1396/9/13 ۰۸:۴۴
بستنشینی در تاریخ معاصر ایران عمدتا با نام مشروطهخواهان گره خورده است اما این سنت تنها منحصر به روحانیان سرشناس و مشروطهخواه نبوده، بلكه هر ازگاهی برخی افراد و جریانهایی از بزرگان تقلید و در محلهای «بست» تحصن میكردند.
«بست»هایی كه بنبستشدند
بامداد لاجوردی: بستنشینی در تاریخ معاصر ایران عمدتا با نام مشروطهخواهان گره خورده است اما این سنت تنها منحصر به روحانیان سرشناس و مشروطهخواه نبوده، بلكه هر ازگاهی برخی افراد و جریانهایی از بزرگان تقلید و در محلهای «بست» تحصن میكردند. به طور خلاصه میتوان گفت، این سنت دورانی رواج یافت كه هنوز تفكیك قوا وجود نداشت و عدالتخانه تاسیس نشده بود و حتی مشروطهخواهان هم ناگزیر به بستنشینی میشدند و این تاكتیك برای آنها فرصتی بود تا صدایشان را به گوش حاكمان برسانند. البته تنها مكانهای مقدس محل بستنشینی نبود بلكه افراد در سفارتخانهها، اسطبل شاهی یا خانه علما هم بست مینشستند. در واقع مكانهایی كه ماهیت مقدس، حكومتی و دیپلماتیك داشت برای معترضان و مخالفان حاشیه امن پدید میآوردند كه اجازه تعدی به نیروهای حكومتی را نمیداد.
آداب بستنشینی بستنشینی آداب و سننی داشت و كمتر كسی میتوانست آن را زیر پا گذارد؛ لذا تا مادامی كه بستنشینان امان پیدا نمیكردند از بست بیرون نمیآمدند و حرمت متحصنین و قداست «بست»- در اغلب موارد از سوی شاهان و مردم- حفظ میشد و جز در مواردی انگشتشمار، نیروها و عمال شاه به حریم بست وارد نمیشدند. از همین رو، حاكمان برای آنكه به بستنشینی پایان دهند و فرد را مجازات كنند، بستنشینان را تحریم میكردند و اجازه نمیدادند مردم و زایران غذا و پول به آنها برسانند و لذا آنها ناچار میشدند از بست خارج شوند و پس از آن نیروهای حكومت دستگیرشان میكردند. بست برای شاهان اهمیت ویژهای داشت و چندان با اطمینان نمیتوان گفت كه آنها از روی اعتقاد یا از ترس فشار اجتماعی به خواسته متحصنان تن میدادند مثلا در همین رابطه گفته میشود، در آغاز ورود كریمخان زند به شیراز قریب به یكصد نفر از اشرار شیرازی كه تا آن روز از مردم باج میگرفتند به آرامگاه شاهچراغ پناهنده شدند، آنطور كه در ادامه این داستان تاریخی آمده، فقط سه نفرشان از ترس اینكه آبروی شان نرود، به بستنشینان ملحق نشدند. شاه وقت نیز اشراری را كه به بست نرفته بودند، به توپ بست و مانع از رسیدن آب و غذا به بستنشینان شد كه در نهایت آنها هم ناچار شدند بعد از شش ماه از بست خارج شوند. در نهایت قاتلان اعدام شدند و شاه دیگران را به حال خود گذاشت چون معتقد بود به اندازه كافی آبرویشان رفته است و نیازی به مجازات بیشتر ندارند.
سیاستمداران بستنشین در تاریخ معاصر و از میان چهرههای سیاسی سرشناس سدههای اخیر آقامحمدخان، حاكم مستبد قجری به عنوان چهرهای سیاسی نیز سابقه بستنشینی دارد، البته تفاوت او با احمدینژاد در این است كه او پیش از رسیدن به قدرت و زمانی كه تنها بزرگِ خان قاجاریه بود ناچار به بستنشینی شد اما احمدینژاد پس از ریاستش بر دولت. از سویی دیگر آقامحمدخان بیمناك از كریم خانزند كه او را همانند برادرش به قتل برساند، خود را هراسان به حرم شاهچراغ در شیراز رساند و در آنجا بست نشست اما اطرافیان احمدینژاد در اعتراض به رسیدگی قوه قضاییه به پروندهشان به بست رفتند.
بستنشینی آقا محمدخان قاجار آقامحمدخان از ترس آنكه به دست كریمخان زند كشته شود ناچار شد در حریم شاه چراغ شیراز بست بنشیند. آقامحمدخان كه چهرهای شناخته شده بود، در دورانی كه بست نشسته بود مردم و خادمان حرم برایش غذا میآوردند و از او پذیرایی میكردند. ماجرای بستنشینی آقامحمد خان قاجار به سال ١١٧٥ هجری قمری بر میگردد؛ هنگامی كه محمدخان سوادكوهی، آقامحمدخان قاجار را در مازندران دستگیر كرد و كریمخان زند از او خواست تا او را به تهران بیاورند. كریم خان كه احتمال میداد در میانه راه وی بگریزد و بست بنشیند و آنگاه دست پادشاه زند از مجازات محمدخان كوتاه شود به محمدخان سواد گوشزد كرد حوالی تهران حواسشان را به محمدخان قاجار جمع كنند تا او نگریزد. اما برخلاف نگرانی كریمخان زند، آقامحمدخان برنامهای برای بست نشستن در حرم حضرت عبدالعظیم (ع) نداشت. با این وجود نگرانی كریمخان زند به واقعیت تبدیل شد و زمانی كه آقامحمدخان در شیراز به سر میبرد، برادر آقامحمدخان، حسینقلی خان در استرآباد طغیان كرد و آقامحمدخان ترسید، كریمخان او را در پی یاغیگری برادرش، گروگان گرفت پس به حرم شاهچراغ شیراز رفت و در آنجا بست نشست.
بستنشینی در دوره قاجار هرچند شواهدی و نمونههای بستنشینی از صدر اسلام تا دوران صفویه و زندیه و... وجود دارد اما این اتفاق نظر میان پژوهشگران تاریخ وجود دارد كه بستنشینی در دوره قاجار رشدی دو چندان پیدا كرد. در دروه قاجار بیشتر بستنشینان با اهداف اجتماعی و تظلمخواهی به بست میرفتند. عباس خالصی مولف كتاب «تاریخچه بست و بستنشینی» مینویسد: «چون همه افراد جامعه و حتی سلاطین و حكام نیز خود به خاطر باور و عقیدهای كه قلبا به حرمت این اماكن امن كه بست خوانده میشده است، داشتهاند یا از سر اجبار و تاسی به باور عمومی جامعه قدرت بیاعتنایی به آن را نداشته و امكان سنتشكنی یا شكستن بست كه در واقع بیاحترامی به حریمهای امن و مقدس آنچنانی بوده است نداشته، در هر حال به این سنت جامعه پایبند بودهاند و خواه ناخواه چه بسیار كه از سر تقصیر و گناه بستنشین میگذشتند و به خواست و گفته او به میل یا اكراه تن در میدادند. » البته كسانی در گذشته برخلاف امروز، به بست میرفتند، تا زمانی كه اماننامه نمیگرفتند از بست بیرون نمیآمدند، چراكه به محض آنكه به بیرون از حرم قدم میگذاشتند دستگیر میشدند. در حقیقت بستنشینی در آن زمان مكانیسمی برای فقدان نظام قضایی مقتدر بود. اما بستنشینی كمكم فرصتی شد برای خلافكاران و دزدان و خیانتكاران به طوری كه آنها از محیط امن حرم به نفع خود و برای فرار از محكمه و قضا بست مینشستند، عباس خالصی در همین رابطه مینویسد: «در اثر گذشت زمان و با تغییر و تحول اوضاع اجتماعی این پدیده مطلوب نیز متحول و حتی در بسیاری موارد از هدف اصلی منحرف شده است و چنانچه با مرور تاریخ میبینیم چه بسا كه وسیلهای برای سوءاستفاده نابكاران و ظالمان و تخطی خاطیان و خیانتكاران به ملك و ملت درآمده است و راه فراری برای فرار این گونه خیانتپیشگان از چنگ عدالت و قصاص شده است.» تلاشهای امیركبیر در تعطیلی بستنشینی هم حائز اهمیت بود. امیركبیر عملا با سنت بستنشینی به مخالفت برخاست و بستنشینی را تعطیل كرد و به دنبال تاسیس عدالتخانه بود. هرچند تلاشهای امیركبیر موجب كاهش تعداد بستنشینی شد اما در عوض با تعطیلی تحصن معترضان در مكانهای مقدس، بستنشینی در سفارتخانهها رونق گرفت و تاكتیك جدیدی در بستنشینی و مصونیتبخشی به مخالفان و منتقدان را به وجود آورد. ناگفته نماند اوایل دوره پهلوی نیز این رسم وجود داشت و جوانان شهری و روستایی برای گریز از خدمت نظام وظیفه (كه به تازگی برقرار و اجباری شده بود) در بازار و قهوهخانههای مجاور حرم عبدالعظیم به حالت بست و تحصن قرار میگرفتند.
تعطیلی و شكستن حریم بست «بست» همیشه محل امنی نبوده و با وجود اهمیت و قداست این مكانها، گاهی به زور و كتك و تپانچه شكسته و گاهی هم تعطیل میشده است. در همین رابطه از ادوارد پولاك نقل شده كه حاج میرزا آقاسی در زمانه خود كلیه بستها را تعطیل میكند. در نتیجه تلاشهای آقاسی، صدراعظم محمدشاه قاجار از تعداد محلهای بست كاسته شد و تنها سه نقطه به عنوان بست به رسمیت شناخته میشد. این سه نقطه حرم حضرت عبدالعظیم (ع)، حضرت معصومه (س) و حرم امام رضا (ع) بود. پس از میرزا آقاسی تعطیلی بستنشینی توسط امیركبیر، صدراعظم ناصرالدینشاه، دنبال میشود. گفته شده امیركبیر، حسنخان سالار، پسردایی محمدشاه قاجار را كه در خراسان شورش كرده بود و پس از شكست با اطرافیانش در حرم امام رضا (ع) بست مینشیند از بست بیرون میكشد و او را به مجازات میرساند. در نمونه دیگر عمال ناصرالدین شاه، سید جمالالدین اسدآبادی را از بست حرم حضرت عبدالعظیم (ع) بیرون میكنند و وی به دیار عثمانی تبعید میشود.
شكسته شدن حرمت بست در طول تاریخ چند باری حرمت بست شكسته شده است. جمشیدكیانفر، مورخ و ایرانشناس میگوید قداست بست زمانی شكسته شد كه «میرزا رضای كرمانی كه در حرم عبدالعظیم بست نشسته بود، تپانچه كشید و ناصرالدین شاه را كشت و قداست حرم را با شلیك گلولهای كه شاه را از پای درآورد همزمان فرو ریخت و در هم شكست. همانجا ماموران دولتی كه تا دیروز جرات نمیكردند برای دستگیری او پایشان را به آنجا بگذارند، بر سرش ریختند، او را به زیر مشت و لگد انداختند و دستگیرش كردند. آن گلوله قداست بستنشینی، قداست حرم و قداست اماكن مقدس را شكست.» كیانفر باور دارد اگر میرزارضای كرمانی در محیط حرم شلیك نمیكرد آنگاه حرمت حرم حفظ میشد و سربازان پادشاه وارد محیط مقدس حرم نمیشدند. اما این آخرین باری نبود كه در نتیجه بستنشینی، آرامش حرم برهم خورده است. بلكه در ماجرای اخیر یاران احمدینژاد نیز با ورود مخالفان آنها به حرم آرامش حرم مخدوش شد تا جایی كه خادمان حرم از آنها خواستند بست را ترك كنند.
منبع: اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید