1397/9/14 ۰۸:۵۹
شهر دماوند حدود ۶۰ کیلومتر با تهران فاصله دارد و یکی از قدیمیترین شهرهای ایران است و از همین روی آثار تاریخی متعددی دارد که یکی از آنها «برج شیخ شبلی» است که در میان ارتفاعات دو محلۀ قدیمی «قاضی» و «فرامه» واقع شده و از آثار قرون ۴ و ۵ هجری در دوران سلجوقی است که در سال ۱۳۵۱ به عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
گفته میشود این برج به یادبود عارف و فقیه و شاعر قرن سوم و چهارم هجری، ساخته شده که در سال ۲۴۷ به دنیا آمد و تا پایان عمر در بغداد زیست. شبلی اصالتاً خراسانی و از مردمان روستای شبلیه در اُسروشنه بود. پدرش ریاست پردهداران خلیفۀ عباسی را بر عهده داشت و شبلی نیز نخست حاجب بود و سپس والی دماوند شد. زرینکوب احتمال داده که او در واقع حاکم دماوند بوده و عنوان حاجب (پردهدار) برایش موروثی بود. به گزارش تذکرهها، شبلی بیست سال به فراگیری حدیث اشتغال داشت و به همین مدت، با فقها مجالست داشت؛ اما بعدها به عرفان گرایید.عطار نیشابوری درباره این تغییر احوال مینویسد:
ابتدای واقعۀ او در آن بود که امیر دماوند بود. از بغداد او را نامهای رسید با امیر ری. او با جمعی به حضرت خلیفۀ بغداد رفتند و خلعت خلیفه بستدند. چون بازمیگشتند، مگر امیر را عطسهای آمد، به آستین جامه خلعت، دهن و بینی پاک کرد. این سخن به خلیفه گفتند که چنین کرد، خلیفه بفرمود تا خلعتش برکشیدند و قفایش بزدند و از عمل امارتش معزول کردند. شبلی از آن متنبّه شد، اندیشه کرد که: کسی خلعت مخلوقی را دستمال میکند، مستحق عزل و استخفاف میگردد و خلعت ولایت بر او زوال میآید؛ پس آن کس که خلعت پادشاه عالم را دستمال کند، تا با او چه کنند! درحال به خدمت خلیفه آمد، گفت: «ایها الامیر، تو که مخلوقی، مینپسندی که با خلعت تو بیادبی کنند و معلوم است که قدر خلعت تو چند بوَد. پادشاه عالم مرا خلعتی داده است از دوستی و معرفت خویش، که هرگز کی پسندد که من آن را به خدمت مخلوقی، دستمال کنم؟» پس برون آمد و به مجلس خیر نسّاج شد…
شبلی در مجلس نساج (متوفای ۳۲۲) توبه کرد، سپس نزد جنید (م ۲۹۷) رفت و بیش از شش سال شاگردی کرد تا اینکه در ۸۷ سالگی درگذشت و در بغداد به خاک سپرده شد.
مشخصات برج
گفته میشود دوران حکومت شبلی در دماوند با بسط و گسترش عدالت و امنیت همراه بود و به همین دلیل پس از وفاتش، مردم دماوند به پاس خدمات او، این بنای یادبود را که در قدیم به آن «پاگنبذ» میگفتند، برپا داشتند. این برج ابتدا به صورت هشتضلعی ساده ساخته شده و سپس در دوران بعدی آجرکاری به سبک سلجوقیان بر روی آن انجام شده است. نمای این ساختمان یادآور شیوه رازی در معماری است.
این برج دارای دو لایه پوشش است و به سبک سردابه ساخته شده و با طی چند پله از ورودی برج میتوان به قسمت سردابه رفت. ارتفاع برج حدود ۱۰ متر است. سقف گنبدی برج از بیرون به شکل هشت ضلعی و از درون به صورت دایره دیده میشود. سطوح جانبی برج به ارتفاع۷ر۵ متر تا زیر گنبد با گچ پوشانده شده. از ویژگیهای بارز این بنا، میتوان به حفرههایی اشاره کرد که به منظور تهویه هوا در نظر گرفته شدهاند.در گوشههای برج، ستونهایی نیمدایرهای به چشم میخورند که با آجر پخته شده و نقش مهمی در زیباسازی بنا ایفا میکنند.
یادنامۀ عارفان
عطار در تذکرهالاولیاء مینویسد: «آن غرق بحر دولت، آن برق ابر عزت، آن گردنشکن مدعیان، آن سرافراز منقیان، آن پرتو از عالم حسی و عقلی، شیخ وقت، ابوبکر شبلی رحمهالله علیه، از کبار و اجله مشایخ بود و ازمعتبران و محتشمان طریقت و سید قوم و امام اهل تصوف و وحید عصر و به حال و علم بیهمتا و نکت و اشارات و رموز و عبارات و ریاضات و کرامات او بیش از آن است که در حد حصر و احصا آید. جمله مشایخ عصر را دیده بود و در علوم طریقت یگانه و احادیث بسی نوشته بود و شنوده …
آنچه او کشید، در عبارت نگنجد. از اول تا آخر مردانه بود و هرگز فتوری و ضعفی به حال او راه نیافت و شدت لهب شوق او به هیچ آرام نگرفت… و از جهال زمانه بسیار رنج کشید و در رد و قبول و غوغای خلق بمانده بود و پیوسته قصد اوکردندی تا او را هلاک کنند…
عطار سخنان و حکایتهای متعددی از او نقل میکند که نشاندهندۀ وضعیت خاص روحی و معنوی اوست؛ از جمله مینویسد:
یک روز چوبی در دست داشت و هر دو سر آتش درگرفته، گفتند: «چه خواهی کرد؟» گفت: «میروم تا به یک سر، این دوزخ را بسوزم و به یک سر، بهشت را تا خلق را پروای خدا پدید آید.» و گفت: «تکیهگاه من عجز است» و گفت: «عصاکش من نیاز است» و گفت: «دل من بهتر از هزار دنیا و آخرت است؛ زیرا که دنیا سرای محنت، وآخرت سرای نعمت، و دل سرای معرفت» و گفت: «جوانمردی آن است که خلق را چون خویشتن خواهی، بلکه بهتر.»
نقل است که یک روز یکی را دید زار میگریست، گفت: «چرا میگریی؟» گفت: «دوستی داشتم، بمرد.» گفت: «ای نادان، چرا دوستی گیری که بمیرد؟»
پرسیدند از زهد، گفت: زهد آن بوَد که دنیا را فراموش کنی و آخرت با یاد نیاری.
نقل است که یک بار مجلس میگفت؛ درویشی نعرهای بزد و خویشتن را در دجله انداخت. شبلی گفت: اگر صادق است، خدا نجاتش دهد، چنانکه موسی را علیهالسلام داد و اگر کاذب است، غرقه گردانش؛ چنانکه فرعون را!
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید