روشنفکران و روحانیان، از اتحاد تا ستیز در دوره قاجار / زهره روحی – بخش اول

1397/5/21 ۱۳:۴۳

 روشنفکران و روحانیان، از اتحاد تا ستیز در دوره قاجار / زهره روحی – بخش اول

چنانچه گفته شد نارضایتی عمومی، در زمان مظفرالدین شاه، تمامی اقشار و طبقات اجتماعی را در بر گرفته بود . کاردار انگلیس ـ گرانت داف ـ ، به عنوان ناظری خارجی ، در خصوص نارضایتی اقشار روشنفکری آن ایام (اول ذی القعده 1323 هـ ق (1283 شمسی) برابر با 28 دسامبر 1905 میلادی) می نویسد: «طبقه تحصیل کردگان به امکان تأسیس حکومتی می اندیشند که برای مردم منشأ خیر گردد...

چنانچه گفته شد نارضایتی عمومی، در زمان مظفرالدین شاه، تمامی اقشار و طبقات اجتماعی را در بر گرفته بود . کاردار انگلیس ـ گرانت داف ـ ، به عنوان ناظری خارجی ، در خصوص نارضایتی اقشار روشنفکری آن ایام (اول ذی القعده 1323 هـ ق (1283 شمسی) برابر با 28 دسامبر 1905 میلادی) می نویسد: «طبقه تحصیل کردگان به امکان تأسیس حکومتی می اندیشند که برای مردم منشأ خیر گردد... اما تا حدی که آگاهی دارم نقشه عمده ای در برانداختن حکومت فعلی در میان نیست (1). همو ( گرانت داف) ، یک سال بعد (4 محرم 1324 / 28 فوریه 1906) درباره همین اقشار روشنفکر می نویسد : «در جمع ناراضیان کسانی هستند که نسبت به آنچه لازمه اجرای رفرم حکومت است ، اندیشه روشنی دارند» (2). بنابراین نظرِ داف دلالت بر این دارد که ناراضیان روشنفکر و تحصیل کرده اواخر دوره قاجار ، مشخصا مطالباتی اصلاح طلبانه داشته و حداقل در مراحل اولیه ، هیچکدام در پی «انقلاب» و «براندازی حکومت» نبوده اند. و چنانچه در بحث پیشین (الف. «هستی اجتماعی و سیاسی تجار و بازرگانان» ) هم دیدیم ، تجار و بازرگانان نیز در پی «انقلاب» (براندازی حکومت) نبودند. بلکه آنان هم به دنبال «رفرمِ پارلمانی» بودند. و اصلا بر اساس همین هدف بود که دیدگاههای متفاوت ـ اعم از سکولار و دینی، و آنهم در طیفهای مختلف، از افراطی گرفته تا محافظه کار ـ که همگی متفقاً مخالف با قدرتِ انحصاری قاجار و خسته از غارتگریهای امپراتوریهای روس و انگلیس بودند ، توانستند به نوعی هم پیمان و نزدیک به یکدیگر شوند و از اختلافات اعتقادی و نظری چشم پوشی کنند ؛ و چنانچه به یاد آوریم فقط از این راه بود که توانستند بر هر دو خصم پیروز شوند و از همه مهمتر اینکه، این پیروزی را بی آنکه دست به سلاح بَرند و مبارزه ای مسلحانه را در پیش گیرند، به دست آوردند.

در واقع اقشار و طبقات مختلفِ اجتماعی ، که همگی (و هر کدام بنا به دلایلی) از هیئت حاکمه به ستوه آمده بودند ، پس از نخستین آزمونِ اتحاد، و کسب پیروزی در قضیه تحریم تنباکو، به چیزی پی بردند که به نوعی میتوان آن را «قدرت سیاسیِ انبوه خلق» گفت؛ که البته در ایامی که هنوز «آزادی بیان» و «حقوقِ سیاسی و اجتماعیِ "فردی" » ناشناخته بود ، در خصوص اقشار آزادی خواهِ روشنفکر و مترقی، تنها می‌ توانسته از طریق به تعلیق درآوردنِ تعلقاتی صورت گیرد که تعیین کننده ی هویت سیاسیِ آنها و گروههای اجتماعیِ وابسته به آنها بود . به هر حال در این دوران هم آزادیخواهان روحانی و مسلمان و هم آزادیخواهان مترقی و روشنفکر انجمنها و جمعیتهای مخفی و نیمه مخفی برای خود داشتند . هر چند که روشنفکران با احتیاط بیشتری فعالیتهای خویش را دنبال میکردند، زیرا از این واهمه داشتند که هم از سوی حاکمیت و هم از سوی اقشار روحانی خرد شوند ؛ اما طولی نمیکشد که به گفته لمبتون «به تدریج جنبه ترقی خواهی به علماء نیز سرایت کرد و آنها به بهانه آشنایی با فقه اسلامی شاگردان و طلاب خود را وادار میساختند که با علوم جدید آشنا شوند» (3) . بنابراین در همان قضیه تحریم تنباکو و خصوصاً پس از آن ، با عصر و دوره ای مواجه میشویم که در آن بستر رشد دیدگاههای مترقی و آزادیخواه عملا وجود داشته ، اما هدف مشترک (که همانا الغای قرارداد تنباکو بود)، گروههای روشنفکری را بر آن میداشته تا «همبستگی» را سر لوحه کار خود سازند. و از قضا همین روش «همبستگی» است که در آغاز نهضت مشروطیت 1323 هـ ق. ، / 1284 شمسی، برابر با 1905 میلادی ، تجربه میشود. در آغاز هم جریانهای روشنفکریِ سکولار (معتقد به جدایی دین از سیاست) و هم از سوی اقشار روحانیت ، این همبستگی که لازمه مبارزه با حاکمیت بود ، رعایت میشد. و بدین ترتیب از طریق انجمنهای مخفی و نیمه مخفی و نیز مطبوعات و شب نامه ها بسیج توده ای را ساماندهی میکردند . صحبت از همه اقشار است: اعم از طبقه متوسط سنتی ـ که تجار و بازرگانش ، به دلیل سیاستهای غلط حکومتی به ورشکستگی دچار شده بود و از اینرو به لحاظ اقتصادی و همچنین ایدئولوژی از مدتها پیش از بدنه حکومت جدا شده بود (4) ؛ به طوریکه از همان لحظه ای که جنبش شکل گرفت و به صورتهای مختلف قدرت خود را به رخ هیئت حاکمه کشید ، از آنجا که اقشار بازرگان و تجار از مدتها پیش برنامه های سیاسی و اجتماعی مشخصی را دنبال میکردند، جهت سرپا نگه داشتن اعتصابات طولانی مدت ، با تقبل انواع هزینه های مالی به فعال ترین مشارکت کنندگان تبدیل شدند : هزینه های تحصن را به عهده میگرفتند و یا به کارگران فقیری که توان همراهی با اعتصابات طولانی مدت را نداشتند ، کمک مالی میکردند. ( 5 ).

صرف نظر از روحانیونی که سرسپرده و مواجب بگیر هیئت حاکمه بودند (مانند امام جمعه تهران ، داماد شاه ) ، روحانیونِ مخالف با حکومت (اعم از تندرو و معتدل) ، به همراهی روشنفکران (اعم از تندرو و معتدل) ، پیشه وران ، فقیران شهری ، کارگران و کشاورزان ، در جنبش شرکت داشتند. آبراهامیان می‌نویسد : «بهبهانی که با حمایت از امتیاز ننگین تنباکو طرفدار انگلیس دانسته میشد، اکنون به دلیل دشمنی شخصی با وزرا و نفوذ روزافزون روسیه در اداره گمرکات به مخالفت با دربار برخاسته بود » (6) ؛ و هم او (آبراهامیان ) بلافاصله اضافه میکند «اما طباطبایی یک اصلاح گر میانه رو شناخته می شد ، زیرا با سید جمال الدین همکاری نزدیکی داشت ، مؤسس یکی از نخستین مدارس جدید در تهران بود و پسرش محمد صادق طباطبایی را برای آموختن زبانهای اروپایی به استنابول فرستاده بود. محمد صادق طباطبایی ، رابط مهم میان انجمن مخفی ، بازار و علمای برجسته تهران بود» ( 7 ) از سوی دیگر با «طبقه روشنفکر»ی مواجه ایم که به تدریج به نظریاتی پخته دست می‌ یافت و برنامه ای مشخص برای اعتراضات و جنبش پیش رو داشت. زیرا آرمانهایش نیازی به کلی گویی نداشت و کاملا زمینی بود : حکومتی «قانون مند» و برخوردار از مجلسِ قانون گذارِ دارای اعتبار که آزادیخواهی و رشد فرهنگی ، سیاسی، اقتصادی و اجتماعیِ ملت ایران را وظیفه بنیادین خود بداند ؛ هر چند قشر روشنفکری از طیف مختلفی تشکیل شده بود ، اما همگی در این خواست همصدا و هم نظر بودند، منتها چنانچه بعدتر خواهیم دید برای رسیدن به هدف، راههایی متفاوت از هم داشتند. به هر حال تا قبل از پیروزی نهضت مشروطه و آشکار شدن تنش بین روشنفکران از یکسو و تنش بین روشنفکران و روحانیان از سوی دیگر و نیز برخی تنشهایی که بین روحانیان وجود داشت ، جمله روشنفکران ، تا جایی که مقدورشان بود از اندیشه های جهان جدید با خبر بودند و برخی از این افراد ، از مدتی قبل ، ضمن آشنایی با آثار متفکران آزادیخواه اروپایی ، جهت رشد فرهنگ جامعه ایران ، ترجمه بعضی از آثار (عموماً ادبی) را برنامه خود کردند (در بحثی جداگانه بدان خواهیم پرداخت).

باری ، با وجودیکه برخی از روشنفکران، نظریاتی سکولار داشتند و مشخصاً بر جدایی دین از حکومت تأکید میکردند، اما زمانی که نهضت مشروطه در حال قوام و شکل گیری بود ، همگی اعم از افراطی ها و معتدلین تلاش میکردند تا چهره معقولی از خود نشان دهند و همراه با سایر گروههای ناراضی، جبهه واحدی تشکیل دهند. درست به همان صورت که هنگام تحریم تنباکو ، به اتفاق ، (به استثنای برخی) ، مقاومتی دلیرانه و کاملا آگاهانه از خود نشان دادند. به گفته فریدون آدمیت «روح اعتراض از دو منبع، نیروی انگیزش می گرفت : منبع روشنفکری و ترقی خواهی ، و منبع روحانی. گسترش نسبی هشیاری اجتماعی در این زمان قابل ملاحظه است. به گواهی امین الدوله : " میبینیم جسته جسته ، هم در میان ملاها ، هم در میان طبقات دیگر حرفهای آبدار بروز می کند"» . ( 8).

در واقع چیزی که در آن ایام ، مردمِ تحت ستم و گروههای آزادیخواه و اصلاح طلب را قوی دل میکرد تا پیروزی را نزدیک ببینند ، فساد و تباهی حکومت و نظام سیاسی و اجتماعی آن بود. شاید به همین دلیل بود که جمعیتهای ملی (انجمنهای ملی) که در دوران نهضت مشروطه به ملیّون شهرت داشتند و اغلب از طبقه متوسط تشکیل شده بودند و یا سایر جمعیتها، ضرورت نیاز به مبارزه ی مسلحانه در نهضت را منتفی میدانستند. لمبتون مینویسد : «اساساً انجمن های مزبور معتقد به توسل به زور و انقلاب و واژگون ساختن حکومت برای نیل به نظرات ترقیخواهانه خویش نبودند» (9 ).

عدم درگیریهای مسلحانه در نهضت مشروطه و بی نیاز کردن مردم در مبارزاتی خونین ، احتمالاً میتوانست به دلیل حضور علماء در بین جمعیت معترض هم باشد . زیرا اسناد و گزارشات از اکراه قشون به تیراندازی به سوی روحانیان و جمعیت همراهش خبر میدهد. در گزارش سوموف (کاردار سفارت روسیه ) در خصوص تظاهرات تهران اینطور آمده : «واحدهای مجزای قشون ایران صریحا اعلام داشته اند که چنانچه دستور حمله به روحانیون به آنان داده شود ، از اجرای آن دستور سرپیچی خواهند کرد» (10). لمبتون نیز در خصوص احترامی که در آن ایام علما نزد مردم ایران داشتند، مینویسد: «اما در میان کلیه طبقات، احترام طبقه علما بیش از سایرین بود و بعضی از رهبران و پیشروان این طبقه به مانند سپری در برابر تجاوزات طبقات حاکمه نسبت به مردم بودند و این طبقه تنها دسته ای از اجتماع بودند که علوم و دانشها را میان مردم بسط و توسعه می دادند و اعتقاد عامه مردم نسبت به مذهب شیعه موجب گردیده بود که علماء را رهبران طبیعی خود بشناسند» (11).

اما جالب اینکه تنها به مدت یک سال ، شاهد اعتماد و احترام مردم ایران به گروههای مترقی و آزادیخواه میشویم. به بیانی تنها در عرض یک سال، به واسطه روشنگری های فعالانه ای که گروههای مترقی داشتند از طریق روزنامه ها و مطبوعات و گفتگو در قلمرو عمومی و اشاعه فرهنگ آزادیخواهانه ، متوجه این موضوع مهم میشویم که در سال 1906 میلادی ، این بار ، این نفوذ کلام میرزا عباس قلی خان قزوینیِ آزادیخواه، (مشهور به عباس قلی خان آدمیت) همانا مدیر «انجمن آدمیت» است، که مانع فرمان آتش به روی مردم تظاهر کننده شده است. اسماعیل رائین در خصوص تظاهرات یک سال بعد تهران ( 1906 میلادی ) با توجه به نوشته مؤید الاسلام کرمانی می نویسد هنگامی که عین الدوله به نظامیان فرمان آتش و تیراندازی به روی مردم داد مدیر انجمن «آدمیت» (میرزا عباسقلی خان قزوینی ) « با فرماندهان قشون ملاقات کرد و با قدرت خطابه از آنها تعهد گرفت که آن دستور را اجراء نکنند . اتفاقا صاحب منصبان نیز شرافت سربازی را حفظ کردند و به قول خود وفادار ماندند (12). به بیانی ، اگر در ابتدای نهضت این احترام و اعتبار روحانیان بود که سربازان را از اجرای فرمان آتش و تیراندازی به روی مردمِ معترضِ حکومت بر حذر میداشت ، یک سال بعد ، برخی از چهره های روشنفکری و آزادیخواه به واسطه فعالیتهای مداومی که داشتند چه به واسطه انجمنها و چه مطبوعات و سخنرانی ها و حضور در محافل اعتراضی، به چهره های شناخته شده و قابل احترام تبدیل شدند. چیزی که میتوانست برایشان اعتبارِ فرهنگی ، اجتماعی به بار آورد؛ و از قضا همین امر در حالیکه از آنها «همراهانی» صاحب اعتبار برای روحانیت میساخت ، در عین حال میتوانست «رقیبانی» قَدَر هم برایشان بسازد. به هر حال این طبقه جدید فرهنگی در طی یکی دو سال به رشدی چشم گیر دست یافت . باری، در اوائل نهضت این رقیب تازه به ظهور رسیده در قلمرو عمومی ، هنوز رویکردی همراهانه با روحانیت داشت. و در طی این مدت ، در شهرهای مختلف تظاهراتِ ضد حکومتی به اشکال مختلف بر پا میکردند. و یا به استقبال و حمایت اعتراضاتی میرفتند که تجار و بازرگانان به راه می انداختند. و همینجا بگوییم که در آن ایام، کلیه اعتراضات، چه به صورت راه پیمایی و یا تحصن ، در واقع تبدیل به بخشی از زندگی روزمره مردم شده بود. «تحصن» چه در شاه عبدالعظیم و یا مساجد و یا حیاط و باغ سفارتخانه انگلیس همگی تبدیل به جزئی از اعتراضات مردمیِ نهضت مشروطه ایران شده بودند. با وجودیکه نیّت دولت انگلیس در پناه دادن به معترضینی که از چنگ سربازان به باغ سفارتخانه فرار میکردند ، میتوانست فرصت طلبانه برای اهداف آینده اش باشد، اما استقلال سیاسی متحصنین از آنجا که منظوری برای پناهندگی نداشتند، محفوظ می ماند. به بیانی آنها به همان صورت که با تحصن در مسجد، و یا در شاه عبدالعظیم، محتوای «زیارتی» و «مذهبی» هر دو موقعیت را که گویی با رضایت خاطر و داوطلبانه به آنها پیشکش شده بود ، به طور موقت به تصرف و یا بهتر است بگوییم به مصادره عمل سیاسی خود در می‌آوردند، به همین صورت هم با تحصن در باغ سفارت انگلیس، از آنجا که داوطلبانه در اختیارشان قرار داده شده بود ، موقعیت سیاسی باغِ سفارتخانه انگلیس را به طور موقت به مصادره عمل سیاسی خود درمی آورند. در این حالت به دلیل عدم بروز مخالفت از سوی فضای غالب بر مکان (اعم از مذهبی و یا سیاسی : زیارتگاه و مسجد و یا سفارتخانه)، تمامی قدرت موجود در هر دو مکان، به طور موقت به معترضین تحصن کرده در مکان واگذار میشود. از اینروست که حاکمیت نمیتواند وارد مسجد و یا زیارتگاه و یا سفارت انگلیس شود و معترضین را از موقعیت تحصن کردگی شان باز بدارد.

باری، در این تحصنها و تظاهرات ، روحانیت به همراهی روشنفکران متحد عمل کرده و توده ها را رهبری میکردند. به طوری که به کوچکترین واقعه ای در شهرهای مختلف مردم به خیابانها می ریختند. دیگر هیچ زور و اجحافی چون گذشته تحمل نمیشد. با دوره ای مواجه ایم که مردم سرکشی و سرپیچی از فرامین حکومت را تجربه میکردند. در واقع آنها با «خیابانها» ، «اماکن مذهبی» (مساجد و زیارتگاهها) و نیز «اماکن سیاسی» (سفارتخانه انگلیس )، به رابطه جدیدی دست یافته بودند که پیشتر تجربه نکرده بودند . اعتراض آنها به هر جایی که کشیده میشد ، آنجا را «سیاسی» میکرد. پهنه اعتراضات چنان همه جانبه و همه گیر بود که حتی در برخی از نقاط «زنان» نیز در اعتراضات شرکت می کردند. آبراهامیان با توجه به یادداشتهای سفیر انگلیس به لندن مینویسد: «سازمان دهی این جمعیت را که بیشتر بازاری بودند کمیته ای متشکل از بزرگان اصناف بر عهده داشت. این کمیته ، محل اصناف مختلف را تعیین میکرد. یکی از شاهدان می گوید که "بیش از پانصد چادر دیده است تمام اصناف حتی پینه دوز و گردو فروش و کاسه بند زن که اضعف اصنافند در آنجا خیمه زده اند" . کمیته همچنین ، به منظور حفظ اموال و اثاثیه ، مقررات و ضوابطی تعیین کرده بود. در یکی از گزارشهای بعدی سفارت آمده است که "اگرچه گلهای باغچه لگدمال شده بود و پوست درختان پر از نوشته های مذهبی بود، تقریباً هیچ خسارتی وارد نشده بود. این کمیته همچنین، تظاهرات زنان را در بیرون از قصر سلطنتی و سفارت سازمان میداد و ... » (13 ).

در آغاز نهضت، روحانیان بلند پایه نسبت به پایگاه اجتماعی شان حساس بودند ( 14) ، و با الهام گرفتن از الگوی «مهاجرتِ سیاسی» حضرت محمد ، همراه با خانواده و هواداران خود، از تهران به «قم » مهاجرت کردند (15 ) . در آن ایام دو مهاجرت در دو زمان از سوی روحانیان انجام گرفت که دومی را «هجرت کبری» نام گذاردند (16) . علاوه بر آن ، روحانیان که وجهه بالایی در میان مردم داشتند ، برای تحت تأثیر قرار دادن مظفرالدین شاه ، تهدید به ترک ایران کردند (17) . و اما نکته مهم اینکه اقشار روشنفکری ضمن استقبال از اینگونه ابتکاراتِ «سیاسی ـ مذهبی» و تأثیرگذارِ روحانیان ، در عین حال مراقب بودند تا «رهبری و هدایت نهضت» به دست روحانیان نیفتد (18). زیرا ظاهراً سقف مطالبات آنها می‌ توانست تا حد «عدالتخانه» باشد ، حال آنکه هدف آزادیخواهانِ مشروطه طلب ، از آنجا که نیازهای مشروطه را میشناختند ، «مجلس شورای ملی» بود. از اینرو با کلی گویی و مشخص نکردن مطالبه خود، مترصد شرایطی بودند تا خواست را از «عدالتخانه» به «مجلس شورای ملی» تغییر دهد. ( 19) .

نخستین اعتراض ، راهپیمایی آرامی بود که از سوی تجار و کسبه و پیشه وران انجام گرفته بود. این راهپیمایی در یکی از روزهای عزاداری ماه محرم انجام گرفت . در این اعتراض ، آنچه مطالبه میشد ، مشخصا عزل مسئول گمرکات (مسیو نوز بلژیکی) و بازپرداخت بدهی هایی بود که دولت از تجار و بازرگانان گرفته بود. اما چون به خواستشان پاسخی داده نشد، معترضین به بستن مغازه ها و جلب توجه عمومی اقدام کردند. و «به رهبری یکی از شالفروشان معتبر به سوی حرم حضرت عبدالعظیم راه افتادند» (20) ؛ ظاهراً تحصن دو هفته طول می کشد و مظفرالدین شاه که خود را برای سفر به اروپا آماده میکرد ، برای خاتمه دادن به اعتراض به آنها قول میدهد تا پس از بازگشت هم طلب آنها از دولت را بازگرداند و هم نوز را از ایران اخراج کند. معترضین به تحصن خود خاتمه می دهند. اما شاه پس از بازگشت به قول خود عمل نمیکند. دومین اعتراض ضد حکومتی ، باز هم به دنبال یکی از جریاناتی به وقوع پیوست که در ارتباط با تجار و بازرگانان بود. «هنگامی که حاکم تهران می کوشید با به فلک بستن دو تن از تجار سرشناسِ شکر قیمت شکر را پایین آورد. یکی از این افراد، تاجر هفتاد و نه ساله بسیار محترمی بود که هزینه تعمیر بازار مرکزی و احداث سه مسجد را در تهران پرداخت کرده بود. وی مدعی بود که دلیل افزایش قیمتها نه احتکار بلکه اغتشاشات روسیه است. بر اساس گفته یکی از شاهدان عینی ، خبر به فلک بستن تجار مثل برق در سراسر بازار پیچید (21) . مغازه ها و کارگاهها بسته شد؛ جمعیت در مسجد بازار گرد آمدند ؛ و دو هزار تن از تجار و طلاب به رهبری طباطبایی و بهبهانی در حرم حضرت عبدالعظیم بست نشستند. این گروه از همانجا چهار خواسته اصلی خود را به دولت اعلام کردند : برکناری حاکم تهران؛ عزل نوز؛ اجرای شریعت؛ و تأسیس عدالتخانه. معترضان ، موضوع تأسیس عدالتخانه را مبهم گذاشتند تا در مذاکرات بعدی دستشان باز باشد. دولت ، نخست با چنین نهادهایی به دلیل اینکه همه شئونات و امتیازات را ـ حتی میان "شاهزادگان و بقالان معمولی" ـ از بین میبرد ، مخالفت ورزید و به معترضان اعلام کرد که اگر ایران را دوست ندارند می توانند به آلمان "دموکراتیک" بروند. اما پس از یک ماه تلاشِ ناموفق برای درهم شکستن اعتصاب عمومی در تهران، سرانجام تسلیم شد. معترضانِ پیروز در بازگشت به شهر با استقبال جمعیت پر شماری که فریاد زنده باد ملت ایران سر داده بودند، روبرو شدند » (22) . ناظم الاسلام کرمانی در خاطرات خود می نویسد : «عبارت " ملت ایران " تا آن هنگام هرگز در خیابانهای تهران شنیده نشده بود » (23).

ادامه دارد ...

 

منابع :

1. گزارش گرانت داف به گری ، 28 دسامبر 1905؛ 1 ذیقعده 1323؛ نقل از فریدون آدمیت ، ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران ، انتشارات پیام ، 2535 شاهنشاهی ؛ ص 156.

2. گزارش گرانت داف به گری ، 28 فوریه 1906، 4 محرم 1324، اسناد انگلیس؛ نقل از فریدون آدمیت ، ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران ، انتشارات پیام ، 2535 شاهنشاهی ؛ ص 156

3. لمبتون ، ا. ک. اس . ، انجمن های سری در انقلاب مشروطیت ایران ؛ قسمتی از کتاب «مسائل خاورمیانه» ، ترجمه اسماعیل رائین ؛ سازمان چاپ و انتشارات جاویدان ، چاپ دوم ، 2535 شاهنشاهی، ص 170

4. آبراهامیان، یرواند؛ ایران بین دو انقلاب ، ترجمه احمد گل محمدی ، محمد ابراهیم فتاحی، نشر نی، 1377، ص 103.

5. آبراهامیان، یرواند؛ ایران بین دو انقلاب ، ترجمه احمد گل محمدی ، محمد ابراهیم فتاحی، نشر نی، 1377، ص 108.

6. آبراهامیان، یرواند؛ ایران بین دو انقلاب ، ترجمه احمد گل محمدی ، محمد ابراهیم فتاحی، نشر نی، 1377، ص 103 .

7. آبراهامیان، یرواند؛ ایران بین دو انقلاب ، ترجمه احمد گل محمدی ، محمد ابراهیم فتاحی، نشر نی، 1377، ص 103 .

8. آدمیت ، فریدون ، ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران ، انتشارات پیام ، 2535 شاهنشاهی ، ص 34.

9. لمبتون ، ا. ک. اس . ، انجمن های سری در انقلاب مشروطیت ایران ؛ قسمتی از کتاب «مسائل خاورمیانه» ، ترجمه اسماعیل رائین ؛ سازمان چاپ و انتشارات جاویدان ، چاپ دوم ، 2535 شاهنشاهی، ص173، 174.

10. بایگانی سیاسیت خارجی ، وزارت امور خارجه ، شعبه مناسبات خارجی ، دایره ایرانی. د 903 . سال 1905، د 277 ـ 278 ؛ نقل از ایوانف ، م. س؛ انقلاب مشروطیت ایران ، ترجمه آذر تبریزی، [تهران، 1357]، ص 24.

11. لمبتون ، ا. ک. اس . ، انجمن های سری در انقلاب مشروطیت ایران ؛ قسمتی از کتاب «مسائل خاورمیانه» ، ترجمه اسماعیل رائین ؛ سازمان چاپ و انتشارات جاویدان ، چاپ دوم ، 2535 شاهنشاهی، ص 174.

12. تاریخ بیداری ایرانیان، چاپ اول ، تهران ، ص 408 ؛ نقل از اسماعیل رائین ، انجمن های سرّی در انقلاب مشروطیت ایران ؛ [بی جا]، چاپ دوم ، ناشر سازمان چاپ و انتشارات جاویدان ، 2535 شاهنشاهی، ص 59

13. آبراهامیان، یرواند؛ ایران بین دو انقلاب ، ترجمه احمد گل محمدی ، محمد ابراهیم فتاحی، نشر نی، 1377، ص 108؛ تأکید از من است.

14. آدمیت ، فریدون، ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران ، انتشارات پیام ، 2535 شاهنشاهی ؛ ص 120.

15. آدمیت ، فریدون، ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران ، انتشارات پیام ، 2535 شاهنشاهی ؛ ص 165

16. رائین، اسماعیل ، انجمن های سرّی در انقلاب مشروطیت ایران ؛ [بی جا]، چاپ دوم ، ناشر سازمان چاپ و انتشارات جاویدان ، 2535 شاهنشاهی، ص 86.

17. ایوانف ، م. س؛ انقلاب مشروطیت ایران ، ترجمه آذر تبریزی ، تهران ، 1357 ؛ ص 25.

18. دولت آبادی یحیی، حیات یحیی ، تهران ، چاپ چهارم ، 1362 ، ج 2 ، ص 43 ، 44 و نیز فریدون آدمیت ، ص 161.

19. آدمیت ، فریدون، ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران ، انتشارات پیام ، 2535 شاهنشاهی ، ص 150 ـ 147 .

20. آبراهامیان، یرواند؛ ایران بین دو انقلاب ، ترجمه احمد گل محمدی ، محمد ابراهیم فتاحی، نشر نی، 1377، ص 104.

21. اعظام قدسی، کتاب خاطرات من یا تاریخ صد ساله ؛ تهران ، 1341، جلد اول ، ص 99 ـ 100؛ نقل از آبراهامیان، یرواند؛ ایران بین دو انقلاب ، ترجمه احمد گل محمدی ، محمد ابراهیم فتاحی، نشر نی، 1377، ص 105.

22. آبراهامیان، یرواند؛ ایران بین دو انقلاب ، ترجمه احمد گل محمدی ، محمد ابراهیم فتاحی، نشر نی، 1377، ص 105.

23. ناظم الاسلام کرمانی ، تاریخ بیداری ، جلد اول ، ص 124؛ نقل از آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب ، ترجمه احمد گل محمدی ، محمد ابراهیم فتاحی، نشر نی، 1377، ص 105.

منبع: انسان شناسی و فرهنگ

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: