1396/11/8 ۱۲:۰۲
سنایی با فرهنگ گذشته ایران و با مفاهیم اسطورهای و قهرمانان و پهلوانان ایرانی آشنایی داشته است و جزو انگشتشمار شاعرانی است که در حوزه عرفان، این ارتباط را حفظ کرده است. وی در مرحله انتقال از مفاهیم و اندیشههای ایرانی به اندیشهها و مفاهیم سامی قرار دارد و میان این مفاهیم در نوسان است. پس از او فرهنگ عرفانی ما به سمت اشعریگری تمایل مییابد.
سنایی با فرهنگ گذشته ایران و با مفاهیم اسطورهای و قهرمانان و پهلوانان ایرانی آشنایی داشته است و جزو انگشتشمار شاعرانی است که در حوزه عرفان، این ارتباط را حفظ کرده است. وی در مرحله انتقال از مفاهیم و اندیشههای ایرانی به اندیشهها و مفاهیم سامی قرار دارد و میان این مفاهیم در نوسان است. پس از او فرهنگ عرفانی ما به سمت اشعریگری تمایل مییابد. در دوره تاریخی، ایران به دلیل موقعیتش، همواره در معرض رفتوآمد و هجوم اقوام مهاجم بوده است که برخورد با همین اقوام مهاجم بعدها سبب شده یک هویت و غیرت قومی و ملی پیدا شود که این غیرت در صفحات و دورههای مختلف تاریخی حضور و ادامه داشته است.
غالبا ایران از نظر نظامی در ظاهر شکست خورده و عموما به تصرف مهاجمان درآمده و همیشه لطمه خورده است؛ اما کاری که کرده این است که بهتدریج این مهاجمان را در خودش حل کرده، بسیاری از آنان را به رنگ خودش درآورده، آنها را تغییر داده، هویت تازهای به آنها بخشیده و با آن قدرت فرهنگی، توانسته است با مهاجمان کنار بیاید وآنها را آرامآرام در خودش حل کند که نمونه بارزش یونانیها بودند که اتفاقا برنامه تغییردادن ایران را داشتند و در نهایت خودشان تغییر کردند. یونانیها در این فرهنگ حل شدند با آنکه فرهنگی قوی داشتند و اسکندر به شکلی به تصویر کشیده شده که شخصیتی ایرانی شده و در افسانهها میخوانیم که مادرش ایرانی است و او را بیگانه تلقی نکردیم. «اسکندرنامه»هایی که نوشته شده و آمیختهشدن اسکندر با ذوالقرنین و با پیامبران سامی نشان میدهد که این شخصیت به فضای ایران کشانده شده و با اینکه غارت و جهانگشایی کرد، ایرانیان با او کنار آمدند.
مدارا، ویژگی فرهنگ و تاریخ ایران
فردوسی چه زیبا خصلت ایرانیان را سروده است. او بیت زرینی دارد و نشان میدهد که خودش این صفت را داشته است:
مدارا خرد را برادر بود
خرد بر سر جان چو افسر بود
مدارا و مماشات خصوصیت ویژه فرهنگ و تاریخ ایران است. از خصوصیات فرهنگ ایرانی، مدارا با قدرتمندان است و این مدارا کاری کرده است که همه کسانی که قدرتنمایی کردهاند، بعدها در برابرش به زانو درآمدهاند، یعنی ایرانیها با یک سلاح نرم توانستهاند قدرتهای بزرگ را به هماهنگی و همراهی وادارند و تبدیل به هویت داخلی کنند؛ این کار در دورههای مختلف اتفاق افتاده است. در حمله مغول که خونخوار و وحشی بودند، برخی مسلمان شدند؛ از میان آنها افراد خدمتگزاری بیرون آمد و خدماتی به مسلمانان کردند.
این خصلت همیشه در فرهنگ ما شاخص بوده است؛ با مدارا توانستهایم دشمنان را به زانو درآوریم، با جریانهای غالب کنار بیاییم و آنها را آرام کنیم. فرهنگ ما برای برخورد با اقوام مهاجم و احراز هویت همیشه سلاح مدارا و خرد را در اختیار داشته و در دورههای مختلف از آن استفاده کرده و بعد، آن را به یک حرکت فرهنگی تبدیل کرده است؛ یعنی به جای مبارزه مسلحانه و سیاسی با حرکت از مسیر اندیشه و کتاب توانسته به مبارزه ادامه دهد که اگر به سیر تکوین فکر و غرور ملی و مراحل کمال و تکوین شاهنامه توجه کنیم، این قضیه کاملا روشن میشود.
خاطرههای قومی از ریشه وقایع مهم گذشته در خاطر مردم مانده، تلطیف شده و نسل به نسل انتقال یافته است. هر وقت که تهاجمی بوده، مردم با خاطرههای قومی زندگی کردهاند و نه تنها توانستهاند خودشان را سر پا نگه دارند، بلکه مهاجم را هم مجبور به تسلیم کردهاند. اولین دورهای که این روایات ملی و قومی به کتابت درآمد و تثبیت شد، دوره ساسانی و زمانی بود که ایرانیان با دو یا سه قوم مجاور خود در تضاد و برخورد بودند و این جنگها حس غرور ملی را بیدار کرد و جامعه به این نتیجه رسید که باید خاطرات قومی خود را تثبیت کند؛ این همان دورهای است که «خداینامه»ها، یعنی کتاب تاریخ گذشته ایران تدوین شد و به عنوان برگه هویتی، خود را نشان داد.
هویت در گذشته تلقیای از فرهنگ است و به شکلگیری زبان جدید ایرانی و فارسی با استفاده از الفبای عربی میانجامد. در دوره اسلامی در ایران، آنهایی که اسلام را پذیرفته بودند، با زبان و فرهنگ غالب کنار آمدند و یک فرهنگ ترکیبی با زبان فارسی و هیأت تازی به وجود آمد. اولین کاری که بعد از این ضرورت پیدا کرد، تدوین تاریخ به زبان جدید بود؛ بنابراین به عنوان نخستین کتاب نثر فارسی، تاریخ گذشته خود یعنی ترجمه همان «خداینامه» را داریم. ضرورت ترجمه آن به زبان عربی احساس میشد و نهضتی برای ترجمه آثار پیش از اسلام اتفاق افتاد که در قرن اول و دوم هجری بود. پرچمدار این نهضت روزبه ایرانی است که نام عربیاش عبدالله بن مقفع است. وی کتابهایی را به عربی ترجمه کرد و هویت ایرانیان را نشان داد.
هویت مستقل
آن چیزی که ثابت است هویتی است که ایرانی بودن را نشان میدهد و مجموع کار این بود که زبان فارسی جدید هویت مستقلی پیدا کرد که نه عربی بود و نه پهلوی قبل از اسلام و در عین حال بسیاری از آموزههای فرهنگ غالب یعنی فرهنگ اسلامی را در خود داشت. اتفاقا خیلی از آموزهها و اشارههایی که بعداً در آثار بزرگان و ازجمله سنایی پیدا شد، بخشی از آن از همین فضای فرهنگی گرفته شده است، یعنی اشارهای به قهرمانان و پهلوانان پیش از اسلام، اشارهای به سنتها، آداب و رسوم باورها و اعتقاداتی که در دورههای گذشته وجود داشته، غالبا به صورت جریانی ملایم در فضاهای فرهنگی بوده که البته فردوسی خیلی آنها را برجسته و شاخص کرده است. در این دوره بسیاری از ایرانیان اسلام را نپذیرفتند و در قرن دوم هجری مهاجرت بسیاری از زرتشتیان به هند مهاجرت کردند و «پارسیان هند» را تشکیل دادند که هنوز هم هویت دیرینة ایرانی خود را حفظ کردهاند؛ اما در ایران یک فضای دودستگی ایجاد شد که در یک سو عربگراها و در سوی دیگر ایرانیگراها بودند. ادبیات ایرانی که تا آن زمان رنگ و بوی ملی داشت، جای خود را به معرفت اسلامی و حتی داستانهای سامی داد و شاعران عارف عمدتا به عربگرایی متمایل بودند که سنایی هم به این وضع دچار بود.
سنایی و مایههای فرهنگ ایرانی
سنایی شاعر مرحلة گذار است. او شاعر قرن پنجم و آغاز قرن ششم است، بنابراین در مرحلهای است که دوران اندیشه شاهنامه و ایرانشهری عملا رو به فراموشی بود و دوران جدیدی رو آغاز میشد که از رهگذر آموزههای دینی و اسلامی برخوردار بود و از نظر فکر و فرهنگ، مشی محافظهکار داشت که به آن «اشاعره» میگفتند. همزمان با سنایی، آن جریان عربگرایی که در سیاست به ضدیت با ایران برخاسته بود، به عرصه زبان فارسی هم کشیده میشود.
سنایی در مرحله انتقال این موضوع است. او بسیاری از مایههای فرهنگ ایرانی را میشناخته و احتمالا در درونش کلنجاری بین عربگرایی و ایرانگرایی وجود داشته است. سنایی پرچمدار ادبیات زهد و تعلیمی فارسی است و این ادبیات عمدتا از فضای قرآن و معارف دینی سرچشمه میگیرد. از یک طرف دانستهها و دانش او از منطقهای که زندگی میکرده یعنی خراسان، او را تحت تأثیر آموزههای ایرانی قرار میدهد که در آثارش خود را نشان میدهد؛ اما چون هویت سنایی دینی و زهد است، در نتیجه تحت تاثیر این بخش از آموختهها قرار گرفته و فکر دینی غلبه پیدا کرده است.
حافظ و خیام
در دوران سنایی ارتباطات، اغتشاشات و تعارضات فکری بسیار زیاد است. در این دوران آدمهای عجیب، متفاوت و متناقضی به وجود آمدهاند؛ خیام در همین دوره است، کسی که در آثار فکری و شعرش قطعا به گفتمان ایران و ایرانگرایی تمایل دارد، حتی بعدترها حافظ نیز به همین صورت است. حافظ با اینکه معارف دینی را خوب میشناخته، ایرانگرا بوده. حس ایرانگرایی خاصی در حافظ و خیام است که آن دو را میتوان برادران فردوسی دانست؛ اما سنایی نتوانسته این تناقض را در خود حل کند و دوگانه عمل کرده است. سنایی در عین اینکه سخت متعلق به آموزههای دینی است، نمیتواند آموزههای ملی را کنار بگذارد. وی نتوانست خود را از آن تعارض قومی و ملی نجات دهد و گاهی به آن و گاهی به این تمایل دارد که در مجموع از او یک چهره زهدآفرین، سرآمد در ادبیات تعلیمی و… میسازد.
سنایی با تصوف نامبردار شد
ادبیات زهد با سنایی اوج گرفت و این همان مرحله گذار است. دایرة افول ملی در قرن ششم تا هفتم صورت میگیرد؛ اما در قرن هفتم حس ملی به وجود میآید و در تعارض با مغولان، منظومههای حماسی و ملی و هنر نگارگری از دوره مغول و ایلخانان شکل میگیرد و در روزگار صفویه به اوج خود میرسد و شاهکاری مثل بایسنقری در دوره ایلخان و شاهنامهتهماسبی در دوره صفویه به وجود میآید. اما سنایی در آغاز این راه است و قضیه به زیان فرهنگ ایران رقم میخورد. سنایی نتوانست از تعارض ملی و قومی نجات یابد و گاهی به آن و گاهی به این تمایل دارد و این شخصیت ترکیبی سنایی است که با تصوف خود را نامبردار کرده است و غزل فارسی را جهت خاصی داده است.
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید