مباحث تاریخ علمی و مفاخر شاهرود / حسین معصومی همدانی

1397/4/16 ۱۳:۳۰

 مباحث تاریخ علمی و مفاخر شاهرود /  حسین معصومی همدانی

پنل علمی همایش «میراث علمی شاهرود. بسطام. خرقان» روز 31 خرداد در سالن اجتماعات هتل قصر بسطام برگزار شد. در این نشست علمی دکتر علی اشرف صادقی، دکتر حسین معصومی همدانی، دکتر مجدالدین کیوانی، دکتر محمود جعفری دهقی و دکتر محمد باقری برگزار شد.

 

 

پنل علمی همایش «میراث علمی شاهرود. بسطام. خرقان» روز 31 خرداد در سالن اجتماعات هتل قصر بسطام برگزار شد.  در این نشست علمی دکتر علی اشرف صادقی، دکتر حسین معصومی همدانی، دکتر مجدالدین کیوانی، دکتر محمود جعفری دهقی و دکتر محمد باقری برگزار شد.

 

آنچه در ادامه می خوانید سخنرانی دکتر حسین معصومی همدانی در همایش «میراث علمی شاهرود. بسطام. خرقان» با موضوع «مباحث تاریخ علمی و مفاخر شاهرود» است.

******

مردم این منطقه (شاهرود، بسطام و خرقان)و سایر مناطق ایران به فکر بازشناسی گذشتۀ تاریخی خودشان هستند. من واقعاً نمی خواهم صحبتی راجع به تاریخ علم به نحوی خاص بکنم. وقتی که ما به زیارت مزار شیخ ابوالحسن خرقانی رفته بودیم تاریخ تولد و وفات را آنجا دیدم چیزی که هر کسی شاید در تاریخ فکری ایران و سرزمین های اسلامی کار کرده باشد به ذهنش می آید و باعث شگفتی اش می شود این است که چطور در یک زمان خیلی کوتاه یعنی در قرن های چهارم و پنجم این همه شخصیت های مهم زندگی می کردند.

 

می گویند از زمانی که عرفان در ایران و کشورهای اسلامی رایج شد علم و تفکر رو به زوال رفت و فقه غلبه پیدا کرد؛ ولی حقیقت این است که دوره های شکوفایی داریم که بزرگترین علما، فلاسفه، عرفا و فقهای ما متعلق به این دوره هستند. مهمترین چهره های ما در همه حوزه ها تقریباً به این دوره ها تعلق دارند و در دوره هایی که دوره های زوال است نه تنها منجم و ریاضی دان خوب نداریم عارفان بلنداندیش دیگر هم نداریم. فقیهی هم که باز به پای آن فقهای قرون اول برسد نداریم. به نظر می رسد که شکوفایی و ضعف تمدن ها پدیده ای است که در همه جوانب خودش را نشان می دهد.

 

ابوالحسن خرقانی تقریباً در نیمۀ دوم قرن چهارم زندگی می کرده و دو سه دهه اول قرن پنجم. وقتی ما به این دوره نگاه می کنیم می بینیم این دوره ای است که در آن ابن سینا و ابوریحان بیرونی زندگی می کرده اند. یک قدری دورتر از ما ابن هیثم زندگی می کرده و شاید در علم و فلسفه سه چهره مهم این تاریخ را بخواهیم اسم ببریم شاید این سه دانشمند باشند.

 

 کمی قبل از اینها می بینیم که دانشمندان بسیار زیادی داریم که در نیمۀ اول عمدتاً قرن چهارم زندگی می کنند. وقتی ما راجع به گذشتۀ خودمان صحبت می کنیم باید از چند اشتباه پرهیز کنیم؛ اول اینکه گذشته را با اکنون مقایسه نکنیم. چیزهایی ما می بینیم که فکر می کنیم که همۀ تاریخ ما این بوده است. در حالیکه که نباید خودمان را با تاریخ اروپا و به خصوص تاریخ اروپای قرون وسطی مقایسه کنیم. اصولاً مفهوم قرون وسطی در مورد تاریخ ما مصداق ندارد آن سازماندهی اجتماعی و اقتصادی و سیاسی در قرون وسطای اروپا در سرزمین های ما نبوده است. قرون وسطی اروپا دورانی بوده لااقل قسمت اولش متکی بر نوعی عدم تمرکز سیاسی است که به صورت حکومت های بسیار کوچک محلی جلوه می کرده و در نتیجه نبود شهرهای بزرگ. در حالی که تمدن ما اصولاً وجه با ارزشش شهری بودنش است و ما همیشه یا حکومت های مرکزی داشتیم یا حتی حکومت های کوچک گرایش داشتند که بزرگ شوند برخلاف فئودال های اروپایی که به میراث اجدادی شان قانع بودند و چون با غلبه و جنگ تصرف کرده بودند دلشان می خواست که منطقۀ دیگری بگیرند و بزرگ شوند.

 

زندگی فکری ما شهری بوده یکی از چیزهایی که باید از آن بپرهیزیم این است که شهرهای امروز را با شهرهای گذشته مقایسه کنیم. هم اکنون شاهرود مرکز است و بسطام از توابع شاهرود است ظاهرا و خرقان احیاناً از توابع بسطام به ترتیب اهمیت این طوری است .

 

 عموم بزرگان ما و حتی عرفای بزرگ ما در فضای شهری زندگی می کردند. نه تنها زادۀ شهر بزرگی بودند بلکه اگر زادۀ جای کوچکتری بودند به شهرهای بزرگ می رفتند. اگر نگاه کنید یکی دو قرن قبل از خرقان و اینها بزرگترین عرفای ما در بغداد هستند یعنی در مرکز مراکز جهان اسلام. شبلی و حلاج مقیم بغداد بودند با اینکه ما فکر می کنیم عارف کسی است که از جماعت دوری کند و این یکی از تفاوت های تاریخ فرهنگی ما است با تاریخ فرهنگی اروپا. آنجا مرکز فرهنگی حتی در قرون وسطی دور از شهر است اما اینجا مراکز فرهنگی در دل شهرهاست. بنابراین وقتی دربارۀ خرقانی صحبت می کنیم باید بدانیم که این آدم ها شهری بودند حتی اگر زادۀ روستا بودند در شهر بزرگ شدند و به عرصه آمدند.

 

ما وقتی دربارۀ نسل های بعد صحبت می کنیم می بینیم خود مولانا یک نمونه از یک خانوادۀ شهری است. در این مرکز شهری ارتباط بین اصناف عمومی مردم قوی بوده است یعنی این طور نمی شود فکر کرد که فلاسفه ای که در اینجا زندگی می کردند خیلی از عرفا خبر نداشتند و یا عرفا حرف فلاسفه را نمی فهمیدند. و این بازتاب یک واقعیت اجتماعی است و آن واقعیت اجتماعی این است که عرفا، حکما و فلاسفه با همه اختلافاتی که داشتند با هم ارتباط برقرار می کردند. بعدها می بینیم که آدم هایی مثل عین قضات همدانی ابن سینا را در بالاترین مقام در عرفان می شناسند و این درحالیست که ابن سینا دانشمندی بوده که می گویند عرفا حرفش را نمی فهمیدند.

 

این فضایی که در واقع بزرگان ما در آن زندگی می کردند یک  فضای فوق العاده فرهنگی بوده. می دانیم مولوی آدم درس خوانده ای بوده و در خانواده اهل علم بوده بیش از اینکه در خانواده اهل عرفان باشد. خلاصه این موضوع برای من عرفایی مانند ابوالحسن خرقانی و افرادی که به خصوص در غرب ایران بودند و در منطقه همدان و تقریبا سلسله استاد و شاگردی شان معلوم نیست و حتی به عرفای شفاهی معروف هستند باز من نمی توانم قبول کنم که پشت سر اینها یک سنت فکری نبوده و این سنت فکری به یک صورتی انتقال پیدا نمی کرده است.

 

به هر حال این عنوانی که خاورشناس آلمانی حدود صد سال پیش در کتاب خودش گذاشت که در مورد قرن چهارم هجری است می گوید دوران رنسانس اسلامی است. منظورش از رنسانس زنده شدن خود اسلام نبوده است، بلکه خصوصیاتی در این دوره می بیند که به رنسانس اروپا نزدیک می کند. در یکی از پدیده هایی که در قرن چهارم داریم که باز می تواند خیلی شخصیت ها به این برمیگردد این است که از زمانی که آل بویه بغداد را فتح کردند تقریباً می شود گفت که زوال حکومت عباسی شروع شد. پیش از آن در واقع بغداد بزرگترین شهر جهان بوده است  و هر کس که واقعاً می خواست در یک حوزه ای نامی پیدا کند یا چیزی بیاموزد قاعدتاً به بغداد می رفت. اما آل بویه پایتخت های مختلفی داشتند ما می بینیم که علما و حکما همراه اینها جابجا می شوند. یعنی آل بویه در شیراز، ری، اصفهان و همدان پایتخت داشت و به همین دلیل می بینیم که مراکز علمی در داخل سرزمین ایران تکثر پیدا می کند و باید آنچه ما در بغداد سراغش را می گرفتیم حالا در شهرهای مختلف ظاهر می شود. برای مثال ابن سینا را می بینیم که در شهرهای مختلف جابجا شده است. پیدایش سلسله های محلی باعث شد که برخی از عرفا و اهل فلسفه به دربارها محلی رو بیاورند. باز ابوریحان را می بینیم که برای مثال پیش دربار محلی در شمال ایران می آید.  تنوع و گسترش فرهنگی و تکثر فرهنگی در این دوره زیاد می شود من گمان می کنم منطقۀ شاهرود شاید یکی از مراکز فعال فرهنگی آن زمان بوده است و عرفایی مثل همین ابوالحسن خرقانی در اینجا نوعی از معرفت عرفانی را انتقال میدادند و شاید هم انواع دیگر معارف را.

منبع: میراث مکتوب

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: