1396/8/16 ۰۸:۲۱
سیدحسین شهرستانی، پژوهشگر فلسفه در سخنرانی خود در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران که با موضوع «جنگ در خرد و فرهنگ ایرانی» برگزار شد، به تبارشناسی هویت ایرانی پرداخت و در نقد ایده ایرانشهری سیدجواد طباطبایی با توجه به شاهنامه مساله ایران را نه یک مساله ملی یا جهانی بلکه ایده حقیقت خواند. او در بخش دیگری از این سخنرانی ایده طباطبایی مبنیبر زیست ایران در خارج از امت اسلامی و قطار خلافت را نیز نشانه نشناختن ظرفیتهای فرهنگی ایران میداند.
ایده ایران، ایده حقیقت است
شهرستانی با بیان اینکه جنگ و نهاد جنگ در فرهنگ ایرانی، جنگ قومی نیست، چنانچه ایران اساسا یک ایده قومی نیست، اضافه کرد: «ایده ایران در بنیاد خودش، نه ایدهای قومی است و نه ناسیونالیستی به معنی مدرن کلمه. ایرانی که مورد ستایش بزرگان خرد ایران و در شاهنامه موردحمیت قهرمانان داستان قرار دارد، نماینده حقیقت در کلیت و وحدتش است. در توضیح باید به مساله فلسفی نظم و تضاد یا وحدت و کثرت یا جمعیت و پریشانی که در فرهنگ ما عمیقا بدان توجه شده، بازگردیم.» این استاد دانشگاه با اشاره به آغاز داستان پادشاهی کیومرث که نخستین انسان و شاه جهان بود، همه شاهان بزرگ شاهنامه را تا قبل از تقسیم زمین شاه جهان (و نه ایران) دانست و گفت: «اینجا مساله جهان، حقیقت و مردم در کار است. جهان یکپارچه و به تعبیر قرآن، امت واحده: «کان الناس امه واحده»، طرح ایران بهمثابه «مرز» در برهه بحرانی تاریخ ظاهر میشود. آنجا که لحظه تقسیم زمین میان فرزندان فریدون است و در آن لحظه، غرب و شرق به سلم و تور واگذار شده و سرزمین میانی یعنی ایران بهعنوان پایتخت این سه قلمرو، به فرزند برگزیده یعنی «ایرج» سپرده میشود. پس ایده ایران نخست ایده وحدت پیش از این کثرت و تقسیم است و دوم ایده قلمروی میانی و میانجی میان خاور و باختر. پس از مسیر ایران است که شرق و غرب معنی مییابند و میتوانند به صلح برسند. پس مساله ایران همزمان یک «مساله ملی» و «مساله جهانی» است و پهلوانانی چون رستم و زال و پادشاهان بزرگ در شاهنامه پروایشان نه پروای سرزمینی صرف که پروای حقیقت است.»
نقد ایده زیست ایران در خارج از امت اسلامی
شهرستانی در ادامه با بیان اینکه مساله ایران، تاسیس یک دولت ملی در تقابل و رقابت با دولتهای ملی منطقهای یا جهانی نیست، اضافه کرد: «مساله، طرحی از سیاست برای نظام جهانی و پروای حقیقت در تمامیت آن است. در این مسیر، فرهنگ ایرانی در فرهنگ جهانی و مشخصا در امت اسلامی مشارکت داشته و دارد.» این استاد دانشگاه با اشاره به نظریه سیدجواد طباطبایی مبنیبر اینکه ایران خارج از امت اسلامی و خلافت اسلامی ادامه حیات داده است، جدا کردن فرهنگ ایرانی از تمدن اسلامی را نشانه نشناختن قابلیتهای عظیم فرهنگ ایرانی دانست و گفت: «ایرانیان، فرهنگ و تمدن اسلامی را فریب ندادند بهاینترتیب که در لوای تصوف یا شکلی از تشیع بهنحو ریاکارانهای هویت خودشان را با گرایش شعوبی حفظ کنند. ایرانیان حقیقتا مسلم شدند و به حقیقت و تاویل و جان اسلام روی آوردند و جنایات و تعصب قومی اعراب آنها را به موضع مقابله بهمثل درنینداخت. ایرانیان با دل و جانشان با رسولا...(ص) بهعنوان حقیقتی فراسوی قومیتها و مرزها نیایش کردند. یعنی آن حقیقت مستور در پس برقع مکی و مدنی که خود، مکی و مدنی و عرب و عجم نیست: ای مدنی برقع و مکی نقاب/ سایهنشین چند بود آفتاب.
از سوی دیگر ایرانیان عنصر مهم فرهنگ ایرانی را که فتوت و پهلوانی است، در قامت امیرالمومنین میبینند و این تقارن را مثلا مولوی در مصرع مشهور «شیر خدا و رستم دستانم آرزوست» به روشنی بیان کرده است. آقای طباطبایی مباحثات پردامنه سده اخیر را از بهار و فروغی و فروزانفر و زرینکوب و اسلامیندوشن و کربن و نصر و فردید و مطهری و داوری و... نادیده گرفتهاند و از نو بحثی را که پیچیدگیهایش بهتدریج آشکار شده سادهسازی میکنند.» سیدحسین شهرستانی افزود: «حاصل سخن آنکه ایران همواره میانجی تشکیل فرهنگ جهانی بوده است. فرهنگ جهانی از مسیر ایران است که خودش را میشناسد. فرهنگ یونانی علاوهبر دوره اسلامی، در دوران اسکندر نیز از مسیر ایران وارد فرهنگ جهانی میشود. علاوهبر این فرهنگ شرقی و هندویی نیز از مسیر تصوف ایرانی و مانویگری جهانی میشوند.»
ایرانیت: دیالکتیک مرزمندی و بیمرزی
این پژوهشگر فلسفه در پایان ایرانیان را درگیر مرزمندی و تاسیس دولت ملی و همزمان بیمرزی و مشارکت در نظم جهانی دانست و با ریشهیابی انحطاط ایران در از بین رفتن تعادل بین این دو، بیان کرد: «زمانی که درون لاک مرز قومی خود خزیدیم و با اقوام پیرامون رسم بیگانگی نهادیم دچار بحران شدیم. ما نباید خودمان برچسب «صفوی» و مجوسی را که بلوک عربی در جهان اسلام به ما میزند و به این ترتیب طالب اخراج ما از امت اسلامی است، بپذیریم و به آن دامن بزنیم و نیز از آنسو هرگاه در فرهنگ جهانی و بیگانه بهنحوی ادغام شویم که مرز ملی بهکلی از دست برود نیز در بحران فرو میرویم. پایگاه مشارکت ما در فرهنگ جهانی، هویت ملی است. در دوران معاصر روشنفکران جهانوطن و به تعبیر درست بیوطن و بهویژه چپها ما را از خاک و ریشه و تبار و مرزمان بریدند و مثلا ناسزاهای شاملو به فردوسی را باید در همین راستا خواند. همچنین جریانهای اسلامی بنیادگرا همین بیوطنی را دامن زدهاند و در وجهی از شخصیت شریعتی این دو با هم تالیف یافتهاند. بنابراین هویت ما در کشاکش میان مرزمندی و بیمرزی شکل میگیرد و شهریاران و پهلوانان بزرگ شاهنامه از سویی پاسدار مرز ایران و از سوی دیگر منادی حقیقت بودهاند.»
منبع: فرهیختگان
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید