آهنگ زبان و وزن شعر / سید مسعود رضوی - بخش اول

1398/6/12 ۱۲:۱۵

آهنگ زبان و وزن شعر / سید مسعود رضوی - بخش اول

ادبیات مثل تمام دانش‌های بشری، زیر و بم‌ها و اصطلاحات و آموزش‌ها و تمرین و تدوین خاص خود را دارد. ادبیات منابع و سرچشمه‌ها، تاریخچه، سرگذشت‌، گونه‌ها و نمونه‌ها و سرانجام سیاق و سلیقه ویژه خود را داشته و دارد. از یک سطح که می‌گذرد، چنان تخصصی می‌شود که جز افراد ماهر در این رشته، یعنی استادان و دانشجویان و اهل ادب، دیگران مایل به ورود نیستند

 

نکته‌هایی درباره زبان پارسی، تمایزات موسیقایی و اوزان شعر

۱ـ ادبیات مثل تمام دانش‌های بشری، زیر و بم‌ها و اصطلاحات و آموزش‌ها و تمرین و تدوین خاص خود را دارد. ادبیات منابع و سرچشمه‌ها، تاریخچه، سرگذشت‌، گونه‌ها و نمونه‌ها و سرانجام سیاق و سلیقه ویژه خود را داشته و دارد. از یک سطح که می‌گذرد، چنان تخصصی می‌شود که جز افراد ماهر در این رشته، یعنی استادان و دانشجویان و اهل ادب، دیگران مایل به ورود نیستند. اصطلاحات خاص و گاه مطنطن در علوم ادبی، مثل بیان و بدیع و معانی و عروض و بلاغت، یا نقد و سبک‌شناسی و زبان‌شناسی ادبی در روزگار ما، جملگی به مانعی در برابر فهم و درک عموم و شوق و علاقه عوام تبدیل می‌شود. این مانع از ورود همگان به ساحت‌ها و عرصه‌های علمی و تخصصی جلوگیری می‌کند تا فقط ویژگان و صاحبان مهارت در آن جولان دهند.

 

اما شعر و ادب در دورانی که انواع آموزش، یعنی خواندن و نوشتن، تحصیل و تدریس همگانی شده، بدون مخاطبان عمده، چه منزلت و جایگاهی خواهد داشت و آیا اساسا مفهوم و معنایی دارد؟ و آیا در دنیای پرتکاپوی ادب و فرهنگ، این تناقض و تضادی ایجاد نمی‌کند؟ قطعا‌ خیر؛ زیرا «علوم ادبی» از تولیدات و «آثار ادبی» متمایزند. علوم ادبی غالبا ربطی به خوانندگان آثار ادبی پیدا نمی‌کند. یک خواننده شعر حافظ یا مخاطب رباعیات خیام، مطالعه‌کننده رمان‌های ژول‌ورن یا خریدار داستان‌های تولستوی و داستایوسکی، چرا باید از مکتب‌های ادبی یا ادوار تحول ادبیات، فنون نقد تطبیقی، یا علم عروض و اوزان شعر باخبر باشد؟ همین که می‌خوانند و در پیچش نظم و معنا، شکل و محتوا،‌ واژه و تصویر، خلاقیت و زیبایی،‌ درس می‌گیرند و از شکل و محتوای آن حظّ می‌برند و یا دانسته و ندانسته،‌ تعالی و پالایش می‌یابند (در بوطیقای ارسطو: کاتارسیس)، پس خواه ناخواه به جهان ادبیات هم پای می‌نهند.

 

با این‌همه کسی انتظار ندارد که این لذت و ثمرات پیوسته را درنهند و از آن بگذرند تا در آموزش اصطلاحات یا به قول نیاکان «شرح‌الاسم» وارد شوند و ذهن و ذوق و ضمیرشان درگیر شود. همچنان که لزومی ندارد خریداران و بهره‌برندگان از یک کالای صنعتی و کشاورزی، لزوماً دهقان یا صنعتگر باشند یا فرایند دشوار تاریخ آن صنعت یا شیوه‌های بهره‌برداری زراعی را بدانند. نان تازه یا یک تکّه شکلات کارخانه‌ای،‌ برای خریداران و خوستارانش معنای زندگی و لذت و شیرینی ویژه‌ای دارد که ربطی به موضوعات علمی و سوابق تولید و ساختار آن و اصطلاحات و فنون مرتبط با آن ندارد.

 

اما بشر است و دانایی؛ زیرا می‌دانیم که فهم و نطق ممیّزة اوست و طبعا اگر دانستن موجب تحکیم و تعمیق بهره‌وری و لذتش شود، یا حداقل موجب ادراکی وسیعتر و استوارتر باشد، بیهوده نخواهد بود. دانش انسان‌ زاید بر بهره‌وری و بهره‌گیری نیست، بلکه مزید بر آن و دارای فایده‌ای غیرقابل چشم‌پوشی است. حتی می‌توان گفت که در پرتو دانش و آگاهی، می‌توان افق آیندة بشر را ترسیم کرد و از برخی پرتگاه‌ها نجات داد؛ مثلا آب و محیط زیست و گوشت و لبنیات،‌ امروزه تنها فرآورده‌های مصرفی و امکاناتی برای بهره‌‌مندی مردمانی چشم و گوش بسته نیست. دانایی بر منابع و شیوه‌‌های جویش و پایش آن،‌ شیوه‌های پرورش و حفاظت از آن، مسائل اخلاقی و انسانی، طبیعی و یا دستکاری شده و ژنتیکی و صدها و بلکه هزارها موضوع دیگر هم هست که آگاهی از آنها برای عموم، دیگر یک تفنّن یا دانشی خودنمایانه برای اظهار فضل محسوب نمی‌شود، بلکه آگاهی و گواهی در این حوزه‌ها، ضامن سلامت جسم و نفس ما و پایداری و تداوم حیات ماست.

 

نمی‌خواهم بگویم «شعر» و «ادبیات» نیز به همین اندازه ضرورت دارد و در ماجرای حیات‌ بشر دخیل است؛‌ اما اگر به وضع روانی و اخلاقی و پیچیدگی روابط و مناسبات انسانی بنگریم، هزاران نکته مهم و ظریف و دشوار می‌یابیم. انسان‌ها نیازمند معنایی برای زندگی و عباراتی برای تشفّی روح ناآرامشان هستند؛ همچنان که محتاج اندرزهایی برای تربیت اخلاقی و معنوی می‌باشند. بی‌شک دانش ادبی نه فقط در تعمیق و تجهیز تک‌تک انسان‌ها مؤثر است، بلکه در حیطه‌هایی از وجود ما، اثری یگانه و بی‌جایگزین خواهد داشت: در انتخاب آثار خوب، در فهم عمیق‌تر لایه‌های معانی، در پذیرش و درک ژرفای حیات،‌ در جنگ با خود و فهم خویشتن، ‌در صلح با خویش و بیگانه و یافتن آرامش و خرسندی در زندگی، در جستن و یافتن معنای زندگی و…

 

و این‌همه البته نیازمند بسیاری از دانش‌ها و آموختن تعداد زیاد اصطلاحات ادبی نیست، قطعا نیست؛‌ اما بخشی از آن، به بهبود فهم و ذوق و ارتقای گزینش و خوانش و درک آثار ادبی تشریک مساعی خواهد کرد. با این مقدمات، حالا می‌توان توجیهی مطرح کرد؛ زیرا نویسندگان و پژوهندگان آثار ادبی نیز دو دسته‌اند: اول؛ استادان و متخصصان در مدارج خاص و عالی، و سپس نویسندگان و واسطه‌‌های میان مخاطبان عام و متخصصان و مجامع علمی.

 

این نوشته و مطالب و مطاوی آن نیز از همین دسته است. در حقیقت برای جستجو و همکاری در فهم شعر پارسی، و جهان پرنشاط اوزان و قدرت ضرب و موسیقی حیرت‌افزای شاعرانه‌ای است که همانندی ندارد. شاید تنها مفرّ و مأوای ملتی غریب و تنهاست که دانسته‌ها و تجربه‌ها، و نیز جستجوها و زیبایی‌های آشکار و نهانش را بیان کرده و در قالب شعر و کلمات، هماهنگ و متوازن، سروده و به تغنّی و نجوایی دلنشین‌ بازگفته است. نگارنده نیز از سنخ همین گروه دوم است که واسطه میان خواص و عموم خوانندگان،‌ و تبیین‌کننده برخی تواریخ و پرسش‌ها و اصطلاحات، به زبان ساده‌تر و بیان روشن‌تر است.

 

هدف،‌ آموزش آکادمیک نیست، بلکه نوشته‌ای برای خوانندگانی همچون مخاطبان تمام آثار ادبی است؛ یعنی کسانی که بیشتر قصد لذت و پالایش دارند تا کاوش و نقد و پژوهش. به همین دلیل، در این متن، هم تعاریف خاص هست و هم تفصیل و توضیح واضحاتی که ممکن است استادان و متخصصان را مکرّر باشد و خوش نیاید؛ زیرا چیزی به فضل غامض و اطلاعات رایج ایشان نمی‌افزاید. هرچند ممکن است خالی از نکته‌ای هم نباشد و گاه جرقّه‌ای برای پرسش‌های متمایز و پژوهش‌های متفاوت ایجاد کند. از این نظر واسطه و باریک‌راهی میان استادان ادبیات و خوانندگان آثار ادبی خواهد بود. ای بسا که در میان نوشته‌های روزنامه‌نگاران و متخصصان علوم ادبی، طریق میانه‌‌ای نشان دهد. کوره‌راهی که اگر به دهی نمی‌رسد، شاید آب و درختی، و نشاط سایه‌ای در دوردست‌ها را نصیب رهروی کند؛ خواننده‌ای یا معدود علاقه‌مندانی در جهان لطیف و پر از طیف ادب و شعر…

 

اهمیت شعر

۲ـ چرا شعر برای ما اهمیت دارد و اصلا‌ «شعر» و «کلمات منظوم و مخیّل» یا «پاره‌ عبارت‌های مصوّر و موزون» (بیت و مصراع) به چه کار می‌آید؟ چرا در این روزگار مدرن و پسامدرن باید نسلهای تازه هم از سرچشمة جوشان و زلال کلمات بهره‌مند شوند؟ قدرتش در کجاست؟ فوایدش چیست؟ مرحوم دکتر فخرالدین شادمان که متفکری نکته‌سنج و دانشوری یگانه در شناخت زبان و ادب و فرهنگ ایران بود، شعر پارسی را «دبستان» و «آیین» قلمداد می‌کرد و تعالی اخلاقی و آموزش تجربی و تربیت فرهنگی ملت ما را وابسته بدان و جدایی ناپذیر از آن می‌دانست، و هیچ اغراقی در کلامش نبود. استاد فقیدم، دکتر محمود عبادیان نیز در یکی از درسهایش می‌فرمود شعر برای زبان پارسی مثل هسته برای میوه، و مغز برای پوست است و لهجة دری و نظم دری تقریبا همزاد بوده‌اند؛ یعنی هم‌پیوند با گسترش پارسی دری، شعر فراگیر شد و همپای نثر رشد و نموّ یافت.

 

در بسیاری از زبان‌ها و فرهنگ‌ها، شعر و سایر انواع ادبی،‌ مجموعه‌ای نفیس از مفاخر ارزشمند و عناصر زیبا در ادوار مختلف است؛ اما شعر در زبان ما، شکل بخشنده و قوام‌دهندة زبان روزمره نیز بوده و علاوه بر زینت‌دادن به گفتار و نوشتار، تمام شکلهای به‌کارگیری زبان را اعتبار بخشیده و همانند رگ و پی، پیرنگ، یا «بنیاد پیوند» عمل کرده است. به افسون شعر، تمام پاره‌ها و عبارات و کلمات، تراش خورده و از ثقل سخن چنان کاسته که محاوره و انشا و خبر و خطابه نیز همانند سرود و سرایش زیبا و دلرباست.

 

فرم مطلوب و اعتدال نواها در هنگام بیان کلمات آشکار است و در شعرهای اصیل و درجه اول پارسی، از کلام درمی‌گذرد و به موسیقی پهلو می‌زند. موسیقی شعر البته برایند ذوق و قدرت شگفت‌انگیز ادبا و شعرای ایرانی است که از گنجه تا اروند، از جیحون تا عمان، و از سند و هرات تا آن سوی فرات، کلمات را در عبارات گنجانده و به دلالت وزن، سرودهای روان پرداخته‌اند، هجاها را مرتب و اوزان را مدوّن کرده‌اند و از تعادل و توزین واژه و معنا و تصویر، زیباترین جلوه‌‌ها را به انسان بخشیده‌اند؛ جلوه‌هایی ماندگار، که از گزند روزگار ایمن است و هماره پایدار که سعدی نیک فرمود:

گل همین پنج روز و شش باشد

این گلستان همیشه خوش باشد

 

تموّج تصویرها و خیالات

۳ـ شعر پارسی‌ طی روزگاری دراز، در دورانی طولانی شکل گرفته و به‌تدریج صاحب میراث بلاغی و موسیقی و وزن‌های پرشمار شده است. تاریخ شعر در ایران بسیار پرپیچ و خم در عین حال پربار بوده،‌ چنان‌که بزرگترین آثار و خیزش‌‌های هنری در زبان مادری و روح میهنی، از دل شعر زاده شده و در دامان نظم پرورش پیدا کرده است. هیچ تاریخ و ادبیاتی، و هیچ فرهنگ و زبانی به مانند فارسی دری، چنین ثمرات و یادگارهایی نداشته و چنین میراث سترگ، ژرف و شگرفی به جهان و انسان نبخشوده است. سرایش این‌همه اشعار در تاریخ ادبیات ایران، دلالتی است آشکارا بر روح ناآرام و سرشت زیبایی‌طلب انسان ایرانی. همچنان که بیانگر جنبه‌های رازآلود و عاشقانه و پیچیده‌ای است که انسان ایرانی برای نگاهبانی از عشق و عواطف، و بیان آن در شکل و شمایلی کمال‌یافته، به‌خوبی از سرود و موسیقی در قالب شعر بهره گرفته و بنایی استوار در ادبیات بنیان نهاده است.

 

زبان دری به مثابه دژ و باروی فرهنگ و هویت ما،‌ و شعر پارسی به عنوان کاخ و سرای امن و زیبای ایرانی در حریم این برج و بارو، مهمترین جنبه‌های حیات ادبی و پیشینة هنری ما را سر و سامان داده است. زبان از ما پاسداری می‌کند و تمایزات ما را بر اساس هویت یک ملت بازتاب می‌دهد و شعر به ما تداوم می‌بخشد و امتیازات و ممیزات ما را در عرصة زیباطلبی و جمال‌شناسی تعالی می‌دهد.

 

در واقع جلال و جمال ملت ایران و هویت ایرانی، وابسته به همین زبان و همین ادبیات شاعرانه است: شکوه و زیبایی، عظمت و ظرافت، یگانگی و تکّثر، سنت و نوآوری،‌ تاریخی و معاصر، میراثی که حضوری همیشگی و مکرر دارد، اما به مانند آهنگی است که با هر ساز و نوایی، ‌در هر بار نواختن و با تغییر نوازندگان، حس و حال تازه‌ای به شنوندگان می‌بخشد تا این گزاره را بازگوید که تکرار در هنرهای والا و گذر زمان در آثار مبنایی، موجب ملال و کهنگی نخواهد بود. برعکس، هرچه زمان می‌گذرد، دامنة زیبایی و ژرفای اثر هنری برافزوده و تفاسیر و نواهای تازه‌ای از اعماق آن به گوش می‌رسد.

 

شعر فارسی بی‌هیچ تردید و گزافه‌ای، یکی از اصیل‌ترین جلوه‌های خلاقیت و عالی‌ترین نواهای هنر در تاریخ و فرهنگ بشر است و رمز مانایی و زیبایی تابناک آن، تنیدگی ژرفای معنوی با بدیع‌ترین صور هنری است. نهفتگی عالی‌ترین اندیشه‌ها و معنویات، تموّج تصویرها و خیالات، و صورت‌بندی کلمات و حروف، چنان وجد و سماعی در شنونده و خواننده ایجاد می‌کند که محال است در این مجال، حتی اندکی از آن را بتوان گفت.

 

موسیقی کلمات

۴ـ تکامل و تعالی زبان دری‌ در چند جانب قابل توجه بوده و همان نیز پشتوانة پیدایش ادبیات و شعری با این گستره و ژرفاست؛ یکی از جوانب متعالی پارسی، پیرایش از قید جنسیّت است، به گونه‌ای که ضمیرها و افعال و دیگر ادات و امکانات، اعم از پیشوندها و پسوند و نهاد و گزاره، تا دستور جمله یا نحو عبارات، همگی در طول دورانی نسبتا دراز تعالی یافته و قید و بندهای جنسیتی را دور ریخته است. امروزه در زبان فارسی، تساوی ضمایر و افعال و ادات دیگر در اشاره و ارجاع یا انشا و امر و پرسش و… جز به هنگام ارجاع به افراد و اسمهای مشخص، مرد بودن یا زن بودن را نمایندگی نمی‌کند. این در شرایطی است که در بسیاری از زبان‌های دیگر، گاه خورشید و ماه و آسمان و زمین هم دلالت‌های جنسیتی دارد و ممکن است مؤنث یا مذکر باشد. علاوه بر این در لفظ و بیان نیز طی همین دورة طولانی، زبان دری، خوش‌آهنگی یافته و چنان تراش خورده است که بسیاری از شنوندگان را شیفته می‌کند.

 

موسیقی لحن و گفتار در زبان معیار و مشخصی که امروزه ایرانیان از آن بهره‌ می‌گیرند، به گوشها بسیار خوش می‌نشیند و برای گویندگان و نویسندگانی که اهل فضل و فرهنگ‌اند و حتی مردم عادی، لذت و حلاوتی دارد. لازم نیست شاهد مثال بیاورم؛ اما مکرر اتفاق افتاده و نقل شده است که ایرانیان در هر کجای گیتی، هنگامی که با یکدیگر گفتگو می‌کرده‌اند، با شگفتی و تحسین شنوندگان روبرو شده‌ و گاه شنوندگان پرسیده‌اند که این چه زبانی است و آیا شعر است یا تغنی و ترنّم و آواز در آن نهفته است؟ نگارنده خود چنین خاطره‌ای دارم و از افراد متعدد و موثق نیز همانندش را شنیده‌ام؛ وقت است که قدر و منزلت خویش را بدانیم و آنچه را مایة نازش و سرمایه بزرگی ماست ارج نهیم؛ زیرا زبان و ادبیات پارسی همانند درختی است که ریشه‌های ژرف در خاکجای تاریخ دوانیده و شاخ و برگ و شکوفه‌هایش در اقصای گیتی سایه‌گستر است و شامّه‌پرور؛ به فرمایش فردوسی:

که ایران چو باغی است خرم بهار

شکفته همیشه گل کامکار

هوا خوشگوار و زمین پرنگار

تو گفتی به تیر اندر آمد بهار

 

زبان شعر، زبان علم

۵ ـ سخن که بدینجا رسید، به خبری از فرهنگستان زبان فرانسه برخوردم که به نقل از کانال تلگرامی «ادبیات نو» از نویسنده و تحلیلگر معاصر خانم دکتر مژگان بیانی (۱۱ر۲ر۹۷) عینا نقل می‌کنم: «آکادمی زبان فرانسه جهت همسو نمودن زبان فرانسوی با آینده انسان قصد دارد برای اغلب واژه‌هایی که به صورت اسامی مذکرند، معادلی مؤنث بیابد. واژگانی چون دکتر و پروفسور که اسامی مذکرند با E پسوندی از این پس برای کاربری مؤنث هم قابل استفاد‌ه‌اند. آکادمی زبان فرانسه این تغییرات زبانی را به جهت «تابوشکنی» زبان مردانه فرانسه، ضرورتی غیر قابل اجتناب اعلام کرد و به نظر می‌رسد تاکنون فقط زبان و فرهنگ ایرانی است که در طی هزاره‌ها از آفرینش، به هیچ تابوی جنسیتی دچار نگشته است و گویی این فرهنگ و زبان جهت همه اعصار بشر خلق شده است!»

 

سال قبل، یک سایت پربازدید اینترنتی به نام Quora که معمولا به نظر‌سنجی و پرسش‌های عمومی می‌پردازد، درباره کمّ و کیف زبان‌ها پرسش و نظرسنجی‌هایی کرده بود. از جمله این سؤال را نیز برای کاربران مطرح کرده بود که: «زبان فارسی به گوش یک خارجی چگونه است؟» افرادی از قاره‌ها و کشورهای مختلف، از هند و پاکستان و ترکیه تا فرانسه و انگلیس و آمریکا و صربستان، از اسکاندیناوی تا آسیای میانه، و از طبقات مختلف اجتماعی و با سطح تحصیلات گوناگون، به این پرسش پاسخ‌های جالب داده بودند. مضمون عمده همان است که حدس می‌زنیم، یعنی پارسی زبانی نرم و خوش‌نوا، لطیف و دلکش و دارای آوایی زیبا و ملایم است که به گوشها هموار و نیک می‌نشیند و شنونده از شنیدنش لذت می‌برد.

 

این تعاریف، البته وجه خاصی از زبان پارسی را ممتاز می‌کند و آن جلوه‌نمایی در عرصه‌های ادبی و شاعرانه و زیباشناختی است؛ اما شاید اگر پرسش دیگری مطرح شود که: مثلا زبان پارسی در خصوص علم جدید و فلسفه و هنرهای نوین، نقد و فرهنگ معاصر، چه وضعیتی دارد، دیگر با چنین پاسخ‌های خوشایند و درخشانی رو‌برو نشویم. به عبارت دیگر، زبان پارسی شاعرانه و شیرین و خوش آواست؛ اما در مجموعه تحولات فرهنگی و علمی جهان پس از رنسانس، ترمیم نشده و پا‌به پای علوم جدید و فلسفه و اندیشه نوین رشد نکرده و اصطلاحات ضروری را در قلمرو گویش‌ها و مفاهیم فراهم نیاورده است.

 

ایران جغرافیایی، ایران تاریخی، ایران فرهنگی

۶ ـ این مقدمات از آن رو گفته شد که حکمت و اخلاق و عرفان و مذهب ایرانیان، غالبا از طریق میراث زبانی و ادبیات شاعرانه به یکدیگر درآمیخته و روح و تربیت ویژه‌ای آفریده که ما از آن با دو عنوان «هویت ایرانی» و «فرهنگ ایران» یاد می‌کنیم. هویت ایرانی از مؤلفه‌های تربیتی و برونداد همین فرهنگ است؛ ولی تنها به این جنبه نباید اکتفا کرد؛ زیرا فرهنگی تلفیقی و پذیرنده را به نمایش می‌گذارد که از یک سو از تنیدگی و همزیستی و گفتگو با دیگر زبان‌های همجوار و فرهنگ‌های بزرگ روزگار مایه گرفته و غنی شده است، و از طرف دیگر بر تمام فرهنگ‌های منطقه اثر داشته و به غنای آنها افزوده است.

 

نفوذ زبان پارسی و فرهنگ ایرانی در اعماق حیات، زبان و ضمیر مردمان منطقه، مانند پیام صلح و همزیستی بوده و به خلق آثار مهمی در شبه‌قاره هند و آن‌سوتر، خراسان بزرگ (آسیای میانه)، آسیای صغیر و ترکیه، عراق و کشورهای عربی و حتی دورتر در بخشی از اروپا نظیر بوسنی و آلبانی انجامیده است. هم‌اکنون در منابع متعدد و متفاوتی می‌توان نمادها و نشانه‌های هنر ایرانی و شعر پارسی را یافت؛ بر بناهای هند و پاکستان، افغانستان و ازبکستان، تاجیکستان و ترکمنستان، ترکیه و عراق، اثر و ثمر فرهنگ و زبان ما قابل ملاحظه است. شاعران ملی و بزرگانی نظیر بیدل دهلوی، اقبال لاهوری، غالب کشمیری و صدرالدین عینی، به نوعی در ادامه کاروان شاعران دیرین ایران‌زمین‌اند، از قبیل: شهید بلخی، رودکی سمرقندی، نظامی گنجوی و مولانا جلال‌الدین محمد بلخی خراسانی ثُمّ الرّومی و بسیاری دیگر، که در این سو و آن سوی جهان شهره‌اند و مزارشان میعادگاه بیدلان و عاشقان ایرانی و غیر ایرانی بوده و هست.

 

نفوذ و زندگی شعر پارسی در منطقه‌ای بدین وسعت پیرامون ایران جغرافیایی و ایران تاریخی، یک «ایران فرهنگی» را به وجود آورده که وجه ممیزه آن وجاهت زبانی و قرابت معنوی و زیبایی شاعرانه است. وقتی به دقت در این موضوع تحقیق کنیم، متوجه ارزش هنر و صنعتگری رودکی و فردوسی و نظامی و مولوی و سعدی و حافظ و خیام می‌شویم؛ زیرا به مدد این شاعران، پیوندی عمیق میان ایرانیان و ملل همسایه پدید آمده که ورای جدلهای مذهبی و رقابت‌های سیاسی و جنگهای بیهوده و نیز به دور از هر گونه تفاخر و کبر کاذب نژادگرایی و خود برترپنداری، همسایگانی همپایه، دوست و همتراز، به داد و ستد، گفتگو و زندگی پرداخته‌اند.

 

شعر، نقشی بی‌بدیل در این همسایگی، همپایگی، تعامل و گفتگو ایفا کرده و قلب تپندة زبان و فرهنگ و زندگی ما بوده است. به همین دلیل هر بحثی درباره جوهر و عَرَض یا فرم و محتوای شعر پارسی اهمیت دارد و از قضا «وزن» از بنیان‌های این مبحث بوده و همواره خواهد بود.

 

فراتر از اوزان عروضی

۷ـ پیشینة شعری مکتوب و به‌جا ماندة ایرانیان تا حدود سه تا چهارهزار سال قبل برمی‌گردد؛ یعنی آن زمان که زرتشت «گاهان» را سرود و در دسترس مشتاقان گذارد. (گفتنی است که برخی محققان جدید در غرب، بنا به دلایل باستان‌شناختی او را تا دوره نوسنگی عقب می‌برند و به این ترتیب گاهان را محصول چند هزاره پیشتر به شمار می‌آورند). خود نام گاهان از آهنگین بودن مطالب آن حکایت می‌کند؛ چنان‌که هنوز در دستگاه‌های موسیقی ایرانی با سه‌گاه، چهارگاه، راست‌پنجگاه (و خود دستگاه) مواجهیم و قطعاً کار زرتشت امری ابداعی نبوده و می‌بایست پیش از او نیز شعرها و سرودهایی پدید آمده باشد که دیگر در دست نیست. ضمن اینکه ما امروزه به دلیل ناآشنایی عمومی با زبان اوستایی، شعر بودن خود گاهان را نیز کمتر درک می‌کنیم؛ همچنان‌که مثلا «یادگار زریران» و «خسروانی»های عصر ساسانی را. بنابراین در یک گفتار غیرتخصصی درباره وزن و آهنگ شعری، ناگزیریم که عمدتاً بر زبان فارسی نو (دری) معطوف شویم.

 

باری، وزن شعر پارسی در حدود هزار و سیصد یا چهارصد سال قبل، هم‌هنگام با گسترش زبان یا لهجه دری در اقلیم پهناور «ایران فرهنگی» زاده شد و به‌سرعت تحولات کمال‌جویانة شگفت‌انگیزی را از سر گذراند. وقتی ایرانیان و ادیبان پارسی با شعر عربی و به‌خصوص با قصاید تازی برخورد کردند، لذت وزن عروضی را نیز چشیدند. ایرانیان هم از موزونی آوای شاعرانه سرخوش و برخوردار گردیدند و هم به ارزش و اهمیت آن در خلق ادبیاتی اصیل و پایدار و پرمایه پی بردند. پس بلافاصله قالب‌های سماعی کارآمدتر و زیباتری را که به گوش آشنا می‌آمد، برای چینش کلمات خود و ابداع شعر دری امتحان کردند. چشیدن طعم وزن، چنان خوشایند بود که به عنوان عنصر اصلی و ضرورت بی جایگزین در شعر پذیرفته شد و به یک معنا به مثابه فصل ممیّز سخن معمول از منظوم، و نثر از شعر در متون و مباحث ادبی وارد شد.

 

وزن از نظر شعرا و ادبای قرون اولیه، به شیوه‌های مختلفی قابل سنجش بود؛ اما خوش‌آهنگی و هارمونی شعر پارسی، فراتر از اوزان عروضی محدودی بود که از قصاید و تغزلات عرب دریافته می‌شد. بیشترین اشعار قدیم ایرانیان، با هجاهای مساوی در هر پاره یا مصراع محاسبه می‌شد. وزن هجایی در شعر و حتی متون منثوری که با این نوع گرایش نوشته شده، قالب رایج و آشنای ادبیات ایران تا قبل از سیطره وزن عروضی محسوب می‌شد. از همان دوره که «آهوی کوهی در دشت چگونه دَوَذا» و بُوَذا… در این شیوه، تساوی هجاها در هر عبارت یا هر پاره از سخن، ملاک شناخت شعر بود و برخی ادب‌شناسان نوشته‌اند که این نوع اشعار، یعنی سروده‌هایی با وزن هجایی، در شعرهای فرانسوی و ژاپنی هم معمول بوده و هنوز هست. گویا تا دوره معاصر نیز کسانی به این شیوه طبع‌آزمایی کرد‌ه‌اند؛ برای نمونه، این اشعار هجایی از شاعر عصر مشروطه ابوالقاسم لاهوتی قابل توجه است:

در یک قلعه خالی، نیم‌ویرانر چند حصاری بودند دلیران

آفتاب زمین را چون دیگ می‌جوشاندر بخار زمین آن را می‌پوشاند.

 

در هر یک از مصرع‌های شعر لاهوتی ده‌ هجا قابل شناسایی است. او شاعری نوآور و مبدع بود که پس از مشروطه، ناچار به گریز از وطن شد و سالهای درازی در شوروی زندگی کرد و شعر ‌سرود.

 

نوآوری در ادبیات، اگر ریشه در سنّت نداشته و از ریشه‌های زبان و فرهنگ تغذیه نکند، محکوم به شکست است. درواقع نوعی هرج و مرج و بدعت است که اثرگذار خواهد بود، اما لزوما اثری مثبت و تعالی‌بخش نخواهد بود! به همین علت تجدد اصیل و نوآوری غالبا با رجعت و تلفیق، سنّت و تجدد؛ امتحان کردن شکلهای کهن و از یادرفته، باستان‌گرایی و احیای مواریث و سلایق فراموش‌شده و کمیاب آغاز می‌شود. در ایران، برخی نهضت‌های نوگرایانه و انقلابی ادبی را «بازگشت» نامیده‌اند؛ زیرا برای ایجاد تحول و دوری از ابتذال و تکرار، شیوه‌های مطبوع کلاسیک و سبکهای نیاکان را سرمشق قرار می‌دادند. البته لزوما این ابتکارات موفق نبود، اما یک حُسن بزرگ و غیر قابل انکار داشت و آن حفظ ارتباط با سرچشمه و اصل و اساس بود. همچون کودکی که در دامان مادر و مهتران خانواده خود پرورده و بالیده است.

 

بازگشتی‌های ایرانی که برخی از آنها نبوغ درخشان و تسلط بی‌چون و چرایی در زبان و ادب داشتند، در سه مرحله، تجدید و نوآوری در شعر پارسی را بازیابی و بازسرایی اشعاری به «شیوه خراسانی» قدیم و فخیم، «مکتب آذربایجانی»، و سرانجام «سبک عراقی» دوران میانه، آغاز و امتحان کردند و در آخر کار نیز به رستاخیز و تجدد مشروطیت پیوند یافتند. این تجربه‌ها هرچند خالی از لطافت و اعتبار نبود، اما نهایتا در زمرة سبکهای درجه اول و شیوه‌های کلاسیک ثبت و ضبط نشد.

 

تجدد ناتمام در شعر پارسی، به مانند جنبش ناتمام مدرنیستی مشروطیت، و یکی دو دهه پس از آن جوانه زد و رشد کرد، آثار مهمی خلق شد، اما تناور نشد و همچون عقلانیت و صنعت و مناسبات اجتماعی و مدنی، در جایی متوفق شد و یا ناچار به توقف گردید و می‌بینیم که در اینجا نیز بازگشت و تکرار برای جامعه سنّت‌گرا و سنت‌ستای، البته خوشایند و دلچسب‌تر بود.

 

دانش عروض

۸ ـ بحث لغوی درباره واژه یا اصطلاح «عروض»، اجمالا همین اندازه کافی است که: عروض یکی از اقسام علوم ادبی است با موضوع بحث در وزن و آهنگ شعر. هنگامی که در مورد چگونگی پیدایش وزن، اقسام وزن، درستی یا نادرستی وزنها، شیوه‌ها و شگردهای شاعران در مواجهه با وزانت و گنجاندن کلمات در وزن مورد نظر و به ‌کارگیری صحیح آن در شعر و امثال این موضوعات بحث می‌شود، در قلمرو دانش عروض گام برمی‌دارند. علم عروض را به شخصیت ادب‌دانی اهل بصره به نام ابوعبدالرحمن خلیل فراهیدی الحمیدی (۱۰۰ـ ۱۷۵ق) نسبت می‌دهند و گفته‌اند که واضع و متکفّل تمام مباحث مربوطه همو بوده و تا قبل از خلیل ‌بن احمد هیچ‌کس چنین عنوان و موضوعی را نمی‌دانست و سابقه‌ای در زبان و ادب عرب نداشت.

 

در منتهی‌الارب و غیاث‌اللغات، عروض از اسمای مکّه مکرّمه خوانده شده و نوشته‌اند: چون در مکه بر خلیل بن احمد الهام شد، بدین نام خوانده شد؛ اما می‌دانیم که به علت روشن نبودن اصل و منشأ علم عروض، چنین داستانی رواج یافته است و قصه‌ای هم برای پشتیبانی از این مرجعیت ادبی روایت کرده‌اند. این افسانه به عنوان منشأ و تاریخچه اولیه عروض عربی در کتب تاریخ و لغت و بلاغت بارها نقل شده و گویی جای شبهه نداشته یا نگذاشته‌اند. حال آنکه عروض عربی، اقتباس از علمی مشابه در هند بود و اتفاقا ابوریحان بیرونی در نقد این منقولات نامعقول سخنهایی گفته، اما بیان انتقادی او نیز مورد پسند ادبای عرب و عرب‌گرا نیفتاده است. ابوریحان در پژوهش بی‌همتایش به نام «تحقیق ماللهند»، هنگام بحث از نظم و قواعد و بخش بندی اوزان شعر هندی، به مقایسه و تطبیق پرداخته و منشأ علم عروض عربی را بیان می‌کند؛ اما شگفتا که نظریة او بعدها در هیچ اثری مورد توجه قرار نگرفته و نقل نشده است! وی استدلال‌های جالب و دقیقی در باب اقتباس فراهیدی از عروض و طبقات شعر هندی دارد و ضمن بیان تاریخچه‌ای از عروض هندی، می‌گوید: نخستین کسانی که این صناعت را استخراج کرد، پنگل وچلت بود. (وزن شعر فارسی، پرویز ناتل خانلری، انتشارات طوس ۱۳۷۲، ص۸۱ و بعد)

 

ابوریحان می‌نویسد هندوان در شمارش حروف صوت و صورت‌هایی به کار می‌برند، مانند آنچه خلیل بن احمد و عروضیان برای ساکن و متحرک معمول می‌دارند. «همچنان که اصحاب ما قالب‌هایی برای نشان‌دادن بناهای شعر از افاعیل ساخته‌اند و رقمهایی برای متحرّک و ساکن هر قالب قرار داده‌اند که از موزون به آنها تعبیر می‌کنند، هندوان نیز برای انواع ترکیبات خفیف و ثقیل و تقدّم و تأخّر آنها و حفظ انواع وزن بدون شمارش حروف، القابی گذاشته‌اند که وزن مفروض را با آن بیان می‌کنند.»(همان)

 

پس می‌توان در نظر آورد که خلیل بن احمد ابداع جالب و تحسین‌برانگیزی از علم اوزان سَنسکریت داشته و با مطابقه و مطالعه نظم تازی و شعر هندی این ترتیبات و اوزان و اسامی و عناوین را ساخته و انتقال داده است. شاید وی مترجم و ناقل و مبتدای عروض عربی بدین معنا باشد؛ زیرا متولد و ساکن بصره بوده و در قرن دوم، هند و تاجران و مردمانش برای تجارت امتعه و ادویه و پرنیان هندی بدین بندر سفر می‌کرده‌اند. ترتیب خلیل برای حروف تهجی، همان ترتیب حروف در سنسکریت است و کتاب معروف وی به نام «العین» نیز عینا بدان‌گونه مرتب و مدون شده است.

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: