معرفت دینی، دغدغه اندیشمند دین / علیرضا صدقی

1396/8/29 ۰۸:۰۰

معرفت دینی، دغدغه اندیشمند دین / علیرضا صدقی

ادیان حنیف را می‌توان تنها وارثان فقه دینی در عرصه جامعه امروز بشری دانست. شاید یکی از دلایل پایداری و بقای این ادیان وجود همین ساختار فقهی در بدنه معرفت‌شناسی آن‌ها باشد. به هر روی، یهود، تا حدودی مسیحیت و اسلام، با تکیه بر همین ساختار فقهی توانسته‌اند مدت‌ها در عرصه اجتماعی حضوری فعال و پویا داشته باشند.

 

ادیان حنیف را می‌توان تنها وارثان فقه دینی در عرصه جامعه امروز بشری دانست. شاید یکی از دلایل پایداری و بقای این ادیان وجود همین ساختار فقهی در بدنه معرفت‌شناسی آن‌ها باشد. به هر روی، یهود، تا حدودی مسیحیت و اسلام، با تکیه بر همین ساختار فقهی توانسته‌اند مدت‌ها در عرصه اجتماعی حضوری فعال و پویا داشته باشند. تدوین راهبردهای اجتماعی برای سلوک دیندارانه، آن هم از منظر وحی و دستورات الهی توانسته است ماهیتی عملگرایانه و پایدار را برای این ادیان به ارمغان آورد.

اما همین ساختار فقهی به دلیل بافت استاتیکی آن، در برابر بسیاری از حوزه‌های دیگر دین قرار می‌گیرد و امکان و فرصت نواندیشی دینی را سلب می‌کند. از این رو، تقلیل دین به فقه یا شریعت، مورد تایید بخش کثیری از اندیشمندان دینی نیست. چرا که دین علاوه بر فقه و شریعت، حوزه‌های دیگری را هم پوشش می‌دهد. حوزه‌هایی نظیر حکمت، عرفان، فلسفه، کلام و... به طور کلی زیر عنوان دین تعریف می‌شوند. این در حالی است که به طور معمول صدای فقها از هر صدایی رساتر بوده و باقی نظرها در بطن آن تاکنون شنیده نشده‌‌اند.

این تعارض چنان ریشه‌دار و عمیق است که گاهی برخی از علمای سنتی هم در برابر بخشی از بدنه فقها موضع دارند یا حداقل سعی می‌کنند بیش از آن‌که به فقه بپردازند، موضوعات دیگر را مورد توجه قرار دهند. حوزه‌هایی مانند حکمت دینی، فلسفه دین یا عرفان. در چنین بستری است که می‌توان ابعاد تازه‌تر و بدیعی از دین را به نظاره نشست و مورد توجه قرار داد.

یکی از اصلی‌ترین موضوعاتی که در حوزه دین مورد توجه اندیشمندان و عالمان دینی قرار می‌گیرد، بحث «معرفت دینی» است. معرفت دینی را می‌توان بن‌مایه و اصل و رکن رویکردها و سلوک دیندارانه دانست. از این رو است که این موضوع بیش و پیش از هر مسئله دیگری مورد توجه قرار می‌گیرد. در اسلام و به طور خاص در مذهب تشیع هم همواره اندیشمندانی بوده‌اند که فقه و شریعت بسنده نکرده‌اند و در بستری عقلانی و اندیشه‌ورزانه، مسئله دین را در حوزه‌های فرافقهی مورد توجه قرار داده‌اند.

از جمله اندیشمندان اسلامی ـ شیعی که توانست افق‌های تازه‌ای برابر دین‌پژوهان و مسلمانان باز کند، مرحوم «علامه محمدتقی جعفری» است. «علامه جعفری» در 25 آبان ماه سال 1377 دارفانی را وداع گفت. علامه محمدتقی جعفری به سال ۱۳۰۴ خورشیدی در شهر تبریز متولد شد.

محمدتقی جعفری در طول عمر علمی خود سعی کرد یکی از غامض‌ترین و پیچیده‌ترین مفاهیم دینی ـ معرفت دینی ـ را بحث بنشیند. باید توجه داشت که یکی از دغدغه‌های پنجاه سال اخیر در جهان اسلام به صورت عام و در ایران به صورت خاص که درباره آن صحبت می‌شود این است که معرفت دینی اساساً چه نوع معرفتی است؟ منابع شناخت دین چه نوع منابعی هستند؟ در این میان برخی از کتاب، سنت، عترت، اجماع و عقل به عنوان این منابع نام می‌برند.

فلاسفه‌ای که در حوز‌ه‌های علمیه در جهان تشیع و تسنن وجود دارند به شکل‌های مختلف وقتی درباره عقل صحبت می‌کنند از عقلی یاد می‌کنند که در دایره شریعت تعریف می‌شود. حال سوال این است که علامه جعفری وقتی صحبت از معرفت دینی می‌کند معرفت دینی را چگونه می‌بیند؟ آیا او درباره معرفت دینی به صورت مستوفی سخن گفته است یا خیر؟

یکی از کتاب‌هایی که علامه جعفری در مجموعه آثار خود نوشته، کتاب «عرفان اسلامی» است. این کتاب از ظاهر و فحوای کلام به نظر می‌آید که درباره تصوف صحبت می‌کند و علامه سعی می‌کند تصوف رسمی را نقد کند و از این منظر بگوید عرفان و عرفان اسلامی چیست. اما به ناگاه در فصل ششم بخشی به اسم «اصول معرفت و گردیدن» مشاهده می‌شود. در این فصل علامه جعفری بحث عرفان را آنگونه که ما آن را به صورت مصطلح می‌فهمیم بیان نمی‌کند، بلکه نظریه‌ای در باب معرفت می‌دهد و این نظریه به گونه‌ای مربوط به دین است البته این بدین معنی نیست که نظریه‌اش درباره دین و شناخت دینی است.

علامه در این بخش درباره معرفت کما هو معرفت سخن می‌گوید و بیان می‌کند که وقتی ما از معرفت حرف می‌زنیم، از چه نوع معرفت دینی سخن می‌گوییم و این معرفت باید چه شاخصه‌هایی داشته باشد؟ البته این پرسش معرفت‌شناختی است.

علامه جعفری معتقد است که انسان دارای چهار بعد اساسی است که مبتنی بر آن چهار بعد در ارتباط با هستی قرار می‌گیرد. شناخت هستی، دریافت هستی، سیر و صیرورت در هستی، تاثیر در هستی این ابعاد است.

او در این کتاب معتقد است که هر یک از این چهار بعد اساسی با یک یا چند یا همه هفت بعد، به فعلیت می‌رسد. حال اقلیم هفتگانه‌ای که علامه از آن سخن می‌گوید چیست؟ او معتقد است این اقالیم عوامل به فعلیت رساندن وجود آدمی در پهنه زندگی است. البته بحث درون دینی و درون اسلامی نیست. بلکه اینجا بحث انسان به مثابه یک وجود است که اگر اقالیم به آن احاطه پیدا کند نتیجه آن معرفت دینی می‌شود.

اقلیم علمی، فلسفی، شهودی، اخلاقی، حکمی، عرفانی و مذهبی اقلیم هفت‌گانه از نظر علامه جعفری است و ما زمانی می‌توانیم از معرفت دینی سخن بگوییم که انسان در چهار ساحت خویش با تکیه بر این اقالیم هفتگانه به فعلیت برسد وگرنه یا فعلیت زیر سوال می‌رود یا کلیت هندسه معرفتی انسان در پهنه هستی.

با یک نگاه می‌توان به این اقالیم هفت‌گانه دریافت که این‌ها هر کدام نام یک حوزه در معرفت است که در تاریخ اندیشه بشری به گونه‌ای از هم مجزا شدند و به طرز شگفت‌انگیزی موجب مجزا شدن شاخه‌های معرفتی شده‌‌اند. به عبارت دیگر این تجزیه حوزه‌های معرفتی نباید با بحث تخصصی شدن شاخه‌های علمی یکی شود البته ارتباط وسیعی بین این بخش بخش شدن وجود دارد ولی یکی تابع دیگری است به عبارت دیگر تجزیه علمی تنها مربوط به اقلیم نخستی می‌شود که علامه در تقسیم بندی اقالیم هفتگانه خود به آن اشاره کرده است اما تجزیه معرفتی که علامه مورد نظرش است کل حوزه معرفت شناسی کما هو است.

حال چرا هندسه چهار وجهی معرفت از نگاه علامه در هفت اقلیم محصور شده است؟ علامه جعفری در صفحه 339 کتاب «عرفان اسلامی» می‌گوید هر شناختی که انسان بدست می‌آورد یا محصول فعالیت‌های حسی و آزمایشگاهی در معقولات اولیه است که مساوی با شناخت علمی است یا محصول فعالیت ذهن در معقولات عالیه است که به وسیله مفاهیم کلی تر برای تفسیر هستی صورت می‌گیرد که شناخت فلسفی نامیده می‌شود. اگر شناخت محصول دریافت مستقیم معلوم بدون واسطه تجارب و مشاهدات حسی و آزمایشگاهی و فعالیت های معمولی اندیشه باشد شناخت شهودی می‌شود مانند حدس‌های عالی و اکتشافات مربوط به ارزش‌ها و غیره. چون وجود یک حقیقت مشکک است پس راه دریافت حقیقت وجود لاجرم هم مشکک است البته علامه به این وضوح در این باره سخن نمی‌گوید اما

می توان از لابه لای سخنانش به وضوح به مراتب معرفت و هندسه معرفت‌شناسی به این نکته دست یافت.

یکی از اقالیمی که علامه از آن سخن می گوید اقلیم اخلاق است یعنی اخلاق فی نفسه برای او در هندسه معرفت جایگاهی دارد و این نیست که اخلاق تنها نظر او باشد. محوری فرض کردن بعد اخلاق در تئوری معرفت یعنی همگامی ارزش یا فاکت که در تفکر دیسپیلینر به بوته فراموشی سپرده شده است. علامه جعفری معتقد است تئوری معرفت تکمیل نمی‌شود مگر حوزه علم و عمل در وجدان آدمی به تعامل هارمونیک برسد.

وقتی این چهار اقلیم را به هم پیوند دادیم سخن از اقلیم یا بعد حکمی چه معنایی دارد؟ علامه جعفری خود به این پرسش پاسخ قابل تامل می‌دهد و در صفحه 340 کتاب می‌گوید اگر همه ابعاد چهارگانه به وسیله عقل سلیم و خرد رشد یافته به منزله راهنمای و نیروی حرکت انسانی در زندگی شد پس انسان به هماهنگی معقولی دست خواهد یافت که موجب تحرک اراده از من کمال جو برای حرکت در مسیر حیات معقول خواهد شد.

به عبارت دیگر در زبان علامه جعفری اقلیم حکمی تعامل میان چهار اقلیم علمی، فلسفی، شهودی و اخلاقی است که در یک نظام بهم پیوسته به منصه ظهور می‌رسد. البته معرفت در این حوزه کامل نیست مگر اینکه انسان مسلط به این پنج بعد، پا در وادی نورانیت بگذارد.

در برخی از بخش‌ها علامه جعفری وقتی صحبت از معرفت می‌کند واژه‌هایی استفاده می‌کند که مشکل ساز است و جذابیت لازم را ندارد؛ نورانیت روحی از این جمله واژه‌هاست. هنگامی که معرفت انسان دارای این 6 ضلع شد از دل آن معرفت دینی یا اقلیم هفتم متولد می‌شود.

به نظر می‌آید علامه هم نگاه‌های معرفت‌شناسانه اروپامحور را نقد می‌کند و هم نگاه‌های رایج به معرفت در ایران را که معرفت انسانی را به دینی یا غیر دینی، اسلام یا غیر اسلامی و غربی و شرقی تقسیم می‌کند. او معتقد است که هر یک از ابعاد هفتگانه دارای هویت خاص است که با دیگری سازگار نیست؛ یک پندار اروپامحور است که مشکلاتی عظیم را برای انسان به وجود آورده است.

او در کتاب نقد معرفت‌های رایج دینی سخن از سه مذهب واقعی، حرفه‌ای و ساختگی می‌کند. سخن او صراحتا در باب ماهیت معرفت مذهبی و دینی است که به نظر او در یک منظومه هفت اقلیمی تشکیل یک هندسه معرفتی منسجم را می‌دهد. علامه معرفت دینی را معرفتی می‌داند که هر 6 ساحت مذکور را در بطن خود داشته باشد در غیر این صورت آن بینش دینی نیست و رویکرد ناقص به واقعیت است که علامه از آن به عنوان نگاه کارمندی در علوم انسانی یاد می‌کند.

حال سوال این است که بر اساس چه استدلالی می‌توان پذیرفت که این ابعاد هفت‌گانه مکمل یکدیگر هستند؟ آیا علامه برای این پرسش پاسخ درخور دارد یا خیر؟

مفهوم شخصیت در منظومه علامه نقش اساسی دارد. ابعاد هفتگانه علامه ساحات مختلف وجود انسان است که هر انسان مبتنی با هر یک از این ساحات می‌تواند با گوشه‌ای از واقعیت ارتباط برقرار کند. یکی از مشکلات عمده در نظام‌های معرفت‌شناسانه اروپامحور این است که انسان با محدود کردن ساحات به ساحت علم خود را از ساحات دیگر هستی محروم کرده و آن را به غلط تنها بعد واقعیت می‌داند.

علامه جعفری در کتاب «عرفان اسلامی» به این نکته اشاره می‌کند که شخصیت ما با بدست آوردن یکی از ابعاد 6 گانه در صورت آگاهی از بعد دیگر و ضرورت اشباع آن نقصی در خود احساس می‌کند که برطرف نمی شود مگر با اشباع آن بعد.

ما امروز زیاد از فلسفه اسلامی سخن می‌گوییم و همواره ناراحتیم که چرا به فلسفه اسلامی اقبالی نشان داده نمی‌شود و نمی‌تواند در مقابل فلسفه غرب حرفی داشته باشد به دلیل این نیست که آموزش‌های ما در دانشگاه غربی شده بلکه به این علت است که فلسفه غربی مانند کانت، هیوم، راسل و .... بعد علمی جدید پسانیوتونی و پسا بطلمیوسی را در خودشان هضم کردند. به همین دلیل چون سوژه انسان معاصر با جهان بطلمیوسی هیچ ارتباطی ندارد فلسفه‌ای که از درون این تغییرات به وجود آمده بسط جهانی می‌یابد اما فلسفه اسلامی طبیعیاتش یا بطلمیوسی است یا پیشانیوتونی و این نکته‌ای است که علامه جعفری به زیبایی آن را بیان می‌کند.

علامه جعفری در کتاب خود می‌گوید تنها یک خطای بسیار رایج و متداول وجود دارد که نمی‌گذارد نقص ها توجه متفکر را جلب کند و آن عدم تفکیک میان بازیگری مغزی و تماشاگری سالم به واقعیت است این گونه متفکران محدودنگر با بهره‌برداری از قدرت تجسم دانسته‌های خود را به قدری مطلق می‌کنند که شخصیت خود را به شخصیت معلوم و کوچک محدود می‌سازند.

اگر تفکیک ساحات معرفتی یک تاکتیک روش‌شناسی باشد شاید بتوان از آن دفاع کرد اما اگر این تفکیک به عنوان یک اصل انتولوژیک باشد در این صورت علامه جعفری آن را مردود می‌شمارد چون رویکرد دسپلینر ما را از واقعیت دور می‌کند و تولد انسان تک ساحتی و حتی تمدن تک ساحتی را موجب می‌شود.

برای رد این نگاه در حوزه معرفت‌شناسی علامه به دو غول بزرگ دورکیم و فروید اشاره می‌کند و می‌گوید این دو انسان را به سوی تجزیه شخصیت انسانی می‌برند. با این تجزیه نیروی معرفت همه جانبه در درون عالم خشکانده می‌شود.

وحدت شخصیت کلید فهم تئوری معرفت علامه جعفری است او معتقد است در این کتاب که تفکیک ساحت معرفتی از قرن نوزدهم به بعد باعث وحدت حیات آدمی دچار تجزیه علاج ناپذیری شود و در علوم انسانی هر موضوعی که مورد تحقیق و شناسایی علمی قرار می‌گیرد بدون در نظر گرفتن دو ساحت عمده انسان آنچنان که هست و انسان آنچنان که باید قابل شناسایی نیست و هر کسی این ادعا را بکند ادعای خوشبینانه سطحی چیز بیشتری نیست.

برای برون‌رفت از نگاه معرفت‌شناسانه دسپلینری علامه جعفری مدل معرفتی جایگزینی مطرح می‌کند که در دل آن وحدت شخصیت محور اصلی و مبتنی بر هفت اقلیم است. شناخت با بعد مذهبی همه ابعاد ششگانه را در خود دارد و در نگاه معرفتی آلترناتیو شناخت رخ نمی‌دهد مگر در یک حالت مکمل.

در نظام‌های معرفت‌شناسانه دسپلینری به نظر می‌آید جایی برای عشق و عاطفه در هندسه معرفتی نیست زیرا حوزه معرفت مجالی نیست که در آن عشق وجود داشته باشد. علامه معتقد است تقلیل‌گرایی علمی موجب شده انسان از معرفت همه جانبه دور شود. او در جایی از کتاب می‌گوید این ناتوانی پرده تاریک روی همه معلومات انسان خواهد کشید و نصیب انسان از علم چیزی چون لمس کورکورانه نیست.

ناگفته پیداست که معرفت در دیدگاه علامه جعفری بر پایه مفهوم کلی وجود مبتنی است و دریافت این کلی با نگاه‌های تقلیلگرایانه امکان پذیر نیست. برای ساماندهی هندسه معرفت باید نسبت به سطوح وجود و مدالیته مستدرج آن آگاه بود چراکه نادیده انگاشتن این پیچیدگی من را از شکوفا شدن باز می‌دارد و معرفت انسان را از هستی به یک جزء ناقص تقلیل می‌دهد.

یکی از نقدهای رایج بر علوم انسانی اروپامدارانه مساله بخش بخش شدن علم است. علامه جعفری در این باره می‌گوید معرفت انسان دارای هفت اقلیم است که اگر به درستی تفهیم گردد موجب رشدجامعه انسانی می‌شود. در اینجا رابطه علوم انسانی با جامعه مطرح می‌شود.

یکی از مسایلی که موجب افتراق بین فرهنگ‌های مختلف شده نگاه اندیشمندان به معرفت است یعنی علم یا ناعلم چیست؟ به عبارت دیگر مرز بین دانش و نادانش چیست؟ یکی ممکن است نگاه فلسفی را اصل، و دیگر نگاه‌ها را غیر ضروری بداند. البته هستند کسانی که دیگر نگاه‌ها را محور قرار می‌دهند اما به نظر می‌آید که نگاه دسپلینر که ذیل نگاه علمی رشد و نمو یافته مورد قبول علامه جعفری نیست. برای برون رفت از این هیمنه ایشان نگاه اینتگرال دارد که نگاه دسپلینرانه را مردود می‌شمارد و از سوی دیگر نگاه دینی ظاهر بین را هم نقد می‌کند.

به اعتقاد علامه بسیار اشتباه است که دانش دینی را تنها مبتنی بر منابع روایی بدانیم چون دانش دینی بسی وسیعتر از منابع سنتی است از سوی دیگر بسیار اشتباه است که معرفت بشری به علم تقلیل دهیم و دیگر ابعاد را تخطئه کنیم.البته این بدین معناست که بیرون از نگاه دسپلینر هیچ نگاه و نظم و سیاقی نیست بلکه این هم خودش خبط معرفتی است چراکه هر کدام از اقالیم معرفتی ابزار و منطقی دارد که هر محقق می‌تواند روی آن یک سنتز جامعی انجام دهد که علامه از آن با عنوان معرفت دینی سخن می‌گوید. به اعتقاد علامه جعفری این نگاه ما را به فرهنگ مشترک بشری خواهد رساند.

منبع: روزنامه ابتکار

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: