1395/11/26 ۰۸:۵۳
نادر از ایل افشار و خانوادهای فقیر به دنیا آمد. پدرش پوستیندوز یا هیزمکشی بوده که چندان عمر نکرد تا شاهد سرگذشت پرماجرای فرزند باشد.
نادر از ایل افشار و خانوادهای فقیر به دنیا آمد. پدرش پوستیندوز یا هیزمکشی بوده که چندان عمر نکرد تا شاهد سرگذشت پرماجرای فرزند باشد. برخی نادر جوان را غارتگر کاروان ها معرفی میکنند اما بیشترمورخان او را تفنگچی و در خدمت کاروان های تجارتی میدانند.
به خدمت حاکم ابیورد درآمد و به سبب لیاقت و تهوری که در مبارزه با اشرار منطقه از خود نشان داد مورد توجه حاکم قرار گرفت. ازدواج با دختر حاکم پیوندی استوار میان این خادم و مخدوم ایجاد کرد، به گونهای که باباعلی عنان تمامی کارها را به نادر سپرد. بعدها جانشین او شد و مخالفان و یاغیان را چنان سرکوب کرد که آوازه پیروزیهای او به تهماسب دوم رسید. موفقیتهای کوچک و بزرگ نادر در خلال جنگهای محلی موجب شد او تواناییها و استعداد بینظیر خود را بشناسد و نقایص فرماندهیاش را برطرف کند. با پیوستن به تهماسب بسرعت موفق به سرکوب افغانهای یاغی و سایر گردنکشان داخلی شد و سپس با جنگ هایی سخت به بیرون راندن ترکها و روسها از نواحی اشغال شده پرداخت. در این زمان تصمیم گرفت برای کسب حاکمیت عمل کند زیرا در این تاریخ، به حقیقت گرامیترین فرزند کشور برای تصاحب تاج و تخت بود ولی چون از واکنش احتمالی هواداران خاندان صفوی بیم داشت به بهانه برگزاری مراسم نوروز، مقرر داشت جمیع نمایندگان اعیان و حکام ولایات به دشت مغان دعوت شوند. در بامداد نوروز پس از احضار کامل مدعوین اظهار داشت: «من آنچه حق کوشش بود به جا آوردم و مملکت را از تجاوز روس و عثمانی نجات بخشیدم و متجاسران افغان را بر جای نشاندم، اکنون نیاز به استراحت دارم و از شما میخواهم هرکس را که مایلید به سلطنت انتخاب کنید.» برخی از نزدیکان او در میان جمع به راه افتاده و آنان را برای وادار کردن نادر به قبول سلطنت تحریک و راهنمایی کردند. دوران سلطنت نادر هم مانند دوره پیش از آن، سراسر جنگ و ستیز در راه ایجاد مجدد وحدت سرزمینی ایرانیان و اعاده امنیت و آرامش بود. گویی در او طاقت ماندن در نقطهای و میلی به بهرهگیری از مواهب زندگی وجود نداشت. زندگانی این سرباز نابغه ایرانی سیاههای طولانی از جنگ و جدال و پیروزیها و کامیابیهای بسیار است. خود وی نیز به این جنگاوری و همدمی دائمی با شمشیر و سپاهیان افتخار میکرد. چنانکه در مجلس خواستگاری از شاهزادهای هندی وقتی به او گفتند در این سرزمین رسم بر این است که داماد باید تبار اشرافی خود تا چند پشت را بشمارد، گفت: من نادر فرزند شمشیر و شمشیر فرزند شمشیر هستم!
اما این سرباز لایق و نابغه نتوانست خاطره خود بهعنوان قهرمان ملی ایرانیان را برای مدتی طولانی حفظ کند و بعد از مدتی نسبت به مردم و حتی نزدیکان خود دچار سوءظن شدیدی شد. کار بدانجا رسید که از ترس، پسر محبوب خود رضاقلی میرزا را کور کرد. گفته میشود رضاقلی در آن لحظات پدر را شماتت کرده بود که با این کار نه مرا بلکه چشم و چراغ ایران را کور کردی!
سوءظن عمیق درکنار پشیمانی از کور کردن فرزند؛ خشونتش علیه مردم و سربازان را روزافزون کرد و نفرت زیادی در دل ها به وجود آورد تا آنکه برخی صاحب منصبان که بر جان خود بیمناک بودند به چادر او رفته و او را به قتل رساندند.
منبع: روزنامه ایران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید