ماجرای قحطی بزرگ در ایران / زهره شریفی

1396/12/5 ۰۸:۱۹

ماجرای قحطی بزرگ در ایران / زهره شریفی

ایران و مردم آن در طول تاریخ بارها طعم خشکسالی‌ها و قحطی‌هایی را که در پی آن گرسنگی، شیوع بیماری‌های فراگیر و مرگ و میر داشته است چشیده‌ و با آن دست و پنجه نرم کرده‌اند. عوامل طبیعی از جمله اقلیم ویژه ایران، کمبود منابع آب و بارندگی، همچنین خشکسالی‌های متناوب در داخل فلات ایران از جمله دلایل بروز قحطی‌های بزرگ در ایران محسوب می‌شوند.

 

نون شده گرون، یک من یک قرون!

ایران و مردم آن در طول تاریخ بارها طعم خشکسالی‌ها و قحطی‌هایی را که در پی آن گرسنگی، شیوع بیماری‌های فراگیر و مرگ و میر داشته است چشیده‌ و با آن دست و پنجه نرم کرده‌اند. عوامل طبیعی از جمله اقلیم ویژه ایران، کمبود منابع آب و بارندگی، همچنین خشکسالی‌های متناوب در داخل فلات ایران از جمله دلایل بروز قحطی‌های بزرگ در ایران محسوب می‌شوند. در کنار آنچه که طبیعت برای سرزمین ایران رقم ‌زده است، عوامل فرهنگی و اجتماعی بویژه شرایط سیاسی نیز به‌عنوان عواملی که در شروع، تشدید و تداوم قحطی نقش داشته‌اند نیز مورد توجه است. در روزگار قدیم با توجه به شیوه سنتی کشاورزی ایران، چند سال بی‌بارانی و کم بارانی منجر به بروز فاجعه خشکسالی و در پی آن قحطی در کشور می‌شده است.

 

عوامل بروز قحطی

در میان خشکسالی‌ها و قحطی‌های ایران که تاریخ آنها را به ثبت رسانده، قحطی که معروف به قحطی سال 1288 هجری قمری / 1249 هجری شمسی است. با توجه به وجود اسناد و مدارک برجای مانده از آن دوران که از هولناکی آن روایت کرده‌ است، بسیار مورد توجه مورخین و پژوهشگران قرار گرفته‌ است. قحطی بزرگی که حدود 150 سال پیش همزمان با سلطنت ناصرالدین شاه قاجار به سراغ ایران آمده و باعث مرگ و میر و هلاک شدن تعداد بسیاری از مردم در شهرهای مختلف ایران شد.

عبدالله مستوفی در کتاب «شرح زندگانی من» درباره قحطی سال 1288 نوشته است: «از یکی دو سال پیش، کم بارانی شروع و گرانی و تنگی خواربار خودنمایی می‌کرد ولی در زمستان سال 1287 هیچ باران نبارید و مایه‌های سنواتی هم تمام شده بود. قیمت نان که در اوایل سال 1287 بیش از یک من شش- هفت شاهی نبود، به مرور ترقی کرده و در این وقت به یک من یک قران رسید... در زمستان سال 1288 قیمت نان به یک من پنج قران که پانزده- شانزده برابر قیمت عادی آن بود رسید... در زمستان این سال برف و باران بی‌حسابی آمد و همین بارندگی زیاد در پاره‌ای از جاها راهبندان کرد و بیشتر مایه تلف نفوس شد. در بهار هم مرض حصبه و محرقه (وبا) خیلی از مردم را، اعم از بی‌چیز و منعم، به دیار فنا فرستاد. این اول دفعه‌ای بود که ناصرالدین شاه در سلطنت خود با چنین پیشامدی مواجه شده و سبب شده است که در آتیه از تکرار نظیر آن جلوگیری کند.»

خشکسالی و در پی آن قحطی، گرسنگی و بیماری‌های واگیردار مسائلی هستند که در پی خشم طبیعت به سراغ انسان آمده و او را به مرگ می‌رساند. اما آنچه در این میان نقش بسزایی دارد و می‌تواند سنگینی این اتفاق را از جان مردم بردارد حکومت است و کسانی که به هر شکلی مسئولیتی در جامعه دارند و حتی اگر منصفانه‌تر بنگریم رفتار صحیح خود مردم با این وقایع طبیعی است. اما متأسفانه همیشه تاریخ نشان داده است حکومت‌ها و مسئولان و حتی خود مردم در این شرایط با رفتارهایی نادرست به دلایل مختلف، تأثیری برعکس داشته و وضع را بدتر کرده‌اند. بی‌تدبیری، بداخلاقی، ترس و طمع، احتکار، دخالت و سوءاستفاده کشورهای خارجی و سایر موارد دیگر، عامل اصلی شدت گرفتن این سختی‌ها و ثبت روزهای تلخ در تاریخ ایران شده‌اند.

بنا به‌نظر«پرفسور شوکو اوکازاکی» شرق‌شناس ژاپنی که در مقاله‌ای به‌موضوع قحطی بزرگ سال 1288 در ایران پرداخته است: «عامل اصلی قحطی سال 1288بروز دو خشکسالی پی در پی بود، اما این بلا به هیچ وجه کاملاً نتیجه بلهوسی طبیعت نبود... بخش بزرگی از مسئولیت این رویداد ناگوار را می‌توان واقع بینانه، متوجه مقامات بالا، ملاکان، سوداگران غله و برخی روحانی نمایان که دست‌اندرکار احتکار و سوء‌استفاده از اوضاع به نفع خود بودند، شناخت.»

اوکازاکی معتقد است: «...حکومت مرکزی و حکام ولایات و نواحی که تدبیر و اقدام مؤثری برای اصلاح وضع در کار نیاوردند، در این بلیه سزاوار نکوهش‌اند. به سخن دیگر، حرص و بی‌کفایتی دولتمردان به همان اندازه مسبب گرسنگی و رنج مردم بود که خشکسالی و بخل طبیعت...» تصور همدستی تمام این عوامل چیزی نخواهد بود جز قربانی شدن مردم از زنان و مردان و کودکان که به‌دلیل گرسنگی و نبودن غذا مجبور به خوردن برگ درختان و گوشت حیوانات مرده و حتی یکدیگر شده‌اند.

 

سفر در اوج قحطی

در این روزها که مردم ایران در رنج قحطی و اثرات پی آن هر روز قربانی می‌شدند، ناصرالدین شاه مردم قحطی‌زده ایران را رها کرده و به قصد زیارت عتبات راهی عراق می‌شود. آن‌طور که ذکر شده زمان حرکت وی روز بیستم جمادی‌الثانی سال 1277 بود. شاه در راه بازگشت از عتبات وقتی به قم می‌رسد دستور داد که از غله دیوان تدارک نان کرده تا پنجاه روز هزار نفر فقرا را اطعام کنند. این مسأله نشان از آن دارد که ناصرالدین شاه بی‌خبر از گرسنگی و هلاک شدن مردم نبوده، همان‌طور که بی‌خبر از حضور فقرا آن هم به تعداد چهار هزار نفر در اطراف ارگ سلطنتی نبوده است. در آن زمان و با رفتن شاه به کربلا تصنیفی عامیانه در میان مردم شهرت پیدا کرده بود:«شاه کج کلا، رفته کربلا، گشته بی‌بلا، نون شده گرون، یک من یک قرون، ما شدیم اسیر، از دست وزیر!»

 

افزایش قیمت تا کمبود نان

در مقاله‌ای که در« فصلنامه گنجینه اسناد» با عنوان «قحطی و گرانی در سال 1288-1287 هجری قمری» منتشر شده، نویسنده با بررسی اسناد مربوط به دوره قاجار آورده است که در تابستان 1288 قیمت گندم در تهران به خرواری 5/5 تومان، در بوشهر به خرواری 7/5 تومان، در مشهد و کرمانشاه به خرواری 7 تومان رسید. در اصفهان قیمت نان سه برابر شد، در حالی که قیمت متوسط گندم در سال پیش از آن خرواری 3/5 تومان بود. در زمستان 1288 قیمت‌ها چندین برابر شده و در بعضی نقاط به 20 تا 50 تومان رسید. در کاشان که در وضع عادی بیشتر گندم سالانه خود را از شهرهای دیگر وارد می‌کرد وضع بسیار دشوار بود. در این شهر قیمت گندم به خرواری 10 تومان یعنی بیش از 20 برابر قیمت عادی رسید.

با تداوم این امر بتدریج قدرت خرید از مردم سلب می‌شود. کمبود آرد در نانوایی‌ها نیز باعث شد که پخت نان از سه نوبت به یک نوبت برسد و سرانجام هم نانوایی‌ها تعطیل شود. تعطیل شدن نانوایی‌ها مردم را در تنگنای بیشتری قرار داده و سر به شورش برمی‌دارند و دامنه این تشنج‌ها به اغلب شهرهای ایران کشیده می‌شود. در این میان شهرهایی مانند یزد، کرمان، کاشان، اصفهان و خراسان وضعیت بدتری داشتند. در مشهد از هر صد خانوار هشتاد خانوار آن محروم و متفرق شده‌اند.

 

فرار از قحطی

درادامه این مقاله آمده است: «در نتیجه این قحطی، در یزد بیست هزار نفر از بین رفته و سی هزار نفر متفرق شدند. در تهران نیز وضع به همین منوال بوده است. اجساد در گوشه و کنار خیابان مانند سنگ و کلوخ افتاده بودند. کثرت مردگان و انباشته شدن آنها در گذرگاه‌ها، عدم امکان دفن، نبود بهداشت، شیوع وبا را سبب شده تا جایی که بعضی از شهرها دست کم تا یک سوم جمعیت خود را در این فاجعه مضاعف از دست دادند. قحطی سبب تفرقه و مهاجرت عده زیادی از مردم هم شد. مهاجران بیشتر از نقاط جنوبی به نقاط شمالی که وضع بهتری داشتند رفتند و بعضی از آنها حتی به روسیه عزیمت کردند.»

روزنامه ایران در دوازدهم شعبان 1288 در اوج قحطی بزرگ، از ورود دستجات بزرگی از مردم به پایتخت خبر می‌دهد:«بواسطه 3 خشکسالی سنواتی، فقرا و ضعفای اطراف ممالک، تاب و توان زیستن در اوطان خود ندیده و به دربار معدلت مدارهمایون روی آورده‌اند».

مهاجرت به گیلان و از آنجا به روسیه در سال 1288 رقم بزرگ تری از جابه‌جایی جمعیت را نشان می‌دهد. در اسناد وزارت خارجه انگلستان مورخه 18دسامبر 1871 آمده است:«سیل انبوه مهاجران از ولایات جنوبی به سوی گیلان که وضع خواربار در آنجا نسبتاً خوب بود، از حدود ماه مه 1871 به راه افتاد، تا ماه نوامبر حدود 20 تا 30هزار مهاجر به این ولایت که جمعیت اصلی‌اش صد هزار نفر بود، سرازیر شده است. شماری از مهاجران راهشان را به شمال ادامه دادند و با گذشتن از مرز به روسیه رفتند».

کمبود شدید غله و بالا رفتن قیمت آن عواقب شومی را به‌دنبال داشت، کسانی که نان نداشتند حتی از گوشت حیوانات مرده و حرام گوشت استفاده کرده و برای زنده ماندن آن را می‌خوردند. از طرفی با پیش آمدن قحطی و مرگ و میر و تفرقه رعایا، کشاورزان به سختی لطمه دیدند و تأثیر بدی بر اقتصاد مملکت به جا گذاشت. بسیاری از زارعان املاک مزروعی خود را به جای پرداخت مالیات از دست دادند یا به‌دلیل نداشتن امکان پرداخت مالیات، منتقل کردند. از بین رفتن مراتع سبب تلف شدن گله و دام بسیاری از دامداران و ایلات بیابانگرد شد که سرمایه اصلی آنها را دام تشکیل می‌داد.

قحطی میزان مصرف کالا را نیز کاهش داده و سبب رکود بازار شد. تعداد زیادی از کسبه و فروشندگان کالاهای مصرفی به علت کسادی بازار ورشکست شدند و وسایل زندگی خود را برای به دست آوردن غذایی ناچیز فروختند. نبود وسایل ارتباطی و حمل و نقل و از بین رفتن حیوانات بارکش که می‌توانستند کمک مؤثری برای جابه‌جایی غله و خواربار از شهر ی به شهر دیگر باشند، به این فاجعه کمک کرد. احتکار و قبضه کردن بازار به وسیله بعضی از مقام‌های دولتی، عوامل متنفذ و حاکمان بزرگ و سودجو که از هر فرصتی برای پر کردن جیب خود استفاده کرده و در ظاهر با احتکار مبارزه می‌کردند از عوامل مهم در این قحطی به شمار می‌رفت.

در میان این قحطی دردناک و گرسنگی و قربانی شدن مردم، صدور گندم در سال 1288 توسط یک تجارخانه انگلیسی در بوشهر حکایت از ناتوانی دولت برای مقابله جدی با این بحران را دارد. از بررسی اسناد مربوط به قحطی در مجموعه بیوتات چنین برمی‌آید که زمینه اصلی این فاجعه انسانی، غیر از وجود خشکسالی‌های متوالی، بی‌کفایتی و سودجویی سردمداران وقت، خروج بی‌رویه گندم از کشور و عدم تصمیم‌گیری‌های مناسب و به‌موقع مقامات مسئول بوده که تلفاتی بسیار سنگین بر جا گذاشته است.

 

فاجعه انسانی

«هنری رنخستینسون» دیپلمات و شرق‌شناس انگلیسی در سال ۱۸۵۰میلادی جمعیت ایران را ده میلیون نفر تخمین‌زده است، اما به گفته «جورج کرزن» دیگر سیاستمدار انگلیسی، در ۱۸۷۳میلادی در اثر بلای وبا و قحطی، جمعیت ایران به شش میلیون نفر کاهش یافته است. شهرهای اصفهان، یزد و مشهد دست کم یک سوم جمعیت خود را از دست دادند. همچنین برآورد شده است که تعداد خانوار ایل قشقایی از ۶۰هزار خانوار به ۱۲ هزار خانوار کاهش پیدا کرده که گویای ابعاد فاجعه است.

افزایش بی‌رویه قیمت‌ها موجب اعتراض و حتی ایجاد شورش‌هایی در اصفهان، بوشهر، قزوین و سایر شهرها شد. شدت قحطی به حدی رسید که مردم به خوردن علف، گوشت حیوانات بارکش، سگ، گربه، موش و حتی مردار و فضولات حیوانی روی آوردند. در بعضی نقاط آدم‌خواری، بچه دزدی و قتل کودکان نیز شایع شد. به حدی که در شهر قم هیچ کس جرأت نمی‌کرد تنها به خیابان‌ها برود و در بیرون شهر قم اراذل، زنان در جست‌و‌جوی غذا را به بهانه اینکه می‌خواهند به آنان غذا بدهند فریب می‌دادند، به قتل می‌رساندند و از گوشت آنها استفاده می‌کردند.

در آن زمان یک نویسنده محلی اهل قم به‌نام «میرزا علی اکبر فیض» رساله‌ای با نام «وقایع سال قحط در یک هزار و دویست و هشتاد و هشت» نوشته است. با استناد به متن اصلی رساله فیض و چندین پیوست و تحلیل، کتاب دیگری توسط «جان گرنی» با عنوان«قم در قحطی بزرگ1288» تألیف شده است.

 در گزیده‌ای از این کتاب درباره شایعاتی که پیرامون قحطی و اتفاقات آن از آدم‌خواری گرفته تا پاره‌ای اغراق‌گویی‌ها که در رساله فیض آمده، توضیح داده شده است: «... فیض نیز مانند هرکس دیگری نسبت به شایعات پخش شده خوش باور بود و بدون شک از وحشت و هراسی که شهر را فراگرفته بود، آگاهی داشت، ولی آن مطالب را به عمد جهت فریب دادن ننوشته یا خود این رویدادها را سرهم نکرده است، بلکه فقط چیزهایی را که از دیگران شنیده بود، نقل می‌کند. برخی دلایل قوی است ولی بیشتر آنها اگر تخیلی نباشند، حدسی است. احتمالاً پاره‌ای اغراق گویی در تعدد آدمخواری، مقدار گوشت انسانی ذخیره یا مخفی شده یا کباب شده در منقل زیر کرسی، وجود داشت...»

در میان اسنادی که از آن دوره باقی مانده است، یادداشتی از یک بازرگان اهل جنوب خراسان به‌نام «حاج عباسعلی خراشادی» که برای ثبت و ضبط حساب و کتاب تجارتی خود یادداشت برمی‌داشته نیز جالب است، این تاجر از آن روزها این‌طور نوشته است: «واضح بوده باشد که در سنه 1287 باران در کل ایران و ترکستان و خراسان نشد، تا چهار یوم تابه نه روز و بعد دو باران پی در پی شده به ده روز و دیگر باران در کل بلاد نشد و کم کم نرخ ترقی کرد تا نوروز جدید که در همه بلاد یکسان شد. در ولایت خراسان چنان ترقی شد که در ولایت تربت گوشت میته را خوردند، مانند سگ و در محال تربت جوانی را کشتند و گوشت آن را خوردند و راه‌ها سد شد که کسی از خوف جوع عبور نمی‌کرد و در راه شهر قائن دو نفر را جهت دومن آرد کشتند و در بلاد بیرجند هر روز تا پنج نفر از گرسنگی می‌مردند...»

دکتر احمد کتابی از پژوهشگران دیگر این حوزه درباره قحطی سال 1288 در مقاله‌ای تحت همین موضوع نوشته است: «فاجعه عظیم قحطی عمومی سال 1288 ه.ق / 1249 ه.ش، به تحقیق، هولناک‌ترین و مرگ‌بارترین رویداد در طول دو قرن اخیر و حتی در دوران بعد از حمله مغول است. مهابت و مخافت (ترس) این واقعه و آثار همه ‌جانبه و بسیار عمیق آن بر حیات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، وفرهنگی این سرزمین به اندازه‌ای بود که مردم ایران تا چندین نسل از یادآوری خاطرات یا شنیده‌های دهشتناک آن دوران بر خود می‌لرزیدند. در تأیید این مدعا کافی است خاطرنشان شود مطابق برآورد «گاد گیلبر» جمعیت‌شناس و مورخ معروف، مجموع تلفات ناشی از این قحطی

 به 1/5 میلیون نفر بالغ شد. عظمت این فاجعه هنگامی بیشتر آشکار می‌شود که توجه کنیم جمعیت کل ایران در آن زمان رقمی بین 9 تا 10 میلیون نفر بوده است. همچنین، به موجب تخمین «اولیور سنت جان» سیاح انگلیسی، شهرهای اصفهان، یزد و مشهد، در قحطی مزبور، دست کم یک سوم نفوس خود را بر اثر مرگ و میر ناشی از گرسنگی یا مهاجرت از دست دادند.»

ماجرای هولناک خشکسالی‌ها و قحطی‌ها در ایران که بارها مردم این سرزمین شاهد آن بودند در سال 1288 برای همیشه پایان نیافت. چرا که هنوز چند دهه از این روزهای سخت نگذشته و مردم وحشت آنهمه گرسنگی و مرگ و میر و بیماری را فراموش نکرده بودند که فرزندانشان در آخرین روزهای سلسله قاجار و زمان حکومت احمدشاه، آخرین پادشاه این خاندان، شاهد قحطی بزرگ دیگری شدند که در تاریخ، معروف به «قحطی بزرگ و نسل‌کشی در ایران» است. سال‌هایی که با آغاز جنگ جهانی اول و تعرض کشورهای بریتانیا و روسیه به ایران، این سرزمین لبریز از رنج و دردی شد که تا به امروز هم آتش آن روزها در برگ‌های تاریخ شعله‌ور و جان سوز است.

 

 منابع:

در قحطی بزرگ 1288، جان گرنی، ترجمه منصور صفت‌گل

 قحطی بزرگ، محمد قلی مجد، ترجمه محمد کریمی

 اسناد تجارت ایران در سال 1287 ه‌.ق، ایرج افشار، اصغر مهدوی

 تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، عبدالله مستوفی

 قحطی و گرانی در سال 1287 و 1288 ه.ق، رباب حسیبی، مجله گنجینه اسناد، شماره 7 و 8

 قحطی بزرگ ایران، شوکو اوکازاکی، ترجمه هاشم رجب زاده

 از قحطی سال 1287، محمد اسماعیل رضوانی، ماهنامه بررسی‌های تاریخی، شماره 3، سال سوم

 خشکسالی و قحطی در وضعیت مالکیت زمین در عصر ناصری، داریوش رحمانیان و مهدی میرکیانی، فصلنامه مطالعات تاریخ اسلام،سال هفتم، شماره23

منبع: روزنامه ایران

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: