درباره روزگار ومیراث و احوال ناصر بخارایی / شریف مراد اسرافیل نیا

1397/12/6 ۱۰:۱۸

درباره روزگار ومیراث و احوال ناصر بخارایی / شریف مراد اسرافیل نیا

درباره روزگار ومیراث و احوال ناصر بخارایی شاعر غزلسرای ادبیات تاجیک در تاریخ ادبیات فارسی قرن XIV میلادی (۸ هجری) با ظهور شاعرانی مانند خواجوی کرمانی، سلمان ساوجی، حافظ شیرازی، کمال خجندی، عبید زاکانی، عماد فقیه و چند تن دیگر دوران رونق غزلسرایی محسوب می‌شود؛ هر یکی از این شعرا در تحوّل و سیر تطول غزل پارسی سهم بسزا دارند.

 

درباره روزگار ومیراث و احوال ناصر بخارایی شاعر غزلسرای ادبیات تاجیک

در تاریخ ادبیات فارسی قرن XIV میلادی (۸ هجری) با ظهور شاعرانی مانند خواجوی کرمانی، سلمان ساوجی، حافظ شیرازی، کمال خجندی، عبید زاکانی، عماد فقیه و چند تن دیگر دوران رونق غزلسرایی محسوب می‌شود؛ هر یکی از این شعرا در تحوّل و سیر تطول غزل پارسی سهم بسزا دارند.

 

در ردیف این شاعران، نام شاعر عارف این عهد، درویش ناصر بخارایی می‌ایستد که متأسفانه پیرامون روزگار و آثار و مقام او در تاریخ ادبیات فارسی، تدقیقات سودمندی روی کار نیامده است. حال آن که خدمتش در رونق غزل، نه کمتر از شعرای فوق‌الذکر است و بزرگترین شاعر این عهد،یعنی خواجه حافظ، متأثّر از شعر او بوده است. سببِ از نظرها دور ماندن ناصر بخارایی، به پندار ما، همانا کمیاب و نادر بودن نسخه‌های دیوان وی و آماده نشدن متن کامل اشعار اوست.

 

درویش ناصر، یکی از شاعران غزلسرای طراز اوّل ادبیات تاجیکی است. اسم او در تذکره‌ و دیگر سرچشمه‌های ادبی و تاریخی، مانند «تذکرةالشّعراء» دولتشاه سمرقندی، «بهارستان» مولانا عبدالرحمان جامی و بسیاری ازتذکره‌های مهم فارسی آمده است و همچنین خاورشناسان اروپایی مانند: یان ریپکا در «تاریخ ادبیات فارسی-تاجیکی»، هرمان اته، ریو و بلوشه در فهرست‌های خود، از او یاد کرده‌اند.

 

امّا نخستین تدقیقات نسبتاً جدّی در مورد این شاعر نیکوخیال به قلم پرویز ناتل خانلری با عنوان «آشنایان حافظ – ناصر بخارایی» تعلق دارد.هرچند که هدف دکتر خانلری، مطلب دیگری بوده، امّا از آنجا که ناصر به همگان آشنا نبود، تکیه به اخبار بعضی از سرچشمه‌ها و ایجادات شاعر تا اندازه‌ای دایر به روزگار و آثار، سبک سخن و شیوۀ شاعری او سخن کرده است و بعداً همسخنی او را با حافظ نشان می‌دهد.

 

بعدها شاعر شهیر، مهدی اخوان ثالث، متخلّص به «امید»، عزم تدوین دیوان ناصر را داشته، ولی به سببی از این کار دست می‌کشد. سپس مرحوم دکتر مهدی درخشان، دیوان اشعار ناصر را تصحیح و در سال ۱۳۵۳ توسط بنیاد نیکوکاری نوریانی به نشر می رساند. مرجع کار درخشان را نسخه‌های دیوان شاعر و بیاض و جنگ‌های کتابخانه‌های ایران تشکیل داده است. نسخه‌های دیوان ناصر که در اتحاد جماهیر شوروی سابق و دیگر کشورها، از جمله در کتابخانه‌های لنینگراد، دوشنبه، باکو و تاشکند موجودند؛مورد استفادۀ محقّق قرار نگرفته‌اند.

 

هرچند دکتر مهدی درخشان این دیوان ترتیب دادۀ خود را «دیوان جامع» نامیده، ولی بسیاری از ابیات و غزل‌های شاعر از آن بیرون مانده است. از جمله مثنوی «هدایتنامه» و برخی غزلیات آن ناکامل و چند غزل نیز که به مال ناصر بودن آن شبهه‌ای نیست، به این دیوان داخل نگردیده است. سبب این حالت، بی‌خبر بودن ایشان از نسخه‌های خطی مکمّل فوق الذکر از دیوان شاعر بوده است.

 

در تاجیکستان، نخستین محقّقی که به ناصر توجّه نموده است، استاد عینی می‌باشد. استاد عینی سال ۱۹۲۶ در «نمونۀ ادبیات تاجیک» با تکیه به اخبار تذکره دولتشاه سمرقندی دایر به ناصر معلومات کوتاهی داده، یک قصیده و دو غزل او را به طریق نمونه می‌آورد. در تاجیکستان به سال ۱۹۹۶ مرحوم امیربیک حبیبوف در اساس دیوان ترتیب داده مهدی درخشان «منتخبات» اشعار ناصر را به طبع رساند، که تنها قسمتی از غزلهای او را فرا می‌گیرد (НосириБухорої،۱۹۹۶).

 

این کتاب نخستین مجموعۀ نسبتاً کلان شاعر است که او را به خوانندگان تاجیک معرفی می‌کند. شادروان حبیبوف در مورد ترجمه حال شاعر همان شیوه کار مرحوم درخشان را دنباله کرده، گفته‌های او را تکرار نموده است. ولی در انتخاب غزلهای شاعر به دیوان ترتیب داده دکتر درخشان قناعت نکرده، آن را با دیوان نسخه دستنویس رقم ۸۸۴ ذخیره دستخط‌های فرهنگستان علوم تاجیکستان در مقایسه می‌بیند.

 

این عمل به مرتّب امکان داده که ابیات تازه شاعر را پیدا کند، ولی در برگردانی اش به الفبای سریلیک که رد تاجیکستان رسمیت دارد، اشتباهات زیادی راه داده است. در ازبکستان، اوّلین کسی که درباره ناصر بخاریی معلومات می‌دهد، عصمت‌الله عبدالله‌یوف می‌باشد. در سال ۱۹۵۶ شخصی از نمنگان با نام عبدالواحد سمتوف، یک نسخه دیوان ناصر بخارایی را به دانشمند شناخته شده ازبکستان، عصمت الله عبدالله ‌یوف پیشنهاد می‌کند. این نسخه شامل ۴۶۰ غزل است که یکی از نسخه‌های مکمّل دیوان‌های شاعر به شمار می‌رود.عبدالله‌یوف در خصوص ناصر بخارایی و این نسخۀ دیوان او چند مقاله نوشته و ضرورت تحقیق روزگار و آثار شاعر را به میان می‌گذارد.(دانشنامه شوروی-ازبیک ساویتАбдуллоев,۱۹۷۶)

 

بررسی منابع و مقالات موجود نشان داد که روزگار و آثار ناصر بخارایی، به طور جدّی مورد تحقیق قرار نگرفته و مقام او در رشد ادبیات فارسی تعیین نشده است. اغلب محقّقان محدود به سرچشمه‌های دسترس‌شان شدند و حتّی به معلوماتی که در دیوان شاعر، دایر به روزگارش اشارات کرده است، دقّت ندادند. در هیچ کدام از این کارهای قید شده روزگار آثار ناصر به طورعلمی و همه‌جانبه تحقیق نشده است.

 

با نظرداشت ملاحظات بیان گشته، نگارنده این سطور رساله ای جامع را تدارک دیده که برای بار نخست در موضوع روزگار و آثار این شاعر عارف ناصر بخارایی از موقع همه‌طرفه مورد تحقیق جدّی علمی قرار می‌یابد. عنوان این کتاب که قبلاً به زبان روسی نیز ترجمه و به سال ۲۰۱۶ در مسکو به چاپ رسیده است،«ناصر بخارایی و تکامل غزل در قرن چهاردهم میلادی» می باشد (НосирБухараиISBN 978-3-659-60393-8).

 

از آنجا که کتاب مذکور را به الفبای نیاکان (فارسی) بازگردان کرده ام؛ به توصیه و همت سعید کافی انارکی که خود مشغول تهیه تصحیحی تازه و جامع از دیوان‌های تازه یافته و کهن ناصر بخارایی است، این رساله در ایران به زودی به چاپ خواهد رسید.

 

ناصر بخارایی کیست؟

واما ناصر بخارایی کیست؟ دولتشاه سمرقندی در تذکره خود هنگام «ذکر مقبول حضرت باری درویش ناصر بخاری» می‌نویسد: «مرد فاضل و درویش بوده و شعر او خالی از حالی نیست. و بوی فقر از سخنان او به دل می‌رسد. همواره سیاحت کردی و در خرقۀ درویشان بودی و طاقیۀ نمدی و قبای کتانی داشتی و دگر از دنیاوی هیچ چیز همراه او نبود. حکایت کنند که درویش ناصر به وقت عزیمت بیت‌الله چون به دارالسّلام بغداد رسید، آوازۀ ‌خواجه ‌سلمان شنیده بود، خواست، تا او را دریابد.

 

روزی دید که ‌خواجه ‌سلمان در قلعه بغداد آب دجله را که به هنگام بهار به طریق سیل طغیان کرده بود، تفرج می‌کند و جمعی مستعدان با او همراهند. ناصر با ‌خواجه ‌سلمان سلام کرد. سلمان پرسید که چه کسی؟گفت مرد غریب و شاعرم.‌خواجه ‌سلمان او را امتحان کرد و فرمود: دجله را امسال رفتاری عجب مستانه است. ناصر گفت: پای در زنجیر، کف بر لب، مگر دیوانه است؟ خواجه ‌سلمان بر لطافت طبع ناصر آفرین کرد و او را در کنار گرفت و نام او پرسید. و شهرت درویش ناصر شنیده بود و چند گاه با هم مصاحب بودند. و ناصر را در حق سلمان اعتقاد عظیم است و خود را شاگرد سلمان می‌داند.»

 

طغیان آب دجله را اکثر تاریخ‌نگاران سال ۷۷۶ هجری قمری ذکر کرده‌اند. مثلاً خواندمیر در «حبیب السیر» می‌نویسد: « در سنۀ ست و سبعین و سبع مایه آب دجله طغیان نموده، عمارات عالیات بغداد منهدم شد و قریب چهل هزار کس در زیر دیوار مانده وفات یافتند. ‌خواجه ‌ناصر بخاری در این واقعه گوید:

دجله را امسال رفتاری عجب مستانه بود

پای در زنجیر، کف به لب مگر دیوانه بود؟

 

و هم ‌خواجه ‌سرور از الم ویرانی داروسّلام رنجور گشته غریق بهر فنا شد. و حکومت عراق عرب تعلق به امیر وجه‌الدّین اسماعیل ولد امیر ذَکریای وزیر گرفت.» (خواندمیر،۱۳۶۲،ص. ۲۴۲)

 

دولتشاه سمرقندی و به پیروی از او اکثر تذکره‌‌نگاران، ردیف غزل در این واقعه را «است» می‌‌آورند، امّا خواند میر «بود» می‌آورد، که با متن دیوان ناصر مطابقت می‌کند و اخبار داده‌اش نیز به حقیقت نزدیک است.

 

از دلایل در بالا آورده شده، برمی‌آید که ناصر قبل از سال ۷۷۶ به بغداد آمده و شاید به واسطۀ سلمان ساوجی به دربار سلطان اویس راه یافته باشد. سال ۷۷۶ شاعر واقعاً در بغداد بوده است و این سفر او لااقل بار دوم بعد از زیارت حج صورت گرفته است. حکایت دولتشاه در مورد مواجهۀ نخستین ناصر نیز با سلمان در لب دجله هنگام طغیان آب به حقیقت راست نمی‌آید.

 

ذبیح‌الله صفا نیز به حقیقت این حکایت دولتشاه شبهه نموده می‌نویسد: «شاید این حکایت مجعول از آنجا ناشی شده باشد، که سلمان در معرفی ناصر به دربار ایلکانیان بغداد مؤثر بوده است، وگرنه از حیث ساختمان حکایت میان آن و حکایتی، که در بارۀ ملاقات سلمان و عبید زاکانی آورده‌اند، تفاوت بزرگ نیست. و گذشتگان ما از جعل این گونه داستانها در بارۀ مشاهیر چندان ابا و امتناع نداشته‌اند.» (صفا،۱۳۸۲،ص. ۹۹۶)

 

همین شباهت این دو ملاقات، یعنی ملاقات سلمان با ناصر و سلمان با عبید ادوارد برون را به آن آورده است، که این دو حکایت را با هم آمیخته و به عبید زاکانی نسبت دهد و از ناصر یادی هم ناورد. (ادوارد برون،۱۳۲۷،ص. ۳۰۱)

 

در مورد سال وفات شاعر، اکثر تذکره‌‌نگاران و مورخان خاموشی گزیده‌اند. تنها چند تن از ایشان به این مساله رو آورده باشند هم، آن سنه‌ای را ذکر کرده‌اند که به حقیقت راست نمی‌آید. میرزا محمد صدیق ابن‌محمّدصالح در کتاب خود هنگام شرح واقعۀ سال ۷۷۳ می‌نویسد: «ناصر بخاری و عماد فقیه کرمانی درگذشتند». پرویز ناتل خانلری می‌نویسد که «تاریخ مرگ او شاید ده پانزده سال پیش از مرگ حافظ بوده است.»

 

امّا چنان که از بررسی شرح حال ناصر به ما معلوم گردید، شاعر بنا به تأکید خود در دیوان اشعارش سال ۷۸۲ هجری عزم سفر حجاز کرده است.مطربا بر سر راهیم به آهنگ حجازردل عشّاق حزین را به نوایی بنوازرسال بر هفتصد و هشتاد و دو از هجرت بودرکین مبارک به سر آمد به طریق ایجاز٫ صرف نظر از

 

تردید‌های نه چندان محکمی که برخی در صحت سنه ذکر شده در بیت اخیر کرده اند، روشن است که تا سال ۷۸۲ در زنده بودن ناصر جای هیچ شکی نیست و آن سنوات ذکرنموده تذکره‌نویسان و دانشمندان که سالهای ۷۷۲ الی ۷۷۹ را سال وفات شاعر دانسته‌اند، از اعتبار ساقط می‌شود.

 

میراث ادبی ناصر بخارایی

درویش ناصر بخارایی در دوام حیات خود بیش از شصت سال به سرودن اشعار غنایی پرداخته و از خود دیوانی میراث گذاشته است که مشتمل بر قصاید، غزلیات، رباعیات، ترکیب‌بندها، ترجیعات، مخمّس و مسمّط، مقطّعات، مفردات و مثنوی می باشد. نسخه‌های خطّی دیوان او در کتابخانه‌های ایران، ترکیه، روسیه، تاجیکستان، آذربایجان، عربستان و ازبکستان به نظر رسید.

 

شاید در کتابخانۀ ممالک دگر، از جمله هندوستان وجود داشته باشد ونسخه‌های خطی دیوان ناصر خیلی کمیافت و نادر است.امّا نکته مسلّم در باره او این است که ناصر بخارایی پیش از همه، شاعری غزل سرا است؛ زیرا قسمت بیشتر اشعار او را غزل تشکیل می‌دهد. اکثر مؤلفان آکادمیک و محقّقانی که به اشعار او نظر داشته‌اند به این نکته اذعان کرده اند. نصرت‌الله کاسمی می‌گوید: «ناصر را باید شاعر غزلسرا دانست، زیرا از ۸۵۰۰ بیت شعری، که از او باق مانده و به ما رسیده، بیش از نیمی یعنی در حدود ۴۵۸۶ بیت به شیوۀ غزل است.» (کاسمی،دیباچه،۱۴ )

 

در دیوان ناصر بخارایی، ۷۴ قصیده وجود دارد و تعداد ابیات قصاید او عبارت از ۲۴۵۵ بیت می باشد. غزلیات ناصر دارای موضوعات مختلف اند، ولی مایه و محتوای آن را عشق و عرفان تشکیل می‌دهند. در اشعار ناصر، اصلاً از دو عشق سخن می‌رود؛ عشق حقیقی یاعرفانی و عشق مجازی یا انسانی ولی توجّه او بیشتر به عشق حقیقی است وعشق انسانی برای ناصر گاهی نردبانی است برای عبور به عشق حقیقی و گاهی وسیله‌ای است برای بیان عشق الهی.

در نقش بتان نشان توان یافت

از صورت بی‌نشان نقّاش

 

ناصر بر آن است که کمالات روحی و معنوی انسان، تنها در پرتو عشق به وجود می‌آید. یعنی عشق عالی‌ترین وسیلۀ تحوّل و تکامل روح انسان است. محض به طفیل عشق است که انسان اشرف مخلوقات گردید و بر عالم ملکوت و فرشتگان برتری یافت. این عشق ریشه در ازل دارد و با عقل سازگار نیست.

مطرب بنمای راه عشاق

ما پرده عشق را نوازیم

عشق آینه‌ای است لایزالی

از رنگ و وجود غیر خالی

 

در مورد قصاید ناصر، چند نفر از دانشمندان اظهار نظر کرده‌اند، امّا کسی از ایشان کوشش ننموده که آن را مورد تحلیل قرار دهد. نصرت‌الله کاسمی می‌نویسد: «ناصر در انواع و اقسام شعر، از قصیده و غزل و قطعه و مثنوی و ترجیع‌بند و دوبیتی و مفردات پایه‌ای بلند و مایه‌ای قوی دارد. در سبک شاعری و اسلوب سخنوری نه مبتکر صرف است و نه مقلّد محض و میان این دو حال برای خود «حالی» پیدا کرده است. در قصیده به شاعران نامدار قصیده‌سرا چون عنصری و انوری و عسجدی و سنایی و خاقانی و فاریابی و معزّی نظر دارد.» (کاسمی،دیباچه،ص۱۲)

 

ذبیح‌الله صفا در مورد قصاید ناصر، بیشتر نظری نزدیک به حقیقت می‌دهد: «ناصر در قصیده و غزل هر دو استاد بود و قصیده را به شیوه گویندگان پایانی قرن ششم و آغاز قرن هفتم خوب می‌سرود. در اشعار خویش تمایل خاص به تحقیق و حکمت و وعظ داشت. قصایدش استادانه و قوی و غزل‌هایش نماینده عواطف و احساسات اوست، به همین سبب بسیار روان و لطیف و مؤثر است.» (صفا،۱۳۸۲،ص ۹۹۸)

 

کاربرد صنعت‌های لفظی و معنوی در قصاید ناصر تا به درجه‌ای است که نظیرش در قصیده‌های شاعران پیشین به ندرت به نظر می‌رسد. استحکام سخن و بیان مطالب در پردۀ ابهامات روان و شیرین و دلچسپ که سبک هندی را به خاطر می‌آورد، از خصوصیت‌های مهم قصاید ناصرند. در غالب قصاید مدحی ناصر، گهگاه ابیاتی را می‌توان دریافت که شاعر اندیشه‌های عرفانی خود را بیان کرده است.

 

چنانی که از بررسی موضوعات قصاید ناصر برمی‌آید، از نصف زیاد قصیده‌های او به شاهان و امیران و صدر و وزیران بخشیده شده است. ناصر در جمع ۳۳ قصیده در مدح شاهان و امیران و وزرا دارد. خود این تعداد گواه آن است که شاعر مدّت خیلی کوتاهی به دربار حکّام رابطه داشته است. ناصر به هیچ وجه شاعری را چون دیگر شعرای درباری، اسباب کسب معاش نکرده و اگر مدحی گفته است، آن هم سببی داشته و مدح او از لحاظ معنی از مدح دگران فرق دارد.

 

شاعر علاوه بر ترکیبات، ترجیعات، قطعات و مسمط و رباعی‌های بسیار فصیح، یک مثنوی بلیغ به نام «هدایتنامه» دارد که آن را در پیروی «بوستان» شیخ اجل سعدی، در بحر متقارب مثمّن محذوف (یا مقصور) ایجاد نموده است. این مثنوی در دیوان ترتیب داده شده مرحوم مهدی درخشان از ۵۸۳ بیت عبارت است امّا این متن کامل مثنوی نبوده و در پایان نسخۀ شماره۶۳۲ ذخیرۀ دستنویس‌های آثار خطّی انستیتوی شرق‌شناسی فرهنگستان علوم جمهوری تاجیکستان ابیاتی هست که در این «تصحیح دکتردرخشان» موجود نیست.

 

آزادگی ناصر واعتراض علیه بی‌عدالتی‌ها

حسّاسیّت طبع هنرمندی مانند ناصر بخارایی در برابر بی‌عدالتی‌ها، جبر و ظلم، آشوب زمانه، درک ارباب بی مروت دهر، خواری اهل هنر و بالاخره بی‌اعتباری دنیا و نا امنی کار و بار جهان هم در پرتو اندیشه‌های عارفانه‌اش بیان یافته است و هم ناوابسته به آن به صفت یک شاعر دردآشنا و یک انسان بافرهنگ در شخصیت او تجلّی دارد.

 

به سخن دگر، واقعیتی که شاعر از آن سخن می‌گوید، تنها محدود به وقایع بیرونی نیست بلکه حقایق مشکوفۀ ذهنی او است که آن را می‌توان به تعبیر استاد بهاءالدین خرمشاهی «موجودات فرهنگی» نام نهاد. چنانچه حساسیت طبع او در برابر بی‌اعتباری دنیا به هر دو جهان تسری یافته و هم جهان کیهانی و هم جهان خردتر، یعنی محیط زندگی‌اش در اشعارش خیلی پراحساس تصویر یافته است. ناصر به صفت یک انسان با فضل و هنر و دوراندیش به این واقعیّت‌ها واکنش نشان می‌دهد. این واکنش ناصر هم به صفت اعتراض است. اعتراضاتی در برابر ناسازگاری‌های زمان که در عین حال با وقوف به ناتوانی در برابر قضا و قدر و مشیّت الهی با خشوع و خضوع به آن تسلیم می شود.

 

ناصر امّا در زمرۀ آزادگان است و گاهی واکنش‌های او در مقابل جهان و کار جهان، آهنگ هیجانگاری عارفانه را به خود می‌گیرد و در بسیاری از امور از جمله معرفت انسانی تردید می کند. هیجانگاری، عقل و علم او را به قناعت پیشگی و انزوا می‌کشد و پناه به عشق و عرفان می‌برد. از نگاه ظاهری گاهی به می و مطرب پناه می‌برد و فرصت کوتاه عمر را در این مقام غنیمت می‌شمارد. این پناهندگی او را قلّاش و قلندر، رند ملامت پیشه و لاابالی جلوه می‌دهد که رضا به قضا و قدر داده است.

 

اما این رند آزاده گاهی وضع موجود را نمی پذیرد و آن را مورد تنقید قرار می‌دهد. در این انتقاد او نه تنها وضعیّت سیاسی زمان یعنی تنقید حاکمان، بلکه وضع اجتماعی و فرهنگی را نیز هدف خرده بینی قرار داده. بر این اساس، تنقید روحانیان و اهل علم و عمل چون صوفیان و زاهدان، قضات و فقیهان و دگر شریعتمداران و همچنین شاعران حسود و ادیبان بی‌فضل نیز مورد توجّه ناصر بوده است و اینان نیز از نیش نقد شجاعانه و عینی او کنار نمانده‌اند.

 

ناصر اما همیشه از همه این ناسازگاری‌های زمانه، پناه به خداوند می‌برد و به عنایت او توکل و اعتقاد می‌کند و راه نجات را در عشق، بی‌خودی و مستی می‌بیند. همه اینها وابسته به سلوک فردی و هنری اوست و در زندگی ناصر قابل شناسایی است.ناصر را پیش از همه غم زمانه در رنج می‌دارد. آشوب زمانه این جوینده راه حق را در هر مورد دنبالگیر است و مانع سفر او می‌گردد:

هزار گونه غمست از زمانه بر دل من

که شرح هر یک تطویل دارد و اطناب

 

آشوب زمانه، اهل هنر را خوار و زار کرده و بی‌هنران را جاه و منصب داده. شاعر از بی‌قدری اهل فضل و هنر رنج می‌برد و گاهی همه بدبختیهای خود را از فضل و هنر خود می‌بیند و از آن بیزاری می‌جوید:

بازار فضل دیده و بیزار گشته‌ام

زان ساعتی که من به هنر کردم انتساب

چون فضل شد فضول و هنر عیب، لاجرم

قدری نماند فضل و هنر را به هیچ باب

 

شاعر آوارۀ ما ممالک زیادی را دیده و با اشخاص بسیاری نشین و خیز کرده است، امّا در هیچ کشوری و شهری هنرمند راستین را کامیاب ندیده است:

 

من شرق تا به غرب جهان آزموده‌ام

از فضل نیست هیچ هنرمند کامیاب

 

ناصر حتّی از شاعری نیز عار کرده، زیرا شعر و شاعری به طفیل شاعران طمعکار خوار و زبون گشته است:

شعار شعر چو چندان لباس فاخر نیست

مرا ز نسبت اشعار عار می‌آید

 

این سالک راه حق از تنگدستی چنان به جان آمده، که حتّی گاهی دینار را حجاب بین خود و جانان می‌داند:

دینار شد حجاب ره ما اگر نه یار

دیدار می‌نماید هر لحظه بی حجاب

 

ناصر می گوید:« در این زمانه، صاحب‌دلی در عالم نیست که از بخت در شکایت و از چرخ در عتاب نباشد» و به خلاصه می‌آید که گویا مادر گیتی به جای شیر به او شربت خشخاش داده است:

امروز نیست در همه عالم دلی که نیست

از بخت در شکایت و با چرخ در عتاب

گوئی که داد مادر گیتی به بخت من

بر جای شیر شربت خشخاش بهر آب

 

در جوامعی که نادان عزیز است و اهل خرد خوار و ذلیل اند، چشم مروّت از کسی داشتن و امید وفاپروریدن خطا است و این جامه کبود فلک نیز از بهر ماتم است:

معدود شد وفا و مروت وفات یافت

وین جامه کبود فلک بهر ماتم است

نادان چو واو عمرو برون است از حساب

اهل خرد نهان شده چون حرف مدغم است

مردم زمانۀ ناصر از قلاب متقلب خرمهره

 

می خرند و جوهرشناسی نیست که ماهیّت جواهر ناب سخن ناصر را بسنجد. چند دزد لفظ و معانی که دعوی سخنوری دارند، چون بیضه و تخم درون تباه، مرغ کمال ندارند. شاعر ما عیسای وقت خویش است و به قول خودش به چندین هنر آراسته امّا فقیر و بینواست. او با سخن موزونش دلهای مُرده را شفا می‌بخشد، امّا مردمان خرطبیعت در عصر او چون گاو سامری، تنها بانگ می‌زنند و بس٫ ابیات زیر منتخبی است از قصیده‌ای که اعتراض نامه و عیب نامۀ شاعر است و در مذمّت و بی‌معرفتی زمانه دون‌پرور سروده شده است:

ملک سخن مراست، که آمد به داوری

کو را نداد همت من داد شاعری

دارم بسی جواهر و جوهرشناس نه

خرمهره می خرند کنون مردم از خری

من از هنر توانگرم و از درم فقیر

پوشیده جمله هنرم عیب بیزری

زین چند دزد لفظ معانی طلب مکن

دانی که نیست پیشۀ قلّاب زرگری

عیسی وقت خویشم و این خر طبیعتان

بانگی زنند بیهوده چون گاو سامری

 

در جای دیگر، شاعر به ضد همه این بی‌سامانی‌ها بازهم اعتراض می‌کند و شاهان را از تیر آه مظلومان که کارگر است، آگاه می‌سازد:

مپوش درع جفا و مکش سنان ستم

که تیر ناله مظلوم کارگر باشد

 

با این همه بی‌قدری در فضل و هنر و خواری فاضلان و هنرمندان در زمان بوقلمون و جهان منقلب؛ شاعر افتخار از فضل و هنر خود می‌کند که چون نیزۀ شهاب مقابل اهریمن سیرتان نگارانده شده است و چون سالک راه حق پشت پا به همه نعیم دنیوی می‌زند و رضا به نصیبۀ خدادادی می کند:

گر باده نیست می‌خورم از خون دل شراب

ور نُقل نیست ساخته‌ام از جگر کباب

گر شاهدی نباشد غم نیست زانکه هست

محبوب من کتابت و منظور من کتاب

گر مال و ملک نیست زبان چون تیغ هست

بر سروران دهر شده مالک الرقاب

بردوخت چشم پیر فلک نوک خامه‌ام

گوئی که هست خامۀ من نیزه شهاب

 

او در عین حال یک عارف وارسته است که اعتقادات او بیشتر در پرتو اندیشه‌های عرفانی‌اش بیان شده‌اند. مثلاً در مورد نماز می‌گوید:

چو سر پاک نداری سر سجود چه سود

چو دل شکسته نباشد، درست نیست نماز

 

او جایی دگر «خدمت پیر مغان» را که همان مذهب عشق است، مذهب دیرینه خود نامیده است:

خدمت پیر مغان مذهب دیرینۀ ماست

سجده در پیش بتان پیشۀ پیشینۀ ماست

 

همچنین پند و حکمت و بی‌اعتنایی به همه ناز و نعیم دنیای دو روزه در اشعار ناصر بخارایی مقام خاص دارد. شاعر، نه تنها در ابیات جداگانه بلکه وابسته با اندیشه‌های عرفانی قصیدۀ مخصوصی در این باب دارد. در تفکّر ناصر چون دگر عارفان و متکلّمان، خداوند زمین را در بالای باد و هوا نهاده است و اساس قصر بقا بر باد فناست:

ایزد اساس قصر بقا بر فنا نهاد

بنیاد خاک بر سر باد هوا نهاد

 

آدمی میرنده است و چرخ آسیای فلک ما را چون دانه گندم خرد می‌کند. این همه در نظر شاعر عارف از مشیّت خداوند و وابسته به قضا و قدر است:

ما را چو دانه خرد کند آسیای چرخ

کو معنی دقیق در این آسیا نهاد

کرد از وجود قافله سوی عدم روان

آنگه زمام جمله به دست قضا نهاد

 

از نظر ناصر، زندگی انسان در این دنیای بوقلمون خود یک بلا است و آن کسی که به کار و بار جهان التفات می‌کند، خود را قاصداً به دام این اژدها می‌‌افکند:

هر کس که از عدم بنهد پای بر وجود

خونش به گردن است که سر در بلا نهاد

هر کو به کار و بار جهان التفات کرد

خود را به قصد در دهن اژدها نهاد

 

مرد راه خدا نباید به ناز و نعیم دنیی و عقبی التفات کند و کسی که به این آب و گیاه نظر می‌کند، هیچ تفاوتی از حیوان ندارد:

مرد خدا به دنیی و عقبی نظر نکرد

حیوان بود که چشم بر آب و گیا نهاد

 

هر رنگ و بویی که این جهان دارد، راهزن انسان است و آن کس نجات می‌یابد که این دام و دانۀ رهزن را پشت پا زند. درویش ناصر که هیچ التفاتی به متاع دنیا ندارد و چون صبا سبکبال است همه را از حق می‌داند و رضا به نصیبه خداوندی داده است:

آن کس نجات یافت ز دزدان راهزن

کو رخت دل به زاویه انزوا نهاد

خیاط صنع دوخت ز چرخ و زمین قبا

مائیم همچو حشو که اندر قبا نهاد

ناصر متاع دهر نشد پای بند تو

زنجیر بر صبا نتوان از هوا نهاد

از حق بخواه دولت دنیا و آخرت

کان دید دولتی که نظر بر رضا نهاد

 

ناصر می‌گوید: درویشی که ملک قناعت را در اختیار دارد، به نام درویش است و در عمل پادشاه عالم می باشد. یعنی آن درویشی که از دنیا و تعلقات آن دست کشیده و از همه چیز خود را بی‌نیاز کرده است و همچنین آنچه را در دست دارد، بخشیده؛ او به نام درویش و نادار است امّا در حقیقت سلطانی و فرمانروایی عالم را در اختیار دارد:

درویش را که ملک قناعت مسلّم است

درویش نام دارد و سلطان عالم است

 

در خاتمه این مقاله، خاطر نشان می گردد که درویش ناصر بخارایی، از شعرای طراز اوّل ادبیات فارسی بوده، در تشکل و تحول این ادبیات علی‌الخصوص غزل عاشقانه عارفانه آن سهم بسزا دارد. او عارف وارسته و شاعر شیرین کلام است.

 

علاوه بر این، از هنرهای دیگری امثال خطّاطی بهره‌ور بوده است. از آنجا که دائم در سیر و سفر بوده، دیوان اشعارش نسبت به دیگر شعرای هم‌عصرش کمتر نسخه‌برداری شده است. ولی همان نسخه‌های دیوانش که در کتابخانه‌های ایران، ترکیه، تاجیکستان، ازبکستان، آذربایجان و روسیه و غیره محفوظ است نیز به طور جدّی آموخته نشده‌اند.

 

هر محقّقی که به آثار او توجّه نموده است، محدود به مأخذ دسترسش شده است. همچنین تاکنون اشعار پراکنده او در بیاض و جنگ‌ها و مجموعه‌های شعری پیدا شده که از نظر محقّقان کاملاً دور مانده است.

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: