1397/5/24 ۱۱:۰۶
نخستین آشنایی ایرانیان با اسلام، نه چنانکه معروف است در ایران و در خلافت عمر، بلکه چنانکه معروف نیست، در یمن و در زمان خود پیغمبر(ص) صورت پذیرفت. در آن هنگام کم و بیش پنجاه سال از زمانی که یمن در قلمرو دولت ایران قرار گرفته بود و فرمانروایان آنجا از سوی پادشاهان ساسانی تعیین میشدند، میگذشت.
نخستین آشنایی ایرانیان با اسلام، نه چنانکه معروف است در ایران و در خلافت عمر، بلکه چنانکه معروف نیست، در یمن و در زمان خود پیغمبر(ص) صورت پذیرفت. در آن هنگام کم و بیش پنجاه سال از زمانی که یمن در قلمرو دولت ایران قرار گرفته بود و فرمانروایان آنجا از سوی پادشاهان ساسانی تعیین میشدند، میگذشت. یمن از زمان خسرو انوشروان در تصرف ایران درآمد و تا این تاریخ، چندین تن از مرزبانان ایرانی که نامشان در تاریخها ذکر شده، بر آنجا فرمان رانده بودند و آخرین کسی که در این تاریخ بر آنجا فرمان میراند، نامش را در تاریخهای عربی «باذان» و گاه «باذام» نوشتهاند. کسی که او را خسروپرویز فرستاده بود و پایتخت او هم مانند دیگر فرمانروایان ایرانی، صنعاء بود.۱
فرمانروایی پنجاهساله ایرانیان بر یمن که آبادترین و ثروتمندین سرزمین در عربستان بود و آثاری که از آن بر جای ماند، چه سیاسی و چه اقتصادی و فرهنگی، در تاریخ این منطقه از آنرو دارای اهمیت و درخور تحقیق و بررسی است که آغاز و انجام آن با رویدادهایی قرین گردیده که هر یک از آنها از وقایع مهم، تاریخ این منطقه بهشمار میآیند و در سرنوشت آن اثری ژرف داشتهاند. آغاز آن با رقابتهای سخت سیاسی و اقتصادی ایران و روم ـ دو دولت بزرگ آن دوران ـ و هماوردی دو فرمانروای نامآور آن زمان خسرو انوشروان در ایران و ژوستینین در روم بود، که همین ایرانیان یمن نقش اساسی در آن داشتند، و پایان آن هم با گسترش اسلام در یمن قرین گردید که آن هم به پایمردی همین ایرانیان یمن صورت پذیرفت، و به پایمردی همانها هم بود که اسلام از گزند حوادثی که آن را در این منطقه بهسختی تهدید میکرد، مصون ماند. و با همة این احوال، نه آغاز آن چنانکه در واقع بوده است، در روایتهای داستانمانند بهدرستی منعکس شده و نه پایان آن چنانکه درخور آن بوده، در تاریخ ایران و اسلام شناخته شده است!
روایت داستانوار حضور ایرانیان
آغاز آن به صورت داستانی نقل شده که در همة مآخذ اسلامی، با اختلافاتی در جزئیات آن و در برخی نامها، کم و بیش به یک شکل آمده؛ خلاصه اینکه حبشیها با حمله به یمن، «ذویزن» ـ پادشاه آنجا ـ را کشتند و یمن را تصرف کردند. «سیفبنذییزن» به دادخواهی نزد انوشروان آمد. انوشروان هم او را با سپاهی کمک کرد؛ ولی برای اینکه سپاهیان خود را در سرزمینهای دوردست به خطر نیندازد، هشتصد زندانی واجبالقتل را با هشت کشتی به فرماندهی یکی از بزرگان ایران به نام یا عنوان «وَهْرَز» با سیف به یمن روانه ساخت. از آنها دو کشتی با سرنشینانش در راه غرق شدند و شش کشتی با ششصد تن به یمن رسیدند. وهرز و سپاهیانش یمن را از حبشیهای مزاحم پاک کردند و سیف را به شاهی به تخت نشاندند، و چون بازماندة حبشیها که در خدمت سیف درآمده بودند، پس از چندی سیف را کشتند، وهرز به دستور انوشروان خود ادارة امور یمن را به دست گرفت و پس از او هم جانشینانش همچنان بر آنجا فرمان راندند.
این خلاصهای است از داستانی که دربارة علت لشکرکشی ایرانیان به یمن و جنگ ایشان با حبشیها و پیروزی بر آنان در بیشتر مآخذ تاریخی عربی اسلامی به استناد حکایات مختلفی که از آن رویداد بر سر زبانها بوده یا قصههایی که پیرامون آن بازگو میشده، منعکس گردیده است.۲ البته آمیختگی تاریخ با افسانه در این داستان از نظر ناقدان آگاه دور نمیماند؛ ولی نکتهای که باید بدان توجه داشت، این است که این روایات تنها آن چهره از این واقعه را مینمایانند که برای مردمی ساده و ناآگاه قابل درک بوده و قصههایی هم که براساس آنها پرداخته شده، نموداری است از برداشت همین مردم از آن وقایع، و به همین سبب است که در آنها هیچ اشارهای به علل سیاسی و اقتصادی و نظامی ناشی از رقابتهای دو دولت ایران و روم که در واقع علل اصلی آن وقایع بوده، ولی برای آن مردم قابل درک نبوده است، دیده نمیشود.
سیاست ایران و روم در یمن
یمن به سبب مزایای طبیعی و موقع جغرافیائی و وضع اقتصادی خود، از دیرباز مورد توجه هر دو دولت ایران و روم بود. این کشور در میان همة سرزمینهای شبهجزیرة عربستان که غالباً خشک و بیابانی بود، سرزمینی آباد و از لحاظ کشاورزی، پرخیر و برکت و از لحاظ بازرگانی، یکی از مراکز مهم در شبهجزیره بود و گذشته از این، یکی از گذرگاههای مهم راههای تجارتی شرق و غرب هم به شمار میرفت.
این کشور هم دروازة جنوبی شبهجزیرة عربستان و به خصوص حجاز و یثرب بود، و هم در کنارة دریای سرخ و مشرف بر تنگهای قرار داشت که آن دربار را به دریای آزاد یعنی اقیانوس هند میپیوست، و از راه آن دریا از شرق تا خاور دور، از غرب به تمام سواحل شرقی آفریقا راه مییافت. و با این اوصاف و مزایا بین دو دولتی قرار داشت که مصالح سیاسی و اقتصادی آنها اقتضا میکرد که یا بر این سرزمین مسلط باشند، یا دست کم مردم آنجا را به سوی خود داشته باشند.
سیاست دولت روم در این سرزمین جزئی از سیاست کلی آن دولت در این منطقه بود که از چند قرن پیش پیوسته درصدد عملی ساختنش بود و هر وقت فرصتی مییافت، از آن بهره میگرفت و آن، گسترش تدریجی به سمت جنوب و دستیافتن به دریای آزاد یعنی اقیانوس هند بود، از راه تسلط تدریجی بر سرزمینهای عربی و آفریقائی کنارههای دریای سرخ و تسلط بر تنگهای که این دریا را به اقیانوس هند میپیوندد.
و سیاست دولت ایران در آنجا، باز نگاهداشتن راههای بازرگانی مهمی بود که از داخلة صحرای عربستان و سرزمین یمن از شرق به غرب و سپس به شمال میرفت، و همچنین حفظ امنیت کاروانهایی بود که از آن راهها میگذشتند و آنهم با همکاری قبایلی از اعراب که این کاروانها از قلمرو آنها میگذشتند، با پرداخت حقالعبور یا به اصطلاح آن زمان «حقّالخفاره»ای که در مقابل آن، کاروان نه تنها از دستبرد و گزند آن قبیله مصون میماند، بلکه حفظ امنیت آن کاروان از گزند دیگر قبایل هم تا هنگامی که در قلمرو ایشان میبود، از وظایف آنها به شمار میرفت، و به همین منظور کاروانها در هر قبیلهای پیوسته به وسیله محافظان یا راهنمایانی که به آنها «خفیر» میگفتند، همراهی میشدند. و بدین ترتیب قبایلی هم که در مسیر این کاروانها قرار داشتند، خود به صورت حلقهای از زنجیرة اقتصادی این منطقه درمیآمدند که از سلامت و امنیت راههای آن برخوردار و به حفظ آن علاقهمند میشدند.
این سیاستی بود که از سوی دولت ساسانی در سرزمینهایی از عربستان که در قلمرو او بود، یعنی تمام عربستان جنوبی و نجد و حجاز و دیگر مناطق آن اجرا میشد، و از سرزمین یمن هم در آنچه به امر بازرگانی و راههای آن بازمیگشت، همین سیاست مورد نظر بود. برای استحکام و قدرت این سیاست که به امنیت تمام صحرا ارتباط مییافت، در صورتی که قبیلهای از این قانون که باید آن را قانون صحرا نامید پا فراتر مینهاد و کاروانی را مورد هجوم و قتل و غارت قرار میداد، از سوی مرزبانان ایرانی به سختی کیفر مییافت؛ چنان که نمونههای آنها را در شرح برخی از «ایام العرب» و از آن جمله در «یوم المشقّر» میتوان یافت. در سالهای سختی و کمآبی نیز که قبایل صحرانشین از لحاظ آذوقه در تنگنا قرار میگرفتند، به وسیله مرزبانان ایران کمکی دریافت میداشتند که آن را «میره» میگفتند.
آنچه درباره راههای زمینی عربستان گفته شد، درباره راههای دریایی ایران هم در جاهایی که با سواحل عربستان ارتباط مییافت، مورد عمل بود. این راهها که از بندر «اُبُلّه» مهمترین بندر نظامی و بازرگانی ایران در دهانه خلیجفارس آغاز میشد، در امتداد سواحل جنوبی عربستان از یک سو تا «جدّه» در ساحل غربی عربستان در دریای سرخ و «سواکن» در ساحل شرقی افریقا در همان دریا پیش میرفت و از سوی دیگر از راه بندر «عدن» تا «زنگبار» و دیگر بنادر افریقایی امتداد مییافت.
رابطه یمنیها و حبشیها
حبشیها که همسایگان یمنیها بودند و تنها عرض دریای سرخ آنها را از هم جدا میکرد، از دشمنان دیرینه و سرسخت یمنیها به شمار میرفتند و از روزگاران قدیم هرگاه در خود قدرتی و در اینان ضعفی مییافتند، از آن سوی دریا بدین سوی حمله میبردند و به یمنیها آسیب فراوان میرساندند. از وقتی که حبشیها با کمک رومیان به کیش مسیحی درآمدند، خطر آنها برای یمنیها افزونتر شد؛ زیرا اینان در ستیزهجویی با یمنیها، بیش از پیش به دولت روم که او هم در این امر ذینفع بود، پشتگرم و از کمکهای او برخوردار بودند.
حمله اخیر حبشیها به یمن که منجر به تصرف قطعی آن سرزمین و تأسیس دولتی حبشی در آنجا گردید، با کمک مستقیم دولت روم و با کشتیهای آن دولت صورت گرفته بود، و این دولت نوبنیاد همچنان مورد حمایت و دستنشاندة دولت روم بود، و شاید به همین سبب مدتی بیش از نیم قرن و به تعبیری نزدیک هفتاد سال دوام آورد. از آنچه در تاریخها آمده، برنمیآید که در این مدت تا پیش از پادشاهی انوشروان، حبشیها مستقیماً مصالح ایران را در این منطقه تهدید کرده باشند؛ ولی در این دوران و بهخصوص در دوران امپراتوری ژوستینین در روم، آثار چنین تهدیدهای مستقیم و غیرمستقیم و دردسرهایی که حبشیها به تحریک ژوستینین برای انوشروان به وجود میآوردهاند، بهخوبی دیده میشود.
در رویدادهای جنگ ایران و روم در همین دوران، آمده که انوشروان پس از پیروزی در جنگ با رومیها و خزرها در شمال، به سوی «عدن» روی آورد و در آنجا در آن قسمت از دریا که میان دو کوه و در جانب حبشه قرار داشت، با کشتیهای بزرگ و سنگ خارا و ستونهای آهنین و زنجیرهای عظیم، سدّی ساخت و بزرگان آنجا را کشت و به مدائن بازگشت.۳ این خبرها حکایت از استحکاماتی میکند که انوشروان برای حفظ بندر عدن از مهاجمان حبشی پس از قلع و قمع آنان به وجود آورده بود، و این که او خود شخصاً به آنجا رفته، دلیل بر این تواند بود که چنین حملهای در هنگامی که او در شمال درگیر جنگ با رومیها و متحدانش بوده است، به تحریک رومیها و ژوستینین از سوی حبشیها صورت گرفته، و آن بندر را که یکی از پایگاههای مهم دریایی و بازرگانی ایران بوده، ویران ساخته و بر آن مسلط شده بودند. حملة حبشیها را هم به مکه در سالی که به «عامالفیل» معروف شده، از همین قبیل دانستهاند؛ زیرا مکه هم یکی از مراکز مهم بازرگانی شرق و غرب بود و حمل کالا در فاصلة بین عدن تا آنجا و از آنجا تا دمشق و بالعکس در اختیار بزرگان و سرمایهداران قریش بود و بازرگانان ایرانی هم از طریق بندر جده که یکی از پایگاههای بازرگانی ایران در دریای سرخ بود، به آنجا رفتوآمد داشتند و چنانکه میدانیم، نجد و حجاز هم در آن تاریخ در قلمرو نفوذ دولت ساسانی بود.
حِمْیَریان یمن و دولت ایران
با نیروگرفتن دولت حبشیان در یمن، طبیعی بود که فشار و ستم آنان هم بر اهل محل، که مهمترین و سرشناسترین تیرة آنها که پیش از حبشیها نیز بر یمن حکومت میکردند، «حمْیَریان» بودند، فزونی یافت، تا آن حد که آنان را به فکر چاره انداخت و چون حمیریان همواره ایران را در برابر روم که اکنون حامی دشمنان سرسخت آنان یعنی حبشیان شده بودند حامی و دوست خود میشناختند، از اینرو طبیعی بود که کسی از خاندان همان فرمانروایان سابق را به نام «سیف» یا «معدیکرب» یا هر نام دیگری که در داستان بدان خوانده شده است، به دربار انوشروان فرستاده و از او کمک خواسته باشند، و این کار هم به پایمردی منذربن نعمانـ فرمانروای حیرهـ که انوشروان او را به همة سرزمینهای عربنشینِ قلمرو سلطنت خویش سیادت داده بود، صورت پذیرد و انوشروان هم که خود از دردسرهایی که همین حبشیهای یمن به تحریک دولت روم برای او و مردم تحت حمایتش فراهم کرده بودند، ناخشنود بود و اکنون پس از پیروزیهایی که بر روم داشت و با زمینة مساعد داخلی، یعنی همداستانی مردم یمن در خود آن توانایی را میدید که حتی با قیمت درگیری با روم هم که شده، حبشیان را از یمن بیرون راند، تقاضای حمیریان را پذیرفت۴ و سپاهی به یمن گسیل داشت، ولی نه بدانگونه که در داستان فتح یمن آمده است.
در قصه و داستان میتوان عدهای را بهآسانی در جایی سوار کشتی کرد و آنها را بی دردسر از دریاها و اقیانوسهای خروشان گذراند، و بهراحتی در ساحلی دوردست و ناشناخته پیاده نمود، و با تفنن به جنگ واداشت، و با سهولت پیروز گردانید، و سرزمینی را که نزدیک هفتاد سال در اشغال مهاجمانی بوده که برای خود دولتی تشکیل داده و پایههای آن را به کمک حامیانی نیرومند استوار ساخته بودند، از وجود آنها پاک کرد و آن را به صاحبانش بازگردانید! ولی در جهان واقعیات، اعزام یک سپاه جنگی که باید ماهها بر روی آب بگذرد و دریاهای طوفانزا را درنوَردد، و با حفظ توان رزمی خود در سرزمینی ناشناخته فرود آید، و با مردمی ناشناختهتر درآویزد و پیروز گردد، از کارهایی است که جز با امکانات فراوان و آمادگیهای حسابشده و هوشیارانه صورت نبندد.
چنین لشکرکشی دریایی را ناوگانی محکم و استوار و اقیانوسپیما و بندرهای مجهز میباید که در طول راه، نیازهای گوناگون کشتیها و کشتیسواران را برآورَد و بالاتر از همه، جنگجویانی آزموده و کارکشته و دریادیده میخواهد تا از هیبت دریای خروشان نهراسند و در برابر دشواریهای ناشناختة آن، خود را نبازند و توان جنگی خود را از دست ندهند و نمیتوان پذیرفت و مدارک تاریخی هم آن را تأیید نمیکنند که انوشروان که خود پادشاهی جنگاور و جنگآزموده بوده، از این امر اساسی غافل بوده و چنین کار بزرگی را از چندصد زندانی اسیر چشم میداشته است! با اینکه او این احتمال را میداده که سپاهیان اعزامی او که در ظاهر به نبرد با حبشیان یمن گسیل میشدهاند، در واقع برای ریشهکن کردن نفوذ دولت اصلی حبشه و حامی آن، یعنی دولت روم از آن منطقه به این سفر جنگی میرفتهاند و در آن کار، احتمال هرگونه درگیری با آن دو دولت هم میرفته است. و نشان این که از این امر غافل نبوده، همان نتیجة درخشانی است که از آن لشکرکشی حاصل آمده است؛ نتیجهای که هم در نظر مورخان قدیم۵ بزرگ و با اهمیت مینموده و هم مورخان معاصر آشنا به اینگونه مسائل دریایی آن را درخور توجه و قابل ملاحظه شمردهاند.۶ این فشردهای است از دورهای فراموششده از تاریخ ایران، و یادی است از مردم از یادرفتة این دیار.
روابط ایرانیان یمن با مردم بومی آنجا تا [عصر اسلامی] نه تنها در صلح و دوستی میگذشت، بلکه پیوسته با نوعی احترام و حقشناسی یمنیها از ایرانیان توأم بود. یمنیها از اینکه ایرانیان آنها را از سیطره و ستم دشمنشان، یعنی حبشیها آزاد ساخته بودند، همواره نسبت به آنان حقشناس میبودند. نامی که آنها ایرانیان را بدان میخواندند، یعنی «بنوالاحرار»، و «ابناءالاحرار» و کوتاهشدة آن، «الأبناء» که به معنی «آزادان» و «آزادزادگان» است، خود نشانهای از این حقشناسی و احترام بود.
ابوالفرح اصفهانی پس از نقل قصیدة منسوب به «اُمیّه بن ابیالصلت» که گوید آن را در ستایش سیف بن ذی یزن، در روزی که پس از پیروزی بر حبشیان در قصر غُمدان صنعاء به شاهی نشسته بود سروده بوده است، در شرح بیتی از آن که در آن اشاره به سپاهیانی کرده است که سیف با خود از ایران آورده بود، به این مضمون گوید:
حتی اتَی ببنی الأحرار یَقدمُهم
تَخالهُم فوق متن الأرض اَجبالاً
مراد شاعر از «بنیالأحرار» در این بیت، ایرانیانی هستند که با سیف آمده بودند و سپس اضافه کرده که: ایرانیان تا امروز هم در صنعاء، «بنیالاحرار» و در یمن، «الأبناء» خوانده میشوند.
پینوشتها:
۱ـ طبری ج۱، ص ۹۵۸
۲ـ همان، ص۹۲۵ به بعد. روایات مختلفی از آن را هم در کتابهایی همچون سیره ابن هشام، الأخبارالطوال دینوری، تاریخ یعقوبی، تاریخ حمزة اصفهانی، البدء و التاریخ مَقدسی، مروج الذهب مسعودی و کم و زیادهایی در آن را هم در مآخذی همچون تاریخ ابنخلدون و نهایهالأرب نویری میتوان یافت.
۳ـ طبری، ج۱، ص۸۹۸ـ۸۹۹
۴ـ در تاریخها و داستانهای ایران معمولاً «یمن» را به عنوان سرزمین «حِمْیَریان» میخواندهاند که در فارسی «هاماوران» شده و در شاهنامه و دیگر مأخذ قدیم هم به همین نام آمده است.
۵- حمزة اصفهانی در «سنی ملوک الارض و الانبیاء» ص۵۱ـ۵۲ آن را یکی از سه فتح بزرگی نوشته که انوشروان بدان نایل شده و گوید: آنچه برای او حاصل آمد، چیزی است که جز برای پیغمبران اتفاق نمیافتد!
۶ـ پرسی سایکس، تاریخ ایران، ج۱، چاپ دوم ۱۳۳۵، تهران، ترجمة فخر داعی گیلانی.
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید