آيا ديوان قطب‌الدين ديوان خواجه بختيار کاکي است؟/ نذير احمد - ترجمه شيوا اميرهدايي

1395/9/6 ۱۲:۲۶

آيا ديوان قطب‌الدين ديوان خواجه بختيار کاکي است؟/ نذير احمد - ترجمه شيوا اميرهدايي

مقاله‌ای که پیش روی خوانندگان است، تحقیقی است از استاد نذیراحمد(2008-1915م) در خصوص اصلاح انتساب اشتباه دیوانی متوسط به فردی معروف، یعنی انتساب دیوان شاعری گمنام به نام قطب‌الدین به قطب‌الدین بختیار کاکی و نیز تاثیرپذیری این دیوان که مربوط به حوزه شبه قاره است، از دیوان حافظ. نذیر احمد در این مقاله نشان داده اولا آنچه که به اسم دیوان قطب‌الدین بختیار کاکی بارها چاپ شده از آن قطب‌الدین بختیار کاکی نیست و سراینده آن شاعری به اسم قطب‎الدین است که اطلاع زیادی در خصوص وی نداریم جز این که احتمالا در قرون ده و يازده می‌زیسته است.

 

مقاله‌ای که پیش روی خوانندگان است، تحقیقی است از استاد نذیراحمد(2008-1915م) در خصوص اصلاح انتساب اشتباه دیوانی متوسط به فردی معروف، یعنی انتساب دیوان شاعری گمنام به نام قطب‌الدین به قطب‌الدین بختیار کاکی و نیز تاثیرپذیری این دیوان که مربوط به حوزه شبه قاره است، از دیوان حافظ. نذیر احمد در این مقاله نشان داده اولا آنچه که به اسم دیوان قطب‌الدین بختیار کاکی بارها چاپ شده از آن قطب‌الدین بختیار کاکی نیست و سراینده آن شاعری به اسم قطبالدین است که اطلاع زیادی در خصوص وی نداریم جز این که احتمالا در قرون ده و يازده می‌زیسته است. وی برای اثبات این ادعا به بررسی سبک شناختی دیوان پرداخته و با ذکر مثال‌ها و طرح شواهدی انتساب این دیوان به شاعر قرن هفتمی را خارج از مبانی سبک‌شناسانه آن دوره میداند. بخش دیگری از این تحقیق، به تاثیرپذیری مستقیم این قطب‌الدین از حافظ میپردازد. استاد برای اثبات این ادعا با طرح مثال‌ها و نمونههایی به این تاثیر و نحوه آن می‌پردازد. گفتنی است یکی از مسائل این مقاله بررسی لغوی دیوان قطب‌الدین است که خالی از تسامح نیست.

با این توضیح که ایشان برای اینکه خواننده را متقاعد کند که زبان دیوان چاپ شده کهنگی زبان شاعر قرن هفتم را ندارد لغات و ترکیباتی را مثال زده که از نظر او در زبان قدیم فارسی کاربرد نداشته، ولی در دیوان حاضر از آن کلمات استفاده شده است در حالی که با مطالعه و بررسی متون گذشته، به نظر می‌رسد دکتر نذیر احمد در انتخاب مثال‌ها عجله کرده و تقریبا همه مواردی که از نظر ایشان در متون گذشته سابقه نداشته، در دواوین و منابع قدیمی به کار رفته که ما در جای خود به همه آن ها اشاره کرده‌ایم.گفتنی است بدون در نظر گرفتن الفاظ و عباراتی که استاد نذیراحمد برای رد قدمت این دیوان به آن‌ها اشاره کرده‌اند، می‌شد از زبان و ساختار کلی این دیوان به همین نتیجه رسید. با این حال آنچه اهمیت دارد این است که در این مقاله اولا یک انتساب اشتباه دیوانی به یک شخصیت مهم و معروف عرفانی اصلاح شده، ثانیا قدرت تاثیر و نفوذ شعر حافظ در شعر شعرای نواحی مختلف آشکار می‌شود.

***

دیوان قطب‌الدین چند بار با نام دیوان قطب‌الدین بختیار کاکی در چاپخانۀ نول‌کشور به چاپ رسیده است1 و چندین نسخه خطی نیز به همین نام موجود است، مثلاً نسخه‌ای در فهرست مشترک پاکستان، جلد هفتم ص 202-203 معرفی شده که آغازش با آغاز نسخه چاپی یکی است، چاپ دوم دیوان مذکور(رمضان 1295ق/آگوست 1882م) که پیش روی بنده است هدیه یکی از دوستانم به نام ولی‌الدین صاحب مقبره دوم مرادآباد است، ایشان این نسخه را زمانی که من برای ملاقات یکی از عزیزان به مرادآباد رفته بودم در چهاردهم مارس 1988م به بنده هدیه داد. از آن زمان  این دیوان را مطالعه کرده‌ام و آنچه هم اکنون می‌نویسم نتیجه  مطالعاتم است.

این نسخه از دیوان قطبالدین شامل 226 صفحه است که مطالب آن بدین ترتیب درج شده:

غزلیات: به ترتیب حروف الفبا ص 2-209

اولین غزل:

ای لال در ثنـای صفاتـت زبـان مـا       وی در صفات وحدت تو عقل نارسا

آخرین غزل:

ای بر سر کوی تو بهر گوشه شهیدی

وی داغ تو بر سینه هر پیر و مریدی

رباعیات: صفحات 209-332(76رباعی)

ابتدا:

ای بادشـه پادشـه پـادشـاهـان       وی واقـف جرم آشکـارا و نهان

خاتمه:

گر شیر خدا نه رهنمایـت باشد       ختمت بخدا که هم خدایت گردد

 

در پایان ذیل خاتمهالطبع شرح حال مختصر حضرت قطب‌الدین بختیار اوشی و  سبب چاپ در سه صفحه درج شده است.

خواجه بختیار از خلفای اجل خواجه معین‌الدین چشتی بود. او در قصبۀ اوش2 ماوراءالنهر متولد شد، در پنج سالگی به خدمت شیخ ابوالفحص رفت و از جانب ایشان ملقب به بختیار شد که در نتیجه هدایت حضرت خضر علیه‌السلام بود، کاکی منسوب به کاک است که نوعی کلوچه3 یا نان سبک است، حکایت شده که یک بار خواجه به همسرش فرمود: بسم الله بگو و دستت را به طرف طاقچه دراز کن و هرچقدر که لازم است از آنجا کاک بردار، از آن زمان بود که ایشان ملقب به کاکی شد. وی در 582ق متولد شد و در 634ق درگذشت. نقل است که وقتی قوّالان بیت ذیل را می‌خواندند روح وی از قفس تن پر کشید4:

کشـتگــان خنــجر تسلیــم را        هرزمان از غیب جان دیگر است5

 

تاریخ ولادت او (582ق) از ماده‌تاریخ‌های  قطب عاشق و عاشق سالک و تاریخ فوتش (634ق) از ماده‌تاریخ‌های جنّت‌مقام و عالم‌الاسرار به دست می‌آید.

در انتها یک واقعۀ جالب ذکر شده که بدین شرح است: بعد از جستجوی بسیار نسخه‌ای از دیوان متبرک به دست آمد، پس منشی نول‌کشور با وسواس فراوان کاتب خوش‌خطی یافت و کار کتابت را به او سپرد. اولین بیت غزل در نسخه مذکور این بود:

ای لال در ثنـای صفاتـت زبـان ما       ای در صفات وحدت تو لال عقل ما

کاتب شخص فهمیده‌ای بود، او در قافیه مصرع دوم دچار تردید شد، بنابراین آنجا را خالی گذاشت. سپس به حضور استادالشعرا آفتاب‌الدوله بهادر قلق رسید و ماجرا را برای او تعریف کرد؛ او نیز در پاسخ گفت که این شعر کلام اهل ظاهر نیست که بتوان در آن دست برد این کلام اهل الله و صاحب باطن است و ما اجازه دخل و تصرف در آن را نداریم، بنابراین کاتب منشی شیوپرشاد را که مسئول چاپخانه روزنامه اوده بود با خود نزد پیر و مرشد مولانا محمد عبدالرزاق برد و با تواضع بسیار این مصرع از دیوان را که در آن شبهه‌ای بود به وی نشان داد. مولانا از آن‌ها خواست همانجا بمانند و خود به حجره‌اش رفت، اندکی بعد نزد آن‌ها آمد و فرمود مصرع دوم را چنین فرموده است:

وی در صفات وحدت تو عقل نارسا

بدین ترتیب این مصرع در جای خالی نوشته شد.

توضیحات فوق نشانگر این موضوع است که دیوان قطب با چه احترامی به چاپ رسیده بود و دلیل چنین احترام و توجه این بود که اشعار را مربوط به یک عارف بالله می‌دانستند اما حقیقت این است که این دیوان هیچ ارتباطی با حضرت خواجه بختیارکاکی ندارد. این دیوان نه متعلق به خواجه است و نه متعلق به شاعر دیگری در آن دوره، بلکه مربوط به چهارصد یا پانصد سال بعد از آن دوره است، بنده با مطالعه اجمالی دیوان به این نتیجه رسیده‌ام و هیچ شکی در این مورد ندارم. شخصی با ایشان هم نام (یعنی قطب‌الدین) بوده که این اشعار متعلق به اوست. البته بنده تا به امروز موفق به شناسایی این شخص نشده‌ام.

پس از این مقدمه به اصل موضوع می‌پردازیم. شاعر قطب‌الدین نام داشته و به همین نام تخلص می‌کرده و در تمام غزلیات دیوان همین تخلص ذکر شده، معمولاً تخلص از نام واقعی کوتاه‌تر است و اصولاً تخلص شاعر بايد قطب بوده باشد، ولی شاعر حتی در یک مورد نیز قطب تخلص نکرده است. شاعر باید از سده‌های دهم یا شاید یازدهم هجری و بعد از آن باشد. دلیل این حدس نیز به کار بردن واژه‌ها، ترکیبات و تشبیهاتی است که در سده ششم یا هفتم اصلا رایج نبوده؛ به عنوان مثال به این اشعار توجه کنید:

او مظهر رحمان بود، شمع همه خوبان بود

اعداش بی‌ایمان بود، هستم غلامش بی‌ریا ص4

به کار بردن واژه"بی‌ایمان" به این صورت در فارسی هفتصد سال پیش غیرممکن بود6.

بنگر چه نیکو مظهر است با ما بشیر بی‌شرست

اسم شریفش حیدر است وز حق نباشد او جدا ص4

به کاربردن "اسم شریف" در فارسی، سابقه طولانی ندارد7.

قابل شهید درد غم عشق می‌شود

ناقابلست آنکه طلب می‌کند دوا ص7

به کار بردن واژه‌های قابل و ناقابل در فارسی قدیم مرسوم نبوده8 و اتفاقاً این دو واژه چندین بار در دیوان به کار رفته است.

از ما بغیر درد تو چیزی طلب مدار

اینست پیشگی بخدا زاد راه ما  ص11

«پیشگی » واژه‌ای جدید است و در فارسی قدیم رایج نبوده9.

از ناخدا امید به کلّی کشیده‌ام

شاید که از میان به کنار آورد مرا  ص51

واژۀ به کلّی در بیت دیگری نیز تکرار شده:

از هر دو کون دست به کلّی کشیده‌ام

تا دست از وجود بکلّی بشسته‌اند  ص70

واضح است که به کار بردن واژه به کلّی به این صورت به جدید بودن این دیوان دلالت دارد10.

فانی شو از وجود خود و محض دوست باش  

ترکیب " محض دوست" جدید است11.

سبک بیان قطب‌الدین به نظر جدید است. به عنوان نمونه اگر غزلی که در ذیل نقل می‌شود با اشعار سده هفت، هشت یا نه مقایسه شود، مشخص می‌شود که شاعر این اشعار چندان قدیمی نیست:

لامنتهـاسـت عالـم بی‌اختیــار ما

با خویشتـن کی نبـرد ره بکـوی یار

دردیست در دلم که علاجش پدید نیست

راهـی که می‌روم نبرد عقل پی بدان

بوی وفای یار دهـد بعـد عمــرها

هرکس ز درد خویش علاجش طلب کند

راهی بجانبی نه برد قطـب دین دگـر

پـایـان ره پـدیـد نـدارد نگـــار ما

بی‌خویشـی اسـت در ره او اعتبـار ما

درمـان او مگـر کـه کنـد غمگـسار ما

دیوانگی است در ره دلدار کـار ما

خاری که سر زنـد بخـدا از فـرار ما

درد آمدست مرهـم جان فگـار ما

جـز آستـان یار که باشـد حصـار ما

در این بخش به واژه‌ها و ترکیباتی که بارها در دیوان قطب‌الدین تکرار شده‌اند و چندان قدیمی به نظر نمی‌آیند اشاره می‌کنیم:

واژه‌های "قابل ، ناقابل"12

قابلی نیست که عشـق تو ندارد در دل

فانی ز خویش گشته و باقیست با خدا

در نماز عشق هرجا دیده‌ام مـن قابلـی

قابل کی بود که به ملک وجود خویش

هوس او نه‌نهی از سر خود قطب‌الدین

در دره فقر و فنا یک دل ز خود وارسته کو

هرکه را می‌بینم از وسواس دل در بند یاس

در ملـک دل سـفر کن اگر مرد قابلی

قابـل شهیـد درد غـم عشـق می‌شـود

هرکه عشق تو ندارد بخدا قابل نیست ص63

آن قابلی که بار امانت کشیده است  ص44

روی دل او را بجز در طاق ابروی تو نیست ص50

عاشق کی ست کو به جهان پشت پا زند ص82

زانکه در سر هوس مردم قابل دارند ص100

رشته دل قابل و در مهر جانان بسته کو

قابلی در راه حق از خویشتن وارسته کو ص188

راه حجاز از سر پستی چرا روی ص204

ناقابـل است آن که طلب می‌کند دوا

به خدا که در [زبان] اردو فراوان به کار می‌رود در دیوان قطب‌الدین نیز بارها تکرار شده است.

فانی اگر شوی بخدا باشدت بقا ص8

هرکه عشق تو ندارد بخدا قابل نیست ص63

خاری که سرزند بخـدا از مـزار ما

اینست پیشگی بخدا زاد راه ما ص11

دلیل عشق بود در ره خدا بخدا ص73

قطع نظر13

قطع نظر ز ذوق همه چیز کرده است ص73

غیر از غم تو از همه قطع نظر کند ص92

علاوه بر این که کاربرد چنین واژه‌هایی نشان از عدم قدمت زبان شاعر است، تعدد استفاده از پاره‌ای از این ترکیبات در بین سیصدوپنجاه بیت از دیوان جای تأمل دارد. به عنوان مثال:

مرد رهی14:

اگر مرد رهی از روی قدرت تیغ لا برکش ص9

قطب دین درد غم عشق کش ار مرد رهی ص15

بر سر کوی قناعت کن اگر مرد رهی ص43

اگر تو مرد رهی پند او به جان بنیوش ص127

گنج خود بشناس اگر مرد رهی پنهان خویش ص129

همتی ورز درین کوی اگر مرد رهی ص173

وارستن، وارسته15

تا زخود وا نه‌رهی نیست تو را هیچ علاج  ص6

طالب دنیا ندارد یک زمان وارستگی

گشت وارسته کسی کو زد جهان را پشت پا  ص16

بر هرکه فگند سایه خویش          از نیک و بد زمانه وارست ص29

اهل دردی باید از دنیای دون وارستهء  ص29

آن ساعتی که وارهد انسان ز خویشتن  ص49

هرکه می‌خواهد که از سودای عالم وارهد  ص50

درنگر در مفلس آن کوی کز وارستگی  ص79

وارسته شوید از خود و از ملک دو عالم  ص95

در ره فقر و فنا یک دل ز خود وارسته کو ص188

علی‌الدوام16

ذات جناب تست که باشد علی‌الدوام  ص21

کورا علی‌الدوام رضا در رضای تست  ص37

ذوق تو علی‌الدوام دارد  ص104

باشد علی‌الدوام بهوصل تو سرفراز  ص119

عمر ضایع17

افسوس زانکه عمر بدین ضایعی گذشت  ص19

عمر خود ضایع مکن فرصت غنیمت می‌شمار  ص19

عمر خود ضایع مکن وای قطب دین خود را شناس ص 20

قطب دین ضایع نکرد18 عمر عزیزی که داشت  ص169

ناپختگی‌های زبانی و بیانی

پاره‌ای از ابیات که در آنها ناپختگی‌های زبانی و بیانی به چشم می‌آید:

مقصود از دو کون بقای خدا بود

فانی اگر شوی بخدا باشدت بقا ص8

ترکیب "بقای خدا" بی‌معنی است19.

پس بکن کسب کمال امروز تخم نیک کار  ص61

به جای تخم نیک باید تخم نیکی به کار می‌رفت.

چو سایه محو شدم از ظهور نور رخش  ص7

نور موجب دور شدن تاریکی است نه سایه.

چرا کز شعلۀ شمشیر سرّ عشق افگارم

افگار به شمشیر مربوط است و از شعله خاکستر بدست می‌آید و نه افگار.

خون دل می‌خور و از کس مطلب درمان را

به کار بردن را زیبا نیست و حذف آن بهتر است.

بردار پرده از کمال جمال خویش  ص3

بهتر بود با حذف را از پرده بردار استفاده می‌شد.

ما عاشقیم کشته شدن نیست عار ما  ص3

بهتر بود عار برای ما به کار می‌رفت.

آن یار برگزیده شاید کند دوا را  ص9

را زاید به نظر می‌رسد.

از بهر وصل آن ماه پیوسته گو دعا را  ص9

در این مصرع نیز را زاید به نظر می‌رسد.

اعدای او را رو سیه اعمالشان جمله تبه  ص4

در این مصرع به جای او را باید او می‌بود. یا به جای را واژه دیگری بوده و اشتباه چاپی رخ داده و یا اشتباه خود شاعر است.

به ظاهر ارچه بسی بی‌سر است و سامان است  ص26

باید بی‌سر و سامان است می‌آمد و آوردن است بعد از سر بی‌جاست.

 

پیروی از حافظ

قطب‌الدین در دیوانش تا حدود زیادی از حافظ پیروی کرده است. غزل‌های متعددی با قوافی غزلهای حافظ سروده و ده ها بار از جمله‌ها و ترکیبات حافظ استفاده کرده است. نمونه‌هایی از این دست جهت مقایسه ارائه می‌شود:

قطب‌الدین:

تا عکس روی یار درافتد به جـام ما

ساقـی بیـار جـام مـی لعـل فـام ما

داریم امید آنکـه لبـالـب بـود مـدام

خالی نگردد از مـی عشق تو جام ما

مـا را جز این اراده نباشد که دائمـا

انـدر حریـم وصـل تو باشد مقام ما

چون قرب ما ملائکه دیدند بی‌گمان

هر دم زننـد کوس سعـادت بنـام ما

مـا همنشیـن یار وفـادار گشتـه‌ایـم

ای بی خبر ز لذت وصـل دوام ما ص6

حافظ:

ساقی به نور باده برافـروز جـام مـا

مطرب بگو که کار جهان شد بکام ما

ما در پیالـه عکس رخ یار دیده‌ایـم

ای بیخـبر ز لـذت شـرب مـدام ما

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد بعشق

ثبـت است بر جریـده عالم دوام ما

چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان

کاید بجلوه سرد و صنـوبر خرام ما

ترسم که صرفه نبرد روز بازخـواست

نان حلال شیخ ز آب حرام ما

قطب‌الدین گرچه غزل‌های حافظ را پیش رو داشته است اما نتوانسته حق تتبع را ادا کند. این یکی از مشهورترین غزل های حافظ است که چند مصرع و بیت آن ضرب‌المثل شده ولی قطب‌الدین در بیت پایانی از مصرع حافظ درست استفاده نکرده است.

قطب‌الدین غزل دیگری در وزن غزل حافظ دارد که چند بیت آن در اینجا درج می‌شود:

عقل از سرم رمیده مجنون شدم خدا را

زنجیـر زلفـش آرید بر پا نهید ما را

شاید بدین بهـانه بینـم جمـال دلبـر

او هم بود که دانـد رسوای با وفا را

ای عاقلان کنـاره از من کنیـد ورنـه

چون درد دل بگویم گریان کنم شما را

مرغ دلم پریده جانـم به لب رسیـده

آن یار برگـزیـده شایـد کنـد دوا را

در رهگذار جانـان هر روز آیـم از جـان

شاید که شاه خوبان بنوازد این گدا را

حافظ:

دل می رود ز دستم صاحبـدلان خـدا را

دردا که راز پنهان خواهـد شد آشکارا

کشتـی شکستگانیـم ای باد شـرط برخیـز

باشـد کـه بـاز بینـم دیــدار آشنـا را

دوروزه مهـر گردون افسانه است و افسون

نیکی بجای یاران فرصـت شمـار یارا

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است

با دوستـان مـروت با دشمنـان مـدارا

هنگام تنگدستی در عیش کوش و مـستی

کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را

این یکی از بهترین غزل‌های حافظ است که اکثر ابیات آن ضرب‌المثل شده و در کل ادبیات فارسی نظیر آن وجود ندارد و غزل سبک قطب‌الدین به هیچ وجه قابل قیاس با آن نیست. بدون تردید قطب‌الدین به هنگام سرودن این ابیات غزل حافظ را پیش رو داشته است، تلاش نافرجام قطب‌الدین در ادای مفهوم بیت دوم حافظ با سرودن این بیت گواه این مدعاست:

کشتی ما شکسته و بر تخته پاره‌ایم

ای بـاد شرطـه بهـر چه استاده‌ای بیا

قطب‌الدین در غزلی دیگر تنها قافیه یک بیت از شعر حافظ را در شعر خود به کار برده است:

قطب الدین:                                    

جز هوای تو نباشد سر بی‌سامـان را

آرزو نیست به جز بزم وصالت جان را

کرده‌ام عزم طواف حـرم کعبه تـو

راه بنما به سوی خود من سرگردان را ص51

حافظ:

رونق عهد شباب است دگر بستان را

می‌رسد مژده گل بلبل خوش‌الحان را

ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگان

مضطرب حال مگردان من سرگردان را

هرکس غزل حافظ را خوانده باشد اعتراف خواهد کرد که حافظ چگونه با مضامین نو گوهرافشانی کرده است. قطب‌الدین دو غزل با قافیه غزل حافظ سروده است. ابیاتی از هر دو غزل را با ابیات شعر حافظ مقایسه می‌کنیم. غزل حافظ دوازده بیت است و هر یک از غزل های قطب‌الدین هفت بیت است:

قطب‌الدین:  

بی‌هوای سر کوی تو سری نیست که نیست

سوخته زآتش عشقت جگری نیست که نیست

همه صاحبنظـران از تـو نظـر باختـه‌انـد

نظـرت جانب صاحبنظـری نیـست که نیـست

ندهد دل که کنم سـرّ غـم عشقـش فـاش

ورنـه در ملـک دلم زو خبری نیست که نیست

خالی از نشه ذوق تو سری نیست که نیست

کشتـه عشق تو در رهگذری نیست که نیست

بی‌تو کس کی به سلامـت رسـد اندر کعبـه

که بهـر گام دران ره خطری نیست که نیست

چونکه اندر طلب جمله جگرها خون است

خالی از خون جگر چشم تری نیست که نیست

حافظ:

روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست

منـت خاک درت بر بصـری نیست که نیست

نـاظــر روی تـو صـاحـب نظراننـد آری

سر گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیست

اشک غماز من از سرخ برآمد چه عجـب

خجل از کرده خود پرده‌دری نیست که نیست

تا بـدامـن ننشینــد ز نسيمـش گــردی

سیـل‌خیز از نظرم ره گذری نیست که نیست

تا دم از شام سر زلف تو هـر جـا نـزنند

با صبا گفت و شنیدم سحری نیست که نیست

مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز

ورنه در مجلس رندان خبری نیست که نیست

همچنین قطب‌الدین غزلی در پیروی از یکی از غزل‌های حافظ نوشته که در آن جملاتی از اشعار حافظ را عیناً به کار برده است. ابیاتی از هر دو غزل جهت مقایسه در این جا درج می‌شود:

قطب‌الدین:  

قاضی روز جزا فتوی این قصه نوشــت

که نباشد بهشت آنرا که غم عشق بهشت

نتوانـم که کنـم توبـه عشـق ای زاهـد

چه کنم کلک قضا بر سر من عشق نوشت

کردم از عشق سوالی که بگو حق بکجاست

گفت هرجا طلبی هست چه مسجد چه کنشت

هر کسی هر چه بکـارد درود آخـر کار

هیـچ چیزی نتوانـد درود آنکه نه کشـت

نیـک بایـد کـه بـود باطـن مردم ورنـه

صورت ظاهر کس خواه بود خوب که زشت

عشق خیزد همگی از سخن قطب‌الدین

گویی استاد ازل قالبش از عشق سرشت

 

حافظ:

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت

کـه گنـاه دگـران بر تـو نخـواهنـد نوشت

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

هر کسـی آن درود عاقبـت کـار که کشت

همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست

همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت

نه مـن از پردۀ تقـوا بـدر افتـادم و بـس

پــدرم تیـز بهشــت ابـد از دسـت بهشت

سـر تسلیـم من و خشـت در میکـده‌ها

مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت

ناامیــدم مکــن از سابقــه لـطـف ازل

تو پس پرده چه دانی که که خوبست و که زشت

در مقطع این غزل از این بیت معروف حافظ استفاده شده است:

در پس آینه طوطی‌صفتم داشته‌اند

آنچه استاد ازل گفت بگو می‌گویم

باری، پر واضح است که قطب‌الدین دیوان حافظ را پیش رو داشته و غزل‌هایی به صورت جسته و گریخته در جواب غزل‌های دیوان حافظ نوشته است. غزلهای ذیل را قطب‌الدین هم قافیه با غزلهای حافظ سروده است؛ مطلع هر دو غزل چنین است:

قطب‌الدین ص34:

 

مرا که هر دم و هر لحظه دیده خانه توست

بهر کدام نهی پای آشیانه توست

حافظ ص25:

 

رواق منظر چشم من آشیانه توست

کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست

ابیاتی از غزلهای هم وزن و قافیه قطب‌الدین و حافظ عبارتند از:

قطب‌الدین:

 

مرا ز پیر طریقت همین سخن یاد است

که رست از دو جهان هرکه از خود آزاد است

ز گیر و دار جهان دست خویش کوته کن

مبـاش غـره که بنیـاد عمـر بر بـاد است

کجا روم چه کنم درد خود کـرا گویـم

چنیــن که یار تغـافـل شعـار افتـادست

میـان کعبـه مقصـود ما رهیـست نهـان

کسی نرفت به سعی خودش خدا دادست

مپیچ سر ز شریعت هـم از طریـق ادب

که ذوق مرکـب این راه تقـویت دادست

به روز وصل ز دیدار دوست بستان داد

تو قطب دین که شهنشاه بیدادست ص64

حافظ:

 

بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است

بیــار بــاده که بنیاد عمـر بـربـاد اسـت

غلام همـت آنـم که زیـر چـرخ کبـود

ز هرچـه رنـگ تعلـق پذیـرد آزاد اسـت

چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب

سـروش عالـم غیبـم چه مـژدها دادست

تـرا ز کنگـره عـرش مـی زننـد صفیـر

ندانمـت که دریـن دامـگه چه افتـادست

نصیحتی کنمت یاد گیـر و در عمـل آر

که این حدیـث ز پیر طـریقتـم یاد است

غم جهان مخـور و پنـد من مبـر از یاد

که این لطیفـه عشقـم ز رهـروی یادست

مجو درستی عهد از جهان سسـت نهاد

که این عجـوزه عـروس هزار داماد است

قطب‌الدین نتوانسته جواب این غزل بی‌نظیر حافظ را بدهد.

قطب‌الدین همچنین از غزل معروف:

آنانـکه خـاک را بـه نظـر کیمـیا کننـد

آیـا بـود که گوشـه چشـمی به ما کننـد

با اندکی تغییر در ردیف شعر پیروی کرده است:

صاحبدلی اگر نظری سـوی مـا  کــند

مــس وجــود مـا ز نــظر کیمیــا کـند

قطب‌الدین از یک غزل بسیار معروف حافظ با ردیف می‌کرد پیروی کرده است؛ ابیاتی از هر دو غزل جهت ملاحظه درج می‌شود:

قطب‌الدین  

 

دلربائـی که نظر در همه اشیـا مـی‌کـرد

غائبــانـه نظـر لطـف سـوی ما مـی‌کـرد

بی‌گمان بال و پر جمله ملائک می‌سوخت

گر بر ایشـان همه یـک راه تجـلا می‌کرد

از تر و خشک دو عالم اثری کـی مانـد

آتـش عشقـش اگر جای به هرجا می‌کرد

آن نگار از دل ما آئینه می‌ساخت نخست

چهـره خویـش در آئینـه تمـاشـا می‌کرد

چون توان دید درین روز رخش حیـرانم

که چـرا وعـده دیـدار به فـردا می‌کرد

آنکه از قدرت خود صورت ما نقش کشید

خویشتـن را که نهان بود هویدا می‌کرد

قطب دین سرَ دو عالم بگـل ماست نهـان

گر بدی جم طلب جام خود از ما می‌کرد

حافظ:

 

سالها دل طلب جـام جـم از ما می‌کـرد

وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد

گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است

طلـب از گمشـدگـان لـب دریا می‌کرد

مشکل خویش بر پیـر مغـان بـردم دوش

کـو به تائیـد نظـر حـل معمـا مـی‌کرد

دیدمش خرم و خندان قدح باده بـدست

و اندران آینه صد گونه تماشا می‌کرد

گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم

گفـت آن روز که این گنبد مینا می‌کرد

بیـدلـی در همـه احـوال خـدا با او بـود

او نمـی دیدش و از دور خدایا می‌کرد

این همه شعبده خویش که می‌کرد اینجـا

سـامـری پیش عصـا و ید بیضا می‌کرد

گفـت آن یـار کـزو گـشت سر دار بلنـد

جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد

تلاش قطب‌الدین در پیروی از غزل فوق ناکام مانده چراکه این غزل حافظ مملو از مسائل پیچیده عرفانی و تصوف است که قطب‌الدین با این مقوله آشنا نبوده، البته از مقطع غزل کاملا پیداست که غزل حافظ پیش روی قطب‌الدین بوده است.

ابیاتی از یک غزل هم وزن و قافیه را ملاحظه کنید:

قطب الدین :

 

منـم گـدا و تـویـی پـادشـاه بنـده نـواز

تو کار بندۀ عاصی به‌لطف خویش بساز

نشـستـه بر سـر کـویـت مـدام منتظــرم

بـدان امیـد که چشمم شود برویت باز

نمی کنـم بکـس اظهـار درد عشـق ولـی

شـد اشـک سرخ برخسار راز من غمَاز

حافظ:

 

هزار شکر که دیـدم بـکام خویشـت بـاز

ز روی صدق و صفا گشته با دلم دمساز

اگرچه حسن تو از عشق غیر مستغنی ست

مـن آن نیـم که ازین عشقبازی آیم باز

چه گویمت که ز سوز درون چه می بینم

ز اشک پرس حکايت که من نیم غمَاز

هر دو شاعر دو غزل با قافیه فوق سروده‌اند20، این غزل‌ها پیش روی قطب‌الدین بوده، حافظ در بیتی به زیبایی اشک سرخ را توجیه کرده است:

اشک غمَاز من ار سرخ برآید چه عجـب

خجل از کرده خود پرده‌دری نیست که نیست

قطب‌الدین از یکی دیگر از غزل‌های معروف حافظ پیروی کرده که روایتی افسانه‌ای درباره غزل مذکور چنین نقل شده است؛ مقطع غزل حافظ این بوده:

گر مسلمـانی ازین است که حافـظ دارد

آه اگـر از پــی امــروز بـود فـردایــی

دلیل اعتراض به این بیت این بود که از معنی آن چنین استنباط می‌شد که حافظ در اعتقاد به معاد شک دارد. بنابراین حافظ بیت ذیل را به ابتدای شعر اضافه کرد تا ثابت کند که بیت مذکور از قول یک ترسا بوده است:

این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه می‌گفت

بر در میـکـده‌ای با دف و نـی ترسائـی

در این جا ابیاتی از دو غزل هم وزن و قافیه درج می شود:

قطب الدین:  

 

ایـام گـل اراده مکـن غیـر جـام مـی     

ساقـی بجوی نغمـه چنگ و رباب و نی

رسید فصل بهاران گذشت حیله دی

خوش است جام می از دست یار پی در پی

حافظ:

 

ساقی بیا که شد قدح لالـه پـر ز مـی

طامـات تا به چـند و خرافـات تا به کی

بصورت بلبل و قمری اگر ننوشی می

عـلاج کـی کنمـت آخـرالـدواء الکــی

مقطع غزل های هم وزن و قافیه حافظ و قطب‌الدین را ملاحظه کنید:

قطبالدین:

 

در عشق تو هـر که نـام دارد          در بـنــدگـــی اهتمـــام دارد

حافظ:

 

آن کس که بدست جـام دارد          سلطــانــی جــم مــدام دارد

غزل دلنشینی از حافظ در ردیف غم مخور دارد که قطب‌الدین از آن پیروی کرده، غزل حافظ در ده  بیت و غزل قطب‌الدین شامل هفت بیت است. چند بیت جهت نمونه درج می‌شود:

قطبالدین:      

 

ای دل ار دوری تو از دیدار جانان غم مخور

درد تو شاید رسد روزی به درمان غم مخور

مدتی گر زیر بار هجـر باشـی پایمـال

عاقبت گردی خلاص از بار هجران غم مخور

دور از آن دلبر اگر کارت بود یکسر خـراب

کار تو سازد خدای کارگـردان غم مخور

گر همی خواهی طواف کعبه مقصود خویش

در بیابـان غم از خـار مغیـلان غم مخور

حافظ:

 

یوسف گمگـشته باز آید به کنعان غم مخـور

کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

هان مشو نومید چون واقف نه‌ای از سرّ غیب

باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور

در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم

سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور

گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید

هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور

کاملا مشخص است که قطب‌الدین غزل حافظ را پیش رو داشته چنانچه انعکاس بیت آخر حافظ نه تنها در این غزل بلکه در غزل های دیگر نیز موجود است. مثلا:

هر که کرده سفر بادیه کعبه دوست

هر کـه رو انـدر طـواف کعبـه کرد

در تمنای وصال کعـبه دیدار یـار

کی غـم سرزنـش خار مغیلان دارد

کـی غـم خـار مغـیلانـش بود

در بیابان غمش خار مغیلان تا به کی

"کلبه احزان" چند بار استفاده شده است:

همچو یعقوب از فراق یوسف گل پیرهن

بی‌جمالت نیست روشن کلبه احزان من

دیده‌ها گریان به کنج بیت‌الاحزان تا به کی

ساز روشن کلبه‌ام ای شاه خوبان الغیاث

به استفاده از "راه بی‌پایان" توجه کنید:

راهها را جملـه پـایـانـی بـود

راه ما را نیست پایان مشکل است

مطلع یک شعر هم وزن و قافیه را ملاحظه کنید:

قطب‌الدین:  

 

اگر تو سالک عشقی به چستی و چالاک

بنه به خاک در دوست روی خود بر خاک

حافظ:

 

هزار دشمنم ار می‌کننـد قصـد هـلاک

گـرم تو دوستـی از دشمنان ندارم باک

حافظ دو غزل با یک قافیه دارد که قطب‌الدین یک غزل در پیروی از او نوشته است:

قطب‌الدین، ص 162-163:

فاش می‌گویم و خواهـم نرود از یـادم

کـه به سودای غم عشـق تو مادر زادم

در ازل پـردگـی خـلوت جـانـان بودم

کز حریمش به چنین دور و دراز افتادم

این چنین کز شرر عشق دلم مـی‌سوزد

عـاقبـت درد غـم عشـق دهـد بربـادم

یــار کـز دولــت دیـدار مـرا بنــوازد

من اگـر سیـر نخـواهـم ببـرد بنیــادم

قطب دین غم نخورد هر که خورد گو می خور

من به سودای غمش از دو جهان آزادم

حافظ:

 

فاش می‌گویـم و از گفته خود دلشـادم

بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم

طائر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق

که درین دامــگه حـادثه چـون افتـادم

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود

آدم آورد دریــن دیـر خــراب‌آبــادم

کوکب بخت مرا هیچ منجّم نشـناخت

یارب از مادر گیتـی به چـه طالع زادم

پاک کن چهره حافظ به سر زلف ز اشک

ور نــه این سـیل دمـادم ببــرد بنیادم

هر دو شاعر غزل دیگری با همین قافیه دارند که ابیاتی از آن چنین است:

حافظ:

زلـف بر بـاد مـده نا نـدهـی بر بــادم

می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر

زلف را حلـقه مکن تا نکـنی در بنـدم

نـاز بنــیاد مکـن تـا نکــنی بنــیـادم

سر مکش تا نکشد سـر به فلک فریادم

طــرّه را تـاب مـده تا نـدهی بر بـادم

قطب‌الدین، ص 164:

 

تـا مـن دلشـده از مـادر گیتــی زادم

حلـقه بنـدگیـت تا که کشیدم در گوش

زلف بر باد مده زانکه دلم بسته اوست

عشـق در بادیــه وصـل تو شـد اسـتادم

از غم سود و زیان دو جهان آزادم

ورنـه چـون زلف پریشـان بدهی بر بادم

در اینجا به برخی از واژه‌ها، ترکیبات و جملات از دیوان قطب‌الدین اشاره می‌شود که برگرفته از دیوان حافظ است:

قطب‌الدین:  

 

ببین که تا به کجا رفـت تیر همـت ما

هـزار جـان گـرامـی فـدا کنـد برهــت

همــای اوج عـزت بر سـر مـاســت

بار وصلش کاسمان آن بار را طاقت نداشت

به می سجاده بفروش و بزن تسبیح آتش را

ور ندارد طلب وصل تو نادرویش است

عزیز من بشنو این سخن ز قطب‌الدین

مبــاش در پـی آزار بنـدگــان خــدای

همین که فتنه آخر زمان علم برداشـت

مـرا ز فتــنه آخــر زمـان نـگهـــداری

حافظ

 

[صـلاح كار كجا و من خـراب كجا]

ببیـن تفـاوت ره کــز کجـا تا به کجــا

[به بوي زلف تو كر جان به باد رفت چه شد]

هــزار جـان گـرامی فــدای جـانـانــه

همـای اوج سعـادت بـدام مـا افتــد

[اگر تــو را نظــري بـرمقـام مـا افتـد]

آسمـان بار امـانـت نتوانــست کشید

[قـرعـه كـار بـه نـام مـن ديـوانه زدند]

[دعاي صبح و آه شب كليد گنج مقصود است]

بدیـن راه و روش می‌رو که با دلدار پیوندی

[اعتقـادي بنما و بگـذر بهـر خـداي]

تا دریـن خرقه ندانـی که چه نادرویشـم

مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن

که در شریعت ما غیر ازین گناهی نیست

خواهم شدن بکوی مغان آستین فشان

زیـن فتـنه‌ها که دامن آخـر زمان گرفت

از آن زمان که فتنۀ چشمت به من رسید

ایمـــن ز شــرّ فتنــۀ آخـرزمـان شـدم

حاصل سخن این که دیوان قطب‌الدین هیچ ارتباطی به خواجه بختیار کاکی ندارد و در اصل این اشتباه به خاطر تشابه اسمی رخ داده است. شاعر دیوان مذکور متعلق به سده یازده و یا حتی دوازده هجری بوده و انتساب آن به خواجه بختیار اشتباه است. این نتیجه‌گیری قطعی است. دلیل اول این که شاعر قدم به قدم از حافظ پیروی کرده است با توجه به اینکه حافظ در 792ق فوت کرده و خواجه بختیار در 634ق یعنی حدود 158 سال پیش از حافظ فوت کرده است؛ پس شاعری که از حافظ پیروی کرده نمی‌توانسته از سده هفت هجری بوده باشد. ممکن است این فکر به ذهن کسی خطور کند که شاید حافظ از قطب‌الدین پیروی کرده باشد اما این فکر بی‌اساسی است، حافظ نابغه عصر خود بود و قطب‌الدین شاعری معمولی پس حافظ نمی‌توانست از یک شاعر معمولی پیروی کند و به طور یقین این قطب‌الدین بوده که از حافظ پیروی کرده است.

دلیل دوم این که زبان بیان قطب‌الدین جدید است. هرکس که اندکی به زبان‌شناسی فارسی آگاه باشد متوجه می‌شود که کلام قطب‌الدین نمی‌تواند مربوط به اوایل سده هفت باشد، در اشعار او صدها واژه و جملات و ترکیبات به کار رفته که در فارسی پیش از سده هفتم وجود نداشته، در ابتدای مقاله به چند مثال از این مقوله اشاره شد. در صورت مطالعه دقیق واژه‌های دیوان قطب‌الدین می‌توان با یقین بیشتری گفت که سبک غزلیات نیز قدیمی نیست. خواجه قطب‌الدین بختیار کاکی در اوایل سده هفتم می‌زیسته  از اشعار دیوان بر می‌آید که مربوط به چند سده بعد از آن باشند.

دلیل سوم این که خواجه بختیار کاکی از خلفای اجل خواجه معین‌الدین چشتی بود، او عارفی عالی‌رتبه و چنان فنا فی‌الله بود که با شنیدن بیت ذیل از خواجه احمد جام، روحش از قفس تن جدا شد: «کشتگان خنجر تسلیم را - هر زمان از غیب جانی دیگر است».

از اشعار قطب‌الدین بر می‌آید که شاعر تعلق خاصی به تصوف و عرفان نداشته، او عقاید متعصبانه سنی داشته که مردمي با عقاید دیگر را بی‌ایمان و بدعقیده و جهنمی می‌شمرد، این طرز فکر با عقاید صوفیان متناقض است. اشعار ذیل سخن نگارنده را تائید می‌کند:

یاران تو چار آمدند، پاکیـزه‌کردار آمـدند

اول ابوبکـر تقـی در دیـن و دنیا بد نقـی

او مظهر رحمن بود شمع همـه خوبان بـود

از خویشتن بگسسته بد با یاد حق پیوسته بد

ده سال و شش ماه دگـر بر جای تو بوده عمر

هر کس که بر باطل بود از یاد او غافل بود

دین خدا مطلق گرفت اسلام زو رونق گرفت

عثمان پاکیزه‌گهـر ده سال و دو سال دگر

او جسم بُد تو جان درو راضی بدی دائم ازو

اعـدای او را رو سیَه اعمالشـان جمله تبه

ایام یار چارمین کاندر طبیعـت بد امیـن

گل‌های بی‌خار آمدند از خویش فانی با خدا

اعدای او باشد شقی آن جمله را دوزخ سرا

اعـداش بی‌ایمان بود هستم غلامش بی‌ابا

بر جای تو بنشسته بد دو سال و دو مه پیشوا

وز نور عدلش چون قمر بگرفت عالم را ضیا

و آنکس کز اهل دین بود داند مر او را مقتدا

جای ترا بر حق گرفت آن حق‌شناس و رهنما

بر جای پاکت بی‌ضرر بنشست از بهر خدا

دوبـاره شد داماد تو آن مظهر حلم و حیا

سر تا بپا غرق گنه باشد جهنم‌شان جـزا

بد چار سال او همین یعنی علی مرتضا

باری، با توجه به قراین فوق یقیناً قطب‌الدینی که دیوانش بررسی شد، فردی غیر از خواجه قطب‌الدین بختیار کاکی است.

البته امری عادی است که به خاطر همنام بودن این دو نفر اشتباه رخ دهد. زمانی که دیوان قطب‌الدین به چاپخانه نول‌کشور رسید متولیان آنجا دیوان را به نام شخصیت شناخته‌شده خواجه قطب‌الدین بختیار کاکی به چاپ رسانیدند و به گمان خود هم به ادبیات و هم به دین خدمت کردند. همین اتفاق برای دیوان معین‌الدین نیز رخ داد و دیوان مذکور در چاپخانة نول‌کشور به نام خواجه معین‌الدین چشتی اجمیری به چاپ رسید و تا مدت‌ها به نام او شناخته می‌شد تا این که به همت پروفسور حافظ محمود شیرانی شاعر اصلی که معین‌الدین فراهی بود و معین یا مسکین تخلص می‌کرد شناسایی و معرفی شد. فراهی شاعر، ادیب و مفسر معروف  و صاحب آثار متعدد بود. معارج‌النبوه اثر مهم وی در سیرت نبوی است. او درین کتاب اشعار زیادی از خود درج کرده که اکثر آن‌ها در دیوان نیز درج شده‌اند. با استناد به شواهد درونی و بیرونی اثبات شد که دیوان معین متعلق به معین مسکین فراهی است نه خواجه معین‌الدین چشتی، بنابراين چاپ شدن دیوان به نام معین‌الدین چشتی بسیار گمراه کننده بود. از این مبحث نتیجه می‌گیریم که دیوان قطب‌الدین به صوفی بزرگ خواجه قطب‌الدین بختیار کاکی ارتباطی ندارد و به خاطر هم‌نام بودن شاعری که چندین دهه بعد از او اشعار را سروده به او نسبت داده شده است که بر اساس شواهد متن این نسبت اشتباه است.

* مترجم زبان اردو در فرهنگستان زبان و ادب فارسی

این یادداشت ترجمه‌ای است ازمقالة زیر:

نذیر احمد، «کیا دیوان قطب‌الدین دیوان خواجه بختیار کاکی هی؟»، مجله تحقیق، ویژه‌نامه جشن پنجاهمین سالگرد دانشگاه سند، (1996-97)شماره 10-11،صفحات 617-638. // ذکر این نکته ضروری است که در اصل مقاله، که به زبان اردو نوشته شده، ضبط اشعار دارای اغلاطی بود که با مراجعه به دیوان(حافظ و قطبالدین) اصلاح شد. مترجم

پی‌نوشت‌ها

1. در فهرست مشار 2:2722 به چهار چاپ اشاره شده است (فهرست مشترک 7:202)(در کتابشناسی آثار فارسی چاپ شده در شبه قاره به شش چاپ اشاره شده است(نوشاهی، ج 2،ص 2093-2094)[مترجم])// 2. اوش قصبه‌ای در اندجان فرغانه است، این شهر در حاشیه دره فرغانه و در شمال شرقی شهر فرغانه واقع است، بابر نیز از این خطه بود. // 3. در هندوستان کلچه گویند. // 4. این واقعه در فوایدالفواد درج شده است. // 5. این شعر سروده شیخ احمد جام است که هم عارف و هم مصنف چندین اثر است، امیر حسن نیز غزلی با این قافیه سروده و این بیت را چنین تضمین کرده است: جان برین یک بیت دادست آن بزرگ – آری این گوهر ز کان دیگر است – کشتگان خنجر تسلیم را – هر زمان از غیب جان دیگر است. //6.این واژه در متون قدیم از جمله معارف بهاولد، 1/257 و نزهةالکرام، 2/579 و الهینامه، چاپ ریتر، ص302 بکار رفته است [مترجم].// 7. این واژه در متونی قدیم از جمله کلیات عبید زاکانی،ص361 و دیوان عمید لویکی، ص94 به کار رفته است[مترجم].// 8. این واژهها نیز در متون قدیم مانند ولدنامه، ص267 به کار رفته است[مترجم].// 9.در متون قدیمی عبارات و ترکیباتی نظیر عیارپیشگی، دادپیشگی، همپیشگی و غیره هست[مترجم].// 10. برای مشاهده کاربرد این واژه در متون قدیم بنگرید: طبقات الصوفیه،ص132؛کیمیای سعادت،1/490 [مترجم].// 11.برای مشاهده کاربرد این واژه در متون قدیم بنگرید: ظهیر فاریابی، ص203 [مترجم].// 12. این واژه در دیوان حافظ نیست. //13. این واژه در دیوان حافظ حتی یک بار هم به کار نرفته است. // 14. این مورد هم در دیوان حافظ نیست.[البته این واژه در متون قدیمی از جمله فراوان به کار رفته است/مترجم] // 15. این واژه تنها یک بار در دیوان حافظ به کار رفته است.[این واژه نیز در متون قدیم از جمله دیوان عطار فراوان به کار رفته است/مترجم] //16. این مصدر را حافظ به کار نبرده است.[این مصدر در متونی مانند دیوان نزاری،صص1117،1127 و مختارنامه،ص144 به کار رفته است/مترجم]// 17. این مورد نیز در دیوان حافظ نیست.[برای مشاهده کاربرد این واژه در متون قدیمی بنگرید:غزلهای سنایی،ص253؛التوسل الی‌الترسل، ص212،213،../مترجم] // 18. اگرچه عمر ضائع شدن درست است، ولی تکرار آن یقینا اشکال دارد. حافظ تنها دو بار ضائع را به کار برده و در هیچ کدام از آن موارد با عمر به کار نبرده است؛ البته در هندوستان این کاربرد عمومیت دارد.[ این واژه نیز در متون قدیم به کار رفته است از جمله: مسعود سعد،2/906؛ حدیقه،ص154 /مترجم]//19.بقای خدا در متون گذشته فراوان به کار رفته است.مانند: شطحیات،ص197؛حدیقه،ص30 و کلیات سعدی،ص804 [مترجم].// 20. منم که دیده به دیدار دوست کردم باز- چه شکر گویمت ای کارساز بنده نواز(حافظ ص671) به روی هرکه در عجز و معرفت شد باز ـ تواند آن که سوی یار خود کند پرواز(قطب‌الدین ص121) قطب‌الدین قافیه غمّاز را در این بیت به کار برده است: عجب مدار که رسوای دهر گردم من- چنین که طفل سرشکم همی شود غمّاز.

منبع: اطلاعات حکمت و معرفت

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: