یاری‌رسان‌های دربند

1396/11/21 ۱۰:۰۲

یاری‌رسان‌های دربند

همراه با علی دشتی، در کریدور‌های زندان‌های پهلوی‌ اول پرسه می‌زنیم. دشتی می‌گوید سر زندانیان مانند قلندران، لباس‌ها چرک و پاره‌پاره و فرش آنها از کثافت پر بوده است. از همین‌رو است که یعقوب خزائی، نویسنده کتاب «فرآیند ساخت‌یابی نهاد زندان از مشروطه تا پایان پهلوی اول» باور دارد «ورود به زندان زندانی را با مخاطراتی رو‌به‌رو می‌کرد که یکی از آنها بیماری بود».

یاریگری‌ها و خودخواهی‌های زندانیان

در زندان‌های پهلوی اول


مینو میبدی:  همراه با علی دشتی، در کریدور‌های زندان‌های پهلوی‌ اول پرسه می‌زنیم. دشتی می‌گوید سر زندانیان مانند قلندران، لباس‌ها چرک و پاره‌پاره و فرش آنها از کثافت پر بوده است. از همین‌رو است که یعقوب خزائی، نویسنده کتاب «فرآیند ساخت‌یابی نهاد زندان از مشروطه تا پایان پهلوی اول» باور دارد «ورود به زندان زندانی را با مخاطراتی رو‌به‌رو می‌کرد که یکی از آنها بیماری بود». او البته تصریح می‌کند بخشی از این موضوع به ناآگاهی و سهل‌انگاری زندانیان بازمی‌گشته است «برخی از مجرمان عادی توجهی به نظافت نداشتند و گرد‌همایی عده زیادی در زندان و نبود وسایل بهداشتی موجبات شیوع بیماری را پدید می‌آورد. [...] در زندان عمومی که سارقان و جنایت‌کاران زندانی بودند رعایت اصول بهداشتی به حداقل می‌رسید. درحالی‌که این زندانیان اجازه رفتن به حمام را نداشتند می‌توان تصور کرد وضع بهداشت در آن کریدورها چگونه بوده است!» خزائی برپایه داده‌های تاریخی نتیجه می‌گیرد زندان نیز سهمی زیاد در پیدایش آن وضع نابسامان داشته است «باید منصفانه گفت زندان بیشترین سهم را در ایجاد بیماری‌ها داشت. هر فرد محکوم[،] به مجرد ورود به زندان می‌بایست لباس زندان را می‌پوشید که شامل یک پیراهن و شلوار آبی‌رنگ و کلاهی می‌شد که چیزی بین عرق‌چین و کلاه پهلوی بود. دولت طبق قانون وظیفه داشت سالانه دو‌ دست لباس به زندانیان بدهد و بسیاری مواقع به دلیل کمبود اعتبار لباس برای زندانیان خریداری نمی‌شد. زندانیان ناگزیر بودند لباس کهنه و کثیف خود را مدتی طولانی به تن کنند و همین مسأله و دیر‌رفتن به حمام موجد بیماری می‌شد». او باز می‌نویسد «یکی دیگر از علل شیوع بیماری آن بود که ظرف غذای زندانیان را معمولا نمی‌شستند و اگر هم می‌شستند با آب کثیف بود و با یک کهنه خشک می‌کردند. هنگامی که در دوره ریاست نیرومند چراغ پریموس زندانیان را از آنها گرفتند، بیماری تیفوس در زندان بیداد می‌کرد. [...] در زمستان سال‌های ١٣١٨ و ١٣١٩ صد‌ها زندانی بر اثر بیماری اسهال و تیفوس فوت کردند. شدت بیماری به‌حدی بود که به سرباز‌خانه‌های اطراف زندان قصر نیز سرایت کرد. بالاخره اداره شهربانی مجبور شد یک دستگاه اتوکلاو برای زندانیان تهیه کند». اما داده‌های همین کتاب نشان می‌دهد در آن وضع پیچیده، میان زندانیان به‌ویژه زندانیان سیاسی و اهل اندیشه همواره یک روحیه یاریگری جاری بوده که تاب‌آوری رنج‌های زندان را آسان‌تر می‌کرده است. خزائی دراین‌باره می‌نویسد «زندانیان سیاسی به دلیل مراقبت و مراعات اصول بهداشتی و نیز هم‌بستگی درونی در مقابله با بیماری‌ها مقاوم‌تر بودند. در میان زندانیان سیاسی افراد بانفوذ و ثروتمند کم نبودند و اینها وسایل بهداشتی نظیر صابون، شامپو، حوله، لباس و غیره را از منزل نو‌به‌نو برای خود و هم‌قطاران‌شان می‌آوردند. دیگر این‌که زندانیان سیاسی معمولا به شکل گروهی در زندان می‌زیستند. در‌واقع آنها قبل از دستگیری در یک حزب یا گروه فعالیت داشتند و به مجرد ورود به زندان اتحاد پیشین نیز تداوم می‌یافت. گروه موسوم به پنجاه‌و‌سه نفر با اتحاد و رفاقتی که میان‌شان وجود داشت در مقابله با امراض به کمک یکدیگر می‌شتافتند و اگر این همدلی‌ها نبود این گروه نیز در خلال قریب به پنج‌سال زندان تلفات زیادی می‌داد. برخی زندانیان مثل دکتر یزدی خود پزشک بودند و حضورشان هنگام مقابله با بیماری‌ها بسیار سودمند بود. شاید یکی از دلایلی که در گروه پنجاه‌و‌سه نفر کسی در اثر بیماری فوت نشد (جز دکتر ارانی که آن هم تعمد اداره زندان در کار بود) وجود پزشک در میان گروه بود». این‌که آن یاری‌رسانی تنها به گروه زندانیان سیاسی محدود می‌شده است، نکته‌ای درنگ‌آمیز به شمار می‌آید؛ آنها آیا از یاری به دیگر زندانیان خودداری می‌کرده‌اند؟ نویسنده نوشتار «فرآیند ساخت‌یابی نهاد زندان از مشروطه تا پایان پهلوی اول» می‌نویسد «با آن‌که دکتر بهرامی و دکتر یزدی تمایل به کار در بیمارستان زندان قصر را داشتند اما نیرومند اجازه طبابت به آنها را نداد»؛ آنان بدین‌ترتیب از کمک به دیگر زندانیان درمانده بازماندند. خزائی، نمونه‌ای دیگر از یاریگری در میان این زندانیان را از زبان اردشیر آوانسیان روایت می‌کند «یک‌بار هم چند نفر از کمونیست‌ها ازجمله نونه‌کرانی به شدت بیمار شدند و می‌بایست با لیمو‌ترش و فلوس (مغز و هسته خیار‌شنبر) آنها را معالجه می‌کردند. زندانیان پس از اعتراضات فراوان از مدیریت زندان اجازه گرفتند که با پول خود لیمو‌ترش بخرند. زندانیان کمونیست با تیمارداری و نیز با وارد‌کردن لیمو‌ترش و فلوس بیماران خود را تا نفر آخر نجات دادند، درحالی‌که بیماران برخی گروه‌های سیاسی دیگر به دلیل نبود پرستار دلسوز فوت کردند». اهمیت این خود‌یاری‌ها و دیگریاری‌ها، آن‌جا بیشتر رخ می‌نماید که از وضع نابسامان بهداری‌ها و بی‌اخلاقی پزشکان بیمارستان‌های زندان آگاه می‌شویم. خزائی دراین‌باره تصریح می‌دارد «در زندان دوره پهلوی اول مواردی دیده می‌شود که [...] در بیمارستان زندان[،] مرگ زندانیان با نیت قبلی پزشکان و روسای زندان رقم خورده است». او چنین ادامه می‌دهد «اوایل دوره زندان زندانیان خود از بیمارانشان پرستاری می‌کردند و آن موقع دکتر‌ها اجازه داشتند مریض‌ها را معالجه کنند. مدتی بعد کوچکترین وسیله نیز از دست رفت و بیمارستان به دست دکتر‌هایی نظیر برازنده‌ها، احمدی‌ها و خسرو خاور‌ها افتاد. به گفته پیشه‌وری آنها خود از جلادان قدیم خشن‌تر و بدرفتار‌تر بودند. پسیان ازجمله کسانی است که بیمارستان زندان قصر را در ردیف غسالخانه قلمداد کرده است. به نظر او کسانی را که طبق دستور به وسیله آمپول هوا یا سم نمی‌کشتند، در بیمارستان بی‌سر‌و‌صدا از بین می‌بردند. پسیان می‌افزاید که اغلب در این‌گونه موارد تعمدی در میان نبود بلکه مرگ زندانیان در بیمارستان نتیجه فقدان دارو، پزشک حاذق، پرستار خوب و ‌... بود. به روایت پسیان به منظور صرفه‌جویی در هزینه‌ها و نپرداختن مستمری به پرستاران، برخی از دزدان حرفه‌ای را که کمترین اطلاعی از امور پزشکی نداشتند، برای مراقبت از بیماران استخدام کرده بودند. چنانکه هفت تن از زندانیان کمونیست قدیمی به دلیل کمبود‌های پزشکی جان سپردند». آنچه در این میان برای فهم محیط زندان در دوره پهلوی اول کمکی می‌تواند باشد، روایت‌هایی است که نشان می‌دهد همه زندانیان دارای موقعیت خوب و امکانات بهتر در زندان، اما در اندیشه یاری‌رسانی به دیگر زندانیان نبوده‌اند، به‌ویژه زندانیان متمول که در تعامل زندانبان‌ها از امکانات بهتر بهره می‌برده، در اندیشه یاری به زندانیان رنجور و نزدیک‌به‌مرگ نبوده‌اند؛ آنها گویی در زندان نیز خود را همچون زندگی در جامعه، تافته جدا‌بافته می‌پنداشتند. عبدالحسین تیمورتاش، از آن دسته زندانیان خودخواه به شمار می‌آمده است «در ابتدای حبس‌اش در زندان قصر یک دست مبلمان، یک تکه قالی، میز، جعبه آواز و تخته نرد در اختیار داشت و غذا و سیگار به وفور در اختیارش بود». او اما نمی‌دانست زندانیانی که از بخش‌های محروم جامعه‌اند، چگونه در پی وضع نامناسب غذایی و بهداشتی در زندان بیمار می‌شوند و می‌میرند.

 

 

منبع: شهروند

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: