پول و سپیدار برای ساخت حمام

1396/11/11 ۰۸:۲۷

پول و سپیدار برای ساخت حمام

«مردم دسته‌دسته از صحرا برمی‌گشتند و صورت‌هاشان از تابش آفتاب سوخته، خسته و کوفته - بافه‌های دروشده گندم را پشت انداخته بودند و هوا از گرما لبریز بود.



روایت امین فقیری از یاریگری مردم روستا برای داشتن حمام نو

مینو میبدی: «مردم دسته‌دسته از صحرا برمی‌گشتند و صورت‌هاشان از تابش آفتاب سوخته، خسته و کوفته - بافه‌های دروشده گندم را پشت انداخته بودند و هوا از گرما لبریز بود. راه‌علی گفت: چرا عبدالعلی دیشب جار می‌زد که فردا همه بیان مسجد؟ مگه چه خبره؟ رمضان جواب داد: سید اومده، قربون جدش برم -نمی‌دونم چی‌چی تو نیتشه! ساتیار با خنده گفت: دیشب گپ از حموم می‌زدند -دو سه جا شنیدم- مث ایکه میخوان حموم نو بسازن!»
امین فقیری در داستان حمام در کتاب «دهکده پرملال» از گفت‌وگوی میان مردم روستایی سخن می‌راند که می‌خواهند در مسجد گردهم آیند تا درباره یک یاریگری گروهی سخن بگویند. چند نکته از آداب یاریگری در تاریخ اجتماعی روستاها در این روایت برجسته می‌نماید؛ یکی، محوریت نهادهای مردمی همچون مسجد برای گردهمایی مردم و پرس‌وجو از حال یکدیگر و دیگری، یاریگری‌های گروهی مردم روستاها برای داشتن امکانات بهتر زیستی بوده است؛ پدیده‌ای که شاید با وجود نهادهای توانمند و پشتیبان دولتی، از گرده ناتوان آنها برداشته می‌شد. نویسنده، نخست، وضع حمام‌های روستایی را وصف می‌کند تا اهمیت این هم‌اندیشی و یاریگری برای ساختن حمام دوش با امکانات بهتر بهداشتی را بنمایاند «وارد که می‌شدی به صحن حمام -نقب‌های قدیم یا سیاهچال‌های افسانه‌ای در نظرت زنده می‌شد. از دالان پیچ‌درپیچ باید رد شوی با‌ هزار صلوات و بسم‌الله و ترس برخورد اجنه -کف صحن را با سنگ‌های قبر فرش کرده‌اند- هنوز می‌شود تاریخ وفات صاحب قبر را خواند یا اسم متوفی را. بوی چرک بدن و بوی واجبی توی مشام فرومی‌ریزد. از تو خزینه بخار بلند می‌شود و موهای ریز و بلند در آب کثیف خزینه فراوان است. کف صحن حمام هرجا که خشک باشد می‌شود لباس درآورد و پوشید. موضوع بینه و رخت‌کن ب[ه]کل مطرح نیست. مردم دسته‌جمعی در خزینه می‌روند و دسته‌جمعی غسل می‌کنند. بعد بو گند گرفته ولی صورت گل انداخته از حمام بیرون می‌روند در صورتیکه هر کدام لااقل دو ساعت باید حمام آفتاب بگیرد تا بو ازش ریشه‌کن شود». سید، پیش‌نماز مسجد، شخصیت محوری قصه در برانگیختن مردم برای یاریگری در ساخت حمام تازه است. اشاره نویسنده به آدم‌های محبوب در روستاهاست که در برانگیختن یاری و رضایت مردم در تاریخ همیشه تأثیر گذارده‌اند؛ از همین‌رو است که مسجد با آمدن سید از جمعیت سرشار می‌شود «سید زیر لب ورد می‌خواند و تسبیح می‌گرداند -دمبدم [دم‌به‌دم] می‌گفت که صلوات بفرستند و مردم با همهمه صلوات می‌فرستادند». نویسنده پس از وصف هیبت، چهره و قد بلند سید چنین می‌نویسد «شروع به صحبت کرد - روضه خواند. چشم‌های همه را گریاند. غم را به دلشان آورد مستعدشان کرد برای پذیرفتن و بعد موضوع حمام را پیش آورد حمام دوش و منافعش و مضار حمام خزینه و مردم را با مثال‌آوردن از دین و طهارت و پاکیزگی و این‌که نظافت از ایمان است متقاعد می‌ساخت». نویسنده شاید با توصیف چهره سید روستای قصه‌اش می‌خواهد نشان دهد ابهت آدم‌ها در برانگیختن یاری مردم موثر بوده است. مردم شاید در وجود سید، کاریزمایی می‌دیده‌اند که آنها را به تکاپو و یاریگری وامی‌داشته است. اینچنین است که با وجود فقر و نداری، راضی می‌شوند به اندازه توان‌شان برای ساخت حمام پول دهند «سیدعلی آقا گفت: ما جمعا هشت نفریم چطور می‌تونیم چهارصدوبیست تومن پول بدیم؟ سید با دقت گوش می‌داد: گفت صلوات بفرستند. صلوات فرستاده شد بعد گفت: حالا کی می‌خواد نقد بسونه- دو سه سر حالا بدین بقیه‌اش سر خرمن- موقع وام شرکت تعاونی. مردم صلوات فرستادند. این صلوات علامت ختم جلسه بود. سید عصر دور افتاد. سپیدار از تو باغها می‌زد. گوسفند می‌گرفت. بیشتر مردم ده، نفری سی چهل تومان دادند. فردا صبح سید همه را با کامیون به شهر برد. از دکاندارها پول نقد گرفته بود». یاری مردم به یکدیگر برای ساخت حمام در روستا اما تنها با دادن پول پایان نمی‌یابد؛ آنها جانانه به یاری می‌آیند «مردم دسته‌دسته رفتند برای سنگ جمع‌کردن از دامنه کوه. [...] همه جا صحبت از خوبی سید بود با کامپرسی می‌رفت و می‌آمد. زحمت می‌کشید. [...] ظهرها نماز قطع نمی‌شد و روضه. مردم هیجانی داشتند. روضه‌ای بود و مرثیه‌ای. سخن از بنای خیر بود. [...] سخن از دلسوزی سید بود. در خانواده‌ای کسی مریض می‌شد سید لااقل سه چهار پنج بار عیادتش می‌رفت. مردم هم کمکش می‌کردند». این‌گونه یاریگری‌های مردمی در تاریخ ایران اما همواره با تلخی‌هایی همراه بوده است؛ وعده‌ها، تهمت‌ها، ناراستی‌ها و تلخی‌های این یاریگری نیز در قصه فقیری به روشنی نقش بسته است. دست‌اندرکاران به شهر می‌روند و کمک‌های نهادهای دولتی و بهداشت و عمران را به دست می‌آورند، اما برای آن‌که شور یاریگری مردم فرونخوابد، آنها را از مردم روستا پنهان می‌دارند. جالب‌تر این‌که وقتی کسانی از روستا به شهر می‌روند و از پنهان‌کاری کدخدا پرده برمی‌دارند، مردم باز با اعتمادی که به سازندگان حمام داشتند، اعتراض نکرده، در کنار کار ساخت حمام ماندند. آنان در اوج ناامیدی همچنان یاریگر هم می‌مانند «صبح تا عصر چون کار زراعت و غیره نداشتند روبه‌روی حمام می‌نشستند و زل می‌زدند به حمام، گویی بچه‌شان بود که بزرگ می‌کردند. آنها فقط به حمام می‌اندیشیدند، فقط به حمام. کاری به حساب‌های دیگرش نداشتند. آنها غسل می‌خواستند. نماز می‌خواستند. [...] دسته‌جمعی با بیل و کلنگ آمدند جوی درآوردن برای جای لوله و بقیه هم در خود حمام کمک می‌کردند. سیمان و کاشی‌کاریهای حمام چهارروزه تمام شد و کاری نداشت جز لوله‌کشی». مردم اما با همه تلخی‌ها، به یاری هم حمام را می‌سازند و به گرمی بدان روی می‌نمایانند. امین فقیری اشتیاق مردم خسته را اینچنین روایت می‌کند «سید در را باز کرد مردم هجوم کردند. حمامی التماس می‌کرد به سید که اقل‌کم کف کفششان را پاک کنند. ولی چه کسی گوشش بدهکار این حرف‌ها بود در یک طرفه‌العین کف رخت‌کن حمام پر از لباس شد هنوز چوب لباسی و میخی نزده بودند. بعد ریختند به صحن - در ورودی صحن از جا کنده شد و همهمه غریبی درگرفته بود. [...] تمام دوش‌ها باز بود. هنوز آب قطره‌قطره جز قطره‌های باران به سرشان نباریده بود و حالا که زیر دوش ایستاده بودند احساس سبکی و شادی می‌کردند. مگر کسی به این زودی دل می‌کند که از زیر دوش‌ها کنار بیاید».

 

منبع: شهروند

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: