گونه‌شناسی زبان فارسی / دكتر علی رواقی ـ عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی

1393/5/22 ۰۹:۳۷

گونه‌شناسی زبان فارسی / دكتر علی رواقی ـ عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی

زبانی كه پس از چیره شدن اعراب بر ایران در حوزه‌های مختلف جغرافیایی ایران بزرگ شكل گرفت و پس از روزگاری نه چندان بلند زبان همگانی مردم شد و برای ایجاد آثار ادبی و تاریخی و علمی كاربرد یافت، زبان «فارسی دری» نام گرفت كه تاكنون در سراسر ایران و افغانستان و تاجیكستان و بخشهای دیگری از سرزمینهای فرارود و شبه‌قاره... به حیات خود ادامه می‌دهد.

 

 

 

درباره زبان فارسی

زبانی كه پس از چیره شدن اعراب بر ایران در حوزه‌های مختلف جغرافیایی ایران بزرگ شكل گرفت و پس از روزگاری نه چندان بلند زبان همگانی مردم شد و برای ایجاد آثار ادبی و تاریخی و علمی كاربرد یافت، زبان «فارسی دری» نام گرفت كه تاكنون در سراسر ایران و افغانستان و تاجیكستان و بخشهای دیگری از سرزمینهای فرارود و شبه‌قاره... به حیات خود ادامه می‌دهد.

با از میان رفتن شاهنشاهی ساسانی، مركزیت سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و... این سرزمین از هم پاشید و حدود 200 سال زمان برد تا ایرانیان پس از كوششها و مبارزه‌های گسترده، توانستند به تشكیل حكومتهای محلی بپردازند. در همین زمان، زبان پهلوی كه زبان نوشتاری ساسانیان بود، كم‌كم جای خود را به زبان فارسی نو داد كه با بهره‌وری از زبان فارسی دری ـ گونه‌ای از زبان پهلوی ـ و خط و زبان عربی پای گرفته بود. پیدایش دودمانهای محلی در میانه سده سوم هجری با جان گرفتن گویشهای هر یك از این حوزه‌های جغرافیایی همراه شد و از این روی زبان فارسی كاربردی در حوزه‌های پرشمار جغرافیایی نتوانست به یك صورت و یكسان شكل بگیرد كه اگر چنین بود، نوشته‌های همه گویشهای حوزه‌های زبانی فارسی می‌توانست ـ اگر نه یكسان ـ نزدیك به هم باشد كه چنین نشد.

زبان فارسی نو از نخستین روزهای شكل‌گیری تا سده‌های سوم و چهارم هجری در هر یك از حوزه‌های جغرافیایی ایران بزرگ با زبانها و گونه‌های مختلف زبانهای ایرانی دیگر درهم آمیخت، رفته‌رفته این آمیختگی‌ها، ناهمخوانی‌هایی در گونه‌های مختلف زبان فارسی نوین پدید آورد كه در حوزه‌های مختلف جغرافیایی به حیات خود ادامه داد و در گذر زمان كه حدود بیش از هزار و صد سال را در بر می‌گیرد، باعث به وجود آمدن گونه‌های متعدد زبان فارسی در این قلمر وگسترده گردید. در بلندای این روزگار، هر كدام از این گونه‌های فارسی، با آمیزش و تأثیرپذیری از گونه‌ها و گویشهای نواحی همجوار و حكومتهای نیرومند، برناهمخوانی‌ها و ناهمگونی‌های گونه‌ها و گویشهای زبانی خویش با دیگر گونه‌ها افزوده‌اند. در اینجا تعریفی از گونه‌ها و گویشها به دست می‌دهیم تا تفاوت هر یك برای خواننده آشكار گردد:

گونه: كاربردی از زبان است كه می‌تواند در یك حوزه جغرافیایی و در یك دوره زمانی به كار گرفته شود؛ چرا كه زبان صورتی است مطلق كه هیچ اهل زبان و هیچ حوزه زبانی نمی‌تواند از همه توانمندی‌های آن سود ببرد و تمام داشته‌های آن را به كار گیرد. گونه‌ها و گویشها، صورتهای عینی كاربرد زبان در حوزه‌های جغرافیایی و دوره‌های تاریخی مختلف‌اند و به تعبیری دیگر، گونه‌ها و گویشها، سایه‌ها و پرهیب‌هایی از صورت اصلی زبان‌اند. از این روی گونه را برابر Variant قرار دادیم. گونه زبانی به دو بخش گفتاری و نوشتاری تقسیم می‌شود:

گونه گفتاری: زبان گفتاری مردم یك حوزه جغرافیایی خاص، در یك دوره زمانی است كه می‌تواند از زبانها، گونه‌ها و گویشهای موجود در آن حوزه تأثیر پذیرفته باشد.

گونه نوشتاری: به گونه‌ای از زبان گفته می‌شود كه به دور از ساختها و ویژگیهای گویشی و محلی باشد.

گویش: كاربردی از گونه زبانی است كه در حوزه‌های جغرافیایی كوچكتری نسبت به حوزه گونه، به كار گرفته می‌شود. به عبارت دیگر، گویشهای زبانی یك حوزه، زیر مجموعه‌ای از گونه كاربردی آن حوزه به شمار می‌رود كه می‌توان آن را برابر Dialect قرار داد.(رواقی، 1378:220)

با وجود آنكه آگاهی و شناخت از ناهمخوانی‌های واژگانی و ساختاری و آوایی میان حوزه‌های مختلف زبان فارسی از دیدگاههای مختلف سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و حتی اقتصادی بسیار ضروری و لازم است، تا كنون پژوهشی درخور كه حتی بتواند به همگونی‌ها و ناهمخوانی‌های زبانی گونه‌های مهم زبان فارسی بپردازد و راه را برای فهم و خوانش درست كاربردهای واژگانی و ساختاری هموار كند، انجام نگرفته است و از آنجایی كه زبان نظامی است اجتماعی، بررسی دگرگونیهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و... برای پژوهشهای زبانی، امری لازم و ضروری است؛ اما با تأسف بسیار باید گفت پژوهشها و بررسیهایی كه درباره زبان و دستور و دستور تاریخی آن انجام گرفته است، از پرداختن به این اصل مهم غفلت ورزیده و بدان اشاره نكرده‌اند؛ از این روی شناخت روند تكامل زبان فارسی مستلزم شناخت و آگاهی از چگونگی روند شكل‌گیری و پایداری و ناپایداری گونه‌های این زبان است و این تحولات را باید در پرتو دگرگونیهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی دوره‌ها و حوزه‌ها بررسی كرد.

آثاری كه درباره تاریخ زبان فارسی نوشته شده است، به تأثیرگذاری پاره‌ای از زبانها و گونه‌ها و گویشهای مختلف زبانهای ایرانی در حوزه‌های مختلف جغرافیایی این زبان و دوره‌های تاریخی آن نپرداخته و سیمای دقیقی از سیر تحول تاریخ زبان فارسی ارائه نكرده‌اند. شاید بتوان گفت كه در این دست از آثار، بیشتر جنبه توصیفی و شاید روایی مدّ نظر گرفته شده و به مصداقهای زبان فارسی و فرآیند شكل‌گیری آن برپایه متون فارسی توجهی نشده است و از ناهمخوانی و ناهمگونی‌های بی‌شمار گونه‌های مختلف زبان فارسی بر اساس گونه‌شناسی فارسی در حوزه‌های مختلف سخنی نرفته است.

برپایه بررسیهای گونه‌شناسی زبان فارسی به این دریافت رسیده‌ایم كه این زبان در همه حوزه‌های جغرافیایی خویش به یك اندازه از زبانهای پهلوی و عربی و دری بهره‌ نگرفت و در برخی از حوزه‌های جغرافیایی همچون شمال‌شرق ایران، به دلیل همراه شدن با شاخه زبانهای ایرانی میانه شرقی (همچون سُغدی، بلخی و خوارزمی) تفاوتهای گسترده واژگانی، ساختاری و آوایی با زبان حوزه‌های دیگر پیدا كرد، همچنان كه یكی از گونه‌های كاربردی زبان فارسی در حوزه جنوب‌شرقی خراسان یعنی سیستان، با بهره‌وری بسیار گسترده از واژه‌ها و ساختها و آواهای زبان فارسی میانه (پهلوی ساسانی) شكل گرفت؛ از این روی برای شناخت تاریخ زبان فارسی‌نو و روند شكل‌گیری آن، باید جداگانه به حوزه‌ها و دوره‌های كاربردی این زبان توجه كرد و نباید تمامی متون فارسی را با یك چشم نگریست.(رواقی، 222:1378)

به خوبی روشن است كه سروده‌های رودكی و بسیاری دیگر از سرایندگان همزمان و هم‌حوزه او، زبانی متفاوت با زبان فارسی كاربردی حوزه‌های جغرافیایی دیگر ایران بزرگ دارند؛ برای مثال زبان نوشتاری و معیار فردوسی اثرپذیری‌های بسیار كمی از ویژگیهای گویشی دارد. در حالی كه زبان مردم فرارود (ماوراءالنّهر) میانه سده‌های سوم تا هفتم،‌ از زبانهای ایرانی میانه، به‌ویژه زبان سغدی، بهره فراوان برده‌اند كه در سروده‌های فردوسی و اسدی و دقیقی و حتی نثر دبیرانه بیهقی و كیمیای سعادت غزالی، كمتر می‌توان با این دست واژه‌ها روبرو شد.

اگر خواننده‌ای دوستار فرهنگ و ادب فارسی باشد و از روی اشتیاق و كنجكاوی به خوانش متنهای فارسی سه سده نخست بپردازد، بی‌گمان می‌تواند ناهمخوانی‌های گسترده و پرشمار نوشته‌های مختلف نظم و نثر این روزگاران را به آسانی از یكدیگر بازشناسد و چندگانگی گونه‌های برجسته و متفاوتی چون متنهای فرارودی (ماوراءالنّهری) و یا سیستانی و یا هروی و رازی را از هم تشخیص كند، البته اگر كوره‌‌سوادی ادبی و یا سوداگونه‌ای در زمینه درست خواندن متون برای خود دست و پا كرده باشد و درد سخن بكند، چه رسد به دانشجویان دانا و آگاه و یا استادان دانشمند.

گونه فارسی فرارودی را در قرن چهارم در «ترجمه تفسیر طبری» و یكی از گونه‌های سیستانی را در «قرآن قدس» و سوره مائده و گونه سورآبادی را در «ترجمه مقامات حریری» و «تفسیر سورآبادی» و گویش رازی را در سروده‌های «بندار رازی» و «غضایری رازی» می‌توان دید. همچنان كه گونه‌ای از زبان هروی را می‌توان در كتابهایی چون «طبقات‌الصّوفیه» و «رسایل خواجه عبدالله انصاری» و بخشی از «تفسیر كهن به پارسی» و برخی دیگر از آثار حوزه هرات به روشنی و خوبی مشاهده كرد.

همان‌گونه زبان فارسی معیار در حوزه‌های جغرافیایی متفاوت این زبان به صورتهای مختلفی جلوه‌گر می‌شد، گونه‌ها و گویشهای زبان فارسی یا زبانهای دیگر هم، در كنار زبان معیار حركت خود را دنبال می‌كنند. از این روی در حوزه‌های مختلف جغرافیایی ایران بزرگ، گونه‌ها و گویشهای متفاوتی را می‌توان نشان داد. این تفاوتها در حوزه‌هایی كه بنیانهای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی مستحكم‌تری داشتند، پایدارتر ماند كه نمونه آن گونه فرارودی است؛ ولی در حوزه سیستان برعكس آن اتفاق افتاد و همین‌طور .... در جاهای دیگر.

 

حوزه سیستان

بانگاهی به تاریخ و بررسی تحولات گونه‌گون در حوزه سیستان در سده‌های نخست اسلامی، اوضاع كاملاً متفاوت این حوزه به خوبی آشكار می‌شود. حضور بزرگان و مرتبه‌داران بازمانده ساسانی و موبدان زردشتی و نیز گردآمدن فرقه‌های سیاسی و مذهبی ضدخلافت (چون خوارج، اسماعیلیان و نحله‌های دیگر مذهبی و عیاران)، وضعیت كاملاً متفاوت این ناحیه را از دیگر سرزمینها امتیازی ویژه بخشیده بود.

این ناحیه به دلیل وجود آتشكده كركویه از احترام و توجّه و تقدس خاصی در میان زردتشتیان برخوردار بود، همچنان كه به همین دلیل به اهمیت ویژه اقتصادی هم دسترسی یافت، از همین روی هنگام حمله اعراب به ایران، بسیاری از گروههای یاد شده كه با دستگاه خلافت سرناسازگاری و مبارزه داشتند و یا نمی‌خواستند پیام دین جدید را بپذیرند، برای تشكیلات و سازماندهی نیروهایشان و یا پایدار نگه‌داشتن باورهای دینی خویش، سیستان را كه از دسترس اعراب دورتر بود، مركزی برای استقرار و ادامه فعالیتهای خود قرار داده بودند. همكاری و همداستانی همین گروههای سیاسی و مذهبی بعدها تشكیل حكومت صفاریان را باعث شد و سیستان به عنوان نخستین پایگاه حاكمیت ملی ایران، همچون دژی مستحكم و استوار در برابر سلطه خلافت قد برافراشت.

در همین زمان بود كه گونه خاصی از زبان پهلوی با آمیزش با زبان و خط عربی شكل گرفت كه ما تا كنون به دو اثر بازمانده این گونه، «قرآن قدس» و «سوره مائده»، دسترسی یافته‌ایم كه زبان این دو اثر را می‌توان گونه‌ای از زبان سیستانی نامید. در چنین موقع و مقامی، روحانیان و موبدان زردتشتی كه پیش از این روزگار، به دلیل پاسداشت سنت شفاهی آموزه‌های دینی‌شان، كمتر به نگارش متون دینی می‌پرداختند، ناگریز شدند تا میراث شفاهی دین زردتشت را به نگارش درآورند.

ترجمه‌هایی كه در این حوزه به وجود آمد، بیشتر متأثر از یكی از گونه‌های كاربردی حوزه سیستان بود كه نخست از واژه و ساخت و آوای پهلوی ساسانی اثر پذیرفته بود؛ اما به دلایلی این گونه دیر نپایید و كم‌كم از میان رفت به گونه‌ای كه متنهایی كه بعد از این روزگار در این حوزه نوشته شدند، با گونه سیستانی ناهمگونی‌های گونه‌گون دارند.

 

گونه فرارودی

گونه فرارودی سرنوشتی كاملاً برعكس گونه سیستانی داشت. در فرارود با ورود اعراب، مردم این سرزمین علاوه بر مقابله نظامی با تازه‌وارد‌ها، می‌كوشیدند تا با حفظ نمادهای فرهنگی و ملی خویش بر پایداری خود بیشتر پای بفشارند؛ از این روی زبان پهلوی را كه بی‌گمان یكی از مهمترین نمادهای ملی و فرهنگی مردم این سرزمین به شمار می‌رفت، سخت مورد توجه قرار دادند و از آن به عنوان پایگاهی استوار برای پایداری هویت خود استفاده كردند. بیشتر مردم این سرزمین پیش از آمدن اعراب و ساكن شدن آنان در فرارود به زبان سُغدی سخن می‌گفتند؛ اما پذیرش این میهمانان باعث نشد تا فرارودیان زبان آنان را نیز بپذیرند، بلكه گونه‌ای از زبان را كه آمیز‌ه‌ای از زبان سغدی، زبان دری و زبان عربی بود، به كار گرفتند و برای نوشتار هم خط عربی را انتخاب كردند. ما این گونه را به نام «گونه فارسی فرارودی» نامیده‌ایم.

بسیاری از نویسندگان و سرایندگان این گونه زبانی تا قرن هشتم و نهم با توانمندی تام و تمام بسیاری از ویژگیهای زبانی خویش را در متون نظم و نثر حوزه جغرافیایی خویش به كار می‌گرفتند و این گونه همچون روزگاران پیش، به زندگی خود ادامه ‌می‌داد. پس از غلبه شیبانیان بر حوزه فرارود، گسل فرهنگی میان این حوزه و ایران پدید آمد و زبان فارسی فرارودی نتوانست آن چنان كه در سده‌های پیش، راه خود را دنبال كند؛ اما پس از انقلاب اكتبر (1917)، به همت كسانی چون صدرالدین عینی خون تازه‌ای در رگهای این گونه روان شد و با به كارگیری واژگان سده‌های نخستین هجری تا قرن هشتم و نهم، جانی تازه به كالبد آن دمیده شد.

 

گونه هروی

اما زبان فارسی هروی، نگارنده بر این باور است كه این گونه زبانی تا آغاز قرن دهم از حوزه فرارود و زبانهای ایرانی میانه شرقی مایه می‌گرفت؛ ولی پس از گسل فرهنگی میان ایران و فرارود و استقرار شیبانی‌ها در حوزه فرارود، این زبان (گونه) بیشتر به حوزه خراسان فعلی روی آورد و چنان‌كه در نوشته‌های پس از این دوره آثار آن را می‌بینیم، بسیاری از واژه‌های هروی در خراسان رواج می‌یابد.

پرداختن به روند شكل‌گیری تمام گونه‌های فارسی بحث را به درازا می‌كشد، با این گفتار خواستیم تا خواننده گرامی با ناهمخوانی‌های گسترده زبانی فارسی شمال شرق و گونه‌های دیگر زبان فارسی آشنا شود. فارسی در طول زندگی هزار و صد ساله خود در حوزه‌های مختلف جغرافیایی، با زبانهای كشورهای همسایه و ملتهایی كه دادوستدهای فرهنگی و اقتصادی و... داشتند، آمیزش پیدا كرد و هریك از این حوزه‌ها با ادامه این دگرگونیها سیر ویژه‌ای را پیمودند و كم‌كم ناهمخوانی‌ها و ناهمگونی‌هایی را سبب شدند و با گذشت زمان بر شمار این ناهمخوانی‌ها افزودند؛ اما همخوانی‌‌های واژگانی و ساختاری و آوایی میان سه گونه كاربردی از زبان فارسی ـ ایران، افغانستان و تاجیكستان ـ به اندازه‌ای زیاد است كه با همین مشتركات و همگونی‌ها، مردمان این سه كشور، به آسانی می‌توانیم خواسته‌ها و مفاهیم ذهنی و اندیشگی خود را به یكدیگر انتقال دهیم.

از تحولات اجتماعی و سیاسی كه در سده‌های هجدهم و نوزدهم در منطقه اتفاق افتاد، جدایی بخشهایی از پیكره ایران بزرگ از هم، تسلط و فرمانروایی حكومت شوروی در فرارود، تجاوز انگلیس‌ها به افغانستان و دگرگونیهای داخلی كه پس از خروج آنها در این كشور به وقوع پیوست، همه و همه زمینه‌هایی‌اند كه برای پژوهش و شناسایی گونه‌های زبانی فارسی در این گستره جغرافیایی از اهمیت ویژه‌ای برخوردارند. گونه‌ها و گویشهایی كه پس از پیدایش حوزه‌های جغرافیایی تازه‌ با بهر‌ه‌وری از زبان فارسی پدید آمدند. ناهمخوانی‌های زبانی گونه‌گونی را كه پیشینه دیرینه‌ای در گستره بزرگ جغرافیایی این حوزه داشت، پایدارتر می‌كرد و ضرورت تحقیق در این زمینه بیش از هر زمان احساس می‌شد. آگاهی از مجموعه ناهمخوانی‌های زبانی در این حوزه‌ها ما را بر آن داشت تا به پژوهشی گسترده درباره گونه‌ها و گویش‌های زبان فارسی در حوزه فرارود (ماوراء النهر) و افغانستان بپردازیم.

*فرهنگ زبان فارسی افغانستان (چاپ فرهنگستان زبان و ادب فارسی)

روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: