1397/7/8 ۰۸:۴۶
انّ المعلّم و الطّبـیب کلاهُما لاینصحان کلامُهما، لم یُکرّما فاصبر بدائک ان جفوْت طبیبه واقنَع بجهلک ان جفوت معلما ترجمه: آموزگار و پزشک را گرامی بدار که چون گرامی نداری، دانش و تجربة خود را ارزانی نخواهند داشت. با دردمندی خود بساز، چنانچه پزشک را بیازاری و به نادانی خود قانع باش اگر معلم را بیازاری!
انّ المعلّم و الطّبـیب کلاهُما
لاینصحان کلامُهما، لم یُکرّما
فاصبر بدائک ان جفوْت طبیبه
واقنَع بجهلک ان جفوت معلما
ترجمه: آموزگار و پزشک را گرامی بدار که چون گرامی نداری، دانش و تجربة خود را ارزانی نخواهند داشت. با دردمندی خود بساز، چنانچه پزشک را بیازاری و به نادانی خود قانع باش اگر معلم را بیازاری!
همراه بودن نام معلم و طبیب در لابلای متون نظم و نثر فارسی با جلوه و جلای خاصی دیده میشود؛ چنانکه در دو بیت عربی بالا نیز نام این دو بزرگوار در کنار هم ذکر شده است.
شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علتهای ما
ای دوای نخوت و ناموس ما
ای تو افلاطون و جالینوس ما
(مثنوی، دفتر اول)
در اینجا منظور مولوی از افلاطون، معلم یا پزشک روح و مقصود از جالینوس، طبیب یا پزشک جسم است.
در ناف دو علم بوی طیب است و آن هر دو: فقیه یا طبیب است
میباش طبـیب عیـسویهـش اما نـه طبـیب آدمـیکـش
میبـاش فقـیه عالمافـروز اما نـه فقـیه آدمـیسـوز
(نظامی گنجوی)
که باز در اینجا فقیه، معلم روح است و طبیب، معالج جسم. تعلیم و تربیت یا آموزش و پرورش موضوعی است بسیار ظریف، حساس، پرمخاطره و شیرین که در تمام ادوار عالم، انسان متفکر به نوعی به آن اندیشیده است. از کوچکترین و ابتداییترین اندرزی که پدر، مادر یا اقوام با فرزند دارند، تا پیشرفتهترین و قویترین درسهایی که برجستهترین استادان جهان در بزرگترین دانشکدههای تعلیم و تربیت عرضه میدارند، هر دو ریشه در تربیت و تعلیم دارند.
ادب
از گذشتههای دور و تا امروز، در ایران، واژه ادب، به مجموعة دانشها و رفتارها، اطلاق میشده است. این واژه در معانی مختلف از قبیل «فرهنگ، دانش، هنر، حسن معاشرت، حسن محضر، آزرم، حرمت، پاس، تأدیب و تنبیه» (فرهنگ معین) و از همه مهمتر «نظم» بیان میگردیده است. ضمن اینکه علوم مختلف ادبی نیز ذیل کلمه ادب میآمده و به مجموعه آن علوم «ادبیات» میگفتهاند. نظم، نگهدارنده جامعه، زندگی و کائنات است.
از خدا جوییم توفیق ادب
بیادب محروم گشت از لطف رب
از ادب پر نور گشته است این فلک
وز ادب معصوم و پاک آمد ملک
(مولوی)
در قرون گذشته، معلم را «ادیب» میگفتند. ادیب کسی بود که بتواند تمام دانشهای روز را تدریس کند، از ادبیات، صرف و نحو، هنرها، علوم قرآنی، فیزیک، نجوم، ریاضیات و غیره؛ بنابراین ادیب، معلمی توانا و قادر بر تدریس تمام علوم بود.
گر به سخن درآورم، عشق سخنسرای را
بر سر و دوش بردهی گریه های های را
درس ادیب اگر بود زمزمة محبتی
جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را
(نظیری نیشابوری)
پس علاوه بر تدریس، درس معلم زمزمة محبتی و مشوق یادگیری نیز بود. همه هستیها و کائنات براساس نظم و ترتیب پایدارند، به طوری که هیچ چیز در طبیعت فاقد نظم نیست. میلیونها سال است که نظام آفرینش بدون اندکی سستی و تغییر به حیات خود ادامه داده و میلیونها سال دیگر نیز برقرار خواهد بود. جامعه انسانی نیز چنین است. بدانگونه که اگر ادب و فرهنگ که پدیدآورندة نظم هستند، از کسی قومی یا جامعهای رخت بربندد گستاخی، جسارت و هرج و مرج پدید میآید.
چون طهارت نبوَد، کعبه و بتخانه یکی است
نبود خیر در آن خانه که عصمت نبود
«حافظا»، علم و ادب ورز که در مجلس شاه
هر که را نیست ادب، لایق صحبت نبود
در آثار مکتوب بازمانده از علما و دانشمندان گذشته و امروز ما، معمولا علم و ادب را همراه و دوش به دوش هم میبینیم. محصول علم زمانی پدیدار خواهد شد که ادب به کارگیری آن در وجود عالم و دانشمند باشد. چه بسیار دارندگان علم که ادب استفاده رساندن از آن را نمیدانند. تقوای علم و ادب نیز از جمله مواردی است که باید مورد توجه قرار گیرد.
عام نادان پریشان روزگار بهْ ز دانشمند نا پرهیزگار
کان به نابینایی از راه اوفتاد
وین دو چشمش بود و در چاه اوفتاد
ادب، دانستن مفاهیمی است که به وسیله آنها از انواع خطا، احتراز به عمل آید. درباره هنر نیز همین مفهوم صادق است که هنر، نتیجه گرفتن از دانایی است. پس اگر ادب را دانایی بنامیم، وسیله نتیجه گرفتن از آن را، هنر نام میگذاریم. از قدیم، ادب را به دو گونه تقسیم کردهاند، ادب نفْس و ادب درس٫ ادب نفس ذاتی و طبیعی است که در نهاد انسان سرشته شده است. اخلاق پسندیده و نیکو، طرز معیشت و درستزیستن در بین مردم، رفتار، کردار و همه سیرتهای پسندیده یا ناپسند. ادب درس اکتسابی است و به آنچه در مدرسه و مکتب و دانشگاه یا مدرسه اجتماع به دست میآید، گفته میشود؛ بنابراین میتوانیم به گونهای ادب نفس را تربیت یا پرورش و ادب درس را تعلیم یا آموزش بنامیم.
امروز تلاش و کوشش متخصصان تعلیم و تربیت بر آن است که چه راههایی بیابند تا فرد بهتر پرورش و آموزش یابد. بسیاری به تألیف و تصنیف آثار و کتب متعدد در این زمینه پرداختهاند؛ اما اگر دقیقا در نظریههای بزرگان تعلیم و تربیت جهان دقت کنیم، به رگهها و گوشههایی از تفکرات تربیتی میرسیم که بزرگان علم و ادب ما قرنها پیش از این اظهار داشتهاند؛ مثلا اصل پاداش و تشویق که دانشمندانی نظیر «پروفسور هال» و «اسکیز» در قرن اخیر اعلام داشتهاند، صدها سال پیش در کلام «خواجه نصیر» و «غزالی» و دیگران جاری شده است و یا نظریه «ثرندایک» که مبتنی بر اصل تحریک و پاسخ است و یا نظرات دیگر نوابغ قرون اخیر در تعلیم و تربیت همه دارای سیلانهایی است که ما آن را در افکار و آثار متقدمان خود میبینیم؛ برای مثال میتوان بین گفتار دو متفکر، یکی امام محمدغزالی که حدود نهصدسال پیش میزیست و دیگری «جان دیویی» متفکر قرن بیستم، مقایسهای نمود با توجه به اینکه غزالی در زمانی بود که هیچگونه وسایل مدرن و امکانات و مدرسههای پیشرفته امروزی وجود نداشت و دیویی در قرن پیشرفتهای علمی و آزمایشگاههای مجهز و دستگاههای سنجش هوش و استعداد و ابزار اندازهگیریهای مختلف و مدارس مجهز زندگی میکرد.
غزالی گفته است: «کودک امانت است نزدیک پدر و مادر و دل پاک او گوهری نفیس است و ساده و خالی است از همه نقشها و صورتها و قابل است به همه نقشها و مایل است به هر جانب که گردانند.»۱ دیویی پس از نهصدسال گفته است: گاهی ما به پرورش ذهن عقیده داشته و از آنجا که این پرورش مراحل مختلف دارد، باید یک تغییر اساسی در اصول تعلیم و تربیت امروزی قائل شویم و مسلم است که انتخاب و طبقهبندی مواد تحصیلی باید اتکا به فعالیت ذهن کودک در مراحل مختلف تحصیلی صورت گیرد، نه آنکه معلومات ساخته و پرداخته معینی به مغز کودک فرو رود.۲
خواجه نصیرالدین طوسی در کتاب عظیم «اخلاق ناصری» که در سال۶۳۳ق تألیف نموده، درباره رفتار و اخلاق و تهذیب و تربیت در بخش تهذیب اخلاق و تدبیر منزل مفصلا سخن به میان آورده است: «چون فرزند در وجود آید، ابتدا به تسمیه او باید کرد به نامی نیکو؛ چه، اگر نامی ناموافق بر او نهند، مدت عمر از آن ناخوشدل باشد و چون رضاع (شیرخوارگی) او تمام شود، به تأدیب و ریاضت اخلاق او مشغول باید شد پیشتر از آنکه اخلاق تباه فرا گیرد؛ چه، کودک مستعد بوَد و به اخلاق ذمیمه میل بیشتر کند به سبب نقصانی و حاجاتی که در طبیعت او بوَد و در تهذیب اخلاق او، اقتدا به طبیعت (استعداد) او باید کرد؛ یعنی هر قوت که حدوث او در بنیت کودک بیشتر بود، تکمیل آن قوت مقدم باید داشت… و اول چیزی از تأدیب او آن بود که از مخالطت اضداد که مجالست و ملاعبه ایشان مقتضی افساد طبع بود نگاه دارند چه نفس کودک ساده باشد و قبول. صورت از اقران خود زودتر کند و باید که او را بر محبت کرامت، تبّنه (آگاهی) دهند.»۳
خواجه نصیر آداب تربیت دین و محاسن اخبار و اشعار و آداب شریف، طعام خوردن، احتراز از سخنان زشت، منع از خوابیدن بسیار استماع سخن بزرگان، آداب سخن گفتن، آداب حرکت و سکون و خلاصه انجام همه آداب و رفتار نیک و پرهیز از مذمومات را در کتاب خود توصیه نموده است.همچنین در زمینه تربیت و تعلیم «قابوسنامة» کیکاووس بن اسکندر (درگذشتة ۴۶۲ق)، سیاستنامة خواجه نظامالملک طوسی(د۴۸۰ق) «لطایف الامثال» رشیدالدین وطواط (د۵۷۳ق) «لطایف الحکمة» سراج الدین محمود ارموی (۵۹۴ـ۶۸۲ق)، «کیمیای سعادت» امام محمد غزالی (۴۵۰ـ ۵۰۵ق)، «احیای علوم دین» او و دهها اثر دیگر را میتوان نام برد.
اما در ادبیات اخلاقی و تعلیمی، تنها منحصر به نثر نیست، بلکه در زمینه شعر، توسعه و گسترش آن به مراتب از نثر بیشتر است. در آثار فردوسی، ناصر خسرو، نظامی، سعدی، جامی، بهار، پروین، ایرج و به صورت گسترده و در جام جم اوحدی و اشعار محتشم و حتی گرشاسبنامه اسدی طوسی و دیوان جمالالدین عبدالرزاق اصفهانی و شاعران فراوان دیگر به طور پراکنده به اشعار تعلیمی و اخلاقی برمیخوریم. نظامی در هفت پیکر، مخزنالاسرار، لیلی مجنون و حتی خسرو شیرین اشعار فراوان در پند و اندرز و اخلاق و نصیحت دارد؛ همچون:
ای پسر، هان و هان تو را گفتم که تو بیدار شو که من خفتم
چون گل باغ سرمدی داری مُهر نام محمدی داری
سکه بر نقش نیکنامی نبند کز بلندی رسی به سرو بلند
تا من آنجا که شهربند شوم از بلندیت سربلند شوم
صحبتی جوی کز نکونامی در تو آرد نکو سرانجامی
عهد خود با خدای محکم دار دل ز دیگر علاقه بیغم دار
چون تو عهد خدای نشکستی عهده بر من کزین و آن رستی
هنر آموز کز هنرمندی درگشایی کن نه دربندی
(هفتپیکر)
ای چارده ساله قرهالعین
بالغ نظر علوم کونین
آن روز که هفت ساله بودی
چون گل به چمن حواله بودی
و اکنون که به چارده رسیدی
چون سرو بر اوج پر کشیدی
غافل منشین، نه وقت بازیست
وقت هنر است و سرفرازیست
دانش طلب و بزرگی آموز
تا بهْ نگرند روزت از روز
جایی که بزرگ بایدت بود
فرزندی من ندارت سود
چون شیر به خود سپهشکن باش
فرزند خصال خویشتن باش
دولت طلبی، سبب نگه دار
با خلق خدا ادب نگه دار
آنجا که فسانهای سگالی
از ترس خدا مباش خالی
وآن شغل طلب ز روی حالت
کز کرده نباشدت خجالت
گر دل دهی ای پسر بدین پند
از پند پدر شوی برومند
(لیلی و مجنون)
عیب کسان منگر و احسان خویش
دیده فرو کن به گریبان خویش
آینه روزی که بگیری به دست
خود شکن، آن روز مشو خودپرست
خویشتنآرای مشو چون بهار
تا نکند در تو طمع روزگار
جمله دنیا ز کهن تا به نو
چون گذرندهست، نیرزد دو جو
چشم فروبستهای از عیب خویش
عیب کسان را شده آیینه پیش
عیبنویسی مکن آیینهوار
تا نشوی از نفسی عیبدار
دیده ز عیب دگران کن فراز
صورت خودبین و در او عیب ساز
(مخزنالاسرار)
سعدی، هم در بوستان و گلستان نظم و نثر فراوان را در تعلیم و تربیت عرضه کرده و باب هفتم گلستان را «در تأثیر تربیت» و باب هفتم بوستان را «در عالم تربیت» نامگذاری نموده است.
سخن در صلاح است و تدبیر و خوی
نه در اسب و میدان و چوگان و گوی
تو با دشمن نفس، همخانهای
چه در بند پیکار بیگانهای؟
وجود تو شهری است پر نیک و بد
تو سلطان و دستور دانا، خرد
تو خود را چو کودک ادب کن به چوب
به گرز گران مغز مردم مکوب
***
پسر چون ز ده برگذشتش سنین
ز نامحرمان گو فراتر نشین
چو خواهی که نامت بماند به جای
پسر را خردمندی آموز و رای
چو فرهنگ و رایش نباشد بسی
بمیری و از تو نماند کسی
بسا روزگارا که سختی بَرَد
پسر، چون پدر نازکش پرورد
خردمند و پرهیزگارش برآر
گرش دوست داری، به نازش مدار
به خُردی درش، زجر و تعلیم کن
به نیک و بدش وعده و بیم کن
نوآموز را ذکر و تحسین و زه
ز توبیخ و تهدید استاد بهْ
هر آن طفل کو جور آموزگار
نبیند، جفا بیند از روزگار
پسر را نکو دار و راحت رسان
که چشمش نماند به دست کسان
نگه دار از آمیزگار بدش
که بدبخت و بیره کند چون خودش
(بوستان)
و در گلستان فرموده است: «هنر چشمهای است زاینده و دولت پاینده؛ و گر هنرمند از دولت بیفتد، غم نباشد که هنر در نفس خود، دولت است، هر جا که روَد، قدر بیند و در صدر نشیند؛ و بیهنر لقمه چیند و سختی بیند. عقل و ادب پیشگیر و لهو و لعب بگذار که چون نعمت سپری شود، سختی بری و پشیمانی خوری.
پسری را پدر وصیت کرد
کای جوانبخت، یاد گیر این پند:
هرکه با اهل خود وفا نکند
نشود دوستروی و دولتمند
پادشاهی پسر به مکتب داد لوح سیمینْش بر کنار نهاد
بر سر لوح او نوشته به زر: جوْر استاد بهْ ز مهر پدر
چون بود اصل گوهری قابل
تربیت را در او اثر باشد
هیچ صیقل نکو نداند کرد
آهنی را که بدگهر باشد
سگ به دریای هفتگانه بشوی
چون که تر شد پلیدتر باشد
خر عیسی گرش به مکه برند
چون بیاید، هنوز خر باشد
(گلستان)
اسدی طوسی در گرشاسبنامه فرموده است:
ستیزآوری کار اهریمن است
ستیزه به پرخاش آبستن است
همیشه در نیک و بد هست باز
تو سوی در بهترین شو فراز
چه رفتن ز پیمان، چه گشتن ز دین
که دین هر دو بهْ زآسمان و زمین
جهان آن نیرزد بر پُر خرد
که دانایی از بهر او غم خورد
چنان زی که مور از تو نبود به درد
نه بر کس نشنید ز تو باد و گرد
بدی گر چه کردن توان با کسی
چو نیکی کنی، بهتر آید بسی
اگر چند بدخواه کشتن نکوست
از آن کشتن، آن بهْ که گرددت دوست
سخن کان گذشت از زبان دو تن
پراکنده شد بر سر انجمن
از آهو، سخن پاک و پردخته گوی
ترازو خرد ساز و بر سختهگوی
تهیدستی و ایمن از درد و رنج
بسی بهتر از سیم با ناز و گنج
(اسدی طوسی)
فردوسی نیز در کنار اشعار حماسی خود و در جای جای شاهنامه، هر جا که مقتضی حال و مناسب احوال بوده از خرد و هنر و تربیت داد سخن داده است
هر آنگه کت آمد به بد دسترَس
ز یزدان بترس و مکن بد به کس
به نزد کهان و به نزد مهان
به آزار موری نیرزد جهان
دراز است دست فلک بر بدی
همه نیکوی کن اگر بخردی
چو نیکی کنی، نیکی آید برَت
بدی را بدی باشد اندر خورت
کسی کو خرَد جوید و ایمنی
نیازد سوی کیش اهریمنی
سخن چون برابر شود با خرد
روان سراینده رامش برد
کسی را که اندیشه ناخَوش بوَد
بدان ناخوشی رای او کش بود
چو دانا پسندد، پسندیده گشت
به جوی تو در آب چون دیده گشت
تو چندان که باشی، سخنگوی باش
خردمند باش و جهانجوی باش
چو رفتی، سر و کار با ایزد است
اگر نیک باشدت کار، ار بد است
زمین گر گشاده کند راز خویش
نماید سرانجام و آغاز خویش
کنارش پر از تاجداران بوَد
برَش پر ز خون سواران بود
پر از مرد دانا بود دامنش
پر از خوبرخ، جیب پیراهنش
به نیکی بباید تن آراستن
که نیکی نشان ز کس خواستن
(شاهنامه)
فرخی سیستانی نیز در همین زمینه میگوید:
شرف و قیمت و قدر تو به فضل و هنر است
نه به دیدار و به دینار و به سود و به زیان
هر بزرگی که به فضل و به هنر گشت بزرگ
نشود خُرد به بد گفتن بهمان و فلان
گرچه بسیار بماند به نیام اندر تیغ
نشود کُند و نگردد هنر تیغ، نهان
شیر هم شیر بوَد گرچه به زنجیر بود
نبرد بند و قلاده شرف شیر ژیان
باز هم باز بود گرچه که او بسته بود
شرف بازی از باز فکندن نتوان
رودکی ـ پدر شعر پارسی ـ گوید:
تا جهان بود از سر آدم فراز
کس نبود از راز دانش بینیاز
مردمان بخرد اندر هر زمان
راز دانش را به هر گونه زبان
گرد کردند و گرامی داشتند
تا به سنگ اندر همی بنگاشتند
دانش اندر دل چراغ روشن است
و ز همه بد بر تن تو جوشن است
(رودکی سمرقندی)
پینوشتها:
۱ـ غزالی، محمد (احیای علوم دین، ربع مهلکات) به کوشش حسین خدیوجم تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۳، ص۱۹۷
۲ـ دیویی، جان (مدرسه و اجتماع)، ص۸۵
۵ـ طوسی، نصیرالدین (اخلاق ناصری)، به تصحیح مجتبی مینوی و علیرضا حیدری تهران، خوارزمی، ۱۳۶۵، ص۴۳
مآخذ
۱ـ سعدی (کلیات) به تصحیح محمدعلی فروغی، تهران، علمی، ۱۳۳۸
۲ـ سعدی (گلستان) به کوشش دکتر خلیل خطیب رهبر تهران صفیعلیشاه ۱۳۴۸
۳ـ غزالی، محمد (کیمیای سعادت) به تصحیح احمد آرام، تهران، مرکزی ۲۵۳۵
۴ـ غزالی، محمد (احیای علوم دین) به کوشش حسین خدیوجم، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۳
۵ـ نظامی گنجوی (کلیات) از روی نسخه وحید دستگردی به کوشش سعید قانعی تهران ۱۳۷۸
۶ـ حمیدی، سیدجعفر (وزیر کشان) تهران، نسل دانش ۱۳۶۹
۷ـ صفا دکتر ذبیحالله (تاریخ ادبیات در ایران) ج۱، تهران، امیرکبیر چ۳ـ ۱۳۳۸
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید