1396/12/8 ۰۸:۲۳
عباس زریاب در تیرماه ۱۲۹۸ در شهر خوی به دنیا آمد. در ۵سالگی در مکتبخانهای به آموزش قرآن پرداخت و سپس به دبستان رفت و دروس جدید را فرا گرفت و آنگاه به تحصیل ادبیات و علوم اسلامی مشغول شد و پس از پایان مقدمات، در سال ۱۳۱۹ عازم قم گردید و در مدرسه «جانیخان» حجرهای گرفت و به تحصیل ادامه داد و با استعدادی که داشت، بهسرعت پیش رفت..
مروری بر نامههای شادروان دکتر عباس زریاب خوئی به آیتالله اشراقی
1 ـ عباس زریاب
عباس زریاب در تیرماه ۱۲۹۸ در شهر خوی به دنیا آمد. در ۵سالگی در مکتبخانهای به آموزش قرآن پرداخت و سپس به دبستان رفت و دروس جدید را فرا گرفت و آنگاه به تحصیل ادبیات و علوم اسلامی مشغول شد و پس از پایان مقدمات، در سال ۱۳۱۹ عازم قم گردید و در مدرسه «جانیخان» حجرهای گرفت و به تحصیل ادامه داد و با استعدادی که داشت، بهسرعت پیش رفت. «رسائل» و «مکاسب» را در محضر مرحوم آیتالله محقق داماد خواند و سپس در درس برادر بزرگ اینجانب شرکت نمود. مرحوم اخوی، آیتالله سیداحمد خسروشاهی نقل میکرد که: «آقا میرزاعباس خوئی از شاگردان خوب من بود و در درس کفایه من همیشه حضور مییافت و استعداد وافری داشت. آقامیرزا عباس شرح منظومه ملاهادی سبزواری را که حاجآقا روحالله خمینی در مدرسه دارالشفا تدریس میکرد، پیش ایشان خواند و قسمتی از اسفار را هم نزد ایشان تلمذ نمود و بعد در درس خارج آقایان مراجع وقت شرکت میکرد و در درس خارج مرحوم آیتالله خوانساری در کنار من مینشست و طلبه بسیار فاضلی بود.» شیخ عباس زریاب خوئی برای کسب فیض بیشتر، به نجف رفت و از محضر اساتید حوزه علمیه نجف استفاده نمود و به گفته خود، بیشترین بهره را از درس آیتالله سیدابوالقاسم خوئی برد.
زریاب پس از مراجعت به ایران و حضور فعال در محافل علمی، درخشید و سپس به آلمان رفت و مدتی در آن دیار به تحصیل فلسفه و علوم دیگر پرداخت و به ایران بازگشت و به تألیف و تدریس مشغول شد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بهرغم بعضی بیمهریها، همچنان به کار علمی ـ فرهنگی خود ادامه داد و در تهیه مقالات برای «دایرهالمعارف بزرگ اسلامی»، «دایرهالمعارف تشیع» و «دانشنامه ایران و اسلام» از دانشوران مشهور بود.
استاد سیدمحمد علی جمالزاده در دیداری در ژنو به این جانب گفت: روزی یکی از دانشمندان هوادار رژیم شاهی نزد من آمد و در مورد مقام علمی امامخمینی اظهار تردید کرد! من به او گفتم: «شما علامه قزوینی را میشناسید؟» گفت: «کیست که او را نشناسد؟!» گفتم: «پس از او، آیا تا به امروز کسی چون عباس زریاب خوئی داشتهایم؟» پاسخ داد: «نه، من هم با شما هم عقیده هستم. پس از علامه قزوینی، عباس زریاب بهحق جانشین علمی اوست.» گفتم: «آنوقت آیا میدانی که عباس زریاب یکی از شاگردان آیتالله خمینی است؟» طرف شرمنده شد و سکوت کرد!
زریاب نسخه تایپ شده از آخرین سخنرانی خود را درباره «تاریخنگاری در ایران» که چند روز قبل از وفات آن را در «مؤسسه نشر و پژوهش فرزان» ایراد کرده بود، برای ما فرستاد که در بخش فرهنگی شماره ۳-۴ فصلنامه «تاریخ و فرهنگ معاصر» منتشر گردید و برای بزرگداشت خاطره این مرد علم و ادب، دو مقاله دیگر نیز درباره وی در همان شماره درج شد. یکی از آن مقالات از جناب آقای «علیاصغر محمدخانی» بود که تحت عنوان «آن زَرِ ناب» در مجله منتشر گردید که بخشی از آن را برای تکمیل این یادداشت، در اینجا نقل میکنیم:
آن زَرِ ناب
زریاب در سال ۱۳۱۶ش برای ادامه تحصیل به قم رفت و در مدرسه جانیخان یا مدرسه ناصری به همراه شیخ صادق فراحی که از همشهریانش بود، حجرهای گرفت. مدرسه ناصری در قسمت پایین شهر قم بود که روبروی مسجد جامع قدیمی زیبای آن شهر قرار داشت. وی احساس خود را درباره نخستین دیدارش از این مسجد چنین بیان میکند. «من در عمر خود نخستین بار بود که مسجدی به این عظمت و قدمت میدیدم. تأثیر عمیقی که این اثر تاریخی عظیم در من گذاشت، تاکنون پابرجاست. من نه از سبک معماری اطلاع داشتم و نه از تاریخ هنر، اما در عمق روح خود احساس مبهم آمیخته با احترام و تعظیمی در برابر این بنای باشکوه داشتم و دریغ میخوردم که در این احساس خود کسی را همدرد و همنفس خود نیافتم! احساس مردم در برابر این مسجد همان احساس حاکی از تقدیس و احترام دینی بود که برای همه مساجد داشتند.» بعدها زریاب به مدرسه فیضیه منتقل شد.
نخستین استاد زریاب در قم، شیخ صادق فراحی بود که نزد او مقداری از شرح لمعه را خواند. سپس درسهای بالاتر را نزد آقا سیدمحمد محقق داماد، آقا شیخ محمدعلی کرمانی و آقا سیداحمد خسروشاهی خواند. در فلسفه، شاگرد حضرت امامخمینی بود که آن زمان یگانه مدرس فلسفه در حوزه بودند. زریاب در محضر درس امام قسمت مهمی از شرح منظومه و مباحث نفس و امور عامه اسفار را فراگرفت.
در درس خارج فقه و اصول، از محضر استادان بزرگ مرحوم آقا سیدصدرالدین صدر و مرحوم آقا سیدمحمدتقی خوانساری و آقا سیدمحمد حجت کوهکمری بهره گرفت. زریاب پس از آنکه علوم دینی را بهخوبی فراگرفت، در سال ۱۳۲۲ به زادگاه خود خوی بازگشت و مدتی به تدریس در دبیرستان پرداخت. در سال ۱۳۲۴ به تهران آمد و دو سه سالی به سختی به سرآورد تا اینکه در کتابخانه مجلس شورا استخدام شد.
در همین زمان در دانشکده معقول و منقول دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و درجه لیسانس گرفت. آنگاه به کتابخانه مجلس سنا منتقل شد. در سال ۱۳۳۴ برای ادامه تحصیل به آلمان رفت و حدود پنج سال را در آلمان به تحصیل و مطالعه در رشتههای تاریخ و علوم و معارف اسلامی، فلسفه و فرهنگ تطبیقی گذرانید و از محضر استادان آلمانی علم آموخت. پس از بازگشت به تهران مجدداً مدتی در کتابخانه مجلس سنا به کار مشغول شد تا آنکه هنینگ ـ ایرانشناس نامی ـ او را برای تدریس زبان فارسی به دانشگاه برکلی (کالیفرنیا) دعوت کرد و وی از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۳ در آن دانشگاه به تدریس پرداخت. شگفت نبود که دکتر زریاب مورد نظر مشکلپسند و سختگیر آن استادان نادره دوران قرار گرفت. هنینگ مفتون وسعت علم، حافظه کمنظیر، محضر گرم و خوش و تواضع عالمانه زریاب شده بود تا آنجا که پستی دائمی برای او در دانشگاه فراهم آورد؛ اما زریاب که عاشق ایران و فرهنگ آن بود و ریشههای عمیق در این آب و خاک داشت که او را خوب پرورانیده بود، بازگشت به وطن را بر اقامت در آمریکا و استادی دانشگاه پرآوازه برکلی ترجیح داد و سعادت بهرهوری از دانش و مصاحبت او نصیب شاگردان و دوستان ایرانیاش شد. یکی از بزرگترین افتخارات دانشگاه تهران و رشته تاریخ دانشکده ادبیات، دعوت زریاب برای تدریس در این دانشگاه بود.
زریاب استاد تاریخ شد؛ اما تاریخ فقط بخشی از دریای علم او بود. او در رشتههای دیگری مانند ادبیات فارسی، ادبیات عرب، فلسفه و زبانشناسی و معارف اسلامی صاحبنظر بود و در اغلب این رشتهها درس میداد و سخنرانی میکرد. زریاب در دانشگاه به مثابه دائرهالمعارفی بود که هر کس در هر مطلبی میتوانست به او رجوع کند و آسوده از تحمل هیچ بار منتی، آنچه میخواهد از او طلب کند. کسی به یاد ندارد که هرگز زریاب در دادن اطلاعی خست به خرج داده یا کوتاهی کرده یا منتی بر خواهنده نهاده باشد. زریاب دائرهالمعارفی چندزبانه بود.
دکتر باستانی پاریزی در مجلس بزرگداشت مقام علمی دکتر زریاب که در آذرماه ۱۳۷۰ در مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی برگزار شد، نقل میکرد که: «هیچ فراموش نمیکنم چند سال پیش که کنگرهای از مستشرقان در تهران تشکیل شده بود، یک روز ما را بردند به دیدن سد کرج. در کنار دریاچه من و ایرج افشار و دکتر زریاب و چند تن دیگر ایستاده بودیم. در همین وقت یک پروفسور آلمانی سر رسیدکه قبلاً استاد زریاب بود، شروع کرد با زریاب به آلمانی حرفزدن. دو تا فرانسوی هم رسیدند، زریاب با آنها به زبان فرانسوی به صحبت پرداخت، دو تا ژاپنی هم آمدند. زریاب متکلم وحده بود و البته نه به ژاپنی، بل به انگلیسی توانست حرف خود را به آنها بفهماند. حسینعلی محفوظ استاد عرب سر رسید: اهلاً و سهلا، عربی فصحای زریاب گرهگشای کارش شد. از شما چه پنهان، من ضمن حسرت، کمی حسد هم بردم که گنگ بودم. در همین وقت چهار پنج تا از دانشمندان شوروی سر رسیدند. من خوشحال شدم و بلند بلند گفتم: دکتر زریاب! دیگر زنگ تو کر شد، زیرا مطمئنم که زبان روسی نمیدانی و اینجا باید از مترجم کمک گرفت؛ اما خیلی زود آب سرد بر آتش حرارت و جوش من ریخته شد؛ زیرا «خوش گلدی و صفا گتیردی» زریاب، چنان فضلای اهل آذربایجان شوروی را به خود گرفت که سایرین فراموش شدند و شما میدانید که وقتی در محفلی دو تا ترک به هم برسند و ترکی به میان آید، دیگر فرصت برای فارسیزبان داده نمیشود. من آن روز، زریاب را استاد پنجمرده دانشگاه خواندم…!»
دکتر باستانی پاریزی میگفت زریاب این خاصه را دارد که همیشه مطلبی برای گفتن دارد، در هر مقولهای که باشد: چه از ادب و فلسفه، چه از تاریخ و چه از جغرافیا، چه شوخی چه جدی. خیلی ساده است که یک بار نصف دیوان قاآنی را برای شما از حفظ بخواند و نصف غزلیات حافظ را شرح بنویسد و ثلث دیوان ترکی فضولی بغدادی را برایتان بازگو کند. و این از معجزات ذهن وقّاد زریاب است.
زریاب با اینکه بالاتر از ۷۰ سال سن داشت، ولی روحیهای جوان داشت و هیچ کس باور نمیکرد به این زودی از میان ما برود. تا این اواخر هر پنجشنبه پای بر قله کولکچال و دامنههای توچال مینهاد و صبح زود در کوه بود. در ماه جاری در یک میزگرد تاریخ و تاریخنگاری در بنیاد دائرهالمعارف اسلامی شرکت کرد و سخنرانی درباره سیر تاریخنگاری در ایران در دفتر نشر و پژوهش فرزان داشت و هیچ نشانه کسالتی در او دیده نمیشد. در سال ۱۳۷۰ به کوشش دکتر احمد تفضلی جشن نامهای با عنوان «یک قطره باران» به پاس خدمات علمی و فرهنگی دکتر زریاب انتشار یافت که برای اطلاع بیشتر از خدمات علمی و فرهنگی ایشان، میتوان به این کتاب مراجعه کرد….۱
آخرین بار دکتر زریاب را در مؤسسه «بنیاد فرهنگ انقلاب اسلامی ایران» ـ در شهرآرا ـ دیدم که حضرت آقای علیاصغر مروارید آن را اداره میکرد و متون ارزندهای به زیور طبع میآراست. در آن روز علاوه بر ایشان، آقایان محمدجواد حجتی کرمانی، ابوذر بیدار، محمدتقی دانشپژوه، ایرج افشار، احمد منزوی، محمد طاهری عراقی و دانشمند اهل ترکیه صادق عدنان اِرزی هم حضور داشتند. گفتگوهای گرم و صمیمانهای برقرار بود. دکتر زریاب که در کنار بنده نشسته بود، نخست از استاد خود ـ اخوی این جانب ـ به نیکی یاد کرد و سپس از من تشکر نمود که در آن بحران تندرویها، در مصاحبهای با روزنامه اطلاعات، ذکر خیری از او به عمل آورده بودم… و البته به او نگفتم که به خاطر آن ذکر خیر آنهم به نقل از جمالزاده، مورد هجمه بعضی از برادران تندگرا در یکی از جرائد اصولگرا واقع شدم؛ ولی چون بیان حقیقت کرده بودم، هجمه دوستان را هم پذیرا شدم.
متأسفانه باید پذیرفت که پس از پیروزی انقلاب بعضی از تندرویها که عمدتاً هم ناشی از توطئه و تحریک چپنماها و ارباب سازمانهای افراطی بود، باعث گردید که عناصر و شخصیتهایی چون دکتر عباس زریاب خوئی کنار گذاشته شوند و دشواریهای زندگی خصوصی مضاعف گردد که البته زریاب با قناعت و وارستگی و بردباری، آن را قابل تحمل ساخت تا اینکه پس از تأسیس «بنیاد دایرهالمعارف بزرگ اسلامی»، به همکاری دعوت شد که هم گشایشی در زندگی معیشتی او پدیدار گردید و هم اهل فضل از اندوختههای علمیاش بهرهمند شدند.
از دکتر زریاب خوئی آثار مفید بسیاری به جای مانده است و مقالات علمی ـ تحقیقی او در دایرهالمعارفهای معاصر، همواره مورد استفاده اهل علم و فلسفه و تاریخ بوده و خواهد بود. عباس زریاب خوئی در تاریخ ۱۴بهمن ۷۳ در تهران درگذشت و با تشییعی نه در شأن مقام علمی او، به خاک سپرده شد. غفرالله لنا و له و لمن ظلمه!
۲ ـ جعفر اشراقی
جعفر اشراقی در سال ۱۲۹۴ ش ـ ۱۷ ربیعالاول ۱۳۳۴ق ـ در محله «نوبر» تبریز به دنیا آمد. پس از طی دوران کودکی، در مکتبخانه «مسجد مدینه» ـ در محله «مقصودیه» به آموختن قرائت قرآن و سپس خواندن کتابهای درسی معمول در مکتبخانهها، از جمله: نصابالصبیان، اخلاق مصور، گلستان و… پرداخت و سپس برای امرار معاش مدتی به فرشبافی مشغول شد و همزمان به تحصیل مقدمات و ادبیات عرب در مدرسه طالبیه ادامه داد و در ۱۹سالگی به قم رفت و با دریافت شهریه ماهیانه ۳ تومان و اقامت در حجرهای در مدرسه فیضیه، به آموختن مقدمات فقه و اصول پرداخت و در مراحل بعدی در درس آیتالله سیدمحمدرضا گلپایگانی و آیتالله سیداحمد خوانساری و آیتالله آقامیرزا رضی زنوزی و آیتالله سیدمحمد حجت حضور یافت در مراحل بالاتر، علاوه بر فقه و اصول، به مدت چهار سال منظومه سبزواری و قسمتی از اسفار ملاصدرا در فلسفه را نزد آیتالله حاجآقاروحالله خمینی فراگرفت.
آقامیرزا جعفر اشراقی خود نقل میکرد که با مرحوم آیتالله سیدمحمود طالقانی و آیتالله سیدعزالدین حسینی زنجانی، کتاب «علم الاجتماع» را در جامعهشناسی، مباحثه میکردیم و آقای طالقانی به هنگام ترک قم، حجره خود را در مدرسه فیضیه، با لوازم ابتدائی موجود در آن، در اختیارش قرار داد تا اینکه به علت انتقاد از وضع حوزه و تقسیم شهریه، وی را متهم به سنیگری نمودند که کذب محض بود، ولی در جوّ حاکم بر آن زمان، این قبیل اتهامات تأثیر ناگواری در زندگی افراد میگذاشت و بر اثر همین اتهام، چند نفر از اوباش به اتاق او حمله نمودند و اثاثیه باقیمانده از آقای طالقانی و کتابهایش را بیرون ریختند و خود او هم مجبور شد که مدرسه را ترک کند و در اتاقی در یکی از محلات قم، سکونت نماید!
آیتالله اشراقی به علت مخالفت با خرافات و بدعتها و قمهزنی، متهم به وهابیگری شد، در حالی که او خواستار تحریفزدایی از تعظیم شعائر الهی و عزاداری حسینی بود که متأسفانه روز به روز بر کم و کیف آن افزوده شد و بخشی از عوامالناس با همکاری عملی بعضی از روحانیون، آن را توسعه دادند… به این ترتیب آیتالله آقامیرزا جعفر اشراقی به خاطر گرایشهای روشنفکرانه در سه ربع قرن پیش، مورد هجمه متحجران قرار گرفت و مجبور شد حجرهاش را ترک گوید. سپس شایع کردند که او وهابی شده و فرزند حاج شیخ عبدالکریم و حاجآقا روحالله خمینی او را از مدرسه بیرون کردهاند!
همین نکته در یکی از نامههای دکتر زریاب از قول مرحوم آیتالله آقامیرزا رضی زنوزی نقل شده در صورتی که نه اصل اتهام صحت داشت و نه اخراج وی از مدرسه به دستور امامخمینی که استادش بود، صورت گرفت و نامهای که مرحوم امام پس از سفر آقای اشراقی به تبریز، به ایشان نوشته است، بهخوبی نشان میدهد که هر دو ادعا کذب محض بوده و حتی امام خواستار مراجعت وی به قم بوده است. متن نامه امامخمینی مورخ ۲ر۴ر۸۶ق چنین است:
خدمت جناب مستطاب عمادالاعلام و حجتالاسلام آقای حاج میرزا جعفر اشراقی دامت افاضاته.
قربانت شوم. مراسله شریفه با اوراق مرحمتی موجب حصول مسرت گردید. سلامتی وجود شریف را خواستار است. مخلص بحمدالله سلامت و دعاگویم.
سفر جناب عالی قدری طولانی شد. البته هرچه زودتر تشریف آورده، مشغول باشید، بهتر است. گرچه لابد در آنجا هم خالی از اشتغال نیستید؛ ولی ناچار اینجا اسباب بیشتر فراهم است. حضرت حجتالاسلام آقای میرزارضی آقا ـ دامت برکاته العالی ـ اظهار لطف فرموده بودند. متشکر. سلام مخلصانه حقیر را تقدیم محضرشان فرمایید. خاتمه سلامتی وجود عالی را طالبم. ایام سعادت مستدام باد. سیدروح الله خمینی
آیتالله اشراقی پس از بازگشت به تبریز، به تدریس و تشکیل جلسات تفسیری و اقامه نماز جماعت در مسجد دارائی و مسجد قرهباغ و تبلیغ پرداخت. جلسات تفسیری او در تبریز سیّار بود و هر هفته در منطقه و منزلی با حضور جوانان و اهل علم و فضل، برگزار میشد. در مسائل نهضت اسلامی ایران، آیتالله اشراقی همگام با دیگر علما و مردم آذربایجان، به مبارزه برضد استبداد پرداخت و پس از پیروزی انقلاب، همچنان به امور علمی خود ادامه داد و دنبال کار رسمی نبود و فقط در دور نخست مجلس خبرگان، به عنوان نماینده اول تبریز، در آن مجلس حضور یافت. در ششم اسفند ماه ۱۳۷۹ آیتالله اشراقی در تهران درگذشت و پیکرش پس از تشییع باشکوه در تهران و قم، در صحن حضرت معصومه(س) به خاک سپرده شد.
آیتالله اشراقی در حوزه علمیه قم همدوره دکتر عباس زریاب خوئی بود. در این دوران و مدتی پس از آن، نامههایی بین این دو بزرگوار مبادله شده که متأسفانه نامههای آیتالله اشراقی در دسترس نیست؛ اما نامههای متعددی را که دکتر زریاب به ایشان نوشتهاند، آقای حسین افروغ در اختیار این جانب قرار دادند که پس از بازخوانی، اینک در اختیار عموم قرار میگیرد:
۲۷ر۲ر۲۷
با سلام
حضرت علامه مفضال حجتالاسلام جناب آقای میرزاجعفر تبریزی مدظله ملاحظه فرمایند
نامه شما که مشعر به تسلیت فوت متعلقه این جانب بود، رسید. از این تذکر بعد از نسیان و تقرب بعدالهجره و نزول بعدالصعود، خیلی ممنون و متشکر شدم؛ زیرا خیال میکردم که دیگر شما بهکلی به غیر از آنچه مربوط به دین و دینیات است، نمیپردازید و قصد دارید بقیه عمر را به ریاضات و عبادات و اشتغال به علوم حقیقی و اخروی بگذرانید، ولی حالا میبینم که باز ممکن است حادثهای شما را از آن جهان به این جهان فرود آورد و بتوانید از عرف ملأ اعلا با ساکنان عوالم سفلی سخن بگویید و مصداق «و نادی اصحاب الجنه اصحاب النار» را در این عالم فانی محقق سازید.
امیدوارم که غور بی پایان شما در جهان حقایق و کثرت اشتغال بهامور جاودانی و پایدار، شما را مانع از این نشود که گاهی با گمشدگان عالم ظل و سراب، ارتباط حاصل کنید و «خضروار» دلیل حیاری گردید و خلاصه به قول حافظ، امیدواریم که «غرور حسن گل آنقدر زیاد نشود که از پرستش عندلیب شیدا مانع شود» باری اینهمه خود طیبت است و اندکی با سر جد آئیم.
چند ماهی بود که خیال میکردم ابواب سعادت و راحتی کمکم دارد به روی من مفتوح میشود و کمی نمانده بود که خود را از اغلب جهات سعید بدانم که ناگهان این واقعه هائله اتفاق افتاد و آن بیچاره بر اثر گاز زغال مسموم شد و رخت از این جهان بربست، در حالی که جز ابر بهاری کسی بر سر مزار او نمیگریست. بلی، با تمام اعتقاد راسخ به دترمنیسم مطلق و جبر علمی و پس از مطالعه صدها کتاب در فلسفه و پس از سالها انکار عالم ذر و ألست و قضا و قدر و لوح محو و اثبات و لوح محفوظ و قلم و دوات و غیره، باز بیاختیار زبان حال مترنم این مقال میشود که:
فرشتهای است بر این بام لاجورداندود
که پیش آرزوی عاشقان کشد دیوار
و باز اعتقاد به نحس و سعد و تأثیرات مشتری و زحل و روحانیت افلاک و طالع و زایجه و طلسم گریبانگیر انسان میشود و یا شاید هر مملکتی به سابقه آب و هوا و محیط و گذشته وسیع حقایق عدیدهای نسبت به خود دارد و آنچه علم و جهانبینی در کشوری برای افراد آن عقایدی میآموزد، غیر از آن چیزی است که در کشور طرف مبائن الوضع دیگری تعلیم میدهد و یا صدها و هزارها حرف دیگر که ممکن است از طرف شخص مصیبتزده و بدبختی مثل من گفته شود، ولی دیگران را مجال شنیدن آن نیست. والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته. عباس زریاب خویی
ادامه دارد
پی نوشت:
۱ـ مقاله: آن زر ناب، مجله تاریخ و فرهنگ معاصر، چاپ قم، شماره ۳ و ۴، ص۲۱۷ـ۲۱۹٫
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید