امام علی (ع) و پدیده خوارج / حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر محمد مسجدجامعی

1397/3/13 ۰۸:۲۸

امام علی (ع) و پدیده خوارج / حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر محمد مسجدجامعی

عصیان علیه وضع موجود ۱ـ دوران خلافت امام علی ابن ابیطالب(ع) یکی از پیچیده‌ترین دوران‌های صدر اسلام است. حضرتش در سخت‌ترین زمان به خلافت برداشته شد و مجبور به تحمل مصائب و مشکلات فراوانی گردید که اصولا ریشه در دوران‌های گذشته داشت. عموماً چنین می‌اندیشند که مشکلات فرا روی امام، به دلیل سیاست‌های سختگیرانه و عدالت‌محورانه ایشان بود؛ اما این بخش کوچکی از داستان است. مشکلات اساسی از نیمه دوران خلافت خلیفه دوم آغاز شده و رشدی فزاینده می‌یابد و در دوران خلیفه سوم و به‌ویژه در نیمه دوم آن، تشدید و بلکه نهادینه می‌شود و با کشته شدن او به اوج خود می‌رسد. در چنین شرایطی است که مردم به سوی امام هجوم می‌برند تا خلافت را بپذیرد. واقعیت این است که هر کس دیگری هم به جای امام بود، با چنان مشکلاتی مواجه می‌شد.

 

 

 

 

عصیان علیه وضع موجود

۱ـ دوران خلافت امام علی ابن ابیطالب(ع) یکی از پیچیده‌ترین دوران‌های صدر اسلام است. حضرتش در سخت‌ترین زمان به خلافت برداشته شد و مجبور به تحمل مصائب و مشکلات فراوانی گردید که اصولا ریشه در دوران‌های گذشته داشت. عموماً چنین می‌اندیشند که مشکلات فرا روی امام، به دلیل سیاست‌های سختگیرانه و عدالت‌محورانه ایشان بود؛ اما این بخش کوچکی از داستان است. مشکلات اساسی از نیمه دوران خلافت خلیفه دوم آغاز شده و رشدی فزاینده می‌یابد و در دوران خلیفه سوم و به‌ویژه در نیمه دوم آن، تشدید و بلکه نهادینه می‌شود و با کشته شدن او به اوج خود می‌رسد. در چنین شرایطی است که مردم به سوی امام هجوم می‌برند تا خلافت را بپذیرد. واقعیت این است که هر کس دیگری هم به جای امام بود، با چنان مشکلاتی مواجه می‌شد.

حضرت عملا وارث چنین میراث سنگینی است. در چنین اوضاع و احوال آشفته‌ای است که به ناگهان «خوارج» سر بر می‌آورند و بر امام خروج می‌کنند. این خروج بیش از آنکه بر امام باشد، بر اصل حکومت و حاکمیت و نظم و آداب و رسوم و فرهنگ و تمدن شهری و شهرنشینی است. اگرچه در درون این مجموعه نامنسجم، فتنه‌انگیزانی هستند که هدفشان انتقام گرفتن از قریش و به عنوانی از قبیله «مُضَر» است. عموم قبایل ساکن در منطقه‌ حجاز و به‌ویژه مکه و از جمله قبیله قریش به این قبیله بزرگ تعلق داشتند و از زمان‌های دور رقابتی فراموش نشدنی و تعدیل ناشده بین سه قبیله بزرگ «مضر»، «ربیعه» و «تمیم» وجود داشت.

مخالفت آنان با امام بیش از آنکه دلیل شخصی داشته باشد، به دلیل وابستگی ایشان به قریش است. و نیز هستند کسان دیگری که طولانی شدن دو جنگ جمَل و صفین و افزایش مقتولان، آنان را در بن‌بستی روحی و فکری و اعتقادی قرار داده بود. تلقی آنان از جهاد، جنگهایی بود که با غیر مسلمانان می‌کردند و غنایم انبوهی به همراه داشت؛ اما در اینجا غنیمت و اسیری وجود نداشت. این اولین تجربه‌ای بود که مسلمانان به روی یکدیگر شمشیر می‌کشیدند و همیشه اولین تجربه، مشکلات خاص خود را دارد.

مجموعه این عوامل بود که به جریان خوارج شکل داد. مسئله نه دینی بود و نه تقدس‌مآبی دینی. گرچه شکلش دینی بود، اما بیشتر رقابت با دیگران و بهانه‌جویی و عصیان علیه وضعیتی بود که در آن می‌زیستند. آنان برای نخستین بار زندگی شهری و در کنار یکدیگر بودن را تجربه می‌کردند. اگرچه قابل انکار نیست که گروهی از آنان با رویکردی بدویانه اسلام را درمی‌یافتند. در اینجا اسلام وسیله‌ای بود برای ابراز مخالفت و طغیان و نه آنکه اسلام و معتقدات دینی عامل اعتراض باشد. اسلامی را می‌خواستند که خود مفسر آن باشند و هیچ سخن و تفسیر دیگری را برنمی‌تافتند، هرچند که متکی به قرآن و سنت نبوی باشد.

 

ساختار اجتماعی و فرهنگی جزیره‌العرب

۲ـ عموماً تحولات تاریخ اسلام را تنها ناشی از عوامل اعتقادی می‌دانند و موضع‌گیری‌های مختلف را در چارچوب اختلاف‌های عقیدتی درمی‌یابند و می‌پندارند تفاوت‌های فقهی و کلامی، عامل اصلی اختلافات بوده است. در این که چنین عاملی وجود داشته، سخنی نیست. سخن در این است که عوامل فراوان دیگری هم در این میان دخالت داشته که چه بسا به‌مراتب مهمتر و تعیین‌کننده‌تر از عامل اعتقادی بوده است و بعضا عامل اعتقادی تنها پوششی برای تعارض‌هایی بوده که طرفین را به دشمنی وا می‌داشته است.

برای یافتن این عوامل، می‌باید جزیره‌العرب آن ایام به‌خوبی و با دقت شناخته شود و اینکه ساختارهای درونی آن ـ اعم از اجتماعی و تاریخی ـ چه بوده و کدامین فرهنگ و اخلاق و آداب و رسومی بر مردمش حاکم بوده است، و اینکه ساختارهای روانی و شخصیتی آنان چگونه شکل گرفته و منطق فکری و رفتاری‌شان چه بوده است. تحولات هر جامعه‌ در درون واقعیت‌های آن شکل می‌گیرد و به پیش می‌رود و لذا مجبوریم دگرگونی‌های مختلف را با توجه به بستر اجتماعی و تاریخی و نیز خصوصیات روحی و شخصیتی آنان، بررسی کنیم.

جزیره‌العرب سرزمینی است وسیع که اکنون مشتمل است بر عربستان، یمن و شیخ‌نشین‌های کنونی خلیج فارس (کویت، قطر، امارات و عمان). تاریخ و فرهنگ و ساختارهای درونی این مجموعه عمیقا متأثر است از موقعیت جغرافیایی و طبیعی آن. صرف نظر از برخی حواشی آن که از آب کافی برخوردار بود، بخشهای دیگر سرزمینی بود بیابانی و خشک و بلکه بسیار خشک و خشن. این طبیعت، مهمترین عامل تعیین‌کننده در شکل‌دهی به ساختار اجتماعی و اخلاق و منش ساکنانش بود؛ همچنان‌که مانع از آن بود که مورد هجوم قدرتی خارجی قرار گیرد. اولا این صحرای وسیع و خشک، طمع جهان‌گشایی را برنمی‌انگیخت؛ و ثانیا همین عامل طبیعی، مهمترین عامل شکست هر نیروی مهاجمی می‌گردید. نبود مهاجم خارجی، موجب شده بود که احساساتی فراقبیله‌ای در آنان شکل نگیرد و آنان هیچ‌گاه خود را یک ملت نینگارند.

در این میان، یمن یک استثنا بود. شرایط طبیعی آن متفاوت بود و متناسب با آن، تاریخ و تمدن و فرهنگش. مدتها پیش از ظهور اسلام، حبشیان به یمن حمله کردند و از طریق آن به برخی از نقاط داخلی جزیره‌العرب دست‌اندازی کردند؛ همچنان‌که به دلیل یاری‌خواستن حاکم یمن از انوشیروان، گروهی از سربازان ایرانی به یمن رفتند و بیشترشان در آنجا اقامت گزیدند. صرف‌نظر از عوامل طبیعی و تاریخی، این تجربیات قبل از اسلام، یمن را «یمن» کرد و یمنی و یمانی بودن به عنوان کم و بیش یک «هویت» و تا حدودی یک «ملت» مفهوم یافت و این عامل، آنان را با ساکنان شبه‌جزیره متفاوت می‌ساخت. بسیاری از حوادث و تحولات قرون اولیه اسلام عمیقا ناشی از تعارض و کشمکش بین قبایل ساکن در یمن و شبه‌جزیره است.

اوضاع طبیعی و پیامدهایش، شبه‌جزیره را در نوعی انزوای تاریخی فرو برده بود، اگرچه رگه‌هایی از نفوذ فرهنگی و فکری و دینی برون‌سرزمینی در آن یافت می‌شد، اما در مجموع و در مقایسه با همسایگان ایرانی و رومی و حبشی و یمنی، می‌توان گفت مجموعه‌ای منزوی و بسته بود. همین حالت موجب تقویت و تحکیم ساختارها و علقه‌های قبیله‌ای می‌شد. عملا «قبیله» سلول جامعه بود و نه «فرد»، و فرد منحل در واقعیت قبیله بود. اراده و اختیار او، عزت و افتخار او، غرور و تعصب او، جنگ و صلح او و بالاخره منش و رفتار او همگی در وابستگی‌اش به قبیله مفهوم می‌یافت و بلکه در آن خلاصه می‌شد.

 

وحدت دینی، وحدت سیاسی

۳ـ برای نخستین بار در تاریخ جزیره‌العرب، ساکنان آن در سالهای آخر عمر پیامبر(ص) مرکزیت یافتند. قبل از رحلت حضرت، این سرزمین به اسلام گروید و این به معنای به رسمیت شناختن قدرت متمرکز در مدینه بود. دین جدید به همراه خود وحدت دینی، و نیز وحدت سیاسی را به ارمغان آورده بود.

پس از خبر وفات پیامبر(ص)، برخی از قبایل، به‌ویژه در ناحیه نجد و یمن، سر به شورش برداشتند و بسیاری از آنان مرتد شدند. این ارتدادی دینی و همچنین عصیانی سیاسی بود که به‌سرعت و با جان‌فشانی بسیار سرکوب شد. معروف است که در این جریان بیش از هفتصد نفر از قاریان و حافظان قرآن کشته شدند. مدتی بعد ساکنان این سرزمین که نیروی پرشمار و نامنظم و انگیخته‌شده‌ای را تشکیل داده بودند، به سوی امپراتوری‌های شمال و شرق سرازیز شدند و در مدت کوتاهی آنها را به زانو درآوردند.

شوق کسب غنیمت و جهانگشایی که رگه‌های نیرومندی از اعتقادات دینی را در برخی از آنان به همراه داشت، اوضاع و احوال کاملا جدیدی به ارمغان آورد. رقابت‌ها و خصومت‌های قبیله‌ای فروکش کرد و همگان در خلسه‌ای که پیروزی‌های مداوم و ثروت انبوه سرازیر شده به وجود آورده بود، شناور بودند. کم و بیش شبیه حالتی که فتوحات و طلاهای سرازیر شده از بخش جنوبی قاره تازه کشف شده آمریکا، در اسپانیا و پرتغال قرن شانزدهم ایجاد کرد.

 

اختلاف طبقاتی

۴ـ ماجرا در دوران خلافت خلفای دوم و سوم چنین است. در نیمه دوم خلافت خلیفه سوم از سرعت پیشروی‌ها کاسته شد، مضافا که بخش مهمی از ثروت متمرکز در دو امپراتوری ایران و روم شرقی (بیزانس) هم که در پایتخت‌هایشان قرار داشت، منتقل شده بود و این سرآغاز تنشهای قبیله‌ای و منطقه‌ای است که به دلیل اشتغال به جنگهای برون‌مرزی، سالها فراموش شده بود. مضافا که سیاست‌های اتخاذشده در دوران خلیفه دوم که عملا نهادینه شده بود، این جریان را تشدید می‌کرد.

خلیفه دوم به قریشیان و نیز مهاجر و انصار، توجه خاصی داشت و از بیت‌المال سهم بیشتری بدانها اختصاص می‌داد و این سیاست در مورد اعراب و غیر اعراب مسلمان هم، اعمال می‌شد. در زمان خود او و حتی در اوایل دوران عثمان این تفاوت‌ها کمتر مورد توجه قرار می‌گرفت؛ اما به‌تدریج مورد توجه و بلکه مورد تأکید قرار گرفت. تغییر سریع شرایط، موجب زنده و فعال شدن مسائلی شد که یک چند به دلایلی که گفته شد، فراموش شده بود.

از جمله مهمترین مسائل، رقابت و خصومت بین سه قبیله بزرگ «مُضر»، «ربیعه» و «بنی‌تمیم» بود و چنان‌که گفتیم، قریش به مجموعه مُضر تعلق داشت و تمیمی‌ها ساکن یمن بودند، اگرچه شاخه‌هایی از آنان در مدینه سکونت داشتند. رقابت بین این دو گروه به بسیاری از حوادث اواخر دوران عثمان و بعد از آن شکل داد و از جمله آنها مسئله خوارج است.

 

تعارض با زندگی شهری

۵ـ کوفه در ابتدا پادگانی بود برای لشکرکشی به ایران. سقوط مدائن که در نزدیکی کوفه قرار داشت، موجب توسعه فراوان آن شد. کوفه هم آب فراوانی داشت و هم خاکی حاصلخیز٫ قبایل فراوانی از یمن و نیز از عمق عربستان و منطقه نجد بدان مهاجرت کردند که البته هر یک در قطعه و محله‌ای خاص خود، سکونت یافتند.

مهاجران، بدویانی صحرانشین و دوره‌گرد بودند و اصولا با فرهنگ شهری و فرهنگ شهرنشینی آشنا نبودند و مهمتر اینکه روح قبیله‌ای و بدوی‌شان در تعارض کامل با فرهنگ شهرنشینی قرار داشت. نمی‌خواستند و شاید نمی‌توانستند ضوابط و قواعد زندگی شهری را بپذیرند و آن را محدودیتی می‌انگاشتند که آزادی و حریت‌شان را تهدید می‌کند و در برابر آن می‌ایستادند. برای یک بدوی هر آنچه آزادی‌اش را محدود کند، حقیقتا غیرقابل تحمل است؛ حالتی که تا چندی پیش نیز با قوّت و قدرت در عموم مناطق عرب‌نشین وجود داشت.

عصیان آنها در بسیاری از موارد بیش از آنکه سیاسی باشد، ناشی از تعارض روحی و اخلاقی با لوازم و ضرورت‌های زندگی شهری بود. لذا بهانه‌جویی می‌کردند و تا آنجا که به مسئله خوارج در ایام امام علی(ع) برمی‌گردد، به این بهانه‌جویی رنگ دینی می‌دادند. و این جریانی طبیعی بود. کیفیت بروز عصیان و ناآرامی، رنگ واقعیت‌های حاکم بر جامعه را می‌گیرد و به گونه‌ای مستقیم و یا غیرمستقیم از آن متأثر می‌شود.

نکته دیگر به روابط متقابل خود این قبایل بازمی‌گردد که ماجرای مفصل و دردناکی است. تجلی و فعلیت حساسیت و غرور و تعصب قبیله‌ای در درون صحرا که هر قبیله‌ای در سرزمین خود زیست می‌کند و این سرزمین‌ها عموما به‌دور از یکدیگرند، متفاوت است با هنگامی که اینان در کنار یکدیگر و در درون یک شهر زندگی می‌کنند. در اینجا مشکلات به‌مراتب بیشتر و پیچیده‌تر و غیرقابل علاج‌تر است.

این سخن در مورد بصره هم صحیح است. مضافاً که تعداد چشمگیری از افراد غیر عرب هم در این دو شهر بودند که عمدتا ایرانی بودند. کوفه شهری کشاورزی بود و بدویان نه تنها با آن آشنا نبودند که اشتغال بدان را نمی‌پسندیدند و بلکه ننگ می‌دانستند! بسیاری از آنان کار بر روی زمین و یا اشتغال به حرفه و کارهای دستی را «دون شأن» خود می‌پنداشتند. در چنین شرایطی طبیعتا اشتغال به امور نظامی و جنگی، بهترین انتخاب و شغل بود خصوصا که با روح عصبیت و نخوت و حمیت قبیله‌ای هم هماهنگ بود.

همین عامل بود که کوفه را از داوطلبان و بلکه مزدوران نظامی انباشته ساخته بود. نظامی‌گری تا مدتها بعد برای آنان یک شغل بود و شورش‌های متعدد این شهر تا اوایل دوران عباسی عمدتا به همین دلیل بود. آنان نیروی شناور و بی‌شکلی بودند که هر روز در خدمت قدرتی قرار می‌گرفتند. ویژگی مهم آنان تعارض و بلکه تخاصم با وضع موجود بود. امام علی(ع) از آنان به عنوان «همَج رَعاع» تعبیر می‌کند. مشکل در زمانی تخفیف یافت که این نظامی‌گران به‌تدریج با زندگی شهری خو گرفتند و در آن هضم شدند. بعد از گذشت قرنها هنوز هم در جزیره‌العرب کسانی که ریشه بدوی دارند، ترجیح می‌دهند در بخشهای نظامی و پلیس و امنیت اشتغال داشته باشند.

توضیح کامل این نکات به طول می‌انجامد. احتمالا مقایسه خطبه‌های امام علی(ع) و نیز زیاد و ابن‌زیاد و نیز حجاج خطاب به کوفیان، و بعضا بصریان، نشان‌دهندة ویژگی‌هایی باشد که به اجمال به دلایل پدیداری آن اشاره گردید. علی‌رغم تفاوت و بلکه تضاد شخصیت آنان، توصیفشان از ویژگی‌کوفیان به گونه‌ای شگرف مشابه است. این نشان‌دهنده آن است که این شهر با مشکلاتی واقعی و درونی که به مردم برمی‌گشت، درگیر بود.

تفاوت در این است که امام گلایه می‌کرد و آنان تهدید؛ تهدیدی که به تعبیر مخاطبان آن ایام، موی بر بدن راست و قلب را آب می‌کند. سه حاکم نامبرده همچون رهبران خوارج نیمه دوم قرن اول هجری در القای خطابه‌های آتشین و تهدیدآمیز، از مهمترین سخن‌آوران دوران گذشته‌اند. اما آنچه این خطابه‌ها را تأثیرگذار می‌کرد، بیان مهیج و در عین حال ادیبانه آن در تشریح وضع موجود بود که بعضا به بهترین شکلِ ممکنِ قابلِ فهم برای عموم القا می‌شد؛ بدین معنی که همگان سخن و مقصد خطیب را درمی‌یافتند. خطبه‌هایی که باید خواند و احساس کرد و به واقع قابل ترجمه نیست.

 

معضل قبیله‌گرایی

۶ـ تعارض‌های قبیله‌ای فضای عمومی کوفه را به شدت مسموم کرده بود؛ اما مشکل بزرگتر، خصومت قبایل یمنی بود با هر آن کس و یا قبیله‌ای که به قبیله مضر تعلق داشت. این تعارض به دوران قبل از اسلام بازمی‌گشت. عموم قبایل عرب در آن ایام سیادت قریشیان را اجمالا پذیرفته بودند. استثنای بزرگ، اعراب یمن بودند.

در اواخر عمر پیامبر(ص) گروهی از بنی‌تمیم به مدینه آمدند و با لحنی توهین‌آمیز ایشان را مورد خطاب قرار دادند که آیات «سوره حجرات» ناظر بدین داستان است. در زمان سه خلیفه نخست، امکان عملی چندانی برای بروز این واقعیت‌ها وجود نداشت. از اواخر خلافت عثمان مشکلات سر برمی‌آورد و در دوران امامت امام علی(ع) به اوج خود می‌رسد.

اصولا آنها امام را با توجه به شخصیت و علم و فضیلت و تقوا و عدالت و سوابقش در اسلام و منزلتش در نزد پیامبر(ص) نمی‌دیدند، بلکه او را نماد «قریش» و «مُضَر» می‌دانستند، با آنکه حضرت بارها از قریشیان به دلایل مختلف گلایه و انتقاد کرده بود؛ و به واقع قریشیان امام را فراوان آزردند و در برابرش ایستادند؛ اما این‌همه نادیده انگاشته می‌شد، مسئله این بود که امام منتسب به چه گروه و چه قبیله‌ای است!

بخش مهمی از خوارج، از بنی‌تمیم بودند. هنگامی که امام(ع) ابن‌عباس را به عنوان نماینده خود جهت مذاکره با شامیان تعیین کرد، بزرگ آنان ـ اشعث بن قیس ـ با انتخاب امام مخالفت کرد و گفت: «نباید طرفین مذاکره از مضر باشند»؛ چرا که عمرو عاص از قریش بود. او گفت: «نماینده ما باید ابوموسی اشعری باشد که فردی است از تمیم»؛ اما نکته مهمتر این بود که گفت: «حتی اگر این انتخاب به زیان ما تمام شود»، چرا که این زیان مطلوب‌تر از نفعی است که از طریق دو نماینده مضر، یعنی ابن‌عباس و عمرو عاص، به‌دست آید! آنان با چنین منطق و عقلانیتی می‌اندیشیدند و عمل می‌کردند.

مسئله از نظر او صرفا این نبود که ابوموسی نماینده باشد، بلکه این بود که دو مضری نباید به مثابه نمایندگان طرفین مذاکره کنند، حتی اگر نفع ما در چنین انتخابی باشد! حال آنکه ابوموسی به تعبیر معاویه فردی بود «زبان‌دراز و کودن» و اصولا خوارج اولیه چنین ویژگی‌هایی داشتند. گروهی بی‌تربیت، بدوی، بهانه‌جو و زبان‌دراز که عدالت و نجابت ‌حاکمی چون امام را برنمی‌تافتند و جز با شمشیر سفّاکی چون حجّاج آرام نمی‌گرفتند.

 

غلبه بدویت و جاهلیت

۷ـ چنان‌که گفتیم، اعتراض آنان به دلایل دینی نبود؛ نوعی تنگ‌نظری و لجاجت و بهانه‌جویی بدوی بود. هنگامی که شامیان لشکریان امام را به «حکمیت» فراخواندند، حضرت فرمود: «این یک حیله است. اصولا آنان اهل قرآن نیستند که خواهان حکمیت آن باشند.» در مقابل، اینان امام را تهدید کردند که در صورت ادامه جنگ، ایشان را خواهند کشت و پس از آنکه مسئله حکمیت به اجبار پذیرفته شد و امام، ابن‌عباس را معرفی فرمود، آنان به انتخاب ابوموسی اصرار ورزیدند.

پس از پایان مذاکرات چون نتیجه موافق میلشان نبود، صدا به اعتراض برداشتند که: «پذیرش حکمیت اشتباه بوده و امام باید به دلیل تن دادن به آن، توبه کند!» حضرت می‌فرمود: «قبول آن به دلیل اصرار آنان بود و از چه باید توبه کرد؟» حتی اگر به فرض امام هم سخن آنان را می‌پذیرفت و آنچه را آنان خواهانش بودند انجام می‌داد، باز هم بهانه دیگری می‌یافتند و به شورش‌ها و هیاهو و بی‌نظمی ادامه می‌دادند.

داستان حکمیت موجب شد که آنان باطن خویش را نشان دهند: مجموعه‌ای بی‌تربیت و بی‌اخلاق. در ملأ عام به امام توهین می‌کردند و ناسزا می‌گفتند و سخن و خطبه ایشان را قطع می‌کردند. بارها اتفاق افتاد که در برابر فصاحت و بلاغت کلام حضرت گفتند: «خداوند او را بکشد که عجب سخنور بزرگی است!» اصحاب امام که این‌همه ناسزا و توهین را تحمل نمی‌کردند، از ایشان می‌خواستند اجازه دهد تا آنان را مجازت کنند و امام اجازه نمی‌داد. اگرچه بعدها حاکمان بی‌رحم و خونریز کوفه اینان را به‌سختی مجازات کردند. مسئله، مسئله مخالفت با امام نبود، مسئله بدویت و جاهلیت و بی‌فرهنگی مطلق بود.

 

خوارج واپسین

۸ـ آنچه به اجمال گفته آمد، داستان خوارج در دوران امام علی ابن ابیطالب(ع) است. پس از شهادت امام، قدرت بر معاویه مستقر شد که با سیاستی آمیخته از سختگیری و ارعاب و نیز ملایمت و اغماض عمل می‌کرد. اگرچه او یکی از مهمترین پایه‌گذاران سیاست تبعیض نژادی و برتری عرب بر عجم بود که پس از مرگش به اوج خود رسید، و واکنش‌های بسیاری را موجب شد. عکس‌العمل امویان استبداد، خفقان و خشونت بود که پیوسته افزایش می‌یافت. این سیاست قهارانه، نارضایتی‌های فراوانی را در قلمرو اسلامی و خصوصا در کوفه و سرزمین‌های شرقی آن موجب شد. در شرایط جدید عملا دو ایدئولوژی اعتراضی و بلکه برانداز وجود داشت: یکی شیعیان بودند و دیگری خوارج و البته نوع اعتراض و دلایل و روش این دو گرده، دو گونه بود. به هرحال خوارج توانستند به مثابه ایدئولوژیی انقلابی و معترض کسانی را جذب کنند و تا مدتها در سرزمین‌های مختلف ادامه یابند. از ایران کنونی و ماوراءالنهر گرفته تا بین‌النهرین و سواحل جنوبی خلیج فارس و تا شمال آفریقا.

اگرچه خوارج بعد از دوران امام علی(ع) میراث‌داراسلاف خود بودند، اما تفاوت‌های بزرگی نیز با آنان داشتند و لذا برای مطالعه آنان، می‌باید این تفاوت‌ها مد نظر قرار گیرد. در دوران‌های بعد، خصوصا در زمان امویان، آنان معترضان بزرگ و متهور علیه تبعیض نژادی و ظلم و بی‌عدالتی و بی‌دینی حاکمان بودند و این همه به‌کلی متفاوت است با دلایلی که در زمان امام،ر پیدایش خوارج شد.

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: