دریچه ای به تماشای باغ / میلاد عظیمی

1396/8/8 ۰۷:۳۶

دریچه ای به تماشای باغ / میلاد عظیمی

پیش از آنکه مطلبم را بخوانم ضروری می دانم که در مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی تشکر داشته باشم از استاد عنایت الله مجیدی مدیر مدبر کتابخانه مرکز که فرصت استفاده بی دریغ از منابع کتابخانه را برایم فراهم آوردند. همچنین باید به طور خاص تشکر کنم از خانم فرشته مجیدی کتابدار فاضل و دقیق و دلسوز گنجینه پژوهشی. هر چه از زحمات ایشان تشکر کنم کم است. بسیار مدیون لطف ایشانم و کمک فراوانی به پیشبرد پژوهش من کردند... اما متن عرایض بنده:

 

دبا / اشاره: آنچه در زیر می خوانید متن سخنرانی دکتر میلاد عظیمی در مراسم چهارمین دورۀ جایزۀ گنجینۀ پژوهشی ایرج افشار است که در روز 30 مهر ماه 1396 در مرکز دائرۀالمعارف بزرگ اسلامی برگزار شد.

پیش از آنکه مطلبم را بخوانم ضروری می دانم که در مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی تشکر داشته باشم از استاد عنایت الله مجیدی مدیر مدبر کتابخانه مرکز که فرصت استفاده بی دریغ از منابع کتابخانه را برایم فراهم آوردند. همچنین باید به طور خاص تشکر کنم از خانم فرشته مجیدی کتابدار فاضل و دقیق و دلسوز گنجینه پژوهشی. هر چه از زحمات ایشان تشکر کنم کم است. بسیار مدیون لطف ایشانم و کمک  فراوانی به پیشبرد پژوهش من کردند... اما متن عرایض بنده:

 

1. کتابی که به زودی با نام « کتابشناسی موضوعی – تاریخی از نوشته ها و چاپکرده های ایرج افشار» در متجاوز از سه هزار و دویست صفحه منتشر خواهد شد ، کتابشناسی نوشته‌ها و مقالات ایرج افشار در فاصله میان سالهای 1323 تا 1395 خورشیدی است. ساختار کلی کتاب عبارت است از پیشگفتاری در 230 صفحه که در آن روش کار فهرست نویس گزارش داده شده و منابع تحقیق با دقت معرفی شده است. منابع پژوهش ما عبارت بوده است  از کتاب ها و نشریات و روزنامه ها و سایتها و صفحه های فیس بوک و کانال های تلگرام و وبلاگ ها.

بدنه اصلی کتاب عبارت است از فهرست کتابشناسی به ترتیب کتاب ها ، کتابواره ها، رسالات ، مجلاتی که افشار مدیر و مباشر نشر آنها بوده  و مقالات و یادداشتها .این بخش در 2400 صفحه سامان یافته است. بخش دیگر کتاب هم پیوست هاست در حدود 130 صفحه و سپس نمایه های متنوع و مبسوط در حدود 500 صفحه.

2. این کتاب سه هدف مشخص را دنبال می‌کند و می‌کوشد با عرضۀ فهرستی موضوعی ـ تاریخی از نوشته‌ها و چاپکرده‌های ایرج افشار:

الف . به ایران‌شناسان و ایران‌شناسی کمک کند.

ب‌. چشم‌اندازی از گسترۀ جستجوها و پژوهشهای افشار ترسیم کند تا قدر و مقدار خدمات فرهنگی او مشخص شود.

 ج . از منظری به نوشته‌ها و چاپکرده‌های افشار نگریسته شود و مدخلهایی استخراج و فهرست شود که علاوه بر اینکه هدفهای  متعارف و مشخص یک کتابشناسی را محقق می‌کند، من حیث المجموع زوایایی از منش و شخصیت افشار را بازتاب دهد. بنابراین مخاطب من در این کتاب اعم از کسی است که صرفاً در جستجوی فوائد علمی و ایرانشناسی است. من کوشیدم به سؤالات پژوهشگر «ایرج افشار شناس» و «ایرج افشار پژوه» نیز تا حدودی پاسخ بدهم.

 

3. درفهرستی که پیش ازین دربارۀ آثار استاد افشار تدوین و چند بار منتشر شده و ما در این گفتار از آن با نام اختصاری فهرست چاپکرده‌ها نام می بریم، هدف این بود که به شیوۀ فهرست مقالات فارسی، فهرست نوشته‌های افشار در مباحث تحقیقات ایرانشناسی تدوین شود. به همین دلیل آن دسته از نوشته‌هایی که خارج از موضوع تحقیقات ایرانشناسی قرارداشت، در آن کتاب نیامده است.ناگفته نماند که در همان حوزه تحقیقات ایرانشناسی هم آنقدر افتادگی در فهرست چاپکرده‌ها هست که گاهی فکر می‌کنم نظر افشار این بوده که فهرست اهمّ آثار خود را درآن بیاورد.

می‌توان افتادگیهای فهرست چاپکرده‌ها را در چند گروه طبقه‌بندی کرد:

 الف. مقالاتی که در حوزه تحقیقات ایرانشناسی قرار نمی‌گیرد.

ب. مقالاتی که در حوزه ایرانشناسی هست اما به هر دلیل فهرست نشده است.

پ. تعدادی از مقالاتی که «بی نام» و امضاء نویسنده چاپ شده بود.

ت. یادداشتهای کوتاهی که افشار ظاهراً آنها را مهم نمی‌دانست و فهرست نکرد. (مانند اخبار فرهنگی، پاسخ به نامه‌ها، توضیحات و نکته‌های کوتاه بر صدر و ذیل مقاله‌ها و مندرجات مجلاتی که اداره می‌کرد و مجموعه‌هایی که تدوین می‌کرد،منتخبات از نظم و نثر کهن و معاصر در مجلاتش و...).

ث.نامه‌ها و عکس‌ها .

 هدف من در این کتاب فهرست کردن«همۀ» نوشته‌ها و چاپکرده‌های ایرج افشار بود؛ خواه در حوزه مباحث تحقیقات ایرانی قرار بگیرد یا نگیرد؛ کوتاه باشد (یک کلمه یا یک سطر) یا بلند.روشم مانند شیوۀ ایرج افشار در فهرست مقالات فارسی بود و مثل او «نظری به خوب و بد مقاله [و یادداشت] نداشته‌ام». می توانم بگویم در این کار  با همان شوق و تعهدی وارد شدم که یک بار به چشم خودم از افشار دیده بودم،.کدام شوق و تعهد؟ عرض می کنم : روزی به خانه افشار رفتم تا پرونده‌هایی از «مقالات تقی‌زاده» را تحویل بگیرم. در یکی از پرونده‌ها برگه‌های کوچکی بود که روی آنها فقط نام یک شخص یا کتاب نوشته شده بود. فی‌المثل نوشته شده بود: التفهیم یا مارکوارت. پرسیدم با این برگه‌ها چه باید کرد؟ آیا اینها را هم باید چاپ کرد؟ استاد خیلی جدی و محکم گفت: بله. ما حق نداریم به خوب و بد نوشته‌ها توجه کنیم؛ وظیفه ما این است و امانت علمی چنین حکم می‌کند که هرچه از تقی‌زاده مانده را چاپ کنیم؛ چه یک مقاله بیست صفحه‌ای باشد چه یک فیش یک کلمه‌ای. باری ایرج افشار با چنین همت و امانت و دلسوزی و تعهد و با چنین دید و روشی از میراث گذشتگان نگاهبانی می‌کرد .من هم کوشیدم «همۀ» آنچه را ایرج افشار نوشته و چاپ کرده ـ ولو یک پانوشت نیم سطری یا اظهار نظری یک کلمه‌ای باشد ـ فهرست کنم و با خودم عهد کردم برای دقیق بودن کار هر چه را که فهرست می‌کنم به چشم ببینم و بخوانم. برای نیل به این مقصود، هزاران صفحه کتاب و مجله را دیدم و خواندم و نوشته‌های استادم را از دل آن همه بیرون کشیدم و به صورت تاریخی ـ موضوعی فهرست کردم. هر نسخه و کتاب و کتیبه و دانشمندی راکه معرفی کرد، فهرست کردم.هر عکس و نقاشی و نامه‌ای را که چاپ کرد فهرست کردم.فهرست کردم تا بستری فراهم کرده باشم برای به تعبیر استاد عبدالحسین آذرنگ «افشارپژوهی» و «افشارشناسی» حقیقی و مستند و کمک کرده باشم به شناساندن دقیق و مبتنی بر جزئیات سیمای واقعی ایرج افشار.

4. یکی از دشواری‌های بزرگ برای گردآوری فهرست آثار ایرج افشارمشخص کردن مقالات و نوشته‌های ایشان بود. اینگونه نبود که معلوم باشد که نوشته‌های افشار کدام است و کشف آن نیاز به جستجو و تحقیق داشت.آثار افشار را از حیث  کیفیت ثبت نام مؤلف می‌توان به دسته‌های زیر تقسیم کرد:

الف.یادداشتها و مقالاتی که در آنها به نام ایرج افشار تصریح شده است.

ب.یادداشتها و مقالاتی که مؤلف، نام مستعار دارد. تحقیقی نیز درباره نامهای مستعار افشار در مقدمه آورده ام.

پ.یادداشتها و مقالاتی که نام نویسنده و کوششگر و چاپ‌کننده ندارد . تحقیق گسترده ای برای مدلل کردن انتساب مقالات بی نام به افشار انجام دادم و از همه منابع اعم از یادداشتها و پرونده ها ی شخصی افشار و کتابشناسی ها ، افادات شفاهی و نوشته های او و مطلعین استفاده کردم.

روش من چنین بوده که درهر یادداشت و مقاله ای که معرفی می کنم ، نامهای مستعار نویسنده و «بی نام» نویسنده بودن مقاله را ذکر کنم.همچنین اگر مقاله ای دو مؤلف داشته، به نام افشار و همکارش تصریح کردم.

5. هرچند مشخصات کتابشناسی کتابهای ایرج افشار در این کتاب آورده شده است اما جز در موارد خاص و محدود، حد و حیطه اصلی پژوهش من نوشته‌ها و چاپکرده‌های افشار در مجلات و نشریات ادواری و مجموعه‌های مقالات است و نه کتابهایش. بنابراین فی المثل هر عکس و کتیبه‌ای را که در مقالات افشار بوده فهرست کردم اما عکس‌ها و کتیبه‌هایی که مثلاً در کتاب یادگارهای یزد معرفی و چاپ شده، خارج از حیطه کار تلقی شده و فهرست نشده است.یا فهرست همه اسنادی که افشار در نشریات و مجموعه‌ها منتشر کرده در این کتاب آمده اما به عنوان مثال اسناد مندرج در کتاب قباله تاریخ فهرست نشده است. به اعتقاد من، پرداختن به مندرجات کتابهای افشار و تدوین فهرست دقیقی از نکات و فواید و اطلاعات مطرح شده در مقدمه ها و تعلیقات و پانوشتهای آن کتب کار دیگری است و باید در کتاب دیگری انجام شود.در نتیجه کتاب ما «بخشی» از کارنامه پژوهشی افشار را بازتاب می‌دهد. برای ترسیم کامل کارنامه افشاردر هر موضوع باید مندرجات کتابهایش در کنار موارد فهرست شده در این کتاب در نظر گرفته شود.

6. یکی از ویژگیهای این کتابشناسی این است که به ثبت و ضبط عناوین مقالات اکتفا نشده است. می‌دانیم که هر مقاله معمولاً حاوی مطالب متعدد در موضوعات مختلف است.برای اینکه خواننده این کتاب فهرست موضوعی و تاریخی همه نوشته‌های افشار در یک موضوع را در اختیار داشته باشد،سطر به سطر مقالات و نوشته‌های او را خواندم و نکات پراکنده و مهم را استخراج کردم و به آن عنوانی دادم و به مثابۀ یک مدخل مستقل در موضوع مربوطه ثبت کردم.همه جا هم گفتم که این مدخل فرعی از کدام مقاله و یادداشت استخراج شده است. برای مثال نگاهی به بخش کتیبه‌های کتاب ما  نشان می‌دهد که افشار چه کارنامه پرباری در گورنگاری و معرفی انواع کتیبه ها دارد که فهرست چاپکرده ها آن را بایسته و شایسته  بازتاب  نمی دهد. علتش هم این است که مطالب مربوط به بیشتر این کتیبه‌ها در دل مقالاتی با عناوین و موضوع‌بندی دیگر – فی المثل سفرنامه ها- آمده بود. به هر روی در این پژژوهش مقالات افشار خوانده و آن مطالب پراکنده‌  استخراج و در یکجا و ذیل موضوع مربوطه جمع شد تا هم کار و کارنامه ایرج افشار بیشتر و منسجمتر  به چشم بیاید و هم فرصت استفاده و ارزیابی برای محقق بهتر فراهم گردد.

7. این کتابشناسی تاریخی است. فهرست چاپکرده‌ها تاریخی نبود. تاریخی بودن فهرست این امکان را به پژوهشگر می‌دهد که گذر افشار را از معبر زمان رصد کند و سیر تاریخی کارنامه علمی و فرهنگی او را پیش چشم داشته باشد. این کتابشناسی تاریخی تنظیم شده تا فرصتی برای«افشارشناسی» فراهم آورد. فی المثل خواننده با جستجویی ساده می‌تواند دریابد که ایرج افشار در بزنگاههای تاریخ معاصر، در سال 1332یا سال1357 در چه عوالمی سیر می‌کرد و  در هنگامه‌های شور و هیجان سیاسی آیا تغییری در مشی و مرامِ علمی ـ فرهنگی او پیدا می‌شد. همینجا باید بگویم که چندین سالشمار دقیق نیز تهیه کردم: سالشمار انتشار چاپ اول  کتاب‌ها، سالشمار تجدید چاپ کتاب‌ها، سالشمار همکاری ایرج افشار با دیگران در نشر کتاب و رساله، سالشمار همکاری ایرج افشار با دیگران در نشر مقاله، سالشمار پیشکش کتاب و کتابواره و رساله از جانب ایرج افشار به دیگران، سالشمار پیشکش مقاله از جانب ایرج افشار به دیگران، سالشمار همکاری ایرج افشار با ناشران و سالشمار نشر مقالات فارسی ایرج افشار در نشریات ادواری و روزنامه‌ها.

8. موضوع‌بندی این کتاب تلفیقی است از موضوع‌بندیفهرست مقالات فارسی و فهرست چاپکرده‌ها. البته به ضرورت کار، تصرفاتی کردم و موضوعاتی را افزودم. مثلاً بخش نامه‌ها یا عکسهای معاصران و ایرانشناسان و یادگارنوشت‌ها و نوشته‌های شخصی و خانوادگی و خاطره‌ای و... از برافزوده‌های من است.

9. شیوۀ ارجاع‌دهیفهرست چاپکرده‌ها تقریباً شبیه فهرست مقالات فارسیاست. استاد افشار خود به نقص این شیوه کتبا و شفاها اشاره فرموده است و تردیدی نیست که شیوه ارجاع‌دهیفهرست چاپکرده‌ها با پسند کتابدارانه استاد تطبیق نداشت. آنچه استاد می‌پسندید و من از ایشان شنیدم و دیگران هم شنیدند، ارجاع «کامل» است؛ یعنی روشی که در این کتاب اعمال شده است.

10. همچنین در این کتاب به فهرست کردن مقالات تجدید چاپی اهتمام خاص داشتم. کوشیدم حتی‌الامکان استمرار حضور آثار افشار را به دقت نشان بدهم. فهرست کردن مقالات تجدید چاپی هم در فهرست مقالات فارسیو هم در فهرست چاپکرده‌ها مورد عنایت افشار بود.

11. در یادداشتی از استاد افشار دیدم که ایشان مفاد سخنان خودرا دربارۀ «آینده تصحیح شاهنامه» - که در مقاله ای از  دکتر محمدجعفر یاحقی آمده بود، به مثابۀ یک عنوان از آثار خود ثبت کرده بود. من روش کار را از استادم آموختم و آثار دیگران را هم به امید یافتن اثر و خبری از نوشته‌های او خواندم و هر چه را که یافتم استخراج کردم و به آن عنوان دادم و در موضوع مربوطه ثبت کردم و همه جا هم اشاره کردم که این مورد از چه مأخذی برگرفته شده است.

12. در این کتاب به برخی نکات توجه ویژه شده است:اگر سندی چاپ نسخه‌برگردان شده به آن اشاره شده است. اگر افشار کتاب و مقاله‌ای را به کسی پیشکش کرده، ذکر شده است. اگر کسی سندی در اختیار افشارگذاشته نام اهداکننده آورده شده است. اگرپاسخ نامه و نقد کسی را داده به آن موارد اشاره شده است.

13. در بخش عکس، عکس هایی را که ایرج افشار چاپ کرده و همچنیین عکسهایی  را که متعلق به گنجینه پژوهشی ایرج افشار بوده و چاپ شده، فهرست کردم.

14. با تأمل در این کتاب به طور مستند با چشم‌اندازهای«نگاه شامل و فراگیر» ایرج افشار به ایران و ایران‌شناسی، آشنا می‌شویم و می‌بینیم که آن مرد بی‌همتا چگونه در هر جا که بود به فکر ایران بود و «تمام‌وقت»به کشف و ثبت و نشر مباحث ایرانشناسی می‌پرداخت و از هیچ نکته و دقیقه‌ای فروگذار نمی‌کرد. از تألیف فهرست مقالات فارسیگرفته تا تدوین کتابشناسی ملی ایران، تا سامان دادن آن همه کتابشناسی، تا تنظیم آن همه فهرست،تا معرفی آن همه کتاب،تا معرفی آن همه مجله، تا معرفی آن همه نسخه خطی، تا معرفی آن همه مقاله، تا ثبت مشخصات آن همه درخت کهنسال در فلات ایران زمین، تا تأسیس و مدیریت آن همه مجله طراز اول، تا تصحیح و چاپ آن همه سند و خاطره و یادداشت تاریخی،تا تنظیم یادداشتهای قزوینی و مقالات تقی‌زاده، تا تدوین آن همه یادنامه و جشن‌نامه، تا آن همه اطلاع‌رسانی از کار و کارنامه ایرانشناسی در خارج از ایران، تا تصحیح آن همه متن، تا ثبت کتیبه منقور بر سنگ‌نبشته‌ای افکنده شده در پاکنۀ نزدیک به قناتی در جندق، تا توصیف و عکس برداشتن از کوبه در خانه‌ای کنانه در فلان محله کهن، تا یادداشت نوشتن دربارۀ پرده پارچه‌ای قدیمی آویخته شده در مغازه خیاطی نزدیک بازارچۀ دارالشفاء یزد، تا معرفی و چاپ نقاشی‌های ایرانی موجود در کتابخانه‌ها و موزه‌ها و تکیه‌ها و رباط‌ها و مجموعه‌های شخصی،تا معرفی سه‌تارهای قدیمی یک دوست، تا معرفی آن همه مسجد و مدرسه و رباط و کاروانسرا و خانقاه و کاخ و کوخ و آتشگاه و قلعه و خانه قدیمی و آب‌انبار و قنات و بادگیر و کبوترخانه در معرض ویرانی در بیابانهای دورناک و کوهستانهای صعب و شهرها و دیه‌های ایران، تا کتابت کتابه زیلویی مندرس فروافتاده در مسجدی دورافتاده، تا ثبت نام و نشان آنهمه کتابخانه شخصی و دولتی، تا ثبت یک بیت شعرحک شده بر بخاری دیواری خانه‌ای قدیمی، تا نشر آن همه عکس تاریخی، تا نوشتن مقالات مهم در کتابداری، تا آن همه گزارش از پوشش گیاهی و مسائل کشاورزی ایران،تا معرفی مستعجل دستنویسی در فرصت بیتوته‌ای کوتاه در خانه یک فرهنگ‌دوست گمنام اهل «ولایات»، تا معرفی نسخه‌های خطی کتابخانه‌های معروف ایران و فرنگستان و چین و ژاپن و هند و افغانستان و آمریکا،تا سواد برداشتن از سندی فرسوده در فلان روستا، تا سواد برداشتن از سندی فرسوده در مهمترین کتابخانه‌های جهان،تا ثبت شجره‌نامه جمال‌الدین اسدآبادی در فرصت مختصر گفتگویی با مطلعی ناشناس در یک کتابفروشی در لوس‌آنجلس، تا مدخل نوشتن برای دانشنامه ایرانیکا، تا مدخل نوشتن برای دانشنامه جهان اسلام، تا مقاله نوشتن برای مجلۀ ایرانشناسی در آمریکا، تا مقاله نوشتن برای مجله حوزه و پژوهش در قم، تا چاپ نامه‌های تاریخی فروغی وتقی‌زاده و مصدق و کاشانی و مدرس و قوام‌السلطنه و کلنل پسیان و مستشارالدوله و بزرگ علوی، تا نقل آن همه سنگ‌نبشته و دیوارنبشته و کتیبه در «گوشه پوزه وطن»، تا کشف و نشر بازمانده‌هایی از لهجه‌های محلی و بومی، تا چاپ آن همه وقف‌نامه، تا نوشتن آن همه سفرنامه، تا نوشتن مستمر یادداشتهای تازه‌ها و پاره‌های ایران‌شناسی در کلک و بخارای شریف، تا توجه به آن همه رساله کوچک برای روشنایی افکندن بر زوایای فراموش شده زندگی مردم ایران، تا تألیف آن همه مقاله درجه یک دربارۀ مباحث و ضوابط نسخه‌شناسی، تا نوشتن آن همه شرح حال برای ایران‌شناسان وطنی و بیگانه،تا آن همه نامه‌نگاری با دانشمندان فرنگی و ایرانی، تا آن همه گزارش‌نویسی از کنگره‌ها و مجامع ایرانشناسی،تا آن همه عکس‌برداری از طبیعت و آثار و ابنیه و مردم و دانشمندان ایران...تا... تا... تا... دریغا بزرگامردا که تو بودی ای ایرج افشار.

15. دوست ندارم و ضرورتی هم ندارد که از دشواری ستوه‌کننده این کار چند ساله بگویم.دوست ندارم از شب‌ها و روزهایی که صرف این کار طاقت‌سوز کردم بگویم. آنکه دستش در کار است می‌داند و خواهد دانست. اگر هم ندانست یا نخواست که بداند گو مدان. اما دلم می‌خواهد به بانگ بلند بگویم این کتاب هر چه هست ادای دین من است به ایرج افشار؛ مردی که بسیار دوستش داشتم. گواه مهر من است به مردی که شیفتۀ هوشمندی و زیرکی و متانت و نجابت و همت بلند و پشتکار و اعتدال و استواری و فرزانگی و فروتنی و ایران‌مداری بی‌پیرایه‌اش بودم. او را نه یک فرد که یک «منش فرهنگی» و نوعی «مرام و مسلک زیستن» می‌دیدم. آیینه‌ای بود برایم که حرمت و عزت زحمتکشی شرافتمندانه و پیشرفت بی‌هیاهوی پله‌پله را در آن می‌نگریستم. برایم مصداق اتمّ «خاموش هنرنما» بود.مردی که یک عمر «سرش را انداخت پائین و بی‌گلایه و توقع کار خودش را کرد». ملامت هیچ ملامتگری راهش را نزد و سرد و ناامیدش نکرد. مردی که سیره و توصیه‌اش این بود که:«فقط به تو می‌گویم سرت را بلند نکن، به عقب برنگرد و به کسانی که به طرفت سنگ پرتاب می‌کنند نگاه نکن!... راه خودت را برو... من سالهاست همین کار را می‌کنم». مردی روشن و روشن‌بین و روشن‌اندیش که زندگی را در روندگی دایم معنا می‌کرد و موفقیت‌های خُرد را ارج می‌نهاد و توفیقات بزرگ را نتیجه تدریجی ممارست و استمرار در مسیر کسب کامیابی‌های کوچک می‌دید.در نتیجه هر کشف واطلاع خُرد را قدر می‌دانست و منتشر می‌کرد با این امید که در گامهای بعد خودش یا دیگران آن را تکمیل کنند. مردی که خودبین نبود. زحمات دیگران را می‌دید و به جا می‌آورد. کار مفید را از هر که بود ارج می‌نهاد.

 به گمانم هنوز روز ایرج افشار برندمیده است.آن روز که جامعه سرخورده شود از کسانی که فقط شعار می‌دهند و فحش می‌دهند و نق می‌زنند و نک و نال می‌کنند و از خود ستایش می‌کنند و از دیگران عیب و ایراد می‌گیرند، باری آن روز، روز ایرج افشار و روز ایرج افشارهاست؛ روز جلوۀ حقیقی اوست. ایرج افشاری که حرف نمی‌زد و کار می‌کرد و کار می‌کرد و حرف نمی‌زد.

 هرچه از دستم برآمد کردم تا کتاب کامل و دقیق باشد. تا آینۀ روشن خدمات ایرج افشار به ایران و ملت ایران و فرهنگ ایران باشد. تا از زحمات ایرج افشار «قدردانی» شود.کاش افشار بود و این کتاب را می‌دید. می‌توانم عکس‌العملش را حدس بزنم. کتاب راتورقی می‌کرد و لبخند پریده‌رنگی بر لبانش می‌نشست. اما خیلی زود به فکر کارهای نیمه تمامش که روی میزش بود می‌افتاد.همان میز بزرگی که جابه‌جایش پر از اوراق کتابهای در دست بررسی و نشر بود و روی هر کدام از کتابها قلوه سنگ و پاره آجری گذاشته بود تا باد برگ‌هایش را پراکنده نکند و با خود نبرد! باری ایرج افشاری که من شناختم فرصت آن را نداشت که به خود ببالد وبا نگریستن به کارنامه خود از خود متشکر شود.ایرج افشاری که من شناختم نگاهش به «آینده»و «کارهایی که باید بکند»بود. او کسی نبود که در باد افتخار کارهای کرده بخوابد. راز پویایی او تا روز مرگش همین سجیۀ راسخ روحی بود.

      ای که چون خورشید بودی باشکوه                در غروب تو چه غمگین است کوه

    هر طرف که چشم می بیند شب است             آسمان کور شب بی کوکب است

     در چنین شبهای بی فریاد رس                  خواب خوش در خواب باید دید و بس

 

 

   

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: