1395/8/29 ۱۰:۱۹
اریخ معاصر ایران سرشار از اتفاقاتی است که میتوان درباره آنان پژوهشهای گستردهای انجام داد و نکات فراوانی مطرح کرد. اما آنچه باعث به وجود آمدن این اتفاقات میشود بیشک انسانهای دخیل در این حوادث هستند. تاریخ معاصر ایران همان اندازه که از اتفاقات بزرگ و کوچک لبریز است، از آدمهای تاثیرگذار نیز خالی نبوده است. از قضا مورخان نیز به چهرههای معروف بسیار پرداختهاند. در این میان اما آدمهای تاثیرگذاری بر روند تاریخ ایران بودهاند که چندان به آنان پرداخته نشده است.
درباره مظفر بقایی در سالمرگ او سجاد صداقت: تاریخ معاصر ایران سرشار از اتفاقاتی است که میتوان درباره آنان پژوهشهای گستردهای انجام داد و نکات فراوانی مطرح کرد. اما آنچه باعث به وجود آمدن این اتفاقات میشود بیشک انسانهای دخیل در این حوادث هستند. تاریخ معاصر ایران همان اندازه که از اتفاقات بزرگ و کوچک لبریز است، از آدمهای تاثیرگذار نیز خالی نبوده است. از قضا مورخان نیز به چهرههای معروف بسیار پرداختهاند. در این میان اما آدمهای تاثیرگذاری بر روند تاریخ ایران بودهاند که چندان به آنان پرداخته نشده است. گویا آنان در هالهای از ابهامها و تردیدها فرو رفتهاند و مورخان نیز نقش آنان را چندان جدی نگرفتهاند. شاید اگر به دنبال یافتن اسامی این افراد باشیم یکی از اولین گزینهها، مظفر بقاییکرمانی خواهد بود؛ مردی که درباره او افسانهها و شایعههای فراوانی گفته شده اما به دلیل آنکه نوع حضورش در دنیای سیاست هیچگاه آشکار نبوده، به میانه پنهان تاریخ روانه شده است. بقایی را به درستی یکی از بحثانگیزترین شخصیتهای سیاسی تاریخ معاصر ایران خواندهاند. هر چند افکار، آرا و اعمال او پس از انقلاب اسلامی و بهخصوص پس از مرگش در اواخر آبان 1366 روشنتر شده و پرده از اتفاقات عجیب سالهای میانه دهه 20 و اوایل دهه 30 گشوده است.
حزب بازی مظفر درباره بقایی نوشتهاند که در یک خانواده دارای پیشینه سیاسی در کرمان به دنیا آمد. پدرش، میرزا شهاب، از فعالان انجمنهای مخفی وابسته به لژ بیداری ایران در دوران محمدعلی شاه و پس از آن در کرمان بود و رهبری سازمانی را به دست داشت که مجمع احیای نفوس نامیده میشد. او سپس ریاست فرقه دموکرات کرمان را به دست گرفت، در دوره چهارم به نمایندگی مجلس شورای ملی رسید و تا پایان عمر در تهران به سر برد. به نظر میرسد مظفر نیز همانند بسیاری دیگر از فرزندان رجال آن زمان، بر دوش پدر سوار و به دنیای غریب سیاست در ایران وارد شد. فرزند یکی از رجال مملکتی بودن به او این فرصت را داد که در 18 سالگی و به خرج دولت برای ادامه تحصیل راهی فرانسه شود. بقایی در 27 سالگی به ایران بازگشت و خوشاقبال بود که در همان سالهایی دوباره سکنی در وطن را انتخاب کرد که ایران به روزهای پس از رضاشاه وارد میشد. با رواج فعالیت احزاب سیاسی در فضای پس از شهریور 1320، بقایی راه پیشرفت خود را در فعالیتهای حزبی یافت. گویا این مقوله را نیز از پدر به ارث برده بود؛ چراکه به عضویت حزب اتحاد ملی که موسسان آن از دوستان پدرش بودند، درآمد و خزانهدار حزب فوق شد. اما بقایی در تمام زندگی خود چندان به یک عقیده وفادار نماند و تغییر جهت از این سو به سوی دیگر را میتوان یکی از خصوصیات برجسته شخصیت او دانست؛ خصوصیتی که شاید با فهم درست آن بتوان به طرز بهتری به شخصیت مظفر بقایی پرداخت. همین خصوصیت نیز بود که باعث شد او مدتی بعد، از حزب اتحاد ملی جدا شود و به عضویت حزب کار مشرفالدوله نفیسی درآید. یکی از مهمترین اتفاقات زندگی در این دوره به وقوع پیوست؛ چون او در حزب تازه شروع به نوشتن مقالاتی در روزنامه «پند» - که متعلق به حزب بود - کرد و همین امر باعث شد که حضور در دنیای روزنامهنگاری و تاثیرات آن را به خوبی دریابد. رویاهای بقایی در زمانهای که ایران روزهای پس از رضاشاه و انتقال قدرت را طی میکرد، بیشک در حزبهای کوچک ارضا نمیشد. به همین دلیل بود که همانند بسیاری از جوانان آن روز با تاسیس حزب دموکرات احمد قوام به این حزب پیوست. تاسیس و تصدی شعبه حزب دموکرات در کرمان اتفاق مهمی بود که خبر از ظهور پدیدهای تازه، قدرتطلب و با آرمانهای بزرگ در عرصه سیاست ایران میداد. بقایی در سالهای اوج احمد قوام و حزب دموکرات بهعنوان نماینده کرمان به مجلس پانزدهم شورای ملی راه یافت.
پیوندهای خارجی مظفر حضور مظفر بقایی در عرصه سیاسی ایران در طول همه دورهها پیش از انقلاب اسلامی به معنای واقعی کلمه بیگزند بود. در این باره تحلیلهای فراوانی شده است اما آنچه شاید بیش از همه به چشم آید ارتباط با یکی از کشورهای خارجی است. عبدالله شهبازی درباره مظفر بقایی به نکتهای اشاره میکند که شاید بتوان در تحلیل بهتر شخصیت او از آن استفاده کرد: «جاهطلبیهای شخصی و تنازع او با کانونهای روز قدرت به وی چهره خاصی میبخشید و شناخت پیوندهای خارجی بقایی را دشوارتر میکرد. به زعم برخی کارشناسان، عملکردهای بقایی بیش از هر چیز منطبق با تکاپوی سازمانهای مخفی صهیونیستی است که درست در همین دوران تحرکی سخت را در ایران پی میگرفتند... . هر چند شاید شناسایی نوع کانونهای خارجی هدایتکننده بقایی دشوار باشد، در پیوندهای عمیق او با آنان تردید نیست.» به نظر میرسد این بخش از زندگی بقایی نیز در هالهای ابهام فرو رفته است.
بازیهای مظفر با نگاهی به اسنادی که پس از انقلاب اسلامی - طی بازجوییها و پس از مرگ او - به دست آمده باید درباره روابط بقایی از سالهای آغازین فعالیت سیاسیاش به رابطه او با چند نفر اشاره مستقیم داشت. حسن پاکروان (سرلشکر و رئیس بعدی ساواک)، عیسی سپهبدی و علی زهری حلقه ارتباط او را در این سالها شکل میدادند. شهبازی در این باره مینویسد: «اسناد به دست آمده تردیدی بر جای نمیگذارد که سپهبدی واسطه انتقال برخی پیامهای مرموز به بقایی بود که راه سیاسی او را ترسیم میکرد.» برخی از اسنادی که از نامههای رد و بدل شده بین سپهبدی و بقایی به دست آمده نشان از دستورات استاد زبان و ادبیات فرانسه به بقایی دارد. شهبازی درباره یکی از نامههای سپهبدی به بقایی در مورد ترمیم کابینه ساعد چنین مینویسد: «تعمق در نامههای او این نظریه را بجد مطرح میکند که سپهبدی رابط بقایی با کانونی پنهان و مرموز بوده و از این طریق در مقاطع حساس رهنمودهای آن کانون را به بقایی ابلاغ میکرده است. آن «مرشدی» که از طریق سپهبدی با بقایی سخن میگوید، کیست؟ این پرسشی است که پاسخ قطعی به آن با اسناد موجود ممکن نیست.» بقایی در اوایل سال 1326 دوره جدید روزنامه شاهد را منتشر کرد و چنان تاثیری با رسانهاش در ایران گذاشت که در انتخابات مجلس شانزدهم بهعنوان نماینده دوم تهران پس از مصدق به مجلس شورای ملی راه یافت. او که در این سالها در کنار مصدق و جبهه ملی قرار داشت در دوران نخستوزیری سپهبد حاجعلی رزمآرا به سرسختترین مخالف او تبدیل شد. هر چند بقایی یکی از امضاکنندگان طرح ملی شدن نفت بود در سالهای دولت مصدق از هیچ تلاشی برای زمین خوردن مصدق فروگذار نکرد. او که در حزب خود یعنی زحمتکشان با اعضای حزب توده درگیر شده بود به تدریج بساط مخالفت با مصدق را برداشت و این مساله تا آنجا پیش رفت که مظفر بقایی را عامل اصلی دوگانگی و اختلاف نظر مصدق و ابوالقاسم کاشانی دانستهاند. کار تا آنجا پیش رفت که بقایی بهعنوان یکی از کارگردانان وطنی کودتای 28 مرداد 32 نقش ایفا کرد و اعضای حزب او بودند که خانه مصدق را در روز کودتا ویران کردند. اما روزگار با کودتای 28 مرداد 1332، که بقایی خود از کارگردانان موثر آن بود، عوض شد و به عبارتی «نقش تاریخی وی نیز به پایان رسید و ستاره اقبال او به تدریج افول کرد.»
منبع: فرهیختگان
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید