1396/11/30 ۰۸:۵۴
برای پرداختن به تاریخچه کینتوزی در ایران معاصر نیازمند نگاهی تاریخی هستیم. از این رو، در بررسی این مسأله به دوره قاجار ارجاع میدهم چراکه ما از دوره قاجار است که وارد دوره معاصر میشویم. واقعیت این است که آقامحمدخان قاجار توسط سه نفر از اطرافیانش که قرار بود به دستور او کشته شوند، به قتل میرسد و صد سال بعد، ناصرالدینشاه از نوادگان او نیز توسط میرزا رضای کرمانی به قتل رسید.
معتقدم به شورش میرزا رضای کرمانی در جریان قتل ناصرالدینشاه میتوان عنوان «نخستین شورش خشونتبار مدرن» را داد. میان قتل آقامحمدخان و ناصرالدینشاه تفاوتهای بسیار وجود دارد. آقا محمدخان در نتیجه یک کینتوزی شخصی اما ناصرالدینشاه بهدنبال یک کینهتوزی جمعی کشته شد. میرزا رضا کرمانی که ملهم از آرای سیدجمالالدین اسدآبادی بود، این خشم جمعی را نمایندگی میکرد. او برای نخستین بار صدای نفرت و خشم را به گوش تاریخ رساند و از آن لحظه به بعد تا به امروز همچنان این صدا در بزنگاههای گوناگون به گوش میرسد.
حال این سؤال به ذهن میرسد که چرا از دورهناصرالدینشاه این خشم کلید خورد؟ واقعیت این است که در دوره ناصرالدین شاه اتفاقاً بیش از دوره محمدشاه و فتحعلی شاه جامعه با مظاهر تمدن جدید آشنا میشود، از تأسیس دارالفنون و برداشته شدن خندقها و خیابانکشی گرفته تا ایجاد نهادهای تمدنی جدید و مظاهر آن همچون عکاسی و مطبوعات و... اما با وجود این، درست در همین دولت، ناصرالدینشاه بهعنوان یک شاه پلید، در نتیجه نوعی خشم عمومی کشته میشود. اینجا یک تعارض دیده میشود؛ به عبارتی در دورهای که نسبت به دوره فتحعلیشاه و محمدشاه رونق و آبادانی بیشتری حاکم بود، خشم بیشتری هم شکل گرفت. اگر شعارها و شیوههای بروز انقلاب مشروطه را ببینیم و بعد خشم و خروشهای مردم در جریان انقلاباسلامی و تا این اواخر در اعتراضات دی ماه 96 را بررسی کنیم همچنان این فرم نفرت و خشم به چشم میخورد. معتقدم ما از زمان ناصرالدینشاه تا به امروز به نوعی وامدار نوعی فرهنگ سیاسی مبتنی بر کینتوزی هستیم. منتهی این فرهنگ سیاسی، تنها معطوف به رابطه حاکمان و شهروندان نیست. این ویژگی دنیای مدرن است که در زندگی اجتماعی هم بازتولید و مرتباً تشدید میشود.
ماکس شلر معتقد است که کینتوزی در نتیجه «مقایسه» به وجود میآید، او در توضیح بحث خود از سطح فرد شروع کرده و بعد در سطح گروهها و ملتها این پدیده را توضیح میدهد. به زعم او، وقتی افراد خود را با دیگری مقایسه میکنند، احساس نوعی محرومیت نسبی میکنند و هر قدر که این امکان مقایسه کردن بیشتر فراهم شود، حس محرومیت نسبی تشدید میشود. به همین دلیل، شلر معتقد است که در قبیله و روستاهای قدیمی کینتوزی نبود چون کسی خود را با دیگری مقایسه نمیکرد و اساساً امکان ارتباط و مقایسه میان جوامع دور از دسترس وجود نداشت. اما امروزه رسانهها دائماً به این مقایسه کردنها بهعنوان یک امر آنتولوژیک و هستیشناختی دامن میزنند. این «مقایسه» در دنیای جدید، باعث میشود انسان هر لحظه احساس بیارزشی کند. در دنیای سرمایهداری دائماً بر موفقیت تأکید میشود و از آنجا که موفقیت انتها ندارد حس موفقیتطلبی افراد ارضا نمیشود و چون افراد در یک مقایسه بینالاذهانی، قرار میگیرند، پیوسته احساس ضعف و کمبود میکنند؛ چون به آن ارزشهایی که میخواستند، دسترسی پیدا نکرده و حتی نسبت به آنهایی که به این ارزشها دسترسی پیدا کردهاند، کین پیدا میکنند.
در یک جامعه موفقیتطلب و مصرفکننده که در آن چشم و همچشمی به یک امر همگانی بدل میشود، کینتوزی امری بدیهی است و متأسفانه ما نیز در ایران معاصر این وضعیت را تجربه میکنیم. رابرت مرتن از جامعهشناسان کلاسیک، معتقد است که اگر جامعهای بر ارزشها و موفقیت بیش از اندازه تأکید کند اما راه تأمین آن را هموار نکند، اشکال گوناگونی از نابهنجاری، گروههای منحرف، سرخورده و طغیانگر را به وجود میآورد.
جامعه معاصر ایران در عین حال که چیزهایی چون راهها، مخابرات، رسانهها، شهرها و... را میسازد اما در یک مقایسه بینالاذهانی بینالمللی دائماً نوعی نارضایتی و سرخوردگی را تشدید میکند. به همین دلیل است که ما در این فضای جهانی شدن و رسانهای شدن، آن چیزی که از جهان احساس میکنیم، احساس خواری، فرودستی و ناتوانی است. دنیای سرمایهداری جدید، در سیطره سود و کمیت دائماً نوعی ساخت احساسی تولید میکند که حس عزتنفس، اتکا به خود و... را با چالش مواجه کرده است.
این نوع مواجهه ما با جهان، بتدریج خشم ما را برمیانگیزد. دولتها از مشروطه تا به امروز هیچ کدام نتوانستهاند مسیر کینتوزی را تغییر دهند و از تولید و بازتولید آن ساخت احساسی که مولد خشم و نفرت بود، جلوگیری کنند. در جهانی که کشورهایی مثل ما موقعیت فرودستی دارند، توسعه رسانهها فقط اطلاعرسانی و سرگرمی نیست بلکه شکلهای تازهای از عواطف و احساسات را هم در جامعه سرازیر میکنند. طبیعتاً این جهانها ساختارهای احساسی متفاوتی را برای ما شکل میدهند.
بر این باورم که اعتراضات در جامعه ما برآمده از نوعی فرهنگ کینتوزی است که به طور تاریخی شکل گرفته است و البته در لحظهها و برهههایی از زمان این خشم به مرز انفجار میرسد. از این رو، برای اینکه جامعه بتواند این وضعیت را مدیریت کند، باید چند گام اساسی بردارد چون ما نمیتوانیم همیشه در این وضعیت بمانیم؛ نخستین گام مهم این است که نارضایتیهایمان را بهصورت تاریخی حل کنیم. تا زمانی که مسائلمان را «حادثهای» فهم میکنیم، قادر به مواجهه جدی با آنها نخواهیم بود.
راهبرد دوم این است که در فهم اعتراضات نباید صرفاً به یک راهحل تکنیکی متوسل شد، ما محتاج «فهم» هستیم نه فن. مسائل مخاطرهآمیز نه پایان دارند و نه راهحل، اما میتوانند قابل زیستن شوند، مهم، ممکن بودن زیستن انسان در جامعه پیچیده امروزی است.
گام سوم این است که ما اکنون به روشنفکران، هنرمندان، نویسندگان و گروههایی که میتوانند بیندیشند و گفتوگو را شکل دهند، نیاز داریم. بخش مهمی از کارهایی که باید انجام دهیم به خود دانشگاهیان بازمیگردد که باید بیش از بقیه جامعه احساس مسئولیت کنند.
اگر میخواهیم جامعه باثبات داشته باشیم، باید برای کینتوزی مواجههای مطلوب را بیابیم. کینتوزی ناخودآگاه است و چیزی که میتواند آن را بزداید، خودآگاه شدنش است. ما باید وضعیت خود را درک کنیم و آن را به صورت یک گفتوگوی عمومی با روشنفکران درآوریم.
*مکتوب حاضر، متن ویرایش و تلخیص شده «ایران» از سخنرانی دکتر فاضلی است که 25 بهمن ماه در پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی ارائه شد.
منبع: روزنامه ایران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید