1398/1/19 ۱۱:۴۳
كمتر كتاب یا پژوهش معتبری در زمینه تاریخ معاصر ایران مییابیم كه در منابع و مآخذ آن به كتاب ارزشمند «ایران بین دو انقلاب» اشاره نشده باشد. یرواند آبراهامیان اگر همین یك كتاب را نوشته بود در زمره ارزندهترین مورخان جدید ایران قرار میگرفت. اگرچه این مورخ نامآور كتابها و مقالات فراوان دیگری نیز در كارنامه دارد از جمله تاریخ ایران مدرن، كودتا، اسلام رادیكال، مقالاتی در جامعهشناسی سیاسی ایران، مردم در سیاست ایران و اعترافات شكنجهشدگان.
بررسی انتقادی كارنامه یرواند آبراهامیان در گفتارهایی از هاشم آقاجری، محمد مالجو و مصطفی عبدی
محسن آزموده : كمتر كتاب یا پژوهش معتبری در زمینه تاریخ معاصر ایران مییابیم كه در منابع و مآخذ آن به كتاب ارزشمند «ایران بین دو انقلاب» اشاره نشده باشد. یرواند آبراهامیان اگر همین یك كتاب را نوشته بود در زمره ارزندهترین مورخان جدید ایران قرار میگرفت. اگرچه این مورخ نامآور كتابها و مقالات فراوان دیگری نیز در كارنامه دارد از جمله تاریخ ایران مدرن، كودتا، اسلام رادیكال، مقالاتی در جامعهشناسی سیاسی ایران، مردم در سیاست ایران و اعترافات شكنجهشدگان. روشمندی آبراهامیان در عین دقت و عمق تاریخنگری سبب شده كه آثارش همواره در میان محققان تاریخ و سیاست ایران بحثبرانگیز باشد. یرواند آبراهامیان سال ۱۳۱۹ در تهران متولد شد. در سال ۱۳۲۹ به بریتانیا مهاجرت كرد و به تحصیل در رشته تاریخ پرداخت. در سال ۱۳۴۲ مدرك كارشناسی و كارشناسی ارشد خود را از دانشگاه آكسفورد و در سال 1348 مدرك دكتری را از دانشگاه كلمبیای امریكا دریافت كرد. او در دانشگاههای پرینستون و آكسفورد به تدریس تاریخ ایران پرداخت و هماكنون در كالج باروك دانشگاه شهر نیویورك به تدریس تاریخ جهان و خاورمیانه مشغول است. چندی پیش فصلنامه مردم نامه به سردبیری داریوش رحمانیان، استاد تاریخ دانشگاه تهران در دانشكده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تربیت مدرس نشستی برگزار كرد كه در آن سه تن از پژوهشگران معاصر به ارزیابی انتقادی كارنامه آبراهامیان پرداختند. در ادامه گزارشی از سخنرانی ایشان از نظر میگذرد.
***
آوردهها و مفقودههای تاریخنگاری آبراهامیان / محمد مالجو
یرواند آبراهامیان به نظر من برجستهترین مورخ تاریخ معاصر ایران است. در ایران رویدادها و آنات(moments) تاریخی از پایین را بیش از هر كسی آبراهامیان به ما نشان داده است. تاریخ از پایین شكل دیگری مییابد. به برخی از دستاوردهای این نوع تاریخنگاری در كارهای آبراهامیان مینگرم. او انقلاب سال 1357 را عمدتا از پایین میداند و نه از بالا. او معتقد است ایرانیان در تاریخ معاصر اعتراضات خیابانیشان را عمدتا ملهم از فرهنگ تاریخی خودشان راه میانداختند. او فراز و فرود جنبشهای كارگری به خصوص در حد فاصل 1320 تا 1332 به ویژه سالهای اولیه این دوره كه شوروی حضور نظامی در ایران داشت نه متاثر از خط مشی شورویایی بلكه متاثر از دینامیسمهای درون جامعه از جمله مجموعه فعالیتهایی كه درون حزب توده یا سایر نیروهایی كه به موازات حزب توده و با قوت كمتر حضور داشتند، میداند.
آبراهامیان با انتقاد از تصور متعارف درباره استبداد شرقی كه هم به بهترین شكل و هم به متعارفترین شكل در كارهای همایون كاتوزیان تجلی پیدا میكند، مشخصا در سلطنت قاجارها نشان میدهد كه شاهان قاجار مستبدانی بدون ابزار استبداد بودند و برخلاف آن تصور رایج توانایی اعمال استبداد در پهنهای كه امروز ایران خوانده میشود را نداشتند. این راه میبرد به ایده دیگری از آبراهامیان كه برخلاف تصور این گونه نبوده كه ایرانیان در دوره قاجار فاقد چیزی هستند كه بعدا آن را جامعه مدنی خواندیم. آبراهامیان سیاست در ایران را نوعی نمایش خیمهشببازی تلقی نمیكند كه گویی قدرتهای خارجی كنترل سیاستمداران داخلی را از طریق ریسمانهای نامرئی در دست دارند. او پارانویا را مشكلی جدی در روان جمعی ما و پدران و مادران ما در ادوار گذشته میداند و در عین حال معتقد است كه با احتساب تجربه نفوذ امپریالیستی برخی بدگمانیها درباره نفوذ خارجی كاملا واقعیت و عینیت دارد. انگلستان میخواست كه دكتر مصدق را سرنگون كند و... الخ.
این ویژگیها یعنی دیدن عاملیتهای داخلی، دیدن عاملیتهای مردم و نیز فقدان عاملیتها محصول نگاه آبراهامیان به تاریخ از پایین است. اگر از این لنز به تاریخ بنگریم، مشخص میشود بسیاری از «حقایق» تاریخی، افسانههای تاریخی بیش نیستند.
اما تاریخنگاری از پایین 4 لازمه كلیدی دارد. در ادامه میكوشم ارزیابیام را این 4 مولفه مفهومی در تاریخنگاری یرواند آبراهامیان ارایه كنم.
1- هستی اجتماعی سوژههای مورد مطالعه
البته سوژهها و عاملهای اجتماعی تاریخی در آثار متنوع آبراهامیان متفاوت هستند. اما هستی سطح اجتماعی سوژههای مورد مطالعه(آدمها، مردم، سیاستمداران و...) بر فراز سرشان شكل میگیرد یعنی تحت تاثیر عواملی چون تركیب طبقاتی، تركیب قومیتی، تركیب نژادی، ایلی، قبیلهای، جنسی و... آبراهامیان در آثارش بر این لازمه تاریخ از پایین متمركز شده است. برای مثال «ایران بین دو انقلاب»(1981) غنای تجربی بسیار بالایی از این حیث به خصوص از نظر هستی طبقاتی و هستی قومیتی دارد نه صرفا در چارچوب مفاهیم انتزاعی بلكه در چارچوب كار تاریخنگاری. روایتهای تاریخی آبراهامیان بر این استخوانبندی تكیه دارد.
2- سطح تجربههای زیسته و شیوه زندگی سوژههای مورد مطالعه
اهمیت سطح اول خود را در این سطح نشان میدهد یعنی اینكه سوژههای مورد مطالعه ما چه تجربههای زیسته و شیوه زندگیای داشته باشند، تمام و كمال تحت تاثیر آن هستی اجتماعی است. یعنی سطح اول به سطح دوم یعنی شیوه زندگی و تجربههای زیسته تعین میبخشد. كار مطالعه این سطح دوم، یعنی مطالعه تجربههای زیسته كه سرجمع یك شیوه زندگی را تشكیل میدهند به معنای محدودی كار تاریخنگاری اجتماعی است. بنابر تصور من این حلقه مفقوده تاریخنگاری آبراهامیان است. در آثار او تاریخ اجتماعی پررنگ نیست. البته حتی من كه مورخ نیستم به دشواری پرداختن به این سطح آگاه هستم اما در جمعبندی از آثار آبراهامیان به این نتیجه میرسم كه او تاریخ اجتماعی ندارد و خیلی كمرنگ اشاراتی به تاریخ اجتماعی یعنی تجربههای زیسته روزمره و شیوه زندگی در سوژههای مورد مطالعهاش وجود دارد. اما اهمیت تاریخنگاری اجتماعی و تجربههای زیسته و شیوه زندگی در چیست؟ آیا صرف یك كنجكاوی تاریخی است؟ خیر، اهمیت پرداختن به تاریخ اجتماعی در این است كه این شیوههای زندگی و تجربههای زیسته روزمره است كه تا حد زیادی ارزشها و نگرشها و آگاهیها و ناآگاهیها و مهرها و كینها و عطوفتهای پدران و مادران ما در گذشته و خودمان در اكنون را شكل میدهد. به عبارت دیگر گرایشهای اجتماعی مردم تا حدی(نه تماما) تحت تاثیر تجربه زیسته روزمرهشان شكل میگیرد. به همین دلیل اهمیت مطالعه تجربههای زیسته اجتماعی در تاثیرگذاری بر ارزشها و نگرشهای سوژههای مورد مطالعه است. آبراهامیان جز در لحظههایی گذرا به این سطح چندان نپرداخته است. همان لحظههای گذرا نشانه آن است كه این مورخ برجسته به لحاظ نظری بر اهمیت پرداختن به تجربههای زیسته آگاه است اما احتمالا این فقدان ناشی از دشواری كار تاریخنگاری در جامعهای است كه ادبیات دیرینه و آرشیو ندارد. البته رگههایی از توجه به تجربههای زیسته و تاثیرش بر شعور اجتماعی در برخی آثار آبراهامیان هست. او در اعترافات شكنجهشدگان به قوت ولو گذرا نشان میدهد كه مفاهیم «خیانت»، «خائن» و... در اثر تجربه زیسته آن سوژهها(زندانیان، شكنجهشدگان، اعتراف كردگان و...) متحول شده است. خائن در سال 1355 یك معنا و امروز معنایی دیگر دارد. این تغییر در هاله معنایی محصول از جمله شیوه زیست و تجربه زندگی روزمره زندانیان در زندانها بوده و آبراهامیان این وجه را مستند كرده است. همین نشان میدهد كه او به این رابطه میان شیوه زندگی و شعور سوژهها آگاه است. اما در بخش اعظم آثارش(غیر از مورد اشاره شده) آگاهی و شعور انسانی را بدون میانجیگیری تجربههای زیسته و شیوه زندگی به هستی اجتماعی ربط میدهد. مهمترین و آشكارترین مثال از این نوع تئوریزه كردن را در فصل اول و مقدماتی ایران بین دو انقلاب میبینیم. آنجا تحلیلی درخشان از قومیت و طبقه در دوران قاجار ارایه میكند و بعد بلافاصله بدون توجه به شیوه زندگی و تجربههای زیسته سوژههای مورد بحث به آگاهی طبقاتی و در واقع به ناآگاهی طبقاتی و تكوین نیافتن آگاهی طبقاتی در اثر اثربخشی عامل دیگری(قومیت، قبیله و...) میپردازد.
3- تكوین آگاهی طبقاتی
در این سطح سخن از ارزشها، نگرشها، آگاهیها و ناآگاهیها و دانستن است. دانستن اینكه یك سوژه تاریخی اعم از یك فرد یا یك طبقه یا یك ملیت یا یك قومیت به منافع و مصالح خود آگاه شود. از درخشانترین لحظات و صفحات تاریخنگاری معاصر ما متعلق به آبراهامیان است كه عدم تكوین آگاهی طبقاتی را هم به صورت تحلیلی و هم به شكل تجربی نشان میدهد اما بدون عنایت به آنچه باید در تاریخنگاری اجتماعی در ایران زاده میشد.
4- سطح كنش دسته جمعی
در این سطح سخن از كنشگری سوژه تاریخی است، یعنی اینكه سوژه تاریخی(اعم از یك فرد یا یك گروه یا طبقه یا ملت یا ...) بتواند مصالح و منافع خود را محقق كند. به عبارت دیگر در این سطح برخلاف سطح پیشین كه سخن از دانستن بود، بحث از توانستن است. توانستن به بازو و عمل نیاز دارد و از اینجاست كه مساله كنش دستهجمعی سوژههای مورد مطالعه مطرح میشود. آبراهامیان در این سطح به قوت با همه لوازم مورد نیاز، تاریخنگاری كرده است. ما در كارهای آبراهامیان میبینیم كه علت شورشهای دهقانی را با چه قوتی در ایران با زبان تاریخنگارانه تبیین كرده است. جنبشهای كارگری و انواع تحركات كارگری را به بحث گذاشته است. جماعتها(crowd) و تودههای مردم كه در خیابان شكل میگیرند و نیرویی را شكل میدهند و میتوانند بر تحولات اجتماعی تاثیرگذار باشند و نقش آنها در تاریخ ایران به خوبی و قوت در آثار آبراهامیان مورد توجه قرار میگیرد. البته آبراهامیان در كنار كنشها به سطح نهادی و سازمانی این قضیه نیز توجه دارد. مطالعهای كه درباره سازمان مجاهدین خلق ذیل عنوان اسلام رادیكال كرده، یكی از درخشانترین كارهای اوست. او مینویسد زمانی كه تاریخنگاری راجع به این گروه را شروع كردم، سازمان مجاهدین خلق جزیی از یك جنبش اجتماعی قوی بود اما زمانی كه كتاب به پایان رسیده بود، تبدیل به یك كالت و كیش و فرقه شده بود.
آبراهامیان با این 4 مولفه مفهومی و لازمه تاریخنگاری تاریخ از پایین به شیوه تحلیلی و انتزاعی برخورد نكرده است. در مباحث او مفاهیم علوم اجتماعی را به رویت میبینیم اما بیش از آن تاریخنگاری و روایت تاریخی را میبینیم. پشت این روایتهای تاریخی، ذهن منسجم مورخی قرار دارد كه از مفاهیمی انتزاعی گاه با اشاره و گاه بیاشاره استفاده كرده است.
آبراهامیان چنانكه گفته شد، پدر تاریخنگاری از پایین در ایران است و در نتیجه حاصل كار او یك آورده نیست بلكه خانواده و مجموعهای آوردههاست. اما در كنار این آوردهها مفقوده اصلی تاریخنگاری آبراهامیان در كنار آوردهای كه اشاره شد، تاریخنگاری اجتماعی است. آبراهامیان به تجربههای زیسته روزمره و شیوههای زندگی سوژههای مورد مطالعهاش توجه چندانی نكرده است. این نه فقط مفقوده آبراهامیان و نه تنها مفقوده تاریخنگاری ما بلكه مفقوده جامعه ماست زیرا اهمیت سیاسی دارد. امروز دیوارهای بلند پرشماری بخشهای گوناگون جامعه ما را از هم جدا كرده است. این دیوارهای بلند، انواع تضادها و «دوئیت»ها هستند، از تضادهای طبقاتی گرفته تا جنسیتی و قومیتی و... تنفر همه از همه در مجموعهای از شبكههای درهم تنیده، طبقاتی، قومیتی، سیاسی، مذهبی، سبك زندگی، ایدئولوژی، شخصی و... وجود دارد. دیوارهای بلندی جامعه ما را شقه شقه كرده است. این شقه شقه شدن جامعه ما امكان زیست جمعیمان را به دلایل عدیده در معرض خطر قرار داده است. آنقدر كه به نگرشها و ارزشها برمیگردد، صاحبان این نگرش تا مغز استخوان از صاحبان آن نگرش متنفر هستند و برعكس. تاریخنگاری اجتماعی و مطالعه تجربههای زیسته و شیوههای زندگی فقط كنجكاوی در این باره نیست كه گذشتگان ما 24 ساعت زندگیشان را چگونه میگذراندند بلكه آن چگونه گذراندن یك عامل مهمی از آن است كه نگرشها، ارزشها و آگاهیها و شكل شعورشان شكل بگیرد. ما با تاریخنگاری اجتماعی و با مطالعه تجربههای زیسته روزمره و با بررسی شیوههای زندگی متنوع و نحوه تاثیرگذاریشان در شكلگیری و تكوین ارزشها و نگرشهای بسیار متنوع در جامعهمان میتوانیم بفهمیم كه دیگری به شیوهای غیر از ما فكر میكند و سلیقه و نگرش و ارزش متفاوتی دارد و آن را به رسمیت بشناسیم. ما در زمینههای بسیار متنوعی با قطبیشدگی شدید جامعه مواجه هستیم. مورخان و تاریخنگاران اجتماعی كه در ایران در حد قابل توجهی نیستند، میتوانند كمك كنند كه ما آدمیان و ساكنان در این سرزمین یكدیگر را با وجود تفاوتها به رسمیت بشناسیم. این پایه اصلی دموكراسی و شكلگیری دموكراسی ناداشته ما در ایران است. آبراهامیان قدمهای بسیار بزرگی برای دیدن تاریخ از پایین برداشته است. این لازمه تاریخنگاری از پایین است. اما تاریخنگاری اجتماعی به دلایلی كه ذكر شد، چه بسا با دشواریهای فراوانی از جمله پیش روی آبراهامیان همراه باشد. اولین لازمه ادامه دادن پروژه آبراهامیان و زیر چتری كه او بر افراشته كار تحقیقی و تاریخی كردن، پر كردن این خلأ تاریخنگاری اجتماعی است.
آبراهامیان تاریخنگار اجتماعی / هاشم آقاجری
یرواند آبراهامیان یكی از مورخان برجسته روزگار ماست. خوشبختانه آثاری از او در سالهای گذشته به زبان فارسی ترجمه و منتشر شده است و دانشجویان كم و بیش با آثار او آشنا هستند. دكتر آبراهامیان حیطه پژوهشی خاصی دارد، شاید از این جهت برخلاف برخی از كسانی كه به گونهای دایرهالمعارفی و بسیار گسترده كار میكنند، آبراهامیان به حیطه پژوهشی خاص خودش وفادار بوده است. حوزه مطالعاتی او عمدتا دو سده اخیر تاریخ ایران است. مطالعات آبراهامیان از سده نوزدهم و میانه دوره قاجار به ویژه مشروطه آغاز میشود و تا روزگار ما ادامه پیدا میكند.
تاریخ جامعه شناختی
با مفهوم جامعهشناسی تاریخی به نحو اجمالی آشنا هستیم اما تعبیر «تاریخ جامعهشناختی»
(sociological history) كمتر شناخته شده است. جامعهشناسی تاریخی معمولا از چارچوبهای نظری و انتزاعی معین برای توضیح پدیدههای كنونی به جستوجو در تاریخ میپردازد؛ اما مورخان جامعهشناسانه، تاریخ را از منظری جامعهشناسانه بررسی میكنند البته تا آنجا كه رهیافتی جامعهشناختی دارند با وضعیت كنونی ما پیوند وثیقی دارند، اما به جای آنكه از الگوهای انتزاعی عمدتا اروپامحور استفاده كنند، تاكیدشان بر تاریخ ایران است. یرواند آبراهامیان از مورخان جامعهشناسانه و كار او نوعی تاریخ جامعهشناسانه است.
البته مورخان مهمی چون اصحاب مكتب آنال فرانسه، نقش مهمی در پیشبرد نظریههای جامعهشناختی و سیاسی داشتهاند. برای مثال ایمانوئل والرشتاین به وامداری خود از مكتب تاریخنگاری آنال برودل در شكلگیری نظریه جهان- نظام اذعان دارد یا مثلا چارلز تیلی در درجه اول یك مورخ است اما به جای تاریخ سیاسی محض و رویدادمحور، میكوشد درباره تاریخ مفهومپردازی كند و از سطح ظاهری وقایع عبور كند و نظمها و همبستگیهای مستمر و پایدار را استنتاج كند. اصولا تاریخ به عنوان یك رشته معرفتی از قرن نوزدهم به قرن بیستم تحولات ژرفی را از سر گذراند و هر چه بیشتر پیش رفت به دانشی چند رشتهای و بینرشتهای بدل شد. تاریخ رویدادمحور رانكهای كه تا به امروز نیز به صورت گفتاری مسلط در نظام آموزشی ما مسلط است، دیگر حرف چندانی برای گفتن ندارد و باید بینش، روش و نگاه خود را متحول كند. این اتفاق از اوایل قرن بیستم در مكاتب تاریخنگاری متفاوت روی داده است.
رهیافتهای مسلط در تاریخنگاری ایران
در میان اهل تاریخ در ایران كه دغدغه نظریهپردازی داشتهاند، میتوان رهیافتهای گوناگونی را بازشناخت. منبع الهام رهیافت مسلط در تاریخنگاری ما كه از دهه 1330 رواج داشت، ایدئولوژی ماركسیستی از سنخ ماركسیسم شوروریایی و حزبی اتحاد جماهیر شوروی بود. این رهیافت در میان اهل تاریخ ما به خصوص به تبعیت از دانشگاهیان شوروی رایج بود. اما امروز آن رهیافت نه فقط در ایران بلكه در سایر كشورهای جهان به حاشیه رانده شده است. البته پیش از انقلاب پژوهشگری چون احمد اشرف را نیز داشتیم كه متاثر از چارچوبهای وبری بود اما از قضا كار او در حاشیه ماند. چارچوبهای وبری از دهههای 1360 و 1370 گسترش بیشتری در میان مورخان و جامعهشناسان ما یافت. در دو دهه اخیر شاهد همگراییهایی میان رویكردهای ماركسی و وبری در قالب رهیافتهای نوماركسیستی و نووبری هستیم. رهیافت دیگری كه به خصوص از بعد از دوم خرداد 1376 بنا به دلایل سیاسی و اصلاحطلبی رواج یافت، میخواست كلیت جامعه را بر اساس شكاف دولت- ملت توضیح بدهد و میخواست ملت را برای جنبشی اصلاحی در مقابل ساختارهای اقتدارگرای دولت بسیج كند. بر بنیاد همین بستر اجتماعی نظریه شكاف دولت- ملت كه نهایتا بر نظریه استبداد شرقی ویتفوگل و نظریه شیوه تولید آسیایی استوار است، عرضه شد و عمدتا توسط همایون كاتوزیان ارایه شد. دیگر رهیافت كه در ایران چندان مورد توجه واقع نشد، رویكردهای آلتوسری به تاریخ است، یعنی نوعی ماركسیسم ساختارگرا كه بر خلاف ماركسیسم ارتدوكس است كه ایران پیشامدرن را در چارچوب فئودالیسم صورتبندی میكرد و از گذار صورتبندی فئودالی به صورتبندی سرمایهداری در قرن بیستم سخن میگفت. چارچوب آلتوسری با واقعیتهای تاریخ ایران از چارچوبهای ارتودكس ماركسیستی سازگارتر است زیرا نوعی همزمانی و همزیستی شیوههای تولید متنوع را مد نظر قرار میدهد. یعنی هم زیستی 3 حوزه شهری، روستایی و ایلی را با هم در نظر میگیرد. به خصوص كه تاكید دارد در تاریخ ایران تا قرن بیستم و پهلوی اول عنصر قبیله ادامه پیدا كرده است. جامعهشناسی اروپایی اولا مبتنی بر تحولات دوران مدرن است ثانیا از آنجا كه ساختارهای قبیلهای در غرب در دوران فئودالیسم منحل شد، مفهوم قبیله در آن جامعهشناسی جایی ندارد در حالی كه تاریخ ایران از جهتی تاریخ قبیلهای است.
جایگاه آبراهامیان در تاریخنگاری معاصر ما
یرواند آبراهامیان چنانكه در مقدمه ایران بین دو انقلاب تصریح میكند، مورخی چپگراست به این معنا كه به ایدههای عدالتطلبانه و مردمگرایانه توجه دارد و به فرودستان میپردازد. البته چپگرایی آبراهامیان از نوع ارتدوكس، حزبی و دولتی نیست بلكه چپی آكادمیك است كه آن را میتوان ذیل عنوان نوماركسیسم طبقهبندی كرد. همچنین آبراهامیان از میان نوماركسیسمهای گوناگون یعنی چپ ساختارگرا(اندرسون) و چپ عاملگرا(تامپسون) بیشتر به گونه دوم گرایش دارد، یعنی با رویكردی تامپسونی طبقه را به عنوان یك قالب از پیش تعیین شده، نمیبیند بلكه طبقه را یك رخداد و فرآیندی میداند كه انسانها در ساختنش با هم شریك هستند.
ای. پی. تامپسون در اثر سترگش «تكوین طبقه كارگر در انگلستان» با همین رویكرد به طبقه میپردازد. یعنی طبقه كارگر انگلستان در فرآیندی تاریخی توسط خود كارگران بر اساس تجربه زیستهشان و شیوه تولیدی كه در قرن هجدهم در حال تكوین بود، ساخته میشود.
از سوی دیگر آبراهامیان همچون تامپسون میكوشد تاریخ مردم بنویسد. البته در كار آبراهامیان رگههایی از تاریخ از بالا نیز مشهود است. تاریخ از بالا دولتمحور است برخلاف تاریخ از پایین كه بنیاد تحولات تاریخی را مردم میداند. به نظر من آبراهامیان در ایران بین دو انقلاب تاریخ مردم را مینویسد. شاید به این دلیل كه این كتاب در آغاز بنا بود، اثری راجع به حزب توده باشد. گروهی كه نخستین حزب واقعی تودهای در تاریخ ایران است. حزب توده اولا سازمانهای منظم و هماهنگ ثانیا اعضا و هواداران كثیر و منسجم و همراه داشت تا جایی كه تظاهرات 100 هزار نفری برگزار كرد. در دهه 1320 تا پیش از ظهور نهضت ملی و قیام دكتر محمد مصدق، حزب توده میاندار اصلی سیاست اجتماعی و خیابانی ایران بود. آبراهامیان با تاكید بر حزب توده به بررسی نیروهای اجتماعی ایران پرداخت. او در كتاب «ایران بین دو انقلاب» میگوید، تحولات دولت متاثر از تحولات اجتماعی است و سازمانهای سیاسی و نظام قدرت تابعی از جنگ نیروهای اجتماعی در پایین است. به عبارت دیگر در این كتاب جامعه و پویایی و كشمكش نیروهای اجتماعی، سازمانهای سیاسی را شكل میدهد و بر سیاست اثر میگذرد.
اما آبراهامیان در كتاب «تاریخ ایران مدرن چنانكه خودش میگوید از آنجا كه موتور همه تغییرها و دگرگونیهای مهم در جامعه ایران دولت است به دولت میپردازد. اینجا اگر رابطه عاملیت و ساختار را ثابت در نظر بگیریم با یك تناقض مواجه میشویم. زیرا در رویكرد تاریخ مردم و تاریخ از پایین در تحلیل نهایی تاریخ را انسان و مردم میسازند. اما اگر رابطه عاملیت و ساختار را پویا در نظر بگیریم و آن را مجموعهای از ضریبها با قدر مطلق معین ندانیم، تناقض حل میشود. به عبارت دیگر سهم مشاركت ساختار و عاملیت در دورههای مختلف تابعی از موقعیت تاریخی است. در نتیجه گاه ساختارها چنان متصلب است كه عاملیتها را زمینگیر میكند و بالعكس در انقلابها شاهد دگرگونی ساختارها توسط عاملیتهای انسانی هستیم.
آبراهامیان به عنوان یك مورخ به پیچیدگیهای جامعه ایران آشناست. یكی از پیچیدگیها این است كه در ایران به علل تاریخی ما با پدیده تنوع(در كنار تحول) مواجه هستیم و این تنوع سبب شده، شكافهای افقی در دورههای مختلف تحت تاثیر شكافهای عمومی قرار بگیرد و مانع از تكوین واحدهای طبقاتی تمام عیار و كاملی بشود كه جنگ طبقاتی را در تاریخ ایران به صحنه بیاورد. در تاریخ ایران شكافهای عمودی خنثی كننده شكافهای افقی است. به عنوان مثال شكاف مذهبی در جامعه ما یكی از پدیدههای گسترده پیچیده است كه روزبهروز نیز بیشتر شده است. در دوره قاجاری این شكافها به قدری زیاد بود كه حتی در هویت شیعی نیز باز شكافهای عمودی پدید آمد، مثل شكاف شیخی- ظاهری یا شكاف اصولی- اخباری و... شهرهای ما و مناسك و مناسبات در آن تحت تاثیر این شكافها بود. این شكافهای فرقهای باعث میشد كه همبستگیهای اجتماعی از میان برود. در كنار آن باید از شكافهای عمودی دیگری چون شكافهای قومی و قبیلهای نیز یاد كرد. وجود این شكافهای عمودی مانع از شكلگیری طبقات مستقل و قدرتمند و فعال شدن شكافهای افقی طبقاتی به ویژه در مناطق قبیلهای و قومی بود. شاید آخرین جنبش دهقانی مهم در ایران جنبش بابك باشد. از قرن سوم هجری به بعد ما در ایران جنبشهای دهقانی و روستایی نیرومندی نمیبینیم. عمده جنبشهایی كه از قرن سوم و چهارم هجری تا به امروز داریم، خاستگاهی شهری دارد. زیرا شهر پدیدههایی رخ میدهد كه شكلگیری هویتها و تقسیمبندیهای طبقاتی را ممكن میكند. یكی از نكات مثبت آثار آبراهامیان این است كه در كنار شكافهای طبقاتی به شكافهای قومی نیز توجه كرده و میكوشد روندهای اجتماعی و ناكامیهای طبقاتی را توضیح بدهد. برای مثال آبراهامیان در بررسی غائله آذربایجان به خوبی نشان میدهد كه اختلاف حزب توده و فرقه آذربایجان با وجود اشتراك منافع طبقاتی از شكافهای قومی برمیآید. البته به نظر من در تاریخ ایران پیشامدرن تنها شكاف قومی نیست كه روی شكاف طبقاتی سایه میاندازد و گاهی شكاف مذهبی مهمتر از شكاف قومی است تا جایی كه گاه مذهب یك قوم را نیز چند پاره میكند.
آبراهامیان و جنبشهای دهقانی / مصطفی عبدی
یرواند آبراهامیان در توصیف جامعه ایران آن را متنوع میخواند. او 3 تنوع را تاثیرگذار میداند: 1- شكاف مذهبی؛ 2- شكاف بین سبكهای زندگی مختلف(ایلات و عشایر و یكجانشینان شهری و روستایی و...)؛ 3- شكاف ناشی از تفاوت زبانی. برای بررسی این جامعه با این تنوع دو پارادایم اصلی را میتوان در نظر گرفت: نخست پارادایمی كه مفهوم دولت و قدرت تامه آن را دنبال میكند و بر استبداد شرقی و جامعه آبسالار تاكید میكند و مهمترین چهره آن نیست ویتفوگل است؛ دوم پارادایمی كه اجتماعات پراكنده را مطرح میكند. دو چهره مهم این رویكرد یكی احمد اشرف و دیگری یرواند آبراهامیان است. البته نگاه اشرف فراتر از این پارادایم است.
یرواند آبراهامیان با در نظر داشتن تنوعهای مذكور، مهمترین مفروضه پارادایم اول یعنی قدرت تام استبداد شرقی را زیر سوال میبرد. البته چنین نیست كه آبراهامیان كلا وجود استبداد در تاریخ را رد كند و با استناد و ارجاع نشان میدهد كه چگونه دولت قاجار كه دولتی ضعیف بود، خود را حفظ كرد. البته برخی پژوهشگران دیگر مثل دكتر عبداللهیان مفروضه مذكور را مورد نقد قرار دادهاند.
آثار نخستین آبراهامیان بیشتر به این پارادایم دوم نزدیك است و آثار بعدی او رنگ و بوی تاریخنگاری دارد، اگرچه در آنها نیز به طور ضمنی این رویكردها وجود دارد. آبراهامیان با اتخاذ این پایگاه پارادایمی به یكی از مهمترین سازوكارهای تغییر ساختارهای اجتماعی یعنی جنبشها توجه میكند. او خصوصا به جنبشهای اجتماعی در جوامع پیشاسرمایهداری مثلا به جنبشهای دهقانی توجه دارد. او در مقالهای در كتاب مقالاتی در جامعهشناسی سیاسی ایران(ترجمه سهیلا ترابیفارسانی) مفهوم جنبشهای دهقانی را با وجود اهمیتش در جامعهشناسی تاریخی ایران غایب میداند. او به پاسخ این پرسش میپردازد كه چرا سازوكار جنبشهای دهقانی نتوانسته مسیری برای تحول و پویایی ساختارهای اجتماعی ایجاد كند؟ چرا در ایران معاصر ما شاهد هیچ شورش بزرگ دهقانی نبودیم؟ چرا اعتراضهای گاه به گاه به جنبشهای گسترده بدل نشد؟ چرا رادیكالهای شهری در دامن زدن به آتش انقلابهای روستایی شكست خوردند؟ چرا دهقانان به جای ستیزهجویی متكی به نفس و انقلابی، قدری مسلك، منفعل و محافظهكار هستند؟
آبراهامیان برای پاسخ به این پرسشها، مفروضاتی را بر اساس مهمترین آثار منتشر شده در حوزه جنبشهای دهقانی عرضه میكند، یعنی آثار كسانی چون اریك وولف، علوی، برینگتون، جفری پیج و... او در نهایت 3 ویژگی عمده را برای جنبشهای دهقانی شناسایی میكند: 1- دهقانان متوسط ناراضی؛ 2- اقتصاد مبتنی بر بازار متزلزل؛ 3- دولت مركزی ضعیف.
او سپس این 3 مولفه را در تاریخ ایران میآزماید و نهضت جنگل را از معدود جنبشهای دهقانی در تاریخ میخواند. اما چرا در شمال ایران جنبش دهقانی شكل میگیرد اما در سایر نقاط این كشور چنین نمیشود؟ آبراهامیان به تاثیر ضمنی مفهوم جامعه متنوع اشاره میكند. از دید آبراهامیان در مناطق مختلف این جامعه، امكانات متنوعی را برای ظهور و بروز پدیده جنبش دهقانی پدید میآورند. او پس از بررسیهای مختلف به این نتیجه میرسد كه علت شكل نگرفتن جنبشهای دهقانی به اقلیم ایران بازمیگردد. بارندگی كم نظام آبیاری پرهزینه را میطلبد و در نتیجه دهقانان به دلیل تسلط سیستم آبیاری از بازار زمین خارج میشوند. دیگر اینكه در تاریخ ایران اهمیت اجتماعی زمینداری مخاطرهآمیز بوده و در واقع احتمال ریسك سرمایهگذاری در آن از حوزههای دیگر بالاتر بوده است. سومین دلیل قانون در ارث در ایران اسلامی است. علت چهارم این بود كه تعداد اندكی از دهقانان متوسط كه توانستند به دهقانان ثروتمند بدل شوند، زمینداری را رها كرده و به كارهای دیگری پرداختند. به عبارت دیگر از دید آبراهامیان یكی از عناصر عمده جنبشهای دهقانی، وجود دهقانان متوسط ناراضی است. اما دلایل بالا سبب شده این عنصر در اكثر مناطق ایران غایب باشد. یعنی اگرچه در دورههای مختلف تاریخ ایران دولت ضعیف هست اما دو ویژگی اولیه خصوصا دهقانان ناراضی حضور ندارند.
ویژگی مهم این مقاله روشمندی و نظم و انتظام آن است. اهمیت این انتظام و روشمندی آن است كه میتوان به آن نقد كرد. آبراهامیان در رجوع مورد بررسی یك الگوی نظری مشخصی از نظریههای پیشین استخراج میكند و با آن به سراغ واقعیت اجتماعی میرود، اگرچه از واقعیت اجتماعی غافل نیست. سپس شاخصهای عملی این نظریه را استخراج میكند. ضمن آنكه پایگاه پارادایمی خود یعنی رویكرد نوماركسیستی را حفظ میكند و از این منظر به تحلیل تاریخ ایران میپردازد. به نظر من یكی از مهمترین نقدهایی كه میتوان بر او وارد كرد، این است كه الگو و دستگاه مفهومی پیشاتجربی كه برگرفته یا برساخته شده از چارچوبهای نظری دیگری است را مبنا قرار میدهد. یعنی نظریههای دیگر را مطالعه میكند و از آنها عناصر مختلف جنبشهای دهقانی را میسازد و آنها را رویاروی تاریخ معاصر ایران قرار میدهد. نقد عمده به او این است كه این الگوی برساخته شده از نظریههایی اخذ شده كه درباره شرایطی متفاوت با ایران ارایه شدهاند.
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید