1396/10/30 ۰۸:۴۰
نگاه بیرونی بر درک ما از ایرانیان دوره قاجار تأثیر بسزایی داشته و دارد، خود ایرانیان و دربار ایران در دوران قاجار کنجکاو بودند که دیگران ایشان را چگونه میبینند. به همین خاطر هم، نوشتههای دیگران را درباره خودشان مشتاقانه ترجمه میکردند و تصاویر خود را (که بیرون از ایران تولید شده بود) در مقیاسی وسیع مصرف میکردند.
نگاه بیرونی بر درک ما از ایرانیان دوره قاجار تأثیر بسزایی داشته و دارد، خود ایرانیان و دربار ایران در دوران قاجار کنجکاو بودند که دیگران ایشان را چگونه میبینند. به همین خاطر هم، نوشتههای دیگران را درباره خودشان مشتاقانه ترجمه میکردند و تصاویر خود را (که بیرون از ایران تولید شده بود) در مقیاسی وسیع مصرف میکردند. از یک نظر، این بیشتر از سر نیاز و ضرورت بود تا علاقه. جهان به دوران «سیاست بازنمایی» قدم نهاده بود و سرنوشت ملتها بدین بستگی داشت که در صحنه بازنمایی چگونه حضور مییابند. کشورهای صنعتی البته در قدرتنمایی با یکدیگر رقابت داشتند، اما برای سایر کشورها هم، تصویر بیرونی به دلایلی دیگر اهمیت داشت. گفتمان استعمار، وظیفه دول پیشرفته میدانست که قیمومت هر آنجایی را که عقبمانده و بدوی «به نظر میآید» برعهده بگیرند و از منابع مادی آنجا استفاده «بهینه» کنند.
قدرت و مشروعیت دولتهای صنعتی از مـلتشان میآمد و آنها این «تصویر دیگران» را همچون حجت و دلیل حضورشان در بیرون از مرزهایشان به مردم خود ارائه میکردند. به همین خاطر هم، کشورهایی که خطر استعمار برایشان خطری واقعی و دائمی بود (اگر پیچیدگی این نظام تازه جهانی و رابطه تصویر را با قدرت سیاسی درمییافتند) لازم داشتند بدانند از بیرون چطور بهنظر میآیند. ایران دوره ناصری تأثیر این «دیپلماسی بصری» را زودتر از همسایگانش احساس کرد و اگر استقلال ایران در دوران قاجار دستکم در سطحی نمادین محفوظ ماند بخشی بدین خاطر بود که در دوره پیش از مشروطیت در صحنه بازنمایی بهتر از مستعمرات سابق اروپایی بازی کردیم و آگاهی ایرانیان از تغییرات جهان، دستکم چنان گسترهای داشت که بتواند به رخدادی شگفت چون انقلاب مشروطه بیانجامد.
با این حال، غمانگیز است که تصویر آینه دیگران را که دههها برای شناختن خود به کار برده بودیم بهتدریج با همه اعوجاجش باور کردیم و صداقت این نگاه بیرونی را مفروض پنداشتیم؛ تا جایی که امروزه هنگامی که به پشت سر نگاه میکنیم، حضور قاب آینه و تأثیر لحن نگاه دیگری را در نگاه خود متوجه نمیشویم. این تا بدانجاست که نگاه ما به ایرانیان قاجار به نگاه اروپاییان قرن نوزدهمی شباهتی تام پیدا کرده است که نادرستیاش صرفاً هنگامی هویدا میشود که بهصورتی درازمدتتر و عمیقتر در آن دوران به کندوکاو بپردازیم. به عکـسهای دوران قاجار نـگاه میکنیم و ایرانیان آن دوره را (صرفنظر از طبقه و شهر و زمانه) غالباً زشت و بدوی و خشن و عـوام و بدلباس مییابیم و لحظهای تـردید نمیکنیم که آنچه در این عکسها به «چشم»مان میآید لزوماً همان چیزی نیست که در عکسها «هست» و تصور نمیکنیم که گاه خود این عکسها پیشداوری دارند و سهم نیتمندی عکاس را که در ساختار عکس تبلور یافته لحاظ نمیکنیم و این اثباتی ساده دارد. در مواجهه با آدمهای این عکسها، احساسی دوگانه داریم که اینان همزمان به ما هم دورند و هم نزدیک.
نزدیکند چون از خود مایند و دورند چون بهچشم ما بیگانه شدهاند.
هر کدام از ما در آلبومهای خـانوادگیمان عکسهایی از پدران و مادران پدربزرگها و مادربزرگهایمان داریم که در دوران قاجار و پهلوی اول میزیستهاند. داستانهایشان را شنیدهایم و میدانیم که چگونه انسانهایی بودهاند، اما این داستانها را دیگر نمیتوانیم بر عکسهایشان منطبق کنیم یا در نگاهشان بخوانیم. خود عکس هم در این میان مقصر است. تصور نمیکنیم که راه دیدن این عکسها را فراموش کردهایم و آنچه میدانیم با آنچه میبینیم مطابقت نمیکند. به همین خاطر هم است که نمیتوانیم همان شـاعرانگی را که در متون قـاجاری موج میزند در عکـسها بخوانیم و این نـاشی از تغییر سواد بصری ماست. همانطور که گاه سواد خواندن متنهایشان را نداریم، سواد بصری تصاویرشان را هم از دست دادهایم.
در این نمایشگاه با نمونهای خاص از این مواجهه سروکار داریم. آنتوان خان سوریوگین با آنکه زاده ایران بود و تابعیت ایرانی پذیرفت و همسری ایرانی داشت و فارسی سخن میگفت و مقبول دربار ایران بود (به حدی که از ناصرالدینشاه لقب «خان» گرفته بود) و گویا با مشروطهخواهان همدلی داشت، هرچند بیتردید عکاس بسیار درخشان و پرکاری بود که عکاسی برایش هنر است نه صرفاً فن و حرفه، از گرایشهای شرقشناسانه برکنار نبود. عکسهای تأثیرگذار او که بخش مهمی از تصویر بیرونی ایرانیان دوران قاجار را ساختهاند مخاطبانی غیرایرانی داشتهاند و این بهروشنی در ساختار عکسها بازتاب یافته است. آنتوان خان، برنده دو مدال عکاسی اروپایی بود که تصویر آنها را در پشت عکسهایش چاپ میکرد.
شرقشناسان برای تصاویر کتابهایشان سراغ او میرفتند و عکاسی از سوژههایشان را به او سفارش میدادند. گرایشهای قومنگارانه در آثار او بارز است: عـکسها میخواهند ایران را با وضوحی هرچه تمامتر برای غیرایرانیان توضیح دهند؛ انگار تصویرگریهای کتابی قطورند که برای توضیح ایران در نهایت تفصیل، دقت و فشردگی نوشته شده. چنانکه از تاریخ برمیآید تأثیر عکسهایش بر تصویر بیرونی ایران از همان روزگار خودش محسوس بود تا به حدی که خطرناک شمرده میشد. در دوره محمدعلیشاه در کنار آتلیهاش بمبی کار گذاشتند و قریب به 5 هزار نگاتیوهای شیشهایاش از میان رفت. بار دیگر در دوران رضاشاه باقی نگاتیوهایش را ضبط کردند که دخترش سالها بعد توانست پس بگیرد و بفروشد.
نمایشگاه «مردم معمولی» مجموعهای از پنجاه عکس از میان همین عکسهاست که بار دیگر در ایران به نمایش درآمده، اینبار برای نگاه ایرانیان.
هدف از ارائه مجدد، این است که نگذاریم ساختار تصویر آنتوان خان و چیدمان سوژههایش تعیین کند که این عکسها را چگونه ببینیم.
به جای نگاه بیرونی به ایرانیان همچون توده، همچون گروهی فاقد فردیت یا سوژه مطالعه علمی و تاریخی که برای شناخت صحیحش باید از آنها فاصله گرفت (فاصلهای که سوریوگین همواره با سوژههایش رعایت میکرد) خواستهایم به این آدمها همچون «آشنایان» نگاه کنیم. خواستهایم در چشمانشان بنگریم، به دستها و پاهایشان، به جامههای تمیز و فاخرشان، به نگاههای زنده و باهوششان، به تفاوتهای اجتماعی و فردیشان در دل این تودهای که از فاصله تاریخی به نظر جامعهای درهم و بینظم میآید. بهصورت سادهتر، سهم ما تلاش برای شکستن قابهای آنتوان خان بوده؛ شکستن باقی نگاتیوهایش.
منبع: روزنامه ایران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید