با کمک تصاویر و رونوشت آندره گدار تعدادی از کلمات كتيبه‌ فارسی میانه را شناسائی و قرائت مطلوب تری را از كتيبه‌ كوفي به دست داد. از نظر هرتسفلد نقطه آغازين كتيبه فارسی میانه عبارت « اين گنبد ابوا...» مي‌باشد. (Fig. II )

بسمله ... هذا قبر القبه الکيا الجليل ابي الفوارس شهريار بن العباس بن شهريار مولي امير المومنين رحمه الله امر ببنائه السته الكريمه چهرازاد بنت سلياخور في سنه ثلاث عشر و اربعمائه عمل الحسين؟ بن علي؟؟[2]

کتیبه فارسی میانه: درست به مانند شيوه‌اي كه در قرائت سكه‌ها به كار مي‌بريم نخستین گام در قرائت كتيبه كنوني شناخت دست خط طراح كتيبه و ميزان آگاهي وی از خط پهلوی است. گام بعدی به دلیل بافت حلقوی کتیبه بطور قطع يافتن نقطه آغازين كتيبه خواهد بود، هرگونه خطا در اين امر بدون شك نتايج بظاهر درست و درحقيقت اشتباهی را به همراه خواهد داشت که اين مهم جز با نگاه دقیق به كتيبه بدست نخواهد آمد. مایلم تاکید کنم نگاه نامناسب همواره باعث بروز دشواری هائی در رمزگشائي شده و در ادامه اين روند به دليل عدم انطباق با معنای حقيقی سنگ نوشته توان ما را صرف خلق و قرائت واژه‌‌هائي خواهد كرد كه اصولاً در سنگ نوشته وجود ندارند. نكته ديگر عدم اتكاء بيش از حد به فرهنگ‌های پهلوی است، بروز این پديده دو سويه است به اين مفهوم كه يا به ظاهر كلمه‌ای را در فرهنگ يافته و تلاش در انتقال آن به سنگ نوشته مي‌شود و يا شبح لغتی را به كمك فرهنگ های موجود ظاهر و آن را از اجزاء منطقي سنگ نوشته به حساب آورد.

 

0Translitration:
PWN SNT 390 BYRH plwltyn BRA plwt’ mwltn-t ’ndl gwmbd ’bwgyly Std’I BRE’bs BRE Std’I Chzt mtI OLE STE p’x..kl BRTH slyxwlw BRE…’y…t PWN BYRH spnd(rmt).. wt..’n y? plw(wt) ZNE gwmbd plknt ’n


Transcription:
Pad sal 390 mah frawardin be frod murd-oy andar gumbad abulgily shahryari abbas i shahryar cihrazad madar oy banu baxshandeh duxt slixwrw i… pad mah spandarmat framud en gumbad frgandan

ترجمه 1: به سال 390 ماه فروردین فرو بمرده ـ او درون این گنبد ابوالگیل شهریار بن عباس بن شهریار چهرزاد مادر او سته ب... ردخت سلیخور.... به ماه سپندارمذ... فرمود این گنبد را پی افکندند.
ترجمه 2: به سال 390 ماه فروردین به خاک سپرده شد در این گنبد ابوالگیل شهریار بن عباس بن شهریار مادر او سته بخشنده چهرآزاد دخت سلیخور در ماه سپندارمذ فرمود این گنبد را ساختند.

فرو بمرده ـ او (BRA plwt’ mwltn-t):شیوه به خاک سپردن مردگان بی‌هیچ تردیدی از جمله بنیادی‌ترین رفتار در هر تفکر دینی است. تصویری که مذاهب بر اساس باورهای خود از جهان کنونی به نمایش می‌گذارند تنها نشانگر فضائی است با رسالتی محدود و زودگذر که صرفاً انتخاب فرد را در جهان فراتر مشخص می‌کند. پس بدیهی است با چنین باوری ورود به جهان دیگر که از اعتبار به مراتب بیشتری برخوردار است مستلزم انجام مراسمی خاص و رعایت قوانین انعطاف‌ناپذیری خواهد بود که ادیان در حفظ آن سخت پافشاری می‌کنند. مراسمی در خور پدیده رازآلودی به نام مرگ که در فضائی سنگین و تفکر برانگیز و یا به تعبیری عبرت آمیز شکل می‌گیرد و شالوده آن در غالب ادیان آمیزه‌ای است از ایمان و ترس از مرگ و میل به بقاء و نحوۀ برگزاری آن نیز رابطه تنگاتنگی با خاستگاه مذهب مورد بحث دارد. هر گونه نوآوری در چنین رفتاری برای آنکه متهم به بدعت نشود الزاماً می‌بایستی در جهت حفظ و تحکیم اصول بنیادین آن تفکر باشد. «براء بن معرور اول کسی بود که وصیت کرد صورتش را به طرف کعبه قرار دهند». (ابن رسته ص، 233).


اما تغییر بنیادین زمانی رخ می‌دهد که بین دو دیدگاه مذهبی متباین تقابلی همه جانبه (در حقیقت سیاسی) رخ دهد که منجر به عقب‌نشینی یکی به سود دیگری شود، به مانند آن چه در اثر هجوم اعراب «نه الزاماً مسلمانان به تنهائی» در ایران اواخر ساسانی رخ داد. فروپاشی حاکمیت ساسانی منجر به از هم گسیختگی سازمان روحانیت زرتشتی به مثابه بخشی از نهاد قدرت شد و این در واقع اصلی‌ترین عامل در تغییر رفتار مذهبی ساکنین فلات ایران محسوب می‌شود. [3]
برخلاف قوانین اسلام که بطور کامل متأثر از قوانین ادیان سامی است دفن اجساد «nasa nigan kardan» در دیانت زرتشتی یکی از دامنه‌دارترین گناهان محسوب می‌شود چرا که بر پایه باورهای زرتشتی به خاک سپردن مردگان باعث فساد در زمین و هم چنین ایجاد وحشت و گزند به امشاسپند سپندارمذ فرشته موکل بر زمین خواهد شد. پس بر این اساس یافتن عبارتی گویا جهت بیان چنین عمل کفرآمیزی آن هم در خطی که تداوم و بقای خود را بیش از هر عاملی مدیون متون مذهبی خود بوده چندان کار ساده‌ای برای نویسنده کتیبه فارسی میانه نمی‌توانسته باشد. او برای نشان دادن معادل کلمه «قبر» که در متن کوفی آمده با همان خصوصیت و معنا در متن فارسی میانه از اسم مفعول مرکب « فرو مرده» استفاده کرده که چندان بار معنائی خوشایندی ندارد.
ارداویراف نامه فصل 17/4، 55/1 «...در آنجا که آن دروند فرو مرده بود...»
اشکال مختلف کتابت مردن به شکل مصدر مرکب با پیشوند فرو به مانند «فرو مردن»، «فرو رفتن» برای طراح متن عبارتی کاملاً آشنا برای اشاره به مرگ محسوب می‌شده: ابن‌اسفندیار ص، 205 «اصفهبد فرو رفت» و همو ص، 113 «سلطان سنجر فرو رفت».
در این کتیبه ما شاهد نقش کاملاً دقیق و مثال زدنی پیشوندهای BRA و Frod هستیم. در این جا برای تکمیل معنی و تأکید بر وقوع فعل از پیشوند BRA استفاده شده که تقریباً با تمام صورتهای فعل و هم چنین پیشوندها نظیر «فرو» که حرکت به سمت پائین را می‌رساند ترکیب و همواره قبل از پیشوندهای دیگر می‌آید و در متون بر جای مانده از آن دوران شاهدیم به حد افراط مورد استفاده قرار می‌گرفته است. [4]

ابوالگیلی (abwlgyly): در متن پهلوی این کنیه جایگزین معادل کوفی آن ابوالفوارس شده است. [5]
اساوره: جمع اسوار هست که به معنی فارس یا سوارکار است ولی ایرانیان تنها مرد دلاور و پهلوان را اسوار می‌گویند (خوارزمی مفاتیح العلوم، ص 111).

چهرآزاد (chzt)؛ لطفاً پیش از آغاز نک‍‌: به کیانیان اثر کریستینسن، ترجمه صفا، ص 13-212. [6]
حفظ شکل فارسی چهرزاد در کتیبه کوفی نشان از بومی بودن طراح داشته و یکسانی شکل حرف «م» در هر دو متن پهلوی و کوفی مشخص می‌کند طراحی هر دو توسط یک تن صورت گرفته است. در متن برای نخستین بار به املاء جدیدی از چهرزاد «Chzt» برمی‌خوریم، با این نام پیش‌تر در بن دهش آشنائی داشتیم اما همانطور که کریستینسن به درستی استدلال کرده مآخذ نویسنده بن دهش منابع عربی بوده و وی نسخه‌ای از متن اصلی خوتای نامک را در دست نداشته است بنابراین تاکنون نمونه‌ای از این اسم در دست نداریم تا در مورد املاء این کلمه به داوری بنشینیم. [7]
ستی، سته (STH): حروف (س، ت) به وضوح در کتیبه قابل رؤیت بوده و حرف «ه » در تطبیق با حرف «ه» در کلمه چهرزاد به دست آمد. این کلمه در سریانی به معنای سیده بانو، خانم، مادر بزرگ است. بنت موسی الکاظم (دهخدا و هم‌چنین تاریخ گزیده ص، 205). ستی فاطمه که به قم مدفون است به معنای بانوی من، خانم من، و به عنوان احترام به زن خطاب می‌کنند برخی از امام‌زادگان موئث به این نام ملقب شده‌اند (فرهنگ معین).
سلیخور (slyxwlw): قرائت هرتسفلد «s-l-y-x-v-r» به نظر منطقی می‌رسد اما در حد حدس و گمان من سلیان (sly’n) را از نظر می‌گذرانم و روی آن پافشاری نمی‌کنم.
«سلیان نام در عهد اکاسره پناه بطبرستان برد و بدین موضع که قلعه کیسلیان است خانه ساخت» (ابن‌اسفندیار ص 82).
 

گاهشماری: تاریخ موجود در کتیبه کوفی دستور ساخت بنا را 413 ه.ق. مشخص کرده که قاعدتاً می بایستی بیانگر زمان اتمام عملیات ساختمانی باشد احتمالی که با مشاهده نحوء تاریخ گذاری در میل رادکان (407 - 411 ق./ مهرگان384 - 388) و گنبد قابوس (مهرگان- 375 و یا 13 تیر ماه ؟) به فرضیه ای قابل دفاع تبدیل می شود.
بر اساس کتیبه پهلوی مرگ شهریار بن عباس بن شهریار در فروردین 390 روی داده :
از یکشنبه اول فروردین تا دو شنبه 30 فروردین390 (= 4 ذیحجه 412 تا 4 محرم 413 =11 مارس تا 9 آوریل 1022).
و در سپندار مذ همان سال ساخت بنا به پایان رسیده است:
شنبه اول تا یکشنبه سی ام سپندارمذ 390 (= 15 ذیقعده تا 14 ذیحجه 413= 9 فوریه تا 10 مارس 1023).
احتمال قرائت شهریور به جای سپندارمذ منتفی نیست چرا که 5 تا 6 ماه زمان کمی برای ساخت چنین سازه ای محسوب نمی شود مدت زمان صرف شده چهار سال "باوندی 388- 384" جهت ساخت میل رادکان توسط ابو جعفر محمد بن وندرین که در آن جا تصریح شده عملیات ساختمانی در زمان حیات وی انجام گرفته خللی در برداشت کنونی وارد نمی کند، تداوم غیر عادی ساخت آن بنا بدون شک دلایل غیر فنی نظیر تنگنا سیاسی، مشکلات اقتصادی و یا حتی حساسیت بیش از حد در اعمال سلیقه از جانب کارفرما داشته است.
در مورد رفتار گاهشماری باوندی باید گفت؛ واقعه ای که بر اساس آن گاهشماری یزدگردی شکل گرفته در نقاط مختلف ایران دو مبداء متفاوت پیدا می کند در غالب مناطق مبداء گاهشماری نوروز تقویمی قبل از آن واقعه یعنی سه شنبه16 june 632 و در ناحیه مورد نظر ما این مبداء بر خلاف سایر نقاط در اولین نوروز تقویمی پس از آن واقعه یعنی چهارشنبه "16 june 633" قرار داده شده است. در تقویم یولیانی سال " 632 "کبیسه بوده و بر اساس آن تقویم شروع سال ایرانی بعد از واقعه روز پنجشنبه "17 june 633" است، اما این کبیسه در دستگاه گاه شماری مورد نظر ما اعمال نمی شود. به عبارت دیگر مبداء گاهشماری مورد استفاده آل باوند یک سال یزدگردی یا 365 روز پس از گاهشماری یزدگردی است و به دلیل رفتار منحصر بفرد تقویم یزدگردی در شمردن ایام، رفتار دو تقویم دقیقاً یکسان بوده و تنها در مبداء با یکدیگر اختلاف دارند به عبارت دیگر:

چهارشنبه (اول فروردین سال یکم باوندی = اول فروردین سال دوم یزدگردی) =june 16 633 wed.

تاریخ فوق مبدء گاهشماری آل باوند بوده و من آن را به دانشمند فقید مری بویس"Mary Boyce" تقدیم می کنم.
پس:
یک شنبه اول فروردین سال 390 باوندی = یک شنبه اول فروردین سال 391 یزدگردی
تاکنون جز در گستره تحت نفوذ آل باوند و یا بطور دقیق تر در تاریخ گذاری میل رادکان و گنبذ لاجیم به نمونه دیگری از این گاهشماری بر نخورده ام.[8]


شهریار بن عباس بن شهریار: جابجائی مکرر قدرت در شهریار کوه در نبود مرکزیتی مقتدر در زمان مورد بحث ما باعث شده که اخبار آل باوند یا به طور پراکنده در دیگر منابع انعکاس یابد و یا به صورت روایات شفاهی در میان مردم به خلق آثاری نظیر باوندنامه همانگونه که در دوران حسام الدوله قارن روی داد، بیانجامد. بدون هیچ تردیدی آفت چنین پی آمدی نبود دقت در ثبت وقایع و به فراموشی سپرده شدن پاره ای از نکات ریز و با اهمیت خواهد بود. از نکات بسیار مهم ارتباط میان اسامی شهریار، شهریار بن شروین، شهریار بن دارا، شهریار بن رستم و شهریار بن عباس بن شهریار است چرا که به سختی می توان مجموع حوادث را در یک نفر خلاصه و یا بسادگی عناصر دیگری را در رویداد ها گنجاند.
اصلی ترین منبع این دوره "عتبی رازی" اسپهبد شهریار بن شروین را همان فردی دانسته که شهریار کوه را از دست رستم بن مرزبان خارج کرد. با پذیرش گزارش فوق و با مراجعه به درخت خانوادگی این خاندان تنها نام قابل انطباق با این فرد اسپهبد شهریار بن شروین برادر زن وشمگیر زیاری خواهد بود که به نقل از ابن اسفندیار (بخش الحاقی، قسم دوم ص- 21) به مدت طولانی و تا زمان سلطان محمود در قید حیات بوده است، این گزارش اگرچه غیر محتمل اما غیر ممکن نیست. با وجود آنکه این گزارش اشاره ای به مرگ شهریار بن شروین نمی کند اما از مطالب این گونه بر می آید که آغاز حکومت وی 331ق. و پایان آن پیش از مرگ بیستون زیاری یعنی در حدود سال7/366ق. بوده، چرا که به هنگام مرگ بیستون و حضور قابوس در شهریار کوه تنها از برادر وی رستم بن شروین نامی در میان است و عدم ذکر نام وی احتمالاً می تواند پایان حیات سیاسی وی تلقی شود. اما مرعشی( ص- 209) از این فرد به صورت اسپهبد شهریار دیگر نام برده و در فهرست خود(ص- 323) نام وی را به طور کامل شهریار بن دارا بن رستم ذکر کرده که بر طبق همان فهرست به مدت 35 سال حکومت و در سال 397ق در اسارت قابوس کشته شده است.[9]
گرچه طبق همین فهرست تاریخ به قدرت رسیدن شهریار بن شروین 317ق خواهد بود که با گزارشات موثق تر همخوانی ندارد. شاید بتوان با نگاه به فهرست مرعشی و یاری گرفتن از سکه های موجود به نکات سودمندی دست یافت. با وجود اطلاعاتی که مرعشی و دیگران بجای گذاشته اند و به کمک سکه ها می توان چنین پنداشت که حاکمیت باوندیان پس از شهریار بن شروین به شاخهء موازی یعنی برادر وی رستم بن شروین منتقل شده است سکه ها نیز چنین نظریه ای را کاملاً تائید می کنند.[10]
 

رستم بن شروین به احتمال زیاد تا سال 370 ق در مسند قدرت بوده و پس از وی برادرش مرزبان بن شروین که به گواهی سکه ها از آل بویه جانبداری و تا سال 374ق از وی سکه در دست داریم بر اریکه قدرت بوده است. از سرنوشت مرزبان آگاهی در دست نیست چرا که سال بعد برادر زاده و جانشین وی شروین بن رستم به مدت کوتاهی بر مسند قدرت تکیه زده و از خود سکه ای به تاریخ 375 ق. به یادگار گذارده که فاقد نام امرای بویه است و به احتمال زیاد او همان فردی است که در بخش الحاقی ابن اسفندیار (قسم دوم ,ص- 5) و در حوادث پس از رمضان 371ق از او به عنوان اسپهبد شهریار کوه یاد شده است. پس از شروین بن رستم برادر وی شهریار بن رستم قدرت را به دست گرفته است، با استناد به سکه های موجود و فهرست مرعشی به سادگی می توان دید که مرعشی و یا به طور دقیق تر منبع وی به دلیل عدم اطلاع و یا فقدان نام صحیح شروین بن رستم او را با نام دارا بن رستم فهرست و به دلیل مدت بسیار کوتاه زمامداری وی مدت 8 سال را بدو منسوب نموده است، در ادامه با ابهام در رابطه میان دو برادر برای ترمیم گسست موجود در شاخه مورد نظر برای این دو رابطه پدر و پسری منظور شده است. شهریار بن رستم که تنها سکه موجود از وی به تاریخ 376 و حاوی نام فخرالدوله است احتمالاً همان فردی است که با بیرون راندن رستم بن مرزبان خال زاده مجدالدوله به قابوس در بدست گرفتن قدرت یاری رسانده است. اما نظامی عروضی نیز در چهار مقاله از اسپهبدی نام برده که فردوسی بین سال های 401 و 402 ق. شاهنامه را به نزد وی به طبرستان برده است. نظامی اسپهبد مذکور را شهریار اما فرد متصرف در تاریخ ابن اسفندیار او را شهریار بن شروین نامیده است( بخش الحاقی ,قسم دوم , ص- 23) و قاضی احمد غفاری در تاریخ جهان آرا و به تبع او قاضی نورالله شوشتری در مجالس المومنین(مجلس دوازدهم ) از وی با نام شهریار بن دارا یاد می کند. آیا این شهریار "در حقیقت شیرزاد" با فرد مدفون در لاجیم قابل انطباق است؟ و اصولاً شهریار بن عباس بن شهریار مدفون در لاجیم کیست؟ اشتباهات مکرر در کتیبه چه در متن کوفی و یا فارسی میانه باعث شده که چندان اعتقادی به دانش طراح این متون نداشته باشم پس نمی توانم از معنای کلمات جهت بررسی آن یاری بگیرم. بر طبق کتیبه کوفی به دلیل درج واژه "بن" پدر شهریار قطعاً عباس نام داشته و این نام نمی تواند کنیه و یا نام اسلامی وی باشد (نگاه کنید به نام گذاری مجدالدوله از جانب فخرالدوله در گزارش عتبی). متاسفانه با منابع موجود نمی توان هویت عباس را مشخص کرد اما نام پدر بزرگ وی که او نیز شهریار نام دارد شاید بتواند به حل مسئله یاری رساند به احتمال قوی درج نام او به دلیل موقعیت ممتاز وی بوده و گرنه شهریار بن عباس می توانست به مانند اسپهبد ابو جعفر محمد مدفون در رادکان تنها به نام پدر خود اکتفا کند. احتمالاً او با این عمل قصد کسب مشروعیت داشته این نکته حتی در ثبت نام مادر وی چهر آزاد نیز دیده می شود.
فهرست حکومتی : عمده فهرستهای موجود از یک منبع اصلی استخراج شده اند و آن منبع مطالب پراکنده ای است که ابن اسفندیار هنرمندانه در لابلای مطالب خود گنجانده است. با آگاهی از منابع و شیوه کار ابن اسفندیار که در حقیقت آمیزه ای است از صداقت حرفه ای و هنر کتابت و اوج آن را به ویژه می توان در جمع آوری قطعات پراکنده تاریخ دابوئیان دید، می توانیم ارزیابی نزدیک به واقعی را از کار اخلاف وی ارائه کنیم. در بین فهرستهای موجود کار اولیاء کامل نیست در حقیقت او قصد چنین کاری را هم نداشته با این وجود مرعشی توانسته با ترکیب مطالب اولیاء و علی بن جمال الدین رویانی که بی هیچ تردیدی از منبع دیگری اخذ شده فهرست تقریبا کاملی را ترتیب دهد. علاوه بر فهرست مذکور مرعشی فهرست دیگری را که در واقع کامل ترین فهرست موجود است را ارائه می کند که من آن را بطور مطلق فهرست مرعشی نامیده ام و تنها در این فهرست و بخش الحاقی تاریخ ابن اسفندیار است که بازه زمانی مابین سهراب بن باو و شروین بن سرخاب با نام دو اسپهبد جدید پر شده است، اما باید دقت کرد که در این فهرست رقم 397 ق. را شاید بتوان ناشی از خطا در تمیز سال قمری با یزدگردی دانست که منجر به خلق دارا بن رستم شده است. این احتمال که مرعشی به منبع دیگری جدا از اولیاء و رویانی دسترسی داشته پیشتر مطرح شد اما ارزش این منبع در صورت وجود با توجه به دفعات مراجعه مرعشی حاکی از آن است که در نظر وی نمی توانسته منبع چندان در خور توجه ای باشد، شاید و در حد فرض بتوان آن را با باوند نامه یکی دانست به هر صورت این منبع گه گاه حاوی اطلاعات سودمندی است. فهرستهای پس از مرعشی نظیر خوندمیر و هم چنین شیخ علی گیلانی که جز در خطا در ثبت سالها، کاملاً مبتنی بر کار مرعشی بوده و دارای ارزش مستقلی نیستند.
 

ادامه دارد...
نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: