"انسانم آرزوست" بهاء‌الدين خرمشاهي رونمايي شد

1386/9/10 ۰۳:۳۰

قمر آريان: نسل جوان به‌دليل تدريس غلط از انديشه‌ي مولانا دور افتاد


قمر آريان: نسل جوان به‌دليل تدريس غلط از انديشه‌ي مولانا دور افتاد

مراسم رونمايي از كتاب «انسانم آرزوست»، گزيده و شرح غزليات مولانا، به‌كوشش بهاء‌الدين خرمشاهي عصر چهارشنبه برگزار شد.
علي دهباشي در اين مراسم گفت:‌ اين اثر هم‌زمان با هشتصدمين سالگرد مولانا منتشر شده است. مولوي‌پژوهي در ايران سابقه‌ي طولاني ندارد و 130 سال پيش كه رضاقلي‌خان هدايت شرح مثنوي را نوشت، گام‌هاي اساسي در شناختن مولانا و شمس برداشته شد.
او افزود: بايد از كوشش‌هاي كساني چون: محمدعلي موحد، محمدامين رياحي، محمد استعلامي، توفيق سبحاني، عبدالكريم سروش، محمدرضا شفيعي كدكني،‌ حسن لاهوتي و كريم زماني ياد كنيم كه با صرف زندگي ادبي خود در شناساندن زواياي زندگي مولانا و شمس گام برداشتند؛ اما نمي‌توان از كساني كه در تصحيح نيز كوشيدند، چشم پوشيد؛ كساني چون: جلال‌الدين همايي، سيدصادق گوهرين، سيدجلال‌الدين آشتياني، عبدالحسين زرين‌كوب و بديع‌الزمان فروزا‌نفر و همچنين نيكلسون، آنه ماري شيمل و عبدالباقي گولپينارلي كه در اين زمينه تلاش‌هاي فراواني كردند.
در ادامه، محمود بردبار - مولوي‌پژوه - سخن گفت و يادآور شد: خيلي از دوستان معتقدند با توجه به وسعت و دقت كار مولانا، شمس در حاشيه‌ي شخصيت مولوي واقع شده است و فكر نمي‌كنند كه شمس هم ورزيدگي‌هايي داشته باشد. وقتي مولوي به شمس رسيد، ذهني سرشار از علوم داشت و كسي نبود كه در انتخاب دچار سستي شود و از طرفي هركس كه وارد حوزه‌ي عرفان مي‌شود، ابتدا در وجودش نيازهاي عرفاني شعله‌ور مي‌شود. تمام زندگي انسان‌ها پاسخ به نيازهاي‌شان است. اگر در زندگي معتقد نيست؛ چون نيازهايش جدي نيست. يكي از مهم‌ترين نيازهاي فكري مولوي كه در مثنوي ارائه داده، نيازشناسي است.
وي افزود: مولوي آدم پخته‌اي بود و وقتي به شمس رسيد، نيازهايش را برآورده‌شده ديد. اگر در ديوان غزليات، فضا پر از شمس است، اين مبالغه نيست. اين احساس جدي مولاناست. مولوي شمس را برتر از تفكر و عقلانيت شخصي خود مي‌بيند و مي‌داند كه با اختلالات شخصي مي‌تواند به زندگي ادامه دهد؛ ولي با اختلال در شمس نمي‌تواند ادامه دهد.
اين مولوي‌پژوه متذكر شد: حضور شمس بسيار جدي و گره‌گشاست. بايد ببينيم كه پيام اصلي عرفان مولانا براي ما چيست. صرف‌نظر از اين‌كه مولوي عوامل مولد عشق را بيان مي‌كند، تصويري از شخصيت تكاملي خودمان است و شمس تابلويي از آن‌چه كه بايدهاي خودمان است.
بردبار همچنين يادآور شد: اگر بپرسيد بالاترين خواست جدي عرفا چيست، پاسخ آن، همان انسانم آرزوست، است. عارف دنبال تحقق انسان متعالي است. انسان چندسويه ممكن است از گرگ هم خطرناك‌تر باشد. انسان موجودي است كه يا به حدي اعتلا دارد كه دم از انا‌الحق مي‌زند و يا از حيوان پايين‌تر است.
سپس محمد استعلامي - مولوي‌پژوه - سخن گفت و متذكر شد: مولانا وقتي شمس را ديد، خام نبود. مولانا و شمس دو تشنه بودند كه يكديگر را ويران كردند و دوباره ساختند. رابطه‌ي دو انسان كه هر دو تشنه بودند و همديگر را سيراب كردند و اين بازيافتن و جواب به تشنگي در هر دو اتفاق افتاد و اين رابطه‌اي است كه در مورد هيچ چيز ديگري اتفاق نيافتاده است. اگر مغرب‌زمين اين را نمي‌فهمد، به اين دليل است كه آن را نفهميدند.
او در ادامه گفت: ما شاعري به نام مولوي نداشتيم. مولوي صفت است. ما مولانا داشتيم. مولوي در تاريخ ادبيات قرن‌هاي اخير به اشتباه وارد ادبيات ما شده است.
استعلامي همچنين افزود: در 34هزار ساعتي كه روي مولوي كار كرده‌ام، انگار كه او تمام زندگي‌ام را در چنگ گرفته و مي‌ريزد. وقتي كه اين را نوشتم، گفتند كه چگونه است كه مي‌گويي حلول روح مولوي در تو؟ من به جاي جواب، خاموشي برگزيدم و تلاشي نكردم براي اين‌كه نشان دهم روح مولانا چطور با من آميخته بود؛ به اين دليل تلاش كردم كه دفتر به دفتر مثنوي را معني كنم.
توفيق سبحاني - ديگر مولوي‌پژوه - در اين مراسم گفت: بهاءالدين خرمشاهي با اين كار يكي از وسايل بردن كليات شمس را بين مردم فراهم كرده است. ديوان شمس به دليل طولاني بودنش بين مردم غريب بوده است؛ اما حالا اين ديوان در حدود ديوان حافظ است. توضيحاتي كه خرمشاهي داده، بسيار خوب است و اصطلاحاتي نسبتاً دشوار را مدنظر قرار داده است.
قمر آريان نيز براي اين مراسم پيامي فرستاده بود كه براي حاضران خوانده شد. در اين پيام آمده بود: پيش از نيم‌ قرن از زندگي مشترك من و همسرم زنده‌ياد عبدالحسين زرين‌كوب با مثنوي و ديوان شمس گذشت. حاصل آن، مطالعات در كتاب‌هاي سر ني، پله پله تا ملاقات خدا، بحر در كوزه و گزيده‌اي كه مشتركاً از مثنوي تهيه كرديم، منعكس شده است. من و همسرم دو مريد نوراه و دو ستايش‌گر ديررسيده‌ي مولانا، ياد‌داشت‌هاي بسياري از ساليان همدمي با مولانا تهيه كرديم. تأثير عميقي كه اين درويش تازه از راه رسيده در وجود سراپا از زهد و طاعت مولانا كرد، جهان تازه‌اي از روح و روان انسان را براي‌مان گشود.
در ادامه‌ي اين پيام آمده بود: مردي چون شمس را لاابالي و بيرون از شريعت پنداشتند و در حق او ياوه‌ها گفتند. او را ساحر و شعبده‌گر خواندند. عشق را كه بين آن ‌دو درافتاده بود، فسق شمردند و حتا به تهديد وي برخاستند. در چنين شرايطي بود كه مولانا در عمق انديشه‌ي خود، شمس را نه مرشد و استاد خود، بلكه بخشنده‌ي يك حيات تازه به خود يافت و از آن‌جا بود كه در خطاب به او از صميم جان بانگ سر داد كه: شمس من و خداي من.
آريان درباره‌ي گزيده‌ي بهاء‌الدين خرمشاهي از ديوان شمس نوشته بود: گزيده‌ي بهاء‌الدين خرمشاهي را در فرصت كوتاهي كه داشتم، تورق كردم و مقدمه‌ي عالمانه‌ي او را به دقت خواندم. يكي از ويژگي‌هاي چاپ خرمشاهي از غزليات شمس توضيحاتي است كه براي هر غزل آورده‌ است، و بخصوص براي نسل جوان ما كه به علت تدريس غلط و مخدوش نظام آموزشي در عرصه‌ي ادبيات از مفاهيم و معاني انديشه‌هاي مولانا دور افتادند، بسيار آموزنده و مفيد است.
در اين مراسم كه با همكاري بخارا در محل انتشارات نگاه برگزار شد، جمشيد مشايخي نيز سخن گفت و با بيان اين‌كه 73 سال زندگي كردم، بي‌دوست، ادامه داد: دوست كتاب است. بچه كه بوديم، معلمان مي‌گفتند بهترين دوست ما كتاب است. ايام خوش آن بود كه با دوست به سر رفت // باقي همه بي‌حاصلي و دربه‌دري بود. هفتاد و سه سال بي‌دوست به‌سر كردم. كوروش كبير مي‌گويد، هم بدان‌گونه كه بر اين سرزمين زنده زاده شدم، روزي نيست كه تن خسته در اين خاك ماندگار خواهم كشيد. اين سرزمين ماندگار ماند با خلق آثار بزرگاني چون مولانا، حافظ و ديگران. مطلب اين بزرگواران را درك نمي‌كنند؛ اما كساني چون خرمشاهي نوادگان حافظ و مولانا هستند و به وجود آن‌ها افتخار مي‌كنم و خاك پاي‌شان هستم.
در پايان، بهاء‌الدين خرمشاهي گفت: چند سال پيش بود كه خواسته شد شرحي بر غزليات شمس بنويسم؛ اما گفتم غزليات شمس را اصلا‌ً نمي‌شود خواند، چه برسد به اين‌كه شرح بنويسم و فكر مي‌كردم حرف حق را زده‌ام. بعد از مدتي چاره را در نوشتن تعليقات دانستم و اندك آشنايي كه با كارهاي عظيم مولوي‌پژوهي يافته بودم، و پيشگاماني چون محمد استعلامي بعد از فروزانفر راه را براي من هموار كرده بودند. بعد هم كار توفيق سبحاني در اين راه، كار را براي من راحت كرد.
او افزود: دوستي از من پرسيد بعد از گزيده‌ي شفيعي كدكني، كار من چه ضرورتي دارد. نمي‌دانم كه بايد چه بگويم؟ به نظرم چون غزليات خيلي مفصل بود، نمي‌شد آن‌را راحت با خود حمل كرد و به دست گرفت؛ به اين دليل ضرورت گزيده حس شده است. اول كار رضاقلي‌خان هدايت به چاپ سنگي كه 690 غزل را گزيده بود و بعد از او هم يك نفر ديگر كار او را حروفي كرده كه چاپ خوبي نيست. بعد از او هم مرحوم انجوي شيرازي مكتب شمس را مي‌نويسد كه شامل 570 غزل است. كارهاي ديگري از قربان وليئي و سيروس شميسا هستند و بهترين گزيده را كه شفيعي كدكني فراهم كرده است. شفيعي به اين دليل كه بهترين شعرشناس تا اين روزگار بود، مقدمه‌ي بسيار خوبي هم بر اين اثر نوشته و شكافته كه مولانا چگونه اين غزل‌ها را سروده است. البته كار ديگري هم عبد‌الكريم سروش انجام داده، كه در نرم‌افزاري 450 غزل را قرائت كرده و كليات به تصحيح فروزانفر را در اين سي‌دي آورده است.
خرمشاهي همچنين گفت: بنده نگفتم كه كار برگزيده‌اي انجام مي‌دهم؛ گفتم برگزيده با شرح در ذهن مخاطبان خواهد ماند و در اين دريا شناوري مي‌كردم. خيلي سخت است گرفتار جادوي سخن مولوي شوي و مست شوي و حس انتخاب برايت سخت شود؛ ولي در عرض شش ماه 400 غزل را انتخاب كردم.
او در پايان خود را وامدار همه‌ي كساني كه در عالم مولوي‌پژوهي كار كرده‌اند، دانست.
در اين مراسم همچنين غلامحسين سالمي دو غزل از غزليات مولانا را براي حاضران خواند
. در اين مراسم كساني چون محمد حقوقي، كامران فاني،‌ خجسته كيهان و علي عبداللهي حضور داشتند.
منبع: خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: