زبان پارسی و هویت ایرانی در دوره میانه و باستان / کوروش جنتی

1397/2/29 ۱۵:۱۱

زبان پارسی و هویت ایرانی در دوره میانه و باستان / کوروش جنتی

پیشینه پیوند زبان و هویت را احتمالاً بتوان تا دورانی بازگرداند که گروهی از مردم نسبت به باهمستانی (community) که به آن تعلق دارند و به پیروی از آن به عناصری که این تعلق گروهی بر شالوده آنها استوار شده، خودآگاهی پیدا می‌کنند. هر گاه یکی از این عناصر هویت‌بخش «زبان» باشد، اندیشه پاسداری از آن نیز پدیدار می‌شود. در این نوشتار برآنیم تا ریشه‌های هویتی زبان پارسی را در دوره‌های باستان و میانه بررسی کنیم.

 

پیشینه پیوند زبان و هویت را احتمالاً بتوان تا دورانی بازگرداند که گروهی از مردم نسبت به باهمستانی (community) که به آن تعلق دارند و به پیروی از آن به عناصری که این تعلق گروهی بر شالوده آنها استوار شده، خودآگاهی پیدا می‌کنند. هر گاه یکی از این عناصر هویت‌بخش «زبان» باشد، اندیشه پاسداری از آن نیز پدیدار می‌شود. در این نوشتار برآنیم تا ریشه‌های هویتی زبان پارسی را در دوره‌های باستان و میانه بررسی کنیم.

 

هخامنشیان

اقوام آریایی که پیرامون هزاره سوم پیش از زایش مسیح در گستره‌ای از آسیای میانه تا عراق امروزی سکونت گزیده بودند، هر یک به زبانی از خانواده زبان‌های ایرانی سخن می‌گفتند. پارسی باستان یکی از شاخه‌های زبان‌های ایرانی است که خاستگاه آن استان فارس و خوزستان کنونی است. شاهنشاهی هخامنشی همچون هر دولت قدرتمند دیگری به زبانی میانجی نیاز داشت که با بهره‌گیری از آن به گشادو‌بست کارهای دیوانی و کشوری بپردازد و همچنین مردمان و گروه‌های قومی باشنده در این شاهنشاهی بتوانند از رهگذر آن با یکدیگر پیوند گیرند. پارسی باستان به میانجی به قدرت رسیدن شاهنشاهی قدرتمند هخامنشی در این منطقه، رفته‌رفته در میان دیگر شاخه‌های زبان‌های ایرانی کاربرد گسترده‌تری می‌یابد و با گذر زمان و به‌گونه‌ای زاستاری (طبیعی) نقش زبان میانجی را بر دوش می‌گیرد. از نشانه‌های نوشتاری‌ای که به کاربست این زبان در کارهای دیوانی و کشوری اشاره می‌کند، ‌بندی است از سنگنوشته بیستون: «این همان متنی است که من به آریایی برگرداندم و روی لوح و روی چرم نیز برگردانده شده بود...»(1) اگرچه در پادشاهی هخامنشیان برای کارهای دیوانی و رسمی زبان‌هایی چون عیلامی، اکدی و آرامی نیز به‌کار گرفته می‌شده است؛ به نظر می‌رسد پارسی باستان بهترین گزینه زبان میانجی برای اقوام آریایی بوده است.

 

سلوکیان

در دوره فرمانروایی کم و بیش یک صد ساله جانشینان اسکندر در ایران زبان و خط یونانی رواج بیشتری گرفت. سلوکیان می‌کوشیدند زبان و خط یونانی را در سرزمین‌های گرفته‌شده رواج دهند، بااین‌همه چنانکه در بخش پیونددار(مرتبط) با اشکانیان آورده می‌شود این ادعا که زبان یونانی حتی در آغاز دوره اشکانیان کاربرد گسترده‌تری از زبان آرامی یافته است بر پایه اسناد و مدارک، چندان درست نمی‌نماید.

 

اشکانیان

دیدگاه کلی درباره اشکانیان، آنها را بویژه در آغاز دارای گرایش‌های یونان‌دوستانه می‌شناساند؛ بااین‌همه یوزف وُلسکی، نویسنده کتاب «شاهنشاهی اشکانی» بر این دیدگاه است که برگزیدن خط و زبان آرامی در کنار خط و زبان یونانی گرایش به پادورزی(مخالفت) با چیرگی یونانی‌گری را از رهگذر پل بستن به گذشته هخامنشیان نشان می‌دهد.(2) «وجود نوشته‌های آرامی روی سکه‌های اشکانی اولیه، گواه پادورزی ایشان با فشار یونان‌گرایی است.» (3) وُلسکی بر این باور است که اشکانیان از همان آغاز در صدد زنده‌کردن فرهنگ ایرانی و بخشیدن درونه‌ای (محتوایی) نو به آن بوده است. به‌هرروی آنچه در آن گمانی نیست این است که اشکانیان کم‌وبیش از سده یکم پیش از میلاد از زبان نیز به فرنام (عنوان) ابزاری در راستای استوار کردن پایه‌های فرمانروایی خویش بر زمینه‌ای از فرهنگ و اندیشه‌های ایرانی بهره برده‌اند. چرخشی که ولسکی از آن زیر نام «ایران‌گرایی جدید» یاد می‌کند. «ظاهراً شکی نیست که مدیریت دربار اشکانی برای اداره کشور از زبان آرامی استفاده می‌کرد. (این امر را حفاری‌های نسا ثابت کرده‌اند) همان‌گونه که هخامنشیان از خط میخی و زبان عیلامی استفاده می‌کردند. این دلیلی است آشکار بر نظر خصمانه نسبت به زبان یونانی، زیرا سرانجام نیز به کلی استفاده از زبان یونانی را حتی در رابطه خود با اتباع یونانی خویش کنار نهادند. نکته‌ای که پژوهندگان معاصر توجه چندانی به آن نکرده‌اند. گام بعدی اشکانیان و احتمالاً شخص مهرداد یکم برای ایجاد تدریجی خط و زبان ایرانی را باید در این بافت ملاحظه کرد. داریوش یکم هخامنشی نیز با فرمان استفاده از خط میخی و زبان پارسی باستان به همین‌گونه عمل کرده بود.»(4) گرایش جایگزین کردن زبان پهلوی به جای زبان یونانی در زمان بلاش یکم میوه می‌دهد؛ زیرا از زمان این پادشاه نوشته‌های روی سکه‌ها به جای زبان یونانی به زبان و خط پهلوی نوشته شده است.

 

ساسانیان

در دوره ساسانیان معنای واژه‌های «ایران» و «ایرانشهر» به برداشت کنونی و نوینی که ما امروز از دولت ـ ملت داریم، نزدیک می‌شود. با آمیختگی هرچه بیشتر دین و دولت در این دودمان، زبان نیز به دیسه (شکل) آشکارتری کارکردی هویت‌بخش می‌یابد. «همچنان می‌توانیم ببینیم که دستگاه مذهبی (دستگاه روحانیت زرتشتی) از همان آغاز از لحاظ زبانی ضد یونانی و دارای گرایش‌های محلی و بومی بوده است. کرتیر (موبد دوران ساسانی) در سده سوم در کتیبه خود از فارسی میانه استفاده کرد که نه تنها نمایانگر تغییری در ذائقه زبانی بلکه نشانه واکنشی هدفمند در برابر زبان‌ها و اندیشه‌های بیگانه است.»(5) حسن رضایی باغ‌بیدی، استاد زبان‌های باستانی ایران، در جستار(essay) «واژه‌گزینی در دوره ساسانی و تأثیر آن در فارسی دری» نمونه‌هایی به دست می‌دهد که نشان می‌دهد ایرانیان در دوره ساسانی به‌گونه‌ای سامان‌مند و گسترده به برابر‌یابی برای واژه‌های بیگانه نیز می‌پرداختند.(6) این که ایرانیان پیرامون هزار و هفتصد سال پیش آن اندازه هوشیاری و خودآگاهی تاریخی و زبانی داشتند که می‌کوشیدند با برگزیدن برابرنهاده‌هایی از زبان میهنی خویش پاسداری کنند، شگرف و چه بسا بی‌مانند است. این خودآگاهی در دوره ساسانیان به اوج خود می‌رسد. شهروند آن زمان ایرانشهر، با پشتوانه‌ای از خودآگاهی تاریخی، فرهنگی و زبانی، منِ خود را در ترازی گسترده، از تن و جان خویشتن فراتر برده و تا آنجا رسانده که مفهومی به نام ایران را دربرگرفته است. واقعیت این است که ایرانیان از دوره باستان و در امتداد آن در دوره میانه برکنار از گویش و زبان ویژه منطقه خود، زبان میهنی خود را می‌شناختند و آن را پاس می‌داشتند. با در دیده داشتن چنین ویژگی‌‌هایی است که می‌توان دریافت چرا فریدریش هگل، فیلسوف آلمانی، ایران را نخستین کشور تاریخ می‌نامد و می‌نویسد که تاریخ دولت‌های جهان با ایران آغاز می‌شود. نکته درخور نگرش دیگر این است که همه زبان‌هایی که در دوره باستان و میانه در گستره ایرانشهر به‌کار می‌رفته است، از آذربایجان گرفته تا خلیج فارس و از تیسفون تا سُغد، با یکدیگر خویشاوند بوده‌اند؛ ازهمین رو همه باشندگان ایرانشهر برکنار از اینکه خود به کدام یک از زبان‌ها و گویش‌های ایرانی سخن می‌گفتند، زبان میانجی را از آن خود می‌دانستند، از آن پشتیبانی می‌کردند و در راه پرورش و گسترش آن می‌کوشیدند. کتایون مزداپور، استاد زبان‌های باستانی ایران، با اشاره به این نکته درباره فارسی باستان چنین می‌نویسد: «به نظر می‌رسد که فارسی باستان، که برگردان آریایی کتیبه‌های هخامنشیان را با آن نگاشته‌اند، در زمان خود برای همه اقوام ایرانی مفهوم بوده است و اگر آن را برای دیگر کسان و مردمان آریایی زبان، که پارسی نبودند، می‌خواندند، چندان دشواری نداشته است.(7)

پارسی کنونی فرزند پارسی میانه است و پارسی میانه فرزندِ پارسی باستان. پارسی باستان خود متعلق به دریای بزرگتر زبان‌های ایرانی است که اوستایی یکی از بزرگترین نمایندگان است و اینها همه رشته‌هایی هستند که ایرانیان را به گذشته تاریخی و کیستی فرهنگی و هویتی خود پیوند می‌دهند. خودآگاهی نَفانی (ملّی) ایرانیان از هر قوم و تیره‌ای که بوده‌اند از همان آغاز در بستر این زبان‌زاده و اندیشیده شده است. گزاف نیست اگر زبان پارسی و هویت ایرانی را همزاد یکدیگر بدانیم و بگوییم که کمتر قومی را در جهان می‌توان یافت که این گونه نقش هویت خود را بر آیینه زبان خود نشانده باشد.

پی نوشت:

1. لوکوک، پی‌یر- کتیبه‌های هخامنشی- ترزبانش نازیلا خلخالی- به کوشش ژاله آموزگار

2. وُلسکی، یوزف- شاهنشاهی اشکانی- ترزبانش مرتضی ثاقب‌فر-صص 82 و 83

3. همان، صص 85 و 86

4. همان، صص 112و 113

5. دریایی، تورج -شاهنشاهی ساسانی- ترزبانش مرتضی ثاقب‌فر-ص 184

6. رضایی باغ‌بیدی، حسن-واژه‌گزینی در دوره ساسانی و تأثیر آن در فارسی دری-نامه فرهنگستان- ص 148

7..مزداپور، کتایون -واژه و معنای آن، از فارسی میانه تا فارسی

منبع: روزنامه ایران

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: