بیژن عبدالکریمی: ما درکی از جهان معاصر خود نداریم

1395/10/18 ۰۸:۳۶

بیژن عبدالکریمی: ما درکی از جهان معاصر خود نداریم

بیژن عبدالکریمی، استاد دانشگاه آزاد اسلامی در نشستی که با عنوان «شکاف طبقاتی، عدالت اجتماعی (کارتن‌خوابی، گورخوابی و وجدان اجتماعی)» به همت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد به تبیین نظرات خود در رابطه با بی‌عدالتی و نسبت آن با امر متافیزیک و انتولوژیک پرداخت.


 

بیژن عبدالکریمی، استاد دانشگاه آزاد اسلامی در نشستی که با عنوان «شکاف طبقاتی، عدالت اجتماعی (کارتن‌خوابی، گورخوابی و وجدان اجتماعی)» به همت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد به تبیین نظرات خود در رابطه با بی‌عدالتی و نسبت آن با امر متافیزیک و انتولوژیک پرداخت.
بیژن عبدالکریمی در ابتدای سخنانش با اشاره به اینکه زیاد رغبتی به صحبت کردن در مورد مسائل اجتماعی ندارد به این نکته اشاره کرد که درک همین «نمی‌دانم» موضوع مهمی است که مساله کشور ما نیز هست.
او با توضیح اینکه «نمی‌دانم» با سقراط شروع شد و به واسطه هگل بزرگ‌ترین نظام فلسفی بشر شکل یافت گفت: «من نمی‌دانم در مقابل تیره‌‌بختی‌های جامعه خودم چه باید بگویم اما در مقام یک دانشجوی فلسفه می‌خواهم از آن دفاع بکنم.»
او در بسط صحبت‌های خود به این مساله اشاره کرد که در‌واقع گورخوابی به عنوان نمادی از یکی از دردهای بسیاری است که در جان این ملت و کشور وجود دارد و به این سوال‌ها پرداخت که وظیفه ما در قبال این فجایع و این بی‌عدالتی‌ها چیست؟ سوال این است که آیا محکوم کردن اخلاقی این امور و تیره‌بختی‌ها تنها کاری است که باید بکنیم و پایان رسالت ما است که توانسته‌ایم وظیفه‌مان را به عنوان یک دانشجو، دانشگاهی و ... انجام بدهیم یا اینکه وظیفه سنگین‌ترین بر دوش ما است؟
او این نکته را هم مورد توجه قرار داد که اگر هم بخواهیم دست به عمل بزنیم از کجا باید شروع کنیم؟ او در ادامه با توضیح اینکه ما یک نظام اجتماعی را سرنگون کرده و یک انقلاب بزرگ کرده‌ایم اما این جامعه کماکان روز به‌روز ضعیف‌تر می‌شود، به این نکته اشاره می‌کند که مساله صرفا سیاسی و مدیریتی نیست.
عبدالکریمی معتقد است که باید مساله را در جای دیگر بررسی کرد. او اول از همه سراغ جامعه دانشگاهی می‌رود و بعد از جایگاه روحانیت و قدرت سیاسی در این وضعیت می‌گوید و می‌پرسد آیا در پس این نگون‌بختی‌ها چیزی غیرعادی خودش را آشکار نمی‌کند؟ به اعتقاد او در این میان حلقه مفقوده‌ای است که کمتر مورد تامل قرار می‌گیرد و ما با یک شرایط لاینحل مواجهیم. این‌گونه است که مساله غیر‌عادی است و اینکه غیر‌عادی بودن شرایط‌مان را درک نمی‌کنیم و در شرایط لاینحلی قرار گرفته‌ایم و به همین دلیل است که همه حرف‌هایمان با واقعیت هیچ ارتباطی ندارد. یعنی بیشتر نصیحت می‌کنیم و می‌گوییم که با تقوا باشید؛ اما آیا مگر با حدیث آرزومندی حیات اجتماعی شکل می‌گیرد؟
او معتقد است که بی‌عدالتی‌های اجتماعی، نابرابری‌های اجتماعی و ... صرفا یک امر اجتماعی نیستند. بی‌عدالتی‌های اجتماعی و همه این مسائل یک امر متافیزیک و انتولوژیک هستند. او در ادامه این سوال را مطرح می‌کند که آیا ما در قبال این تیره‌بختی‌های اجتماعی می‌توانیم کاری کنیم؟ و در پاسخ شرح می‌دهد که در شرایط کنونی هیچ کاری نمی‌توانیم بکنیم و روند تیره‌گونی‌های این جامعه روز‌به‌روز افزون‌تر می‌شود. او پاسخش را در زمره جبرگرایی نمی‌داند و معتقد است در جهان کنونی نیاز به فهم جهانی کنونی داریم. انتقاد او به جامعه روشنفکری، دانشگاهی و برخی از حوزه‌های علمیه است که به زعم وی فهم دم‌دستی از جهان دارند. به گفته او دغدغه‌اش در مقام یک دانشجوی فلسفه این است که ما درکی از جهان معاصر خود نداریم و اصلا احساس نیاز نمی‌کنیم که به چنین درکی برسیم و همین عدم احساس نیاز است که پاشنه آشیل همه ما است.

منبع: فرهیختگان

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: