آقا آتش درون داشتم

1390/5/6 ۰۴:۳۰

آقا آتش درون داشتم

آقا آتش درون داشتم


فرشاد قربانپور: عصر پنجشنبه دو هفته پیش فرصتی شد تا دیداری با دكتر منوچهر ستوده داشته باشیم. دیدار با این چهره ماندگار ایران‌شناسی یا بهتر بگویم چهره ماندگار جغرافیای تاریخی ایران در خانه تابستانی‌اش در روستای «كوشكك لورا» اتفاق افتاد. بهانه این دیدار هم یادمان سالروز تولد استاد بود. دكتر ستوده در ۲۸ تیرماه ۱۲۹۳ به دنیا آمده و اكنون در پایان ۹۷ سالگی‌اش وارد نود و هشتمین سال زندگی سراسر پربار و پرتلاش خود شده است.
البته ۱۵ تیرماه حدود دو هفته‌ای زود‌تر از تاریخ تولد او بود. اما به هر حال ماهی را هر وقت از آب بگیریم بی‌هیچ تردیدی هنوز ماهی است. از این‌رو بعدازظهر یك پنجشنبه كه درواقع روز جمعه ما روزنامه‌نگاران است به دیدار استاد رفتیم. چند تنی دیگر نیز آمده بودند. اما سرجمع آنقدر نبودند كه بتوان گفت جمعیتی بود كه نگو و نپرس. از اتفاق اینكه باید پرسید و جست‌وجو كرد علت نیامدن‌ها را و ناامیدی‌ها را. چراكه این روزها كسی به فكر هیچ كار درست و حسابی‌ای نیست. كتاب نخواندن هم كم‌كم دارد به یك تیپ اجتماعی تبدیل می‌شود. هر بی‌سواد و تنبلی می‌آید و شعر آن شاعر را علم می‌كند كه آقا «خردمندی نبینی شادمانه» پس هرچه كمتر بدانیم بهتر است. دیگر نمی‌داند این شعر كنایه است و پر از ایهام. خب دیگر اگر سواد بعضی‌ها نم نكشد كه بد و خوب معلوم نمی‌شود.
به هر حال در این عصر پنجشنبه علی دهباشی مدیر مجله بخارا هم آمده بود با چند تنی از دوستانش. دهباشی زمانی كه دفتر و دستكی داشت در میدان فردوسی برای مجله‌اش بیشتر پنجشنبه‌ها نشستی برگزار می‌كرد با یكی از این نام‌آوران. آن هم حالا دیگر خشكیده. او مینی‌بوسی كرایه كرده بود تا همه آنهایی كه دوست دارند و از قبل اعلام آمادگی كرده بودند كه خواهند آمد بتوانند در یك ماشین نشسته و ضمن گپ و گفت، سفری پرخاطره هم داشته باشند. اما بسیاری نیامده و زیر قول‌شان زده بودند. او هم ناراحت بود. البته حق دارد... او با این همه مشغله باز به این فكر بود كه چنین كاری كند اما كسی قدر زحمت‌های او را نمی‌داند.
با ما هم كه حساب كنیم سر جمع حدود ۱۵ نفر می‌شدیم. علی امیری، كوروش نوروزمرادی، آرمین منتظری و خودم فرشاد قربانپور و... كه همه را نمی‌شناختیم. نهار را یكی از خانم‌ها زحمت كشیده و از تهران آورده بود. باقالی‌پلو با گوشت بود كه دكتر ستوده هم از آن خوشش آمد و خورد.
تا حدود ساعت سه ماندند و گفتند و فیلم هم گرفتند. حرف از هر دری شد. از اینكه چرا دكتر ستوده چنین راهی برگزیده و....
ساعت سه كه همه رفتند و جمع خودمانی‌تر شد توانستیم خودمانی‌تر با دكتر ستوده حرف بزنیم و پند بشنویم. این جذابیت سحرگونه حرف‌ها و پندهای او سبب شد كه بمانیم و ندانیم كه زمان می‌گذرد. سیاهی شب بیتوته‌مان كرد.
شاعر هم برای ما سروده بود...
شبی به دلیل توفان هوا در... اتفاق مبیت افتاد...
اتفاق مبیت ما در منزل استاد ستوده بسیار گرانسنگ است. شب را در آن هوای خنك گذراندیم، در خانه ییلاقی دكتر ستوده. ده ییلاقی كوچكی در جاده چالوس، نزدیك گچسر.
شب سرد و جالبی بود در این گرمای تابستانی. به‌ویژه بودن در یك خانه قدیمی كه حدود ۶۰ سال از زمان ساختنش می‌گذرد و دور تا دور آن درختان آلبالو و گیلاس است.
دكتر ستوده هم از ماندن‌مان خوشحال شد. تا دیروقت بیدار ماند و حرف زدیم. می‌گفت اگر شما نمی‌ماندید من حدود ساعت شش یا هفت شام می‌خورم و هشت شب در رختخواب هستم. اما حالا كه هستیم حرف می‌زنیم، ولی وقتی كه می‌روید اینجا دلگیر می‌شود.
دكتر ستوده تابستان‌ها به خانه ییلاقی‌اش در كوشكك لورا می‌آید و زمستان‌ها را در خانه دیگر در چالوس (سیسرا) می‌گذراند.
او را می‌توان از بنیانگذاران جغرافیای تاریخی ایران نامید. كسی كه تنها با كتاب چندین جلدی «از آستارا تا استرآباد» به تنهایی می‌توانست چهره ماندگار ما باشد در حالی كه او به جز این هم ده‌ها عنوان كتاب دیگر نوشته است و اكنون در حال تحقیق درباره قوم كرد است. به نظر او قوم كرد در سراسر منطقه گیلان و مازندران پخش شده و كلونی‌های بزرگ و متعددی را تشكیل داده‌اند و او دنبال پیدا كردن علتش است در حالی كه سكونتگاه تاریخی آنها در كردستان است. از این‌رو درباره حضور آنها در این منطقه تحقیق می‌كند.
دكتر ستوده تمام مایملكش را نیز وقف كرده است. وقف به بنیاد موقوفات دكتر افشار كرده با این تفاوت كه تمام درآمد حاصل از آن تنها و تنها جهت چاپ كتاب هزینه شود.
ما آرزو داشتیم كه بتوانیم روزی در كنار او باشیم و از چشمه جوشان دانایی‌اش لذت ببریم. رفتیم و لذت بردیم. اما چه فایده كه عطش ما زبانه كشیده و از پیش بیشتر شد. او نیز خود چنین است. چنانچه در پاسخ اینكه چرا به دنبال چنین كارهایی رفتید، می‌گوید: «آقا جان آتش درون داشتم آتش. شما نمی‌دانید این آتش درون چه می‌كند با انسان.»
در این میهمانی خاطره‌انگیز من و دوستانم كوروش نوروزمرادی و علی امیری كه هر دو نیز هم‌ولایتی‌ام و از خطه شمال هستند، بودیم. علی امیری البته مدتی است كه سرگرم پیگیری گفت‌وگوهایی با دكتر ستوده است تا بدین ترتیب خاطرات زندگی استاد ستوده را تدوین كند. این خودش یك تاریخ شفاهی بسیار مهم و ارزشمند خواهد شد. البته در این راه به نظرم هم دكتر ستوده و هم علی امیری پشتكار لازم را دارند. كوروش نوروزمرادی هم قول داده است در چاپ چند كتاب یاری لازم را بنماید. خب دیگر من چه‌كاره‌ام؟ نمی‌دانم. تقصیر من نیست كه دوستانم از این تیپ افراد هستند و من هیچ.
اما به هر حال دیدن دكتر ستوده شوقم را برای شناخت ایران و راهی را كه مدتی است در آن پای گذاشته‌ام گرم‌تر كرد. امیدوارم این آتش روز به روز زبانه بیشتری بكشد تا بتوانم ذره‌ای هم كه شده دین خود را به این خاك یكپارچه و مستقل ادا كنم.



منبع: فرهیختگان
 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: