1395/9/17 ۰۷:۵۷
سعدی گلستان را برابرنهاد «طبق گل»خوانده است كه حكایت از سرنوشتها، ماجراها، تجربهها و فرازونشیبهای زندگانی افراد بشر دارد. گل كه بقای شكننده (پنج، شش روزه) اش برسعدی نادوام آمده بوده جای خود را به رویدادهای عالم انسانی داده كه از حكایت كردهها و زیستههای انسان سپنجی برگرفته شدهاند. ضمن آنكه خود از این سرنوشت سپری شدن در امان و ماندگارند.
یادداشتی منتشر نشده از محمود عبادیان
پادشه پاسبان درویش است
گرچه نعمت به فر دولت او است
سعدی گلستان را برابرنهاد «طبق گل»خوانده است كه حكایت از سرنوشتها، ماجراها، تجربهها و فرازونشیبهای زندگانی افراد بشر دارد. گل كه بقای شكننده (پنج، شش روزه) اش برسعدی نادوام آمده بوده جای خود را به رویدادهای عالم انسانی داده كه از حكایت كردهها و زیستههای انسان سپنجی برگرفته شدهاند. ضمن آنكه خود از این سرنوشت سپری شدن در امان و ماندگارند. انسانها میآیند و میروند، ماجراهایی كه از فعالیت و زندگی آنها به وجود میآید از آرمانها و خواستههای دست نیافتهشان روایت دارند كه درعین حال چشمانداز آینده را رقم میزنند، بر خصلت فانی عمر آدمی فایق میشوند و از آنچه فینفسه زودگذر است، یادمانهای سرمدی میسازند.
گنجینهای منادی حكمت عملی
همه فرهنگشناسان و ادب پژوهان گلستان سعدی را گنجینهای میدانند كه منادی حكمت عملی، ارزشهای اخلاقی و دوراندیشی فرهیختاری است كه درآن تجربههای سالیان زندگی آدمی اندوخته شدهاند و «گلستان» این غنای فرهنگی را در جای جای حكایتهای خود برجسته و تاكید میكند. نظر همگان این است، آنچه از آموزههای اخلاقی و تربیتی «گلستان» تراوش مییابد، مبین فرزانگی، حرمت انسانی، صلح و آرامش، تدبر و دوراندیشیهای تجربه شده در گفتار و رفتار آدمی است. با توجه به این خصوصیات «گلستان»، طبیعی مینماید كه مفاهیم و عبارتهای نام برده واژههای كلیدیای باشند كه خواننده/شنونده را با كنه نكات درونمایهای یا پیام حكایتهای گلستان مرتبط میكند. بنابراین چنان چه بنا باشد از سمت و سوی ارزشهای عملی «گلستان» تحلیلی معطوف به جایگاه نقش آن در اصلاح اجتماعی صورت گیرد، توجه به اهمیتی كه همین مفاهیم در بازنمایی ارزشهای مختلف این اثر دارند، بسیار روشنگر و راهگشا خواهد بود. از این لحاظ میتوان گفت حكایتهای گلستان حالت رسانهای دارند كه سعدی نظرات و نیتهای اجتماعی خود را از بستر آنها به خواننده ابلاغ كرده است. به عبارتی، اینكه گلستان سعدی به راستی چه میگوید و طرح تربیتی- اخلاقی آن به چه میانجامد، بستگی به آن دارد كه ازكدام واژههای معنی ساز متن عزیمت كرده و چگونه از خصلت چند معنایی (پلی فونی) مفاهیم كلیدی حكایتها استفاده پژوهشی میكنیم. البته طبیعی است كه تحلیل متن ممكن است بر عناصر و جنبههای متفاوت حكایت تاكید گذارد ولی مهم آن است كه از متن عزیمت شود تا برداشتهای گوناگون از غنای سخن مولف نشات گیرد و تفاوتها منطق ذاتی خود را دارا باشد، ضمن آنكه پژوهنده و خواننده قرائت و برداشت خاص خود را از اندیشههای متن دارد، در نهایت به یك ارتباط انضمامی كه بازتابدهنده روح «گلستان» است، به عنوان دریافت شخصی نایل شود.
هم سخنی با یونانیان
میدانیم كه بحث مساله تعلیم و تربیت در كشور ما پیشینه كهن دارد كه دست كم از فارسی میانه سر میگیرد و در نوشتههای قرنهای نخستین هجری بازتاب درخور یافته و تداوم بعدی خود را در فرهنگ ما داشته است. گذشته از این فراموش نشود كه «گلستان» دارای مایههای قوی سخنورانه (بلاغتی) است كه اهمیت آن را نمیتوان در اثر بخشی احساسی و زیباشناختی حكایتها و آموزههای اخلاقی و نافذیت انتقال اندیشه به حساب نیاورد. در این رهگذر مناسبت دارد به نقش مكاتب و آثار اروپای باستان كه در تقویت بلاغت «گلستان» بسیار موثر بوده است نیز اشاره شود. جای تردید نیست كه افكار و آرای فیلسوفان باستان به ویژه افلاطون، ارسطو و برخی از متفكران رواقی نزد ایرانیان بیگانه نبوده و به ویژه در فرهنگ دوران اسلامی تاثیر شایان توجه داشته و این به ویژه در قلمروی تعلیم و تربیت قابل تاكید است. نفوذ ریطوریقای ارسطویی بر ادبیات روزگار متحول سعدی ناشناخته نیست و نثر سعدی نیز ضمن استفاده از این منابع، به آن محتوا و صیقل بعدی داده كه مبین اصالت و سنت بومی این اثر است.
به سخن دیگر، گونهای همسنخی بیانی بین سنت فلسفه اخلاق یونان باستان و اندیشههای تربیتی «گلستان»به چشم میخورد. بیشتر حكایتهای «گلستان» به روش نوعی «خرده گفتمان» (محاوره)، درابعاد اصطلاحا مینیاتوری نگارش یافته كه یاد گفتوگوهای افلاطونی (سقراطی) یا گزینهگوییهای ازوپی را به ذهن خواننده میآورد، گفت و شنودهای گذرایی كه گره داستان در آنها به صورت تقابل اندیشه مطرح میشود و در حین برخورد عقاید و آرا موجب بازگشایی گره داستان و خروج از بن بست میشود.
رنگ فرافردی تعلیم و تربیت
گذشته از بازتاب وجوه مشترك تجربهها و عقاید تربیتی كشورهای همسایه كه پیامد طبیعی روابط و دادوستد فرهنگی همجواری است، در واژههای كلیدی یاد شده حكایتهای گلستان ما به مفاهیمی برمیخوریم كه بر حرمت، صیانت نفس انسان، خرد و دوراندیشی بشری دلالت دارند كه بر موضع گلستان سعدی در امر آموزش و پرورش پرتو خاص میافكند: رنگ فرافردی تعلیم و تربیت طرف توجه «گلستان» را كه دارای خصلت اجتماعی- سیاسی است، آشكار میكند.
گفتنی است كه درجوامع بالنسبه پیشرفته یك مرجع یا نهاد منحصر به فرد امور تربیتی را در دست ندارد، بلكه فضاها و نهادهای مختلف اجتماعی دراین رهگذر اعمال قدرت و تاثیر میكنند؛ خانواده، گروهها، نهادهای رسمی، نشریات و جزآن. هریك از این زمینهها دایره تاثیرگذاریها و استلزامهای اجتماعی خود را دارند و نفوذ، تاثیر و تعهدشان بر تربیت افراد و جامعه متفاوت است.
قانونگذاری در تعلیم و تربیت هنجارمند و رسمی كار نهادهای حكومتی (و دینی) بوده است و با آنكه میتوان از هدفهای همسان یا نامتباین این نهادها سخن گفت ولی غایت، روش و چشمانداز رسیدن به هدف و نوع هدف آنها مختلف است. دراین مورد مناسبت دارد اشاره شودكه گلستان سعدی (دركنار كلیله و دمنه) نزدیك به ٢٠٠ سال است كه به عنوان مرجع تربیت اخلاقی در سطوح گوناگون مقاطع آموزشی تدریس میشود، ضمن آنكه جای بررسی دارد، تا چه اندازه این امر درجهت انتظارهای سعدی عمل كرده و تاثیرگذار بوده است. بنابراین ضمن آنكه تمام حوزههای فرهنگی موثر در تاثیرگذاری تربیتی نقش روشنگر (مستقیم یا نامستقیم) دارند، بخش ادبیات (و هنر) كه«گلستان»نیز ازآن زمره است، قلمروی آزاد و ضمنا ناملزم پرورش افكار به شمار میآمده و میآید، امری كه به علاوه محدودیت و نامكلف بودن آن را نسبت به تعلیم و تربیت حكومتی معین میكند. ادبیات (لذا«گلستان») درتصویرها و مثالهای خود بیشتر زیستهها و تجربهها، انتظار و آرزوهای زندگی روزمره مردم را منعكس میكنند؛ شاعران و هنرمندان درواقع نمایندگان فرهنگ همگانیاند و آثارشان معرف ارزشها و جنبههای انتقادی رفتار و گفتار انسان بهطوركلی است كه تاثیر تربیتی آنها ضمنی و نامستقیم است.
حكایتهای گلستان نیز برشی فشرده، متراكم از زیستهها و تجربههاست كه در رفتار و گفتار اشخاص خود، الگوهای اخلاقی موافق یا جایگزین هنجارهای رفتاری جاری ارایه میكنند. با توجه به این نكات، این مساله كه از حكایتهای گلستان چه حقوق فردی یا اجتماعی- شهروندی استنتاج شدنی است، پاسخ مستقیم دیده نمیشود، لذا باید از روابط عناصر و فحوای درون مایه حكایتها نتیجهگیری شود.
سعدی و حقوق طبیعی انسانها
مطالعه بابهای اول و باب هشتم گلستان نشان از توصیه و زنهارهای هشداردهنده شاعر به پادشاه یا حاكم دارد كه متوجه نقض آشكار حقوق ابتدایی یعنی حقوق طبیعی انسان است؛ درحكایتها حقوقی از متهم، مغضوب یا خطاكار فرضی سلب میشود كه عنصر وجودی موجود انسانی است، تهدید صیانت نفس او است.
منظور (نیت) سعدی از مقابله فرد انسان با پادشاه هر اندازه هم دستاویز مجاز ادبی، سرگرمكننده یاهنرنمایی داشته باشد، معطوف به حكم ناعادلانه پادشاه یا امیر است وجاهت آن را زیر سوال میبرد؛ و حكایت گلستان این امر را به روشنترین وجه به نمایش میگذارد؛ این همان هشدار اخلاقی به نقض حقوق طبیعی انسان از جانب حاكم است.
سعدی در«سیرت پادشاهان»پارادوكسی را مجسم میكند كه كلا بارزه مناسبات مردم با حاكم یا پادشاه است: یعنی تباین بین اصل ضروری رفتار عادلانه و همدلی با مردم برای حفظ و بقای مملكت (و حكومت) و سركوب خشن هرگونه اعتراض، اشتباه، عدم تمكین افراد از سوی دیگر، كه نقض مشروعیت و وجاهت نظام اجتماعی- سیاسی است. در «گلستان» روابط متقابل پدیدهها و بهطور عمده افراد بیشتر خصلت نمادین دارند؛ برای مثال، فرد نماد توده مردم و شخص پادشاه یا حاكم نماد تمام نهادهای قانونگذاری و اجرایی جلوه میكند وگرنه ضرورت ندارد كه فرد حقیقی مستقیما با كیفر شخص پادشاه به عنوان جزا رو به رو شود. چنانچه این تعبیر دوراز واقع نباشد، آنگاه جادارد فرض شود كه آنچه تحت پرخاش به پادشاه، فرار از وظیفه یا اتهام درمورد افراد عنوان میشود، به واقع واكنش نماد ستم، بیعدالتی و بیغمی نسبت به محنت دیگران است. میتوان نتیجه گرفت آنجاكه عمل حاكم پشتوانه مشروع و قانونی ندارد، پای ترحم، عفو، بخشودگی نسبت به متهم از روی دلخواه یا بنابه حال و هوای حاكم پیش میآید.
عدالت در مناسبات اجتماعی
از این نظر میتوان گفت روش مواجهه با نارواییهای اجتماعی در«گلستان» در امتداد واكنشهایی است كه در ادبیات حكایتی پیش از سعدی، مثلا در مخزنالاسرار و جز آن نیز دیده میشود، البته با این تفاوت كه در آثار مقدم بر گلستان سعدی، حكایتها بیشتر خصلت تمثیلی و مایههای آرمانی-رمانتیكی دارد و روابط علت و معلولی اشخاص داستان غالبا تخیلی است، حال آنكه در حكایتهای گلستان فعلیت احتمالی و پیشگیرانه دارد؛ این نكته درحكایتهای گلستان دارای جنبه ساختاری است. البته تاكید «گلستان» برفعلیت نقض حقوق طبیعی در رفتار حاكم با افراد طبعا به معنای بینشانی از«حقوق شهروندی» در برخی حكایتها نیست؛ فرض نگارنده این سطور برآن است كه رعایت هرگونه حقوق اجتماعی دراین مورد منطقا مسبوق بر وجود و تضمین حقوق طبیعی انسان است؛ به عبارتی حقوق طبیعی شالوده ناگزیر اعمال هرگونه حقوق مشابه اجتماعی است. محرومیت از حقوق طبیعی جایی برای حرف جدی از حقوق مدنی نمیگذارد.
خواننده در جای جای حكایتهای گلستان، درلابهلای رویدادها و كردار اشخاص احساس میكند كه نوعی بوی حقوق مدنی و برابری اجتماعی به مشام میرسد. در داستان درویش صحرانشین كه پادشاه از بیاعتنایی وی به خود به هم آمده است، او از درویش میشنود كه: توقع خدمت از كسی بدار كه تمنای نعمت از تو دارد. و سعدی در پایان باب هشتم گلستان این نكته را درج میكند: نصیحت پادشاهان كردن، كسی را مسلم بود كه بیم سر ندارد یا امید زر. كوتاه این كه تربیت اجتماعی-سیاسی در نبض برخی حكایتهای گلستان میزند. تربیت ادبی، گفتمانی است كه غایتش حاكمیت عدالت در مناسبات اجتماعی است، جامعه فرزانهای كه افراد در آن وسیلهای در معرض بازی خوی و خیم متلون حاكم نیستند، بلكه خودمختار و خودگرداناند. برای سعدی (درگلستان) جهان اجتماعی، فضایی است كه انسان در پرتو امكانات طبیعی، استعدادهای خود را پرورش میدهد تا بتواند در همزیستی با مردمان آن چیزی شود كه باید بشود: شهروندی همدل و همدرد با دیگران به مصداق آنكه بنی آدم اعضای یكدیگرند.
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید