1396/10/4 ۱۰:۵۱
رضا داوریاردكانی، رییس فرهنگستان علوم با تاكید بر اینكه «هرگز داعیه مواجهه با غرب نداشتهام» گفت: «من طی سالها مدرنیته را نقد كردهام و هنوز هم به این نقد میاندیشم زیرا فكر میكنم كار فلسفه معاصر نقد است.»استاد فلسفه دانشگاه تهران در گفتوگویی با وبسایت «فرهنگ امروز» به برخی سوالات انتقادی در سیر تحولات فكریاش پاسخ داده كه بخشهایی از آن را میتوانید در زیر بخوانید.
كار فلسفه معاصر نقد است
رضا داوریاردكانی، رییس فرهنگستان علوم با تاكید بر اینكه «هرگز داعیه مواجهه با غرب نداشتهام» گفت: «من طی سالها مدرنیته را نقد كردهام و هنوز هم به این نقد میاندیشم زیرا فكر میكنم كار فلسفه معاصر نقد است.»استاد فلسفه دانشگاه تهران در گفتوگویی با وبسایت «فرهنگ امروز» به برخی سوالات انتقادی در سیر تحولات فكریاش پاسخ داده كه بخشهایی از آن را میتوانید در زیر بخوانید. داوری در بخشی از این گفتوگو با اشاره زاویه نگاه خود به وضعیت ایالات متحده امریكا گفت: من در عمر بالنسبه طولانی قلمزنی خود، از امریكا بسیار كم گفته و كم نوشتهام و اگر به آن توجه كردهام از آن رو بوده است كه صورت خاصی از مدرنیته در آن میدیدهام اما چون به توسعهنیافتگی میاندیشیدهام روسیه همواره در نظرم بیشتر مهم و قابل تامل بوده است. من در خصوص امریكا حرفی نزدهام كه حاكی از سپر انداختن در برابر آن باشد اما اگر حرفهای چهل، پنجاه سال پیش درباره غرب و مدرنیته را تكرار نمیكنم از آن روست كه آن حرفها سیاسی نبود كه آنها را به صورت شعار تكرار كنم. اكنون هم از آنها رو نگرداندهام. رییس فرهنگستان علوم همچنین در پاسخ به سوالی مبنی بر اینكه «آیا طرحریزی نظام خارج از تمدن غرب، به نظر شما اساسا ممكن است؟» گفت: مگر كسی میتواند امكان پدید آمدن نظامی متفاوت با نظم موجود در جهان جدید را انكار كند. اگر امكان را به معنی امكان خاص بگیرید این جهان و هر جهان بشری، جهان ممكن و قلمرو امكانهاست. تعبیر و اصطلاح امكان خاص در زبان فیلسوفان دوره اسلامی معنی تازه پیدا كرده است. در این فلسفه امكان خاص به صورت اصل درآمده یا لااقل در عداد قواعد اصلی قرار گرفته و در تاریخ فلسفه نیز مقبول افتاده است. فیلسوفان ما بر اساس این اصل به محكمترین دلیل برای اثبات وجود خدا رسیدند یا درست بگویم این اصل به مقتضای اعتقاد به خدای خالق جایگاه خاص پیدا كرد. اما كسانی هم كه نمیخواهند با اصل قرار دادن امكان خاص علتالعلل بودن خداوند را اثبات كنند و مثلا مدرنها هم این نكته را كه آینده قلمرو امكانهاست انكار نمیكنند و چگونه انكار كنند من هم گذشت از تاریخ غربی و بنای نظمی دیگر را ممكن میدانم و در جوانی آن را نزدیك و بسیار نزدیك میدانستهام اما اكنون بیشتر به شرایط این امكان میاندیشم و كار اهل فلسفه اندیشیدن به شرایط امكان امور و اشیا و حوادث و دگرگونیهاست. وی در بخش دیگری از این گفتوگو با اشاره به ضرورت نقد مدرنیته افزود: چنان كه میدانید من طی سالها مدرنیته را نقد كردهام و هنوز هم به این نقد میاندیشم زیرا فكر میكنم كار فلسفه معاصر نقد است. اصلا تجدد با نقد به وجود آمده و راه خود را پیموده است. فیلسوفان از قرن هجدهم تا زمان ما همه در راه نقد بودهاند اما نقد مدرنیته از زمانی آغاز شده است كه تاریخ آن به پایان راه و به نهایت سیر و بسط رسیده است. این نقد را اروپاییان (یعنی اروپاییان مدرن) پیش آوردند. از میان این نقادان سه بزرگ در تاریخ غرب در قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم وجوه بحرانی تاریخ جدید را نشان دادند. ماركس بحران را در نظم اقتصادی و اجتماعی و در دور شدن آدمی از ذات و حقیقت خود دید. نیچه نیستانگاری و فروپاشی ارزشها را كشف كرد و فروید میان وجود بشر و تمدن زمان خود ناسازگاری دید و بالاخره در نیمه دوم قرن بیستم خبر از پایان یافتن مدرنیته دادند و جهان مدرن را در تمامیتش (فلسفه و علم و سیاست) نقد كردند. من هم در فلسفه به سویی رفتم كه نقادان مدرنیته آنجا بودند در ابتدا فریب لفظ پایان خوردم و توجه نكردم كه پایان تاریخ مثل پایان زندگی یك شخص نیست و چه بسا كه پایان یك دوره تاریخی یا دوران پایانی یك تاریخ قرنها طول بكشد. چنان كه فلسفه اسلامی در ملاصدرا به تمامیت و پایان راه خود رسیده است اما همچنان هست و مورد بحث و تحقیق قرار میگیرد و تعلیم میشود و صاحبنظران با رجوع به آن میتوانند به درك عمیقتر از فلسفه نائل شوند. داوریاردكانی همچنین در پاسخ به سوالی مبنی بر اینكه «آیا شما بر خلاف گذشتهتان اكنون در برابر غرب سپر انداختهاید؟» گفت: من هرگز داعیه مواجهه با غرب هم نداشتهام كه اكنون در برابر آن، سپر بیندازم اصلا سلاحی و سپری در دستم نبوده است. اهل بزم و رزم هم نبودهام و نیستم. كار من مطالعه و تامل در باب پدید آمدن غرب و وصف بسیار كلی وضع كنونی جهان در حد بضاعت اندك علمی بوده است. پیداست كه نظم حاكم بر جهان نظم استیلا و تجاوز و ستمگری است. گروههایی از مردم جهان و حكومتهای ضد استعمار و انقلابی با این نظم مقابله و مبارزه میكنند اما آنها در این مبارزه بیشتر به وظیفه اخلاقی خود در دفاع از شرف و عدالت عمل میكنند و البته گاهی به شاخ و برگ وحتی به تنه درخت ستم نیز آسیبها میرسانند. اما تاریخ ریشهای دارد كه تا آن ریشه در خاك است و آب میخورد آسیب كلی به تنه و شاخ و برگ هم نمیرسد. به این جهت همواره به ریشه قدرت تجدد میاندیشیدهام و با اینكه ظاهر و باطن را به هم پیوسته میدانم به قدرت ظاهر آن كمتر پرداختهام. البته در عنفوان جوانی و سپس در سالهای انقلاب مدتی بر ضد این ظاهر قلم زدهام. در اینجا مقصود از ظاهر، همان شؤون مهم تجدد یعنی سیاست و اقتصاد و علم و فرهنگ و تكنولوژی است. اینها را اگر جدا از هم بگیرید ظاهرند و اگر به یكدیگر پیوسته بدانید یا درست بگویم رشته پیوند آنها را در نظر آورید، این رشته عین تجدد است یعنی اینها را یك نظم باطن هماهنگ میكند و راه میبرد. ولی وقتی سیاست همهكاره است، طبیعی است كه مجاهدان راه عدالت در مبارزه خود قدرت سیاسی را نشانه بگیرند و با آن مقابله و جهاد كنند یعنی ظلم، ظلم سوداگران قدرت سیاسی و اقتصادی است. مظلوم هم داد خود را از این سوداگران باید بگیرد. مجاهده ستمدیدگان بر ضد ستمگران گرچه ممكن است اندكی بر خشونت این جهان خشن بیفزاید اما میتواند زیبا باشد و زشتیهای جهان ظلم را تا حدودی قابل تحمل سازد ولی این نیز مجاهدهای اخلاقی و شریف و زیباست و در صورتی زیباتر و شریفتر و اخلاقیتر راهبر به آینده میشود كه پشتوانه فكری و معنوی داشته باشد.
منبع: اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید