انواع ادبی در عصر مشروطیت / دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی

1397/5/14 ۰۹:۱۸

انواع ادبی در عصر مشروطیت / دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی

شعر شرقی را به گونۀ فرنگان از دیدگاه مضمون و محتوا تقسیم‌کردن، کار دشواری است؛ زیرا مرز معانی در شعر شرقی اسلامی (فارسی، عربی، ترکی) سخت به هم آمیخته است و به علت توجه بیش از حدی که شاعران ما نسبت به مسألۀ قالب داشته‌اند، تداخل مضامین و معانی را در قوالب مختلف شعر فارسی و عربی و ترکی نمی‌توان نادیده گرفت.

 

شعر شرقی را به گونۀ فرنگان از دیدگاه مضمون و محتوا تقسیم‌کردن، کار دشواری است؛ زیرا مرز معانی در شعر شرقی اسلامی (فارسی، عربی، ترکی) سخت به هم آمیخته است و به علت توجه بیش از حدی که شاعران ما نسبت به مسألۀ قالب داشته‌اند، تداخل مضامین و معانی را در قوالب مختلف شعر فارسی و عربی و ترکی نمی‌توان نادیده گرفت. در یک قصیده گاه چندین حوزۀ معنوی به هم می‌آمیزد، یا در یک غزل، چندگونگی زمینه‌ها به حدی است که نمی‌توان آن را در یک بخش خاص محدود کرد. ادب مشروطیت نیز مانند دیگر آثار ادبی ادوار گذشتۀ ما، به‌دشواری در قالب تقسیم‌بندی‌های مضمونی می‌گنجد؛ اما اگر ناگزیر باشیم از این که آثار ادبی این عهد را از این نظرگاه نیز مورد مطالعه قرار دهیم، به ناچار باید از بعضی نکته‌ها چشم‌پوشی کرد و به کلیات مسائل پرداخت.

از نظر تنوع حوزۀ مضمون، شعر مشروطیت، یکی از کامل‌ترین ادوار شعری ماست،‌ همچنان که نثر آن نیز چنین است؛ زیرا مجموعۀ انواعی را که پیش از آن در سراسر ادوار ادب ما رواج داشته، به نوعی شامل است به ضمیمۀ بعضی از انواع که به گونه‌ای خاص در ادب این دوره احیا شده و یا اصولا به وجود آمده است؛ از قبیل شعر نمایشی یا نوعی شعر میهنی.

 

شعر حماسی و ملی در عصر مشروطیت

شعر حماسی در ادب پارسی، سابقه‌ای دیرینه دارد. نخستین آثار ادبی زبان فارسی، بیشتر در حوزۀ حماسه بوده است. از «قصیدۀ مُحَبَّرۀ» مسعودی مروزی که صاحب «البدء و التاریخ» از آن یاد کرده تا «گشتاسپنامۀ» دقیقی و پس از آن «شاهنامۀ» فردوسی و «گرشاسپنامۀ» اسدی تا دورۀ بعد و بعدها که حماسه‌های دینی و تاریخی جای حماسه‌های ملی را می‌گیرد. به هر حال با توسّعی که ناگزیریم در مفهوم حماسه قائل شویم، نوع شعر حماسی نوع جاری و ساری ادب فارسی بوده است.

در عصر قاجاریه، قبل از دورۀ مشروطیت، چند حماسه‌سرای معروف داریم که عبارتند از: فتحعلی‌خان صبا و سروش؛ اما زمینۀ حماسی کار ایشان بیشتر تا حدی است که به نوعی شعر رزمی پرداخته‌اند و این حداقل تصوری است که می‌توان از شعر حماسی داشت. گرچه به تعبیر دقیق کلمه، اصولا اطلاق حماسه بر آنها دشوار است. آنچه در این بخش به عنوان رنگ حماسی شعر مشروطه از آن یاد می‌شود، برعکس دوره‌های قبل که مفهوم رزم و جنگ را فقط دربارۀ آن باید ملاک حماسی بودن قرار داد، بیشتر شور قومی و احساس غرور ملی است، خواه در جامۀ شعری رزمی جلوه‌گر شود و خواه به گونۀ یک فریاد؛ فریادی که به هر حال با زندگی و حیات جامعه و آرمان‌ها و آرزوهای مشترک تودۀ مردم سر و کار دارد. بدین جهت است که باید همین جا یادآوری کنیم که بدین ترتیب در نظر ما، مقصود از شعر حماسی، مفهومی ترکیبی است؛ مفهوم حماسه در معنی epic و حماسه در معنی شعر رزمی و حتی حماسه در مفهوم عربی و قدیمی آن ‌که در حماسۀ ابوتمام نمونه‌های آن را می‌توان دید؛ یعنی شعری که در آن به گونه‌ای روح تَحَمُّس۱ جلوه‌گر شود.

اگر حماسه را به معنی عامّی که شامل همۀ انواع مذکور باشد بگیریم، ادب مشروطیت سرشار از حماسه است؛ زیرا حاصل دوران شکفتگی حس قومیت و ناسیونالیسم در ایران است. البته این قومیت جلوه‌گاه‌های متفاوت دارد، گاه به صورت «قومیت اسلامیه» جلوه می‌کند؛ چنان‌که در آثار سیداشرف‌الدین حسینی و ادیب‌الممالک و ادیب پیشاوری می‌توان دید، و گاه به صورت قومیت ایرانی، چنان‌که در آثار عشقی و عارف و فرخی یزدی و لاهوتی.

 

شعر غنایی در ادب مشروطیت

اگر شعر غنائی را به معنی شعر عاشقانه محدود کنیم، از این منظر، شعر مشروطیت بسیار ضعیف است و بالطبع باید نیز چنین باشد؛ زیرا در شرایطی که جامعه درگیر با مسائلی از نوع بیدادگری و زندان و شکنجه و تبعید و غارت است، مجالی برای غزل و غنا و شعرهای عاشقانه نیست.

شاعرانی که در این دوره به غزل و شعر عاشقانه پرداخته‌اند، هیچ کدام شعر درخشانی به وجود نیاورده‌اند. مگر بعضی که غزل سیاسی گفته‌اند و در مورد ایشان به طور جداگانه باید بحث کنیم. غزل این دوره، غزلی است بی‌نهایت مبتذل و تکراری، به حدی که هیچ حالت عاطفی خاصی برای اولین بار نمی‌توان یافت که در غزل این دوره مطرح شده باشد، یا شاعر به بیان تصویری و نکته‌ای بپردازد که در غزلش تازگی داشته باشد. از نسل قبل از مشروطیت چند غزلسرا داریم که با تمام شهرت و اعتباری که دارند، هیچ چیز تازه‌ای بر غزل نیفزوده‌اند: فروغی بسطامی، نشاط اصفهانی و یغمای جندقی از این سه شاعر که بهترین غزلسرایان دوره قبل از مشروطیت هستند، غزلسرای تواناتری در عصر مشروطیت ظهور نکرده است، مگر صفای اصفهانی و حبیب خراسانی که شعرشان از جهاتی بر شعر آن سه تن ترجیح دارد.

صفای اصفهانی به علت توجه به موسیقی خاص در شعرش توانسته نیمه‌اسلوبی در تغزل و غزل به وجود آورد که بسیاری از شاعران هم‌عصر خود از قبیل ادیب نیشابوری را تحت تأثیر خود قرار داده است؛ چنان که در غزل:

ما زمرۀ فقرا از روز در تعبیم

خورشید اختر روز، ما آفتاب شبیم

 

بر این غزل‌گونه ادیب:

ما صوفیان صفا از عالم دگریم

عالم هم صوَر و ما واهب‌الصّوَریم

 

تأثیر گذاشته و در غزل:

تجلی‌گه خود کرد خدا دیدۀ ما را

در این دیده بیایید و ببینید خدا را

 

بر غزل:

میازار از این بیش خدا را دل ما را

بیندیش ز آه دل درویش،‌ خدا را

 

ادیب نیشابوری تأثیرگذاشته و غزل معروف:

دل بردی از من به یغما، ای ترک غارتگر من

دیدی چه آوردی ای دوست از دست دل بر سر من

او یکی از خوش‌آهنگ‌ترین غزلهای عصر مقارن مشروطیت است؛ همچنین بعضی غزلهای دیگرش که بیشتر از نظر تازگی وزن مورد توجه شاعران این دوره و دوره بعد قرار گرفته است.

حبیب خراسانی به خاطر صبغۀ عرفانی غزلهایش در ادب این دوره، قابل ملاحظه است و نوع غزلهایش از حالت و لطفی تجربی برخوردار است، بدین معنی که وی هیچ گاه نخواسته ـ برخلاف تمام معاصران خود ـ شعری بگوید که از حالتی درونی سرچشمه نگرفته باشد.

خصوصیت مشترک غزلهای این دوره توجهی است که گویندگانْ بیشتر به قالب و زبان شعری سعدی دارند. حال و هوای عاشق و معشوق همان حال و هوای کلیشه‌ای دوره قبل و دوره‌های قبل است. حتی به اندازه گویندگان دوره صفوی و سبک هندی هم شاعران در آوردن صور خیال توانائی ندارند! تغزل‌ها، نزدیک به تغزل‌های فرّخی و معزّی است.

نوع برجسته‌ای که از شعر غنائی در این دوره وجود دارد، غزل سیاسی است. منظور از «غزل سیاسی» شعری است که در قالب غزل و نوع تعبیرات تثبیت‌شده در غزل گفته می‌شود، اما خالی از اشاراتی به اوضاع اجتماعی و سیاسی روز نیست. این گونه شعر در ادب فارسی رواج داشته و شاید در غزلهای بسیاری از استادان غزل، این گونه غزلها بتوان یافت؛ ‌اما استاد مسلّم غزل سیاسی در ادب فارسی، حافظ است و برای کسانی که از محیط اجتماعی و سیاسی زندگی او آگاهی داشته باشند، یک یک اشارات و رمزهای او همگی دارای معانی سیاسی است؛ چنان که در غزلهای [زیر] این صبغۀ سیاسی آشکار است:

دو یار زیرک و از بادۀ کهن دو منی

فراغتی و کتابی و گوشۀ‌ چمنی

 

و غزل:

یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود

دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود

 

و غزل:

اگرچه باده فرح‌بخش و باد گلبیز است

به بانگ چنگ مخور می‌ که محتسب تیز است

در عصر مشروطیت، یک بار دیگر غزل سیاسی رواج گرفت و اغلب شاعران این عصر که غزل سروده‌اند، هرکدام یکی دو غزل از نوع غزل سیاسی دارند؛ اما فرد شاخص این شیوه که در انتهای این دوره نیز قرار دارد، فرخی یزدی است که غزلهایش هم از نظر کلیت شعری و هم از نظر برخورداری از زبان پخته و موسیقی درست و تعبیرات زنده، قابل توجه است. فرخی بسیاری از مشکلات سیاسی عصر خود را ـ که ادامۀ دورۀ مشروطه است ‌ـ به استادانه‌ترین بیانی تصویر کرده است. اشارات و کنایات سیاسی او همگی، برای کسانی که با تاریخ اجتماعی و سیاسی عصر او آشنایی دارند، زنده و گویاست؛ چنان‌که در غزلهای:

سوگواران را مجال بازدید و دید نیست

بازگرد ای عید از زندان، که ما را عید نیست

 

و غزل:

سر و کار من اگر با تو دل‌آزار نبود

این همه کار من سوخته‌دل، زار نبود

بسیار و چه بسیار نکته‌ها را بازگو کرده است و اگر کسی بتواند به جستجوی حوادثی که وی این غزلها را در پی آن حوادث سروده، بپردازد، بسیاری از لطایف شعر او آشکارتر خواهد شد. او که در عهد کنترل شدید مطبوعات و سانسور تند سیاسی، بهترین آثار شعری خود را سروده، ‌چه خوب از عهده برآمده که به زبان غزل، مجموعۀ دردهای جامعۀ خویش را بازگو کند. همین درگیری با سانسور، خود سبب شده است که وی از صراحت شعرهای خویش بکاهد و درنتیجه لطف و زیبایی و کلیت غزلهایش ـ به نسبت اکثریت قریب به‌اتفاق معاصرانش ‌ـ بیش و بیشتر شود، به‌حدی که وی، به یک حساب، سرآمد غزلسرایان عصر مشروطه و ادامۀ آن به‌شمار آید.

تصنیف در دنبالۀ بحث از غزل سیاسی، نوع دیگری از شعر غنائی را‌ ـ که به اعتبار جنبۀ‌ موسیقی و ترنّمی آن و گاه جنبۀ‌ معنوی، در قلمرو شعر غنائی قرار می‌گیرد‌ ـ باید مورد بحث قرار داد و آن تصنیف است. یکی از خصایص بارز ادب مشروطه، گسترش حوزۀ تصنیف در شعر این روزگار است.

 

تصنیف

سابقۀ تصنیف نیز سابقه‌ای دیرینه است. اصطلاح «قول» در تعابیر قدما چیزی است برابر با تصنیف در اصطلاح امروز ما. قول یا تصنیف از شعر غیرتصنیفی‌ـ و به ‌اصطلاح عروضی‌ـ شاید کهنه‌تر باشد؛ زیرا اغلب شعرهای عامۀ مردم از نظر فرم در حوزۀ تصنیف قرار می‌گیرد. از آنجا که همراهی با موسیقی، شرط آن بوده و بیشتر برای آواز از آن استفاده می‌شده، اهل ادب کمتر به ضبط و ثبت آن پرداخته‌اند؛ اما نشانۀ اهمیت‌دادن به آن را در جای جای متون قدیم می‌توان یافت. در مجالس سماع صوفیه، خواندن تصنیف رواج داشته و قوّالان کسانی بوده‌اند که اغلب با خواندن همین قول‌ها و تصنیف‌ها، رقص و پایکوبی صوفیان را سرآغاز می‌شده‌‌اند؛ چنان که در کتاب «اسرارالتوحید» مکرر به ‌اصطلاح قوّال و قول برخورد می‌کنیم. اغلب این قول‌ها از نظر زبان نیز، با زبان شعر کمی تفاوت داشته است؛ زیرا شعر بیشتر سعی داشته که خود را از زبان تثبیت‌شدۀ اهل ادب دور نکند؛ اما قول و تصنیف چون با عامۀ مردم طرف بوده است، بیش و کم به زبان تودۀ مردم نزدیک می‌شده است و همین امر خود نیز یکی از علل بی‌اعتنایی‌ قدما در کار ثبت قول‌ها و تصنیف‌هاست.

در عصر مشروطیت، توجه به تصنیف بیشتر شد و چند تصنیف‌ساز توانا ظهور کردند که دو تن از آنها، عارف و شیدا، هرکدام نمایندۀ برجستۀ نوعی از تصنیف است: عارف نمایندۀ تصنیف سیاسی، و شیدا نمایندۀ تصنیف عاشقانه. تصنیف‌سرایان دیگر درحقیقت تحت‌الشعاع این دو تن قرار می‌گیرند، با اینکه در بعضی جهات ممکن است کارشان کم‌عیب‌تر از کار این دو استاد باشد، مثل تصنیف‌های بهار که بعضی از آنها شاهکار بلامنازع تصنیف در زبان فارسی است مثل «مرغ سحر» او.

 

شعر تعلیمی در عصر مشروطه

ادب فارسی هیچ‌گاه از نوع شعر تعلیمی تهی نبوده است. از قرن سوم و از شعر حنظلۀ بادغیسی نمونه‌های برجستۀ شعر تعلیمی در ادب ما دیده می‌شود. امثال و حکمی که از عصر ساسانی به جای مانده، نیز نمونه‌هایی از ادب تعلیمی و حتی شعر تعلیمی می‌توانند به شمار آیند. با ظهور تصوّف، شعر تعلیمی فارسی صبغه‌ای دیگر به خود می‌گیرد و با تحولات اجتماع، هر روز نوع تعالیم تغییراتی می‌یابد؛ اما هسته اصلی ثابت است. در ادب مشروطه، شعر تعلیمی بار دیگر می‌بالد و تجدید زندگی می‌کند. در دیوان هر کدام از شاعران این عصر، نمونه‌ای از شعر تعلیمی دیده می‌شود.

تفاوتی که زمینه شعر تعلیمی مشروطیت با دوره قبل دارد، در تغییرات بیش و کمی است که در «ارزش‌ اجتماعی» حاصل شده است. مدرسه و علم‌آموزی به گونه وسیعتری موضوع شعر تعلیمی قرار می‌گیرد، چرا که جامعه ایرانی بار دیگر اهمیت علم‌آموزی را در خویش احساس می‌کند و به جای اینکه به زهد و صومعه دعوت کند، به مدرسه و کار و کوشش فرا می‌خواند. نصایح و اندرزها به عمل نزدیکتر است و اخلاق حاصل از آموزش شعرها، نسبت به گذشته، عملی‌تر می‌نماید. در همین رهگذر است که باب تازه‌ای نیز در ادب فارسی گشوده می‌شود که باید آن را «ادبیات کودکان» نامید و نخستین جوانه‌های موفق آن را در ادب مشروطه، به خصوص در شعر ایرج، باید ملاحظه کرد:

از مال جهان ز کهنه و نو

دارم پسری به نام خسرو

شعر مشروطه شعری است صریح، و این صراحت، زاده اجتماعی‌بودن آن است و شعر تعلیمی در ادب مشروطه، صریح است و مستقیم، اگرچه شعر تعلیمی در ادب ما همیشه صریح بوده است، اما در این دوره، آن تمثیل‌های فلسفی و گاه‌‌گاه پیچیده، کمتر مورد استفاده شاعران قرار می‌گیرد، به‌خصوص که گاه‌گاه به تأثیر از ادب اروپایی آثاری به وجود می‌آورند. سوق‌دادن مردم به عواطف انسانی، به‌خصوص ارزش‌های خانوادگی، از خصایص شعر تعلیمی این دوره است و بهترین شعرها را در باب مقام خانواده و به‌خصوص مادر و آزادی زن و آنچه بدان وابسته است در شعر بعضی از گویندگان این عصر مشاهده می‌کنیم:

گویند مرا چو زاد مادر

پستان به دهان گرفتن آموخت

و ایرج بهترین ستایشگر مادر و عواطف مادری است در سراسر ادب فارسی. وی در قطعات بسیاری به گونه‌‌های مختلف از مقام مادر سخن گفته است. گویندگان دیگر نیز به مناسبت، هر یک شعری در زمینه آموزش اخلاق و تعلیم و تربیت دارند.

گونه‌ای دیگر از شعر تعلیمی، شعری است که وظیفه آن کمک به آموزش علوم است. این‌گونه آثار منظوم را نیز ناقدان اروپایی در حوزه شعر تعلیمی قرار می‌دهند و در ادب اروپایی از دیرباز نمونه‌های بسیار دارد و در ادب ما نیز فراوان است. منظومه‌هایی که برای آموزش علمی خاص پدید آمده یا وسیله‌ای است برای آموزش فرهنگ عمومی جامعه. «دانشنامه میسری» در زمینه پزشکی و «نصاب‌الصّبیان» ابونصر فراهی، کتاب‌هایی از این گونه‌اند. در ادب مشروطه بار دیگر این نوع از شعر تعلیمی رواج یافت و گویندگانی از قبیل ادیب الممالک به نظم مطالبی در زمینه‌های لغت فرنگی و بعضی اطلاعات سودمند دیگر پرداختند و حتی برای اینکه نوآموزان از تاریخ اطلاعاتی داشته باشند، بخشهایی از تاریخ ایران، در این دوره، به نظم درآمد که از همه به مقصود نزدیک‌تر منظومه‌ای از سیداشرف‌الدین حسینی در زمینه «تاریخ سلاطین ایران» که چاپ شده.

یکی از مهمترین ویژگی‌های شعر تعلیمی عصر مشروطیّت، اختصاص دادن شعرهایی است به مسأله تربیت دختران، جدا از آنچه درمسأله تربیت کودکان و نوجوانان به طور عمومی سروده شده است. در سراسر تاریخ شعر فارسی و شعر ملل اسلامی، شاید حتی یک بیت نتوان یافت که مخاطب تربیتی آن دختران یا زنان باشند. شعر تعلیمی دوره‌های قبل، مخاطبش مرد است و اگر قدری انصاف به کار بریم، می‌توانیم بگوییم مخاطب آن انسان است به طور کل؛ اما در شعر این دوره فصل چشمگیری دیده می‌شود که مخاطب آن دختران‌اند.

ای دختر من درس بخوان، فصل بهار است

شعر تعلیمی با اینکه سابقه‌ای هزارساله دارد (و به اعتبار اندرزنامه‌های ساسانی، هزار و پانصد ساله)، در عصر مشروطیت، شعری است متفاوت از آنچه در تاریخ شعر فارسی داشته‌ایم؛ هم به لحاظ اسلوب و زبان و هم به لحاظ موضوعات. در عصر مشروطیت بود که شاعران متوجه شدند شعری که برای کودکان و نوجوانان و در جهت تربیت و اخلاف ایشان گفته می‌شود، باید لحن و زبان ویژۀ خود را داشته باشد. به همین دلیل، از همان آغاز، جمعی از شعرا از قبیل سیداشرف‌الدین، بهار، ایرج، و… شعرهایی سروده‌اند که هنوز هم در قلمرو این‌گونه شعرها، جانشین و بدیل نیافته است. مثل: «گویند مرا چو زاد مادر…» یا این شعر بهار:

ما که اطفال این دبستانیم

همه از خاک پاک ایرانیم

در این گونه شعرها، اثری از آن باستان‌گرایی و اندرزهای دورۀ قاجار و قبل از آن، دیده نمی‌شود و در موضوعات شعرها نیز به جای اتکا به اقوال سلف صالح و زمینه‌های دینی و مذهبی، از امور محسوس و روزمرۀ زندگی که اطفال، خود صاحب تجربۀ آن هستند، سخن به میان می‌آید. تشبیهات، ساده و زبان شعر نیز فاقد هر گونه استعاره است.

 

شعر کودکان

به هر حال، یکی از وجوه تأثیر غرب، پیدایش شعر کودکان در ادبیات عصر ماست. امروز حوزه‌ای به نام «ادبیات کودک» و «شعر کودک» در ادبیات تمام ملل وجود دارد و در شعر فارسی تا حدود شصت سال پیش۲ کسی به فکر این مسأله نبود. شعری که به کودکان تعلیم داده می‌شد، از همان شعرهایی بود که بزرگان آن را یاد می‌گرفتند. غالبا در مکتب‌خانه‌ها، تا همین چند سال پیش، به بچه‌های شش هفت ساله دیوان حافظ یاد می‌دادند، پس از قرآن.

یکی از نخستین کسانی که سالهای قبل از فرمان مشروطیت متوجه این مسأله شده و جنبه‌های آموزشی و تربیتی ادبیات کودکان را موردنظر قرار داده است، میرزامحمد ملک‌الکُتّاب شیرازی است که در ۱۳۱۰ق به نقد ادبیات و متون تربیتی کودکان پرداخته است و کتاب «تربیت‌نامه و اندرزنامه» (محتوی بر الف نصایح برای تربیت اطفال)۳ را نشر داده است. مقدمۀ این کتاب از لحاظ تاریخی بسیار مهم است؛ زیرا دربارۀ «زبان» و «محتوی» کتب درسی رایج در مکتب‌خانه‌ها و مدارس سخن گفته است. شعرهایی که ایرج‌میرزا و یحیی دولت‌آبادی، به عنوان ادبیات کودکان سروده‌اند تأثیرات همین افکار بوده است. در دیوان دولت‌آبادی چندین شعر ساده به عنوان «برای نوآموزان» وجود دارد که در شرایط تاریخی خود قابل ملاحظه است؛ مثلا شعری که در وصف صبح سروده است و بدین گونه آغاز می‌شود:

باز شد دیدگان من از خواب

به‌به از آفتاب عالم‌تاب!

یا شعری که تحت عنوان «برای نوآموزان» در توحید سروده است و بسیار طبیعی است و از نوع شعرهایی نیست که در باب خدا، در کتب قدیم دیده می‌شود، بلکه از امور ساده و طبیعی به ذات خداوند استدلال شده است، از قبیل:

زنبور عسل به خانۀ خویش

شش‌گوشه بساخت لانۀ خویش

او خانۀ خود نمود آباد

کی درس مهندسی به او داد؟

آن کس که بداد عقل و هوشش

بنهاد به جای نیش، نوشش

در دیوان بهار و ایرج و دیگران هم نمونه‌هایی از این‌گونه شعرها که با قصد و توجه برای کودکان سروده شده است می‌توان دید. سیداشرف نیسم شمال هم منظومه‌ای در تاریخ ایران دارد که برای کودکان و به قصد تعلیم بدیشان آن را به وجود آورده است.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ تحمس: نیرومند شدن، به شور و هیجان آمدن.

۲ـ این فصل‌ها در حدود ۶ـ ۱۹۷۵ نوشته شده است.

۳ـ تربیت‌نامه و اندرزنامه، چاپ بمبئی، ۱۳۱۰ق.

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: