داعش نتیجه فروپاشی سیاست / فاطمه صادقی

1396/4/3 ۱۰:۱۹

داعش نتیجه فروپاشی سیاست / فاطمه صادقی

تروریسم در روزگار ما ابعاد عجیب و غریبی پیدا كرده است و از همه سو متفكران، پژوهشگران و محققان شاخه‌های گوناگون علوم انسانی از فلسفه و تئولوژی گرفته تا جامعه‌شناسی و روان‌شناسی و علم سیاست و اقتصاد می‌كوشند تحلیلی از این وضعیت ارایه دهند.

 

با خشونت افراطی نمی‌توان سیاست را تغییر داد

محسن آزموده: تروریسم در روزگار ما ابعاد عجیب و غریبی پیدا كرده است و از همه سو متفكران، پژوهشگران و محققان شاخه‌های گوناگون علوم انسانی از فلسفه و تئولوژی گرفته تا جامعه‌شناسی و روان‌شناسی و علم سیاست و اقتصاد می‌كوشند تحلیلی از این وضعیت ارایه دهند. هر یك از این پژوهشگران نیز می‌كوشند بر جنبه‌هایی از این غول دهشتناك و خطرناك نور بتابانند و از منظر خود ظهور و بروز آن را بررسی كنند و ریشه‌های آن را بررسند. در این میان هنرمندان نیز كه معمولا روحیه حساس‌تری نسبت به سایرین دارند، از پرداختن به این پدیده ناراحت‌كننده غافل نبوده‌اند و در آثارشان نسبت به آن واكنش نشان می‌دهند. یكی از این هنرمندان نبیل عیوش، كارگردان و نویسنده فرانسوی مراكشی تبار است كه در فیلم تقدیر شده «اسب‌های خدا» (٢٠١٢) كوشیده به پدیده تروریسم افراطی در زمانه ما بپردازد. او در این فیلم به ماجرای بمبگذاری‌هایی در كازابلانكای مراكش در ١٦ مه‌سال ٢٠٠٣ می‌پردازد و ماجرا را از چشم‌انداز عاملان این ماجرا می‌نگرد. عیوش در این فیلم می‌كوشد نشان دهد كه چگونه جوانان فقیر یك محله حاشیه‌‌نشین در كازابلانكا نه به خاطر مسائل نژادی و عقیدتی بلكه به دلیل نارسایی‌های اجتماعی و اقتصادی به سمت گروه‌های تكفیری گرایش پیدا می‌كنند. در جلسه اخیر موسسه «آپ آرت مان» این فیلم به نمایش گذاشته شد و در ادامه فاطمه صادقی، پژوهشگر و نویسنده و مترجم علوم سیاسی ضمن نقد و بررسی فیلم به بحث از تروریسم روزگار ما پرداخت. از نظر صادقی «داعش را نمی‌توان در بستر بنیادگرایی دینی و آموزه‌های بنیادگرایانه تحلیل كرد، زیرا داعش پدیده كاملا مدرنی است كه از دستاوردهای تجدد و جهانی شدن مثل فناوری‌های ارتباطاتی كمك می‌گیرد و تبعیض و طرد و فقر و شكاف‌های اقتصادی نیز می‌تواند علت آن باشد. در داعش شاهد مرگ به خاطر مرگ و نه مرگ به خاطر زندگی دیده می‌شود و این پدیده كاملا جدیدی است، این ماشین كشتار ما را دچار استیصال كرده است و این پرسش را پدید آورده كه چه می‌شود آدم‌ها به این وضعیت نیهیلیستی تن می‌دهند كه مرگ را به خاطر مرگ می‌خواهند؟» در ادامه گزارشی از این نشست از نظر می‌گذرد:

*****

فاطمه صادقی بحث خود را با اشاره به حملات تروریستی تهران آغاز كرد و گفت: نكته جالب این ماجرا عكس‌العمل‌های مردم است، برخی مشعوف از این هستند كه مثل جهان غرب خودمان هم در معرض حمله تروریستی قرار گرفته‌ایم. البته من اغراق می‌كنم اما چنین رویكردی هم بود. همچنین بعضی اعتراض داشتند كه چرا سایر كشورها با ما مثل پاریس و لندن رفتار نمی‌كنند. این ناشی از نوعی حس تحقیرشدگی است، وگرنه وقتی ریشه‌های قضیه را بررسی می‌كنیم، امری دردناك می‌بینیم. از سوی دیگر برخی رفتارها در جامعه دیده شد كه حاكی از نوعی شووینیسم بود. البته این دو رویكرد یعنی گفتار بخشی از جامعه كه از این حملات مشعوف می‌شود با گفتار بخشی دیگر كه آن را با رویكردهای ناسیونالیستی افراطی تفسیر می‌كنند، با یكدیگر هم‌پوشان هستند.

وی در ادامه به فیلم «اسب‌های خدا» اشاره كرد و گفت: درباره پدیده بمبگذاری انتحاری كه بعد از ١١ سپتامبر بسیار رایج شده آثار فراوانی نگاشته شده و مباحث متنوعی در این زمینه صورت گرفته است. در این فیلم ساخته نبیل ایوش كارگردان مراكشی یكی از روایت‌هایی است كه می‌كوشد با پدیده بمبگذاری انتحاری به نحو عمیق‌تری برخورد كند و روایت‌های غالب را تكرار نكند. یكی از این روایت‌های غالب بر نوعی ذات‌گرایی اسلامی تاكید دارد و دیدگاهی سطحی‌انگار است، روایت دیگر نوعی نژادپرستی است كه بگوید شرقی‌ها ذاتا خشونت طلب هستند، یا روایت غالب دیگر تروریست را كسی می‌انگارد كه اختلال روانی دارد. گفتار غالب تلفیقی از این سه روایت است، یعنی نخست نژادپرستی مبتنی بر اینكه غربی‌ها آدم‌های متمدنی هستند و شرقی‌ها وحشی هستند و منتظرند كه دستاوردهای ما غربی‌ها را از بین ببرند، دوم نگاه اسلام هراسانه كه می‌گوید مسلمانان اصولا تروریست هستند و سوم اینكه می‌گوید تروریست‌ها اختلال روانی دارند. این فیلم اتفاقا این روایت‌های غالب را به چالش می‌كشد و بمبگذاری انتحاری را در بستر رابطه طرد اجتماعی بررسی می‌كند.

 

تروریسم نتیجه طرد اجتماعی

وی گفت: فیلم نشان می‌دهد كه این پدیده ناشی از شرایط شدیدا تبعیض‌آمیز اقتصادی و فقر مفرط است. این فیلم نشان می‌دهد كه طرد اجتماعی زمینه آسیب اجتماعی است و خودش زمینه را برای جرم و جنایت آماده می‌كند. به عبارت دیگر آدم‌ها در نتیجه طرد اجتماعی طعمه‌های مناسبی برای گروه‌های افراطی می‌شوند. البته رویكرد آسیب اجتماعی نسبت به دیدگاه‌های مذكور فرهیخته‌تر و پیچیده‌تر هست و می‌كوشد قضیه را از چشم كسانی كه عامل این كار هستند، بررسی كند و این رویكردی امیدبخش است. اما با این همه فكر می‌كنم با وجود تلخی نوعی ساده انگاری را نیز در برخی صحنه‌ها دارد. فیلم محصول ٢٠١٢ درباره وقایع تروریستی در سال ٢٠٠٣ است. شخصیت‌های فیلم جوانانی ساكن محله حاشیه نشین و فقیر سیدی مومن در حاشیه كازابلانكا در مراكش هستند و این جوانان هر روز درگیر مناسبات بسیار خشنی هستند. حمید قهرمان داستان پسر قلدری است كه باید با زورمندی خود و خانواده‌اش را اداره كند.

صادقی تاكید فیلم بر نگریستن به وقایع از منظر این آدم‌های حاشیه‌نشین را برجسته خواند و گفت: فیلم اینچنین نشان می‌دهد كه بمبگذاری انتحاری امری ژنتیك نیست و ربطی هم به عقاید ندارد، همچنان كه در این محله حاشیه‌نشین ده‌ها سبك زندگی مختلف وجود داشت، از آدم‌هایی كه دین‌شان با زندگی‌شان عجین است تا سلفی‌هایی كه تفسیری افراطی ارایه می‌كردند و دیدگاه شان حتی برای اهالی آن منطقه نیز پذیرفتنی نبود. به عبارت دیگر فیلم بمبگذاری انتحاری را ناشی از عامل ژنتیك یا عقیده و مذهب نمی‌داند، بلكه بر زمینه اجتماعی آن تاكید می‌كند. فیلم داستان پسربچه‌هایی است كه در یك محله فقیرنشینی زندگی می‌كنند كه مثل غده سرطانی دایما در حال رشد است، پادشاهان می‌آیند و می‌روند، اما این محله روز به روز بیشتر رشد می‌كند و افراد فقر و فلاكتی كه در فیلم شاهدش هستیم را بیشتر و بیشتر تجربه می‌كنند و در نتیجه دست به هر خشونتی می‌زنند و به نحوی از انحاء جنایتكار می‌شوند. یعنی این افراد اگرچه در معرض خشونت هستند، در نهایت به خشونت گرایش پیدا می‌كنند و خودشان دست به خشونت می‌زنند تا كار به جایی می‌رسد كه پلیس برای حمید پاپوش می‌دوزد و او را به زندان می‌اندازد و بعد از زندان به آدم جدیدی بدل می‌شود و در این میان برادرش در یك مكانیكی كار می‌كند و باقی ماجراهای فیلم.

صادقی بعد از اشاره به داستان فیلم گفت: فیلم در بخش نخست به فساد و فقر در كازابلانكا در مراكش می‌پردازد. این بخش مرا به یاد رمان «فساد در كازابلانكا» نوشته طاهر بن جلون می‌اندازد كه راجع به همین قضیه است. در فیلم شاهدیم كه پلیس عملا با تبهكاران همدست است. به دلیل همین فساد عمیق و گسترده افراد طعمه خوبی برای گروه‌های افراطی و سلفی می‌شوند. این بخش فیلم پرداخت خوبی دارد. نكته جالب به خشونت گراییدن این جوانان (چنان كه خانم فرهادپور به آن اشاره كردند) این است كه از میان این بچه‌ها، دوتا كه آرام‌تر هستند، در نهایت به سمت گروه‌های افراطی می‌گروند، در حالی كه حمید كه شخصیت خشن فیلم است، می‌كوشد به نحوی این دو را از عملیات انتحاری باز دارد و موفق نیز نمی‌شود.

 

سلفی‌ها از كجا برمی‌آیند

وی گفت: بخش دوم فیلم از جایی آغاز می‌شود كه دعوت سلفی‌ها آغاز می‌شود. به نظرم این بخش فیلم بر خلاف بخش اول كه به خوبی زندگی روزمره این گروه‌های حاشیه‌نشین را نشان می‌دهد، پرداخت خیلی ضعیف و مخدوشی دارد. مثلا سلفی‌ها را به گونه‌ای نشان می‌دهد كه انگار موجوداتی فضایی هستند كه وارد این محله می‌شوند و به نیروگیری می‌پردازند و به ارتباط آنها با اعضای محله اشاره نمی‌شود و نشان داده نمی‌شود كه این گروه‌ها چطور وارد این محله‌ها شده‌اند و چگونه امرار معاش می‌كنند و پول‌شان از كجا تامین می‌شود. از همه مهم‌تر اینكه نشان داده نمی‌شود كه چطور این گروه‌های سلفی مردم عادی را به همراهی با خود قانع می‌كنند. به عبارت دیگر فیلم در نشان دادن اینكه چه استدلال و توجیهی باعث می‌شود جوانی جذب گروه‌های افراطی شود، ناموفق است و نمی‌تواند پاسخی برای این پرسش ارایه كند كه چه می‌شود برخی از جوانان در این محله‌ها به گروه‌های سلفی می‌پیوندند و بقیه چنین نمی‌كنند. مساله دیگر اینكه گویی سلفی‌ها از هیچ بر می‌آیند. تصور من این است كه كارگردان یا تمایل ندارد یا به هر دلیلی نتوانسته وارد كنه ماجرا شود و فرایند جذب این جوانان را نشان بدهد.

صادقی تاكید كرد: نكته جالب اینكه این سلفی‌ها اگرچه در فیلم مثل موجودات فضایی با چتر فرود می‌آیند، اما همزمان گویی خیلی نفوذ دارند و انگار همه‌چیز دست ایشان است. من فكر می‌كنم غیر از ناتوانی ارادی یا غیرارادی كارگردان در نشان دادن علت نفوذ این گروه‌های سلفی در میان مردمان، شاهد نوعی استیصال در این فیلم هستند. به عبارت دیگر با وجود اینكه ما شاهد یك آسیب اجتماعی در قبال اقدامات این گروه‌های افراط گرا هستیم، اما در نهایت پاسخ این سوال را در نمی‌یابیم كه چی شد كه چنین شد. استیصال در برخورد با پدیده تروریسم سلفی را باید جدی گرفت. یعنی درست است كه یك موقعیت تبعیض آمیزی هست كه می‌تواند این افراد فقیر را به بمب گذار انتحاری بدل كند، اما همین جا محدودیت گفتار آسیب اجتماعی روشن می‌شود. زیرا هر آدم فقیر و مطرودی ضرورتا به بمبگذار انتحاری بدل نمی‌شود. بنابراین‌بار دیگر این پرسش اساسی مطرح می‌شود كه چه اتفاقی می‌افتد كه فرد به این گروه‌ها می‌پیوندد یا به عبارت دیگر استیصال ما در نحوه برخورد با این مساله ناشی از چیست.

 

داعش در برابر دولت مدرن

صادقی در ادامه برای پرداختن به پرسش مذكور به كتاب «درباره بمبگذاری انتحاری» (٢٠٠٧) نوشته طلال اسد، انسان‌شناس عرب و استاد دانشگاه مقیم امریكا پرداخت و گفت: اسد بحث خود را چنین آغاز می‌كند كه وسواس نسبت به این قضیه یعنی بمبگذاری زیاد است، یعنی هم انسان را جذب می‌كند، هم متنفر می‌كند و هم نسبت به آن كنجكاو است. او برای این وسواس دلایلی ذكر می‌كند. اسد می‌گوید بمبگذاری انتحاری نمایش مرگی است كه دولت‌ها بر آن هیچ نظارتی ندارند. متفكرانی چون فوكو تاكید می‌كنند كه در زمانه ما مرگ حتی پدیده‌ای اختیاری نیست و دولت‌ها باید بر آن نظارت داشته باشند، حتی این پزشكی قانونی است كه تایید می‌كند كسی مرده است و اگر تایید نكند و ثبت، فردی كه از نظر جسمی مرده، به لحاظ گفتاری (discursive) نمرده است. این بحثی است كه فوكو در راستای زیست-سیاست (bio-politics) مطرح می‌كند و می‌گوید در عصر مدرن این دولت‌ها هستند كه نظارت بر مرگ و زندگی را برعهده می‌گیرند و خارج از چارچوب نظارت آنها حیات و مرگ ممكن نیست. آدم‌ها می‌توانند در خارج از این نظارت زندگی كنند، اما گویی آدم نیستند و هویت و شناسنامه و... ندارند و گویی وجود خارجی ندارند. حرف طلال اسد این است كه بمبگذاری انتحاری مرگ را به گونه‌ای نمایش می‌دهد كه انگار دولت به حاشیه می‌رود. این یكی از وسواس‌های دولت‌ها و حتی آدم‌های عادی است كه با این پدیده دارند، یعنی جایی هست كه گویی مرگ و خشونتی حضور دارد كه از كنترل و نظارت دولت خارج است. صادقی تاكید كرد: در اینجا میزان و كیفیت خشونت اهمیت ندارد. در «غلاف تمام فلزی» (١٩٨٧) اثر درخشان استنلی كوبریك سكانسی را شاهدیم كه یكی از سربازان امریكایی از فراز هلیكوپتر به مردمان ویتنامی تیراندازی می‌كند، این صحنه تكان‌دهنده‌ای است، اما خشونتی كنترل شده از سوی یك دولت (امریكا) را به نمایش می‌گذارد. یعنی دولتی به این سرباز اجازه كشتن داده است. به یك معنا می‌توان تفاوت تروریست و غیرتروریست را همین جا خواند. تروریسم جایی است كه فرد اجازه كشتن ندارد، كیفیت و میزان كشتن مهم نیست، در حالی كه ضدتروریسم جایی است كه اجازه كشتن توسط قدرت رسمی با هر كیفیتی صادر می‌شود. یعنی مرگی كه اجازه‌اش توسط دولت صادر می‌شود، مثل سكانس فیلم كوبریك می‌تواند به مراتب تكان‌دهنده‌تر و وسیع‌تر و وحشتناك‌تر از خشونت تروریستی باشد. بنابراین وسواس دولت‌ها در نسبت با تروریسم به این فقدان نظارت دولت‌ها بر خشونت و مرگ باز می‌گردد.

 

داعش علیه قانون

صادقی بیان دومین دلیل را باز به مداخله دولت مرتبط دانست و گفت: در بمبگذاری انتحاری فاصله‌ای میان جرم و مجازات وجود ندارد، یعنی جا برای مداخله دولت وجود ندارد. منتقدان دولت و قانون در عصر تروریستی می‌گویند قانون برای حفظ وضعیت خشن است، قانون مداخله می‌كند تا یك مجرم یا كسی كه عملی انجام داده را محكوم كند و این فاصله را دولت با مراسم‌هایی چون اعتراف و ندامت و... پر می‌كند. بمبگذاری انتحاری كل این سازوكار را منتفی می‌كند، یعنی دولت از سازوكار مداخله‌اش ناكام می‌شود. بمبگذاری قانون را از حیز انتفاع ساقط می‌كند و خشونت دولتی را نفی می‌كند. صادقی گفت: دلیل سوم وسواس بمبگذاری انتحاری از دید طلال اسد این است كه با وجود تمام تلاش‌های دولت مدرن برای به حاشیه راندن مرگ و به نمایش گذاشتن زندگی مصرفی و زیبایی و نامیرایی آدم‌ها، بمبگذاری انتحاری با نمایش مرگ در ملأعام پوچی همه آن نمایش دولت مدرن را به نمایش می‌گذارد. گویی معنای همه آن مصرف‌گرایی چیزی جز این لحظه نیهیلیستی نیست كه در آن زندگی به شكلی تراژیك و غیرقابل انتظار به پایان می‌رسد. به عبارت دیگر برای دولت‌های نئولیبرال و مدرن بمبگذاری انتحاری به چالش كشیدن اساس هویت وجودی و فلسفه وجودی شان است. اینجاست كه طلال اسد می‌گوید، بمبگذاری انتحاری بدون این سازوكار دولت وجود خارجی نخواهد داشت و ادامه منطقی آن وضعیت هست.

 

بر بستر سوخته بهار عربی

وی گفت: فواد جرجیس، استاد روابط بین‌الملل مدرسه اقتصادی نویسنده كتاب «داعش: یك تاریخ» می‌گوید داعش (به عنوان سرنمون همه تروریست‌ها) نشانه فروپاشی سیاست در خاورمیانه است. او ریشه تاریخ را در بستر سوخته بهار عربی می‌داند. تحلیل دولت و نهادهای آن باعث رشد شكاف‌های اجتماعی حول مذهب و قومیت شد و اینها برآیند فروپاشی سیاست هستند. به نظر می‌رسد آنچه طلال اسد درباره وسواس به بمبگذاری انتحاری می‌گوید، در خاورمیانه هم مصداق پیدا می‌كند. بحث او این است كه چنان كه ژیژك می‌گوید، تاریخ دولت را نمی‌توان از تاریخ تروریسم جدا كرد. این را در مورد دولت‌های خاورمیانه نیز می‌توان گفت. فواد جرجیس این بحث را در خاورمیانه مطرح می‌كند و می‌گوید وقتی سیاست كاملا منحل می‌شود، جا برای شكاف‌های قومیتی و نژادی و مذهبی باز می‌شود. اتفاقا اظهارنظر نظریه‌پردازان القاعده نشان می‌دهد كه حتی ایشان هم به فروپاشی سیاسی توجه دارند. به عبارت دیگر فروپاشی سیاسی است كه به ماشین كشتار و سركوب بدل می‌شود. صادقی گفت: اگر در بستر خاورمیانه ظهور نیروهایی مثل داعش را در نظر بگیریم، می‌بینیم كه ایشان می‌كوشند آلترناتیو وضع سیاسی موجود باشند، اما برای آن به چیزی فراتر از كشتار نیاز هست. به عبارت دیگر با خشونت افراطی و وسواس گونه محض نمی‌توان سیاست را تغییر داد، زیرا این افراطیون وارث چیزی هستند كه می‌خواهند آن را بر هم بزنند. به عبارت دیگر امحای هر نوع قرارداد اجتماعی و خشونت محض و فساد و سركوب است كه باعث شكل‌گیری بمبگذاری انتحاری می‌شود. به عبارت دیگر سیاست از حیز انتفاع ساقط شده است.

 

بازتولید داعش

صادقی در ادامه به مساله استیصال بازگشت و گفت: مساله این است كه ما این استیصال را می‌فهمیم. یعنی استیصال در برخورد با این پدیده تروریستی را در می‌یابیم. اما واقعیت این است كه با وجود این استیصال از آن فرار می‌كنیم و ترجیح می‌دهیم به گفتار امنیتی بخزیم. بعد از حملات پاریس هواپیماهای فرانسوی داعش را بمباران كردند. یعنی گویی ما استیصال‌ها را می‌فهمیم و راه‌حل‌ها را نیز درمی‌یابیم. اما نكته مهم این است كه در نتیجه به وضعیتی امنیتی پناه می‌بریم، زیرا در این وضعیت خلأ‌های ساختاری و ورشكستگی تمام عیار به نحوی پوشانده می‌شود. اینجاست كه وسواس و دلمشغولی با بمبگذاری انتحاری از بین نمی‌رود. به عبارت دیگر دیسكورس امنیتی و رویه امنیتی آن را بیشتر بازتولید می‌كند و آن را دامن می‌زند. اینجاست كه می‌گوییم مرزی میان ترور و ضدترور وجود ندارد. به عبارت دیگر تا زمانی كه تروریسم هست، یك وضعیت امنیتی می‌تواند تداوم بیاورد. اگر تروریسم وجود نداشته باشد، وضعیت امنیتی وجود ندارد، در این صورت است كه دولت‌ها باید به خواسته‌های اجتماعی توجه كنند و به عبارت روشن‌تر سیاست را دوباره احیا كنند.

صادقی گفت: اما دولت‌ها این كار را نمی‌كنند، زیرا نمی‌خواهند سیاست احیا شود و آدم‌ها، آدم‌های واقعی باشند و مطالبات واقعی داشته باشند. به همین خاطر در سراسر دنیا وضعیت را كماكان امنیتی‌تر می‌كنند و به همین خاطر تروریسم به یك معنا روز به روز تداوم و افزایش می‌یابد. من فكر می‌كنم ما روز به روز بیشتر به سمت این مضیقه حركت می‌كنیم. چنین نیست كه وقتی اتفاقی رخ می‌دهد، واقعا چشم‌های ما باز می‌شود و می‌خواهیم به آن مساله به نحو دقیق بپردازیم، بلكه برعكس، این فضای امنیتی كه در جهان مشاهده می‌كنیم، حاصل چیزی است كه با آن مواجه هستیم. همان طور كه طلال اسد گفت، به نظر من تروریسم از دل این وضعیت بیرون می‌آید و بنابراین نمی‌توان این پدیده را به تنهایی و منتزع از سایر امور در نظر گرفت. بدون در نظر گرفتن وضعیت كلی سیاست در خاورمیانه و جهان، پرداختن به پدیده تروریسم و ارایه هر نوع تحلیلی از شكل كنش انتحاری غیرممكن است.

وی همچنین در پاسخ به این پرسش كه آیا هدف داعش تنها غرب است یا خیر، گفت: اتفاقا برخلاف القاعده كه به دشمن دور مثل امریكا توجه دارد، مساله داعش دقیقا آدم‌های منطقه خاورمیانه است و هدفش بسیاری از شیعیان و مسلمانانی است كه به نظرشان رافضی هستند.

منبع: روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: