حریفان‎ ‎ز مُل و من ز تأمل مستم / علی نوازنی - بخش دوم و پایانی

1397/4/27 ۰۹:۲۸

حریفان‎ ‎ز مُل و من ز تأمل مستم / علی نوازنی - بخش دوم و پایانی

زوزنی‎ ‎در تاریخ‌الحکماء، همچنان که دانایی خیام‎را با القابی نظیر «امام خراسان و علامه‎‌‎الزمان» می‌ستاید، سروده روشنگری را به‎ ‎او نسبت می‌دهد‏: ‎

 

زوزنی در تاریخ‌الحکماء، همچنان که دانایی خیامرا با القابی نظیر «امام خراسان و علامه‎‌‎الزمان» می‌ستاید، سروده روشنگری را به او نسبت می‌دهد‏:

اذا رضیت نفسْی بمیسور بلغه

یحصلها بالکدّ کفیّ و ساعدی

امنتُ تصاریف الحوادث کلها

فکن یا زمانی ،موعدی او مواعدی۵

اگر نفس من به مختصر لقمه‌نانی خرسند شود که دست و بازویم آن را با سختکوشی فراهم آورند، از همه پیشامدهای روزگار ایمن می‌شدم و [می‌خواندم:] ای زمانه، خواه با من یار باش و خواه از اغیار!

دانشوری که در کوشایی مدام تا نیل به روزگار مطلوب مُلک و ملت، دمی از پای نمی‌نشیند، نیک واقف است که تکیه بر بلندای قلل شامخ فرزانگی، از ممر و معبر تن‌آسایی و خودنوازیهای خوشگذرانه نمی‌گذرد که: نازپرورد تنعم نبرد راه به دوست…

شأن صفت دانشوری حکیم، جزء لاینفک و ناگشودنی هویت اوست. در هر مصاحبت و موانست از هر سنخ و گونه و قماشی، برملاست. اعاظم صاحب ارجی، رتبت اعلی دانایی خیام را برشمرده و ستوده‌اند و خود را در صف و صنف مویدان سیطره دانایی و فرزانگی و فرهیختگی حکیم قرار داده‌اند.

عبدالقادر اهری در کتاب «الاقطاب القطبیه» با احترامی فاخر و تجلیلی وافر، از خیام یاد می‌کند: «کما اشارالیه الحبرالهمام عمر خیام قدس الله روحه!

ای با علمت جان و خرد هر دو زبون

از تو دو جهان پُر و تو از هر دو برون۶

قاضی ابوطاهر محمدبن عبدالله بن حسین بن عبدالله فزازی فقیه روشن عصر که بر مسند قاضیالقضاتی فارس تکیه داشت و به دانشمندی و پرهیزگاری و زهد و حلم و فتوت شهره بود، مجدانه به هواخواهی و جانبداری از خیام کوشید. قدر و منزلت حکیم روزگارش را به نیکی دریافته‏ بود و خیام را در ظل حمایت و مساعدت خویش، گمارده بود. این نعمت وجودی آن‌چنان بر خیام شیرین بود که در جایی از رسائل می‌نویسد: «چون خدای متعال نعمت پیوستن به آستان سرور یگانه، امام سید ابوطاهر را به من ارزانی داشت، با دیدنش دلم از تنگنای غم رهید و دبر اثر همنشینی با او بلندآوازه گشتم…»۷

جارالله زمخشری زبان‌شناس و ادیب و خطیب و مفسر برجسته قرآن کریم که برای علم‌آموزی بسیار سفر میکرد، برای کسب فیض از محضر حکیم اقدام کرد و در شرح دیدارش با خیام که در رساله «الزاجره للصغار عن معارضه الکبار» آورده است، اشاره میکند که خیام با سران معتزله روزگار خود، دوستی و مراوده داشت.۸

متاسفانه بسیاری از مخاطبان خیام، به شخصیت او تک‌بُعدی پرداخته‌اند و ساحت‌های متنوع و متعدد هویت اندیشگی او را در نظر نگرفته‎‌‎اند. خیام منجم و شیدایی او به آسمان و اختران، خیام ریاضیدان با ذهن شکن برشکن در تبیین نسبت‌ها، خیام فیلسوف با قوه عاقله جوّال در تفلسف پدیدارها، و… را لحاظ نکرده و درنیافته‌اند. تنها به خیام شاعر و رباعیات وی پرداخته‌اند که البته در آن زمینه هم سخن بسیار است، لکن عطف توجه در این باب، آن است که در تحلیل پیرامون یک شخصیت، بایسته و شایسته آن است که منظومه فکری معرفتی او، موشکافانه بررسی شود. تمام اجزای منظومه فکری وی در بررسی، مورد ارزیابی واقع گردد، وگرنه گزینش سلیقگی گوشه‌ای از آن منظومه معرفتی و مجموعه شخصیتی، راهی به ناکجاست!

عموم معترضان اگر «رساله فی شرح ما اشکل» را از نظر گذرانده بودند، یا «رساله فی الکون و التکلیف» با آن ظرائف و طرائف را وارسی کرده بودند، داوری دیگری داشتند. بصیرتی که روزنفلد و یوشکویچ به‌خوبی داشتند! آنان که نسبت به گرایش دینی و مرتبه ایمانی خیام متعرض هستند، از چنبره جهل به موضوع پرداخته‌اند. همان حکمت درخشان حضرت امیرالمؤمنین(ع) در باب دشمنی‌ها بر اساس نادانی‌ها: «الناس اعداء ماجهلوا: مردم دشمن آنند که نمی‌دانند»‏۹ یا به تعبیر قرآن مجید: «کذّبوا بما لم یحیطوا: انکار می‌کنند چیزی را که به آن دست نیافته‌اند۱۰

شهرزوری در «نزههالارواح و روضه الافراح» تبحر خیام در تفسیر قرآن کریم را نشان می‌دهد: «قاضی عبدالرشید بن ضرار نقل کرده است که یک بار خیام در گرمابه مرو بود. معنای معوذتین و علت تکرار برخی واژه‌های آنها را از او پرسیدم. خیام به نقل و ذکر همه قولهای نادر و شواهد کمیاب پرداخت. تا آنجا که اگر گفته‌های او را جمع می‌کردند، بر مجلدی بالغ می‌شد۱۱

بیهقی در «تتمه صوان‌الحکمه» نقل مکملی دارد: «روزی امام عمر بر شهاب‌الاسلام وزیر، یعنی عبدالرزاق، درآمد. امام قراء ابوالحسن غزال نزد او بود. درباره اختلاف نظر قراء در قرائت آیه‌ای سخن گفتند. شهاب‌الاسلام با دیدن خیام گفت: علی الخبیر سقطنا.۱۲ خیام وجوه اختلاف قرّاء و علل هریک را برشمرد. قرائت‌های شاذ و علل آنها را ذکر کرد. وجهی را بر وجوه دیگر رجحان داد. ابوالحسن غزال گفت: خدا نظیر تو را در میان عالمان بسیار کُناد. گمان نمی‌کردم در جهان حتی یکی از قراء را بتوان یافت که این همه را از بر داشته باشد و بداند، چه رسد به حکیمان!»۱۳

البته بخش عمده حواشی تحلیل‌های گونه‌گون درباره‏ شخصیت او و حول رباعیات در گردش است. تبیین و تنقیح نگرش‌های مرسوم، ناگزیر از پرداخت شفاف است. آن اندازه که در حوصله این مقال می‌گنجد از این قرار است: فردریخ روزن نظر به تعصبات آن روزگار، رباعیات را تدوین نشده می‌داند. معتقد است در‏ افواه خواص و هم‌مجلسان خیام نقل بوده است. بعدها مقلدین با اضافات، جمع و تدوین کرده‌اند.۱۴

یوگنی برتلس عقیده دارد که ممکن است خیام رباعی‎‌‎هایش را بر ورق کاغذ می‌نوشته و برای جمع کوچک و محدودی از هم‌اندیشان که به دیدارش می‌رفتند می‌خوانده، آنها بعدها با کسورات‏ یا اضافات می‌نوشتند!۱۵ ذکاوتی قراگزلو هم می‌نویسد: از رباعیات کم‎‌‎شمار و پربار خیام، شاید تنها محرم‌ترین دوستانش مطلع بودند. و یکی دو نسل پس از خیام بود که اشعارش بروز یافت.۱۶ یکانی بر این باور است که خیام به اشعاری که میساخته، اهمیت زیادی نمی‌داده و آنها را ثبت و ضبط نمی‌کرده است. بسیار محتمل است آنها را در مجالس انس و بالبداهه میخوانده.۱۷

شمیسا نوشته است: حکیم عمرخیام در زمان خود هیچ شهرت شاعری نداشت؛ رباعیات بعدها در افواه ساری شد و در اواخر قرن ششم شهرت یافت. دشتی شرح روشنگری دارد: رباعی‌هایی که به‌تدریج به خیام نسبت داده شده، محققا کتاب مدونی که در زمان حیات خیام یا اندکی پس از مرگ وی فراهم شده باشد، نیست! به ناچار باید چنین فرض کرد که یا از طریق مسموعات بوده است که دوستان و هم‌مشربان وی شفاهی در ذهن ثبت کرده‌اند و سینه به سینه گسترده‌اند که همین امر، علت اختلاف در تعبیرات است.

دوم اینکه اگر میان اوراق و یادداشت‌های خیام موجود بوده، بعد از وفات وی میان ارباب ذوق و اندیشه به گردش افتاده باشد. فرض هر دو مجرا معقول و موجه است.۱۸ شمار رباعیات مظنون‌الاصاله از نظر دشتی حتی به نصف رباعیات برگزیدة فروغی غنی هم نمی‌رسد و می‌افزاید: هر قدر آشنایی ما با خیام بیشتر شود و با سخنان مستند وی مأنوس‌تر شویم، از عده رباعی‌های قابل اطمینان او کاسته می‌شود.۱۹

 

تأویل صوفیانه

شعر صوفیانه، دارای وجوه مختلف‌التعبیری است. رباعیات خیام نیز از همین قبیل هستند. ساخته و پرداخته اذهان مختلف، بار معنایی خاص خود را بر سروده، تحمیل می‌کند. ساحت معنایی الحاقی، از تصورات ما رنگ می‌گیرد و «هر که نقش خویش می‌بیند در آب…» ناگفته پیداست که خصوصیت تأویلی، این امکان راپدید می‌آورد تا مخاطبان در گسترة وسیعی بر سفره ‌اندیشه و کلام حکیم بنشینند و از ظن خود با او همدلی کنند. حصن حصینی ندارد. تجلی مفاهیم و معانی هر کدام به رنگی و رایحه‌ای، لکن فارغ از معیارالاشعار و تشخیص و تخصیص صحت و سقم رباعیات منسوب، این نکته بیرق‌دار این نوشتار است که: فروکاستن منزلت اندیشه‌ورزی خردمند، و تبدیل آن به پشتوانه نظری و مستمسک گعده‌های اباحه، حقیقتا جفای تام در حق مرتبت و رفعت شأن دانای زبده‌ای است که بخشی از اعتبار فرهنگ ملی ایران، مرهون اوست. براهین عقلی مؤید این مدعاست که خیام در قامت حکیمی ژرف‌اندیش و پیشگام، کوشید تا در وانفسای رقت‌بار جامعه منجمد ماتم‌زده روزگار خویش، شعله‌ای باشد از مهر و عشق و جوشش زندگی.

شیخ شادیاخ تا واپسین دم حیات خویش از دانایی و فهم و فضل بر کنار نماند. بیهقی در تتمه می‌نویسد: «دامادش امام محمد بغدادی برایم نقل کرد که خیام، بخش الهیات شفا را در مطالعه گرفته بود. چون به فصل واحد و کثیر رسید، خلال را میان دو برگ گذاشت و گفت: شاهدان عادل را بخوان تا وصیت کنم. چون وصیت کرد، برخاست و به نماز ایستاد. چون نماز خفتن را به‌جای آورد، به سجده رفت و در سجود گفت: خدایا، می‌دانی که من به فراخور توانم تو را شناختم. پس مرا ببخش و بیامرز؛ زیرا وسیله من برای تقرب به تو، همین شناختی است که حاصل کرده‌ام. و درگذشت!»

این بند بیهقی ربط وثیق همدلانه‌ای می‌یابد با حکایتی که نظامی عروضی سمرقندی در مجمع النوادر آورده است. حکایت دیدار مظفر اسفزازی با خیام در سرای امیر بوسعد جره در کوی برده‌فروشان شهر بلخ که نظامی هم در آن وقت حاضر و ناظر بود: «از حجه‌الحق شنیدم که گفت: گور من در موضعی باشد که در هر بهار، باد شمال بر من گل‌افشان کند. چهار سال بعد که او روی در نقاب خاک کشیده بود و عالم سفلی از او یتیم مانده بود و او را بر من حق استادی بود، آدینه‌ای به زیارت او رفتم. در پایین دیوار باغی، خاک او را دیدم،. درختان امرود و زردآلو سر از آن باغ بیرون کرده و چندان برگ شکوفه بر خاک او ریخته بودند که خاک او در زیر گل پنهان شده بود. و مرا یاد آمد آن حکایت که به شهر بلخ از او شنیده بودم. گریه بر من افتاد که در بسیط عالم و اقطار ربع مسکون، او را هیچ جای نظیر نمی‌دیدم!۲۰

ابونصر محمد بن عبدالرحیم نسوی در نامه‌ای به حکیم سروده است:

ان کنت ترعین یا ریح الصبا ذممی

فاقری السلام علی العلامه الخیمی

بوسی لدیه تراب الارض خاضعه

خضوع من یجتدی جدوی من الحکم

فهو الحکیم الذی تسقی سحائبه

ماء الحیاه رفات الاعظم الرمم

ای باد صبا، اگر حرمتم را پاس می‌داری، سلام مرا به علامه خیامی برسان. در برابرش فروتنانه زمین را بوسه زن، آن‌سان که گدای خوشه‌چین خرمن حکمت را سزاوار است. زیرا او حکیمی است که ابرهای حکمتش استخوان‌های پوسیده را از آب حیات سیراب می‌کند.

 

پی‌نوشت‌ها:

۵- زوزنی، تاریخ الحکماء، ص۲۴۴

۶- عبدالقادر اهری، الاقطاب القطبیه، ص۱۲۱

۷- رسائل حکم عمر خیام، ص۲۲

۸- زمخشری، رساله زاجره للصغار عن معارضه الکبار، محمد انصاری قمی، ص۶۲۳۶۲۵

۹- نهج البلاغه، حکمت ۱۶۳

۱۰- قرآن کریم، سوره مبارکه یونس، آیه ۳۹

۱۱- شهرزوری، نزهه الارواح و روضه الافراح، ص۱۶۰

۱۲- کم و بیش معادل این مصرع است: چه به از لذت همصحبتی دانایی

۱۳- بیهقی، تتمه صوان الحکمه، ص۱۱۳

۱۴- فردریخ روزن، رباعیات حکیم خیام، ص۵۰

۱۵- یوگنی برتلس، مقدمه رباعیات خیام، ج۲، ص۶‏

۱۶- ذکاوتی قراگزلو، عمر خیام، ص۱۳

۱۷- یکانی، نادره ایام خیام، ص۱۶۰

۱۸- سیروس شمیسا، سیر رباعی، ص۱۷۰

۱۹- علی دشتی، دمی با خیام، ص۳۲۲۴

۲۰- نظامی عروضی، چهار مقاله، ص۶۳

منبع: روزنامه اطلاعات

 

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: