صدای سحرآسای ماه‌پرویز

1396/6/29 ۰۹:۰۲

صدای سحرآسای ماه‌پرویز

تاریخ، آموزه‌های بسیار دارد و تاریخ اجتماعی به ما می‌آموزد زندگی انسان در گذشته بر چه پایه‌ای استوار بوده است. موسیقی در زندگی بشر، آغازی ندارد؛ گویی با جان او از دیرینه روزگار پیوند داشته است. محمد بهمن‌بیگی، نویسنده ایرانی و بنیان‌گذار آموزش‌وپرورش عشایری در ایران در کتاب «اگر قره‌قاج نبود (گوشه‌هایی از خاطرات)» خاطره‌ای درباره پیوند عشایر، این میراث‌داران زمین، با موسیقی روایت کرده است که نشان می‌دهد

 موسیقی ایل و خانه‌ای که آشیانه هزاردستان می‌شد
 

تاریخ، آموزه‌های بسیار دارد و تاریخ اجتماعی به ما می‌آموزد زندگی انسان در گذشته بر چه پایه‌ای استوار بوده است. موسیقی در زندگی بشر، آغازی ندارد؛ گویی با جان او از دیرینه روزگار پیوند داشته است. محمد بهمن‌بیگی، نویسنده ایرانی و بنیان‌گذار آموزش‌وپرورش عشایری در ایران در کتاب «اگر قره‌قاج نبود (گوشه‌هایی از خاطرات)» خاطره‌ای درباره پیوند عشایر، این میراث‌داران زمین، با موسیقی روایت کرده است که نشان می‌دهد موسیقی پیوندی دیرینه، دست‌کم در ایران، با جان انسان دارد. «موسیقی در ایل [قشقایی] احترام بسیار داشت. کار به‌جایی رسیده بود که خان نامداری با لقب صمصام‌السلطان که حنجره‌ای ملکوتی داشت، برای زیردستانش آواز می‌خواند. بسیاری از خان‌زادگان و کلانتران تار و سه‌تار می‌نواختند، کمانچه می‌کشیدند، نی می‌زدند و به هنرهای خود می‌بالیدند». او از نوازنده‌ای افسون‌پنجه به نام نکیسا یاد می‌کند که ذهن رویاباف آدمی را به روزگار ساسانی و «نکیسا»، رامشگر و چنگ‌نواز پرآوازه زمانه خسروی دوم، پرویز می‌برد. «خانواده ما نیز که خانواده بی‌نام‌و‌نشانی نبود، فرهنگی سرشار از عطر دلاویز موسیقی داشت. یار غار و همصحبت دیرین پدرم پیر محترمی بود به نام داوود نکیسا. پنجه افسونکارش به درخت‌ها و سنگ‌ها نیز جان می‌دمید. یکی از پسرعموهایم، منصورخان، مشهورترین آوازه‌خان ایل بود. صدای رسایش از دامن دشت به قله کوه می‌رسید و چوپان‌های خفته را بیدار می‌کرد». بهمن‌بیگی موسیقیدانان ایل را کسانی می‌نامد که «بی‌نیاز از بینایی به همه ما آموخته‌اند که گوش بیش از چشم سزاوار حرمت و ستایش است و آن‌جا که بینایی درمی‌ماند شنوایی به پایمردی برمی‌خیزد». او به زنی با صدایی سحرآمیز نیز اشاره می‌کند: «گرامی‌ترین میهمان خانواده ما زن بزرگواری بود، نه از قبیله ما، از قبیله‌ای دیگر. از ترکیبی بود از خواهر و مادر. از خواهر پیرتر و از مادر جوان‌تر. از هر دو مهربان‌تر. نامش ماه‌پرویز بود. صدایی سحرآسا داشت. کلام عادی روزانه‌اش نیز زنگ و رنگ موسیقی داشت. هنگامی که لب به سخن می‌گشود، مثل این بود که نغمه‌ای می‌سرود. هرگاه که به سراغ ما می‌آمد خانه ما دیگر خانه نبود، آشیانه هزاردستان بود. موسیقی ایل از چنگ اوباش هرزه‌سرا و عربده‌کش دور بود. موسیقی ایل با عیاشی‌های رذیلانه آمیزش نداشت. موسیقی ایل از پستان نجیب و سخاوتمند طبیعت شیر می‌نوشید و جان می‌گرفت.»

 

 

منبع: شهروند

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: