1397/6/18 ۰۸:۳۹
علمباوری در دنیای مدرن، بسیاری را متقاعد كرده است كه دیگر اسطوره در زندگی بشر جایگاهی ندارد چراكه اسطوره پاسخی است وهمی به پرسشهای بیشمار انسانهای نخستین درباره جهان و با پیشرفت دانش، دیگر نیازی به چنین توجیهات غیرعلمی درباره پدیدههای هستی وجود ندارد. اما در یك قرن اخیر اندیشمندانی این تصور را به چالش كشیدهاند و از اهمیت اسطوره در زندگی امروز و اسطورههای دنیای مدرن سخن گفتهاند.
تاریخ هر قومی پیامد اسطورههای آن قوم است
مهسا علیبیگی: علمباوری در دنیای مدرن، بسیاری را متقاعد كرده است كه دیگر اسطوره در زندگی بشر جایگاهی ندارد چراكه اسطوره پاسخی است وهمی به پرسشهای بیشمار انسانهای نخستین درباره جهان و با پیشرفت دانش، دیگر نیازی به چنین توجیهات غیرعلمی درباره پدیدههای هستی وجود ندارد. اما در یك قرن اخیر اندیشمندانی این تصور را به چالش كشیدهاند و از اهمیت اسطوره در زندگی امروز و اسطورههای دنیای مدرن سخن گفتهاند. با یدالله موقن درباره اسطورههای امروز گفتوگو كردهایم؛ مترجم آثاری چون «اسطوره دولت» و «فلسفه صورتهای سمبولیك: اندیشه اسطورهای» و شماری دیگر از آثار ارنست كاسیرر كه در این گفتوگوی مكتوب از اسطورههایی میگوید كه پس از گذشت هزاران سال هنوز زندهاند و بر زندگی انسان حكم میرانند.
*******
اسطوره در زندگی بشر چه نقش و اهمیتی دارد؟
بشر از همان آغاز تاریخ خود به ساختن اسطورهها پرداخته است. نخستین كسی كه اسطوره را بهطور جدی مطالعه میكند جام باتیستا ویكو، فیلسوف ایتالیایی است. از نظر ویكو تاریخ انسان از سه مرحله گذر كرده است:
١- مرحله نخست، دوران خدایان است.
٢- مرحله دوم عصر قهرمانان یا عصر بربریت است و در آن حق با زورگو است.
٣- مرحله سوم عصر انسانها یعنی عصر خرد و تمدن است كه همراه با دوره انحطاط شعر و تخیل و احساس امر والا است. از نظر ویكو انسان ابتدایی فقط در قالب تصاویر میاندیشید. شیوه تفكرش «شعری» بود. باور كردن این موضوع برای ما محال است كه اجسام، ارواح باشند اما رومیان اعتقاد داشتند كه آسمان توفنده ژوپیتر است. آسمان در نظر آنان شخصی عظیمالجثه و وحشتآفرین بود. ما بهطور انتزاعی میاندیشیم اما آنان در محسوسات مستغرق بودند. آنان كاملا در حسیات خود غرق و زندانی هیجانات خویش بودند و در كالبد خود محصور. آنان علت پدیدهها را اشخاص میپنداشتند؛ یعنی وقتی به جستوجوی علت پدیدهای برمیآمدند به دنبال شخص میگشتند. علتها اشخاص بودند. گاهی اوقات آنان حتی ادعا میكردند كه موجودات آسمانی را دیدهاند و آن علایم طبیعی یعنی تندر و آذرخش سخنان واقعی ژوپیتر بودند. یهودیان نیز كم و بیش چنین میاندیشیدند.
اسطوره و دین مانند چسبی هستند كه افراد را به هم میچسبانند و آنان را متشكل میكنند. اسطوره در میان اقوام بدوی همان نقشی را دارد كه دین در میان اقوام پیشرفته دارد. خواندن اسطورهها برای اقوام ابتدایی همان نقشی را داشت كه خواندن تورات و انجیل برای یهودیان و مسیحیان دارد. لوسین لوی- برول در كتاب «كاركردهای ذهنی در جوامع عقبمانده» مینویسد: «چند قرن به عقب بازمیگردیم و به زمانی میرسیم كه در اروپا تاریخ فقط به منزله تاریخ مقدس آموخته میشد. ارزش و اهمیت والای آن تاریخ [...] از امر تاریخی ناشی نمیشد بلكه از دیدگاه امر مقدسی بود كه علاقه به روایات كتاب مقدس را قیاسناپذیر میكرد. خلاصه كلام آنكه همین فضای عرفانی كه پیرامون رویدادها را گرفته است، مانع از این میشود كه آن رویدادها بهصورت نبردها، قتلعامها و انقلابهای معمولی نمایان شوند و سرانجام اینكه علاقه به روایات تاریخی به این علت نیز بود كه مسیحیت در این فضای عرفانی، شاهدی بر وحدت خود با خدایش و نیز بر الهی بودنش مییافت. نزد اقوام ابتدایی اسطورهها همان مقامی را دارند كه روایات كتاب مقدس برای مسیحیان دارا هستند. تفوق عنصر عرفانی در بازنماییهای جمعی كه در اسطورهها تجلی یافته است حتی از نظیرش در تاریخ مقدس مسیحیان نیز بیشتر است. در عین حال چون قانون آمیختگی هنوز هم بر ذهن انسان ابتدایی غالب است، اسطوره نیز آكنده از احساس شدید وحدت با آن واقعیت عرفانی است كه اسطوره مفسر آن است. مثلا هنگامی كه در یك اسطوره ماجراها، پیروزیها و كارهای برجسته و نیز مرگ و رستاخیز یك قهرمان صاحب كرم و فرهنگساز بازگو میشود، آنچه علاقه و توجه انسان ابتدایی را به این اسطوره جلب میكند موضوعهایی نیست كه فیالنفسه جالبند و اشتیاق شنونده را برمیانگیزند. مثل اینكه قهرمان به قبیله خود طرز ایجاد آتش و تهیه خوراكیها را آموخته است؛ بلكه در اینجا نیز مانند روایات كتاب مقدس آمیختگی گروه اجتماعی با گذشته خود موضوع اصلی است كه مورد توجه قرار میگیرد. در اسطوره این احساس زنده میشود كه گویی وحدت عرفانی با آن عصری احساس میشودكه سبب شده است گروه آن چیزی بشود كه اكنون هست؛ خلاصه آنكه اسطورهها هم بیان همبستگی گروه اجتماعی با خودش و در عصر خودش هستند و هم بیان همبستگی گروه با گذشتهاش و با گروههای موجودات پیرامونش. اسطورهها وسیلهای برای ابقای این احساس همبستگی و احیای آن هستند». (صفحات ٤٩٧-٤٩٦)
آمدن دوباره عیسی مسیح پس از هزار سال را اعتقاد هزارهای یا هزارگانی مینامند. اعتقاد هزارهای اعتقادی اسطورهای است. پس اسطوره شامل اعتقادات زیادی میشود و باید این نكته مهم را همیشه در نظر داشت كه منظور ما از اعتقاد اسطورهای چیست؟ معنای اولیه «هزارگان» معنایی دقیق و با دامنهای محدود بود. مسیحیت همیشه به «آخرالزمان» (exchatology) اعتقاد داشته است؛ به این معنی كه مسیحیت آموزهای درباره «دوران پایانی» یا «آخرین روزها» یا «وضع نهایی جهان» بوده است. اعتقاد به هزارگان یكی از انواع اعتقاد به آخرالزمان است. این اعتقاد مبتنی است بر مرجعیت كتاب وحی (یكی از انجیلها- فصل بیستم آیههای ٦-٤) كه میگوید مسیح پس از دومین بازگشتش، سلطنتی الهی را بر زمین تاسیس میكند كه برای هزار سال پابرجاست ولی پس از آن آخرت واقع خواهد شد. طبق نص همان انجیل، شهروندان این پادشاهی شهدای مسیحی هستند و این شهیدان از گورهای خود بیرون میآیند و زنده میشوند و به مدت هزار سال شهروندان این سلطنت الهی خواهند بود تا آنكه معاد عمومی رخ دهد و همه مردگان زنده شوند. اما مسیحیان نخستین این آیات را نه به معنای تحتاللفظی بلكه به معنای آزادتری گرفتند و مدعی شدند كه منظور از شهیدان، مسیحیان رنجدیده یعنی خودشان هستند و انتظار داشتند كه مسیح در زمان آنان بازگردد. از هزاره نخست میلادی مسیحیان در سراسر اروپا مساله پایان جهان را مطرح كردند. صدها هزار مسیحی این باور را به مناسك آیینی پیوند زده و به مبارزان ضدحكومتی پیوستند. این دوره از قرن یازدهم میلادی آغاز میشود و تا قرن شانزدهم میلادی ادامه مییابد. در این زمان فرقهگرایی مذهبی تشدید میشود و بسیاری از مسیحیان و كشیشان به قتل میرسند. كشاورزان قیام میكنند و نه جنگ طبقاتی، آنگونه كه انگلس مدعی بود، بلكه جنگهای مذهبی آغاز میشوند و در همین دوره، نخستین قتلعام یهودیان و كولیها به وقوع میپیوندد. در همین دوره دادگاههای تفتیش عقاید تاسیس و جنگهای صلیبی آغاز میشوند.
بعضی از مورخان و فیلسوفان پا را از این هم فراتر میگذارند و انقلاب اكتبر روسیه (١٩١٧) و سپس ظهور فاشیسم در ایتالیا (١٩٢٢) و ظهور نازیسم (١٩٣٣) در آلمان را نیز پیامد اعتقاد به هزارگان میدانند اما هزارگان دوم، را بعضیها بیشتر به عقایدی كه در بخشهایی از خاورمیانه رواج دارد مربوط میدانند.
آیا همه جوامع اسطورههای خاص خودشان را دارند یا تحت شرایط خاصی جامعه رو به اسطورهسازی میآورد؟
شلینگ میگوید تاریخ هر قومی پیامد اسطورههای آن قوم است. تاریخ هندیان پیامد اسطورههایشان است و شاید تاریخ قوم ایرانی پیامد اسطوره سوشیانت باشد. اما چه هنگام اسطورهها در جامعه فعال میشوند و نیروهای عقلی، هنری، علمی و اخلاقی را به عقب میرانند و دستبالا را پیدا میكنند؟ در مواقعی كه حكومت و جامعه دچار بحران شده باشند و مشروعیت حكومت به هر دلیلی كاهش یافته و نیروهای اخلاقی جامعه ضعیف شده باشد. در این هنگام اسطورهها حیاتی دوباره مییابند. در كتاب «اسطوره دولت» نوشته ارنست كاسیرر به این موضوع پرداخته شده است. اما پیش از مطالعه این كتاب ضروری است كه كتاب دیگر كاسیرر درباره «اندیشه اسطورهای» كه جلد دوم «فلسفه صورتهای سمبلیك» است مطالعه شود. تا زمانی كه ساختار ذهنیت اسطورهای و شیوه كارش مطالعه نشوند نقش اجتماعی- سیاسی اسطورهها چندان دركپذیر نیست. ما وقتی از اساطیر یونان و رم سخن میگوییم در حقیقت از دینهای باستانی یونان و رم حرف میزنیم. ذهنیت اسطورهای یعنی نوعی ذهنیت دینی. در جایجای كتاب «اندیشه اسطورهای»، كاسیرر اصطلاح اندیشه اسطورهای- دینی را به كار میبرد. پیش از كاسیرر، لوی- برول به مطالعه ذهنیت ابتدایی پرداخته بود. آنچه را كاسیرر ذهنیت اسطورهای میگوید لوی- برول ذهنیت ابتدایی، ذهنیت عرفانی و ذهنیت پیش- منطقی میخواند. ولی هم كاسیرر و هم لوی- برول ذهنیت دینی را مطالعه كردهاند. اخیرا مطالعاتی كه آلمانیها درباره ظهور نازیسم انجام دادهاند به اعتقادات اسطورهای دیگری نیز پرداختهاند. اسطوره جهان را به مقدس و غیرمقدس، به اردوی دوست و دشمن و اردوی خودی و غیرخودی تقسیم میكند. ظهور یك رهبر كاریزماتیك كه همه نارساییها و مشكلات اجتماعی را به دشمن خیالی یا حقیقی نسبت دهد موجب پرستش او از سوی باورمندانش میشود. در دوره نازیسم، آلمانیها دچار این پندار شده بودند كه باید دنیا را بگیرند. خود هیتلر هم دچار چنین توهمی بود. تسخیر جهان در توانایی آلمانیها نبود. اما دست كشیدن از چنین اسطورهای نیز برای باورمندانش غیرممكن بود. هیتلر همیشه از سرنوشت حرف میزد. مفهوم «سرنوشت» كهنترین مفهوم اسطورهای است. شاید هیتلر میپنداشت كه سرنوشت اینطور رقم خورده باشد كه آلمان جهان را تسخیر كند. خدای نازیها «سرنوشت» بود و خدای كمونیستها «تاریخ». نازیها مطیع «سرنوشت» بودند و كمونیستها مجری حكم «تاریخ». در اسطوره میان ذهنیت و عینیت تمایزی نیست. یعنی كسی كه ذهنش منقاد اسطوره شد توهمات ذهنی خودش را عین واقعیت میداند و همین موضوع خطر عظیمی ایجاد میكند. زیرا حاكمان دولتهای توتالیتر توهمات ذهنی خودشان را واقعیت میپندارند و براساس آن عمل میكنند. در اواخر حكومت هیتلر كه آلمانیها در خاك روسیه و در ناحیه استالینگراد متحمل تلفات سنگینی شده و ناچار به عقبنشینی بودند در داخل آلمان كمكم كسانی در درستی برنامههای هیتلر و مقاصد او شك و تردید كردند. حكومت نازی نیز بیرحمانه به سركوب آنان پرداخت و بسیاری از آنان را اعدام كرد. اگر باورمندان به یك اسطوره نتوانند در جهت تحقق اسطورههایشان موفق شوند كمكم در میان ردههایی از باورمندان كه از سلطه اسطوره بیشترین آسیب اجتماعی و اقتصادی را دیدهاند تزلزل ایجاد میشود و اسطوره بیاعتبار میشود؛ مانند اسطوره دیكتاتوری پرولتاریا كه در روسیه و كشورهای اروپای شرقی بیاعتبار شد یا اسطورههای جامعه بیطبقه و بیدولت كه اعتبار خود را از دست دادند. اسطورهها نیز سرانجام نیروی خود را از دست میدهند و بیاعتبار میشوند.
آیا اسطوره نقش و كاركردی در زندگی اجتماعی دارد یا صرفا ناشی از خرافهگرایی است؟
كاسیرر یك سیستم فلسفی ارایه داده است تحت عنوان «فلسفه صورتهای سمبلیك». او انسان را جانوری سمبلساز مینامد. انسان برای شناخت جهان پیرامون خود به سمبلسازی روی میآورد. زبان، اسطوره و علم و هنر این جهانهای سمبلیك هستند. از نظر كاسیرر جهان سمبلیك اسطوره و دین نقشی حیاتی در زندگی اجتماعی بشر داشتهاند؛ البته جهان سمبلیك اسطوره بیشتر بر عاطفه و احساس متكی است و بیشتر جهانی ذهنی است و برخی مسائل غیر واقعی در شكلگیری آن نقش اساسی دارند. یكی از كاركردهای اسطوره رهانیدن انسان از ترس مرگ و فانی بودن است. جهان سمبلیك اسطورهای برخلاف جهانهای سمبلیك علم و هنر، سلطهجو و انحصارطلب است. اسطوره مدعی داشتن حقیقت مطلق است؛ از این رو به دیگر جهانهای سمبلیك حملهور میشود و قصد نابودی آنها را دارد. وقتی ذهن كسی منقاد اسطورهای شد، هیچ استدلال منطقی قادر به رویارویی با اعتقاد اسطورهای او نیست. اسطوره در برابر استدلالهای منطقی و علمی رویینتن است. جنگهای عقیدتی در طول تاریخ بشر سندی بر این مدعا است. اگر ذهن سیاستمداران نیز اسیر اسطورهها شود و به نوعی فناتیسم در اعتقادات خودشان گرفتار شوند این امر گرفتاریهای زیادی برای كشورشان در پی خواهد داشت. ماكس وبر مدعی بود كه علم از جهان اسطورهزدایی كرده است. تكنولوژی جای جادو و اسطوره را گرفته است. شما گوشی را برمیدارید و با كس دیگری آن طرف دنیا حرف میزنید. حتی میتوانید او را ببینید. یعنی كارهایی را كه در گذشته جادوگران میخواستند انجام دهند و از انجامش ناتوان بودند اكنون تكنولوژی بهآسانی انجام میدهد. این عبارت كه علم از جهان اسطورهزدایی كرده است به این معنی نیز هست كه ذهن انسان امروزی سكولار شده است. اما نازیسم پس از مرگ ماكس وبر در آلمان ظهور كرد. البته آلمان علاوه بر اینكه فیلسوفان بزرگی مانند ایمانوئل كانت، مندلسون، و ارنست كاسیرر و دهها فیلسوف و متفكر دیگر داشته است كه در پیشبرد اهداف روشنگری سهیم بودهاند، در مقابل سردمداران جنبش رومانتیك را نیز داشته است كه به تقدیس و مدح اسطوره پرداختهاند. نازیسم و فاشیسم و كمونیسم نیز تا حدود زیادی تحتتاثیر رومانتیسیسم بودهاند. كاسیرر پس از پیروزی نازیسم در آلمان به این باور رسید كه انسان علاوه بر اینكه جانور سمبلساز است، جانور اسطورهباور نیز هست.
علم در اروپا در رویارویی با مقامات كلیسا به پیش رفت و در هر گامی كه به جلو برمیداشت ناگزیر بود با كشیشان منتقد علم به مجادله بپردازد. علم در اروپا مبانی فلسفیای دارد كه در كشورهای غیرغربی ندارد.
جنبش داعش یكی از نمودهای قدرت اسطوره در خاورمیانه است. ژرژ سورل میگفت گروهی جنگجو با اعتقاد به یك اسطوره میتواند متشكل شود و دست به عملیات قهرمانی بزند. اسطوره حالتی به ذهن میبخشد كه معتقدان بدان حاضرند وضع موجود را، حتی به قیمت جان خود، نابود كنند. اهمیت اسطوره در نیروی ویرانگر آن است. این خصوصیات در اعتقادات اسطورهای داعشیها تبلور یافته است. نكته شایان توجه دیگری كه به اسطوره ارتباط مییابد این پرسش است كه چرا داعشیها آثار هنری را نابود میكنند؟ پاسخ این است كه اسطوره میان شی با تصویرش تفاوتی قائل نیست. اساس بتپرستی همین است. اما هنر میان شی و تصویرش تمایز قائل است.
از این رو داعشیها آثار هنری مانند مجسمهها و نقاشیها را بت میدانند و دست به نابودی آنها میزنند.
شاید داعش از لحاظ نظامی سركوب شود ولی اسطورههایی كه سبب بركشیدن داعش و داعشیها شدهاند بر جای خود بیهیچ چالش فكری، خواهند ماند تا دوباره در آینده سر بلند كنند.
وقتی ارنست كاسیرر از اسطوره دولت حرف میزند، چه نوع اسطورهای را مدنظر دارد؟ دولت چگونه تبدیل به اسطوره میشود؟
اصطلاح اسطوره دولت به این معنی است كه دولت بت شده است؛ بتی كه باید آن را پرستید و در مقابلش تعظیم كرد نه آنكه از او بازخواست كرد و به نقدش كشید. دولت مدرن یك دستاورد اروپایی است. اگر به تاریخچه نظریاتی كه درباره دولت ارایه شدهاند نگاهی بیندازیم، دولت نیز مانند هر نهاد دیگری در آغاز برایش منشا قدسی قائل بودهاند. در آغاز تشكیل دولت چیزی به نام دولت سكولار یا دولت لاییك وجود نداشته است. اما نیكولو ماكیاولی دربرابر نظریههای قرون وسطایی دولت اعلام كرد كه این ادعا كه پادشاهان از جانب خداوند به فرمانروایی رسیدهاند نه تنها پوچ بلكه كفرگویی است. سیاست با خدعه و نیرنگ و سركوب سروكار دارد و این كارها دور از شأن خداوند است. با ماكیاولی نظریه دولتسكولار پا به عرصه وجود میگذارد. هیتلر و موسولینی و لنین و استالین و مائو مقام خود را مقدس میدانستند. اینان نیز كلام خود را مانند كلام مقدس نقضناشدنی و نقدناپذیر میپنداشتند. انتقاد از برنامههای آنان به معنی الحاد و كفرگویی بود و سزایش مرگ یا اعزام به اردوگاههای كار اجباری. اسطوره دولت یعنی این چیزها. دولتهای توتالیتر مدعی بودهاند كه میخواهند زمین را بهشت برین كنند اما اكتاویو پاز، شاعر مكزیكی، در این باره سخن درخور تاملی دارد. نكته در خور تامل این است كه دولتهای توتالیتر و دیكتاتورها هواداران بسیار زیادی حتی در میان روشنفكران و لایههای تحصیلكرده جامعه دارند.
اسطورههای غالب در دنیای امروز، چیستند؟
نازیسم و فاشیسم بر اثر مداخله نظامی متفقین برافتادند نه از طریق قیام مردم تحت انقیاد آنها. اما كمونیسم بدون مداخله نظامی كشورهای خارجی از درون فروریخت. اما این بدان معنا نیست كه اسطوره نازیسم و فاشیسم و كمونیسم از میان رفتهاند. گروههای راست افراطی در اروپا اخیرا قویتر شدهاند؛ بهخصوص با سیل مهاجرانی كه هر روز بر تعدادشان در كشورهای اروپایی افزوده میشوند، گروههای افراطی راست از ترس و خوفی بهرهبرداری میكنند كه مردم عادی این كشورها بر اثر هجوم مهاجران به كشورهایشان نسبت به آینده دارند. گروههای تروریست سنی رادیكال كه از سوی عربستان سعودی تغذیه مالی میشوند نیز در ایجاد این ترس و وحشت دخیل هستند. این گروههای تروریست بیش از آنكه از منابع اسلامی تغذیه ایدئولوژیك شوند از طریق فاشیسم و نازیسم و لنینیسم و مائوئیسم خوراك ایدئولوژیكی دریافت میكنند. بسیاری از این رهبران بنیادگرای سنیرادیكال شدیدا تحتتاثیر نازیسم و فاشیسم و كمونیسم بودهاند. مودودی خود اعتراف میكند كه دولت اسلامی كه آنها، با در دست گرفتن قدرت دولت، قصد تاسیسش را دارند، شبیه دولتهای فاشیستی یا كمونیستی خواهند بود؛ یعنی دولتی توتالیتر و دموكراسی استیز. حكومتی كه این بنیادگرایان قصد برپایی آن را داشتند از نوع دولت- ملت نبود. یعنی دولتی در محدوده مرزهای بینالمللی مشخص نیست. دولت- ملت، نهادی مدرن است كه برای نخستینبار در اروپا تاسیس شده است. زمان در اسطوره با زمان در تاریخ و علم متفاوت است.
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید