چهره -وکیل الرعایا- از میان روایات تاریخی / نیما یافت آبادی

1395/8/25 ۰۷:۴۲

چهره -وکیل الرعایا- از میان روایات تاریخی / نیما یافت آبادی

یکی از معدود فرمانروایانی که نه تنها در ایران بلکه در طول تاریخ حکومت‌ها، نامش به عنوان انسانی نیک نهاد یاد می شود کریم‌خان زند است. برخلاف اکثر حکام آن زمان که قدرت بر خلق و خو و منش آنها نسبت به مردم اثر سوء می‌گذاشت و راه ستمگری و خود محوری را پیش می‌گرفتند او بر قدرتش مسلط بود و اجازه نداد منش رعیت نوازش متزلزل شود. دوره او، دوره رفاه و امنیت و اقتدار و آرامش بود به طوری که تا سال‌ها پس از وفاتش حکایات و روایات متنوع از خصایل و خلق و خوی خوش و اخلاق جوانمردانه و مرام مردمدارانه‌اش به صورت مکتوب و منقول ثبت شده و نهایتاً به ما رسیده است

 

یکی از معدود فرمانروایانی که نه تنها در ایران بلکه در طول تاریخ حکومت‌ها، نامش به عنوان انسانی نیک نهاد یاد می شود کریم‌خان زند است. برخلاف اکثر حکام آن زمان که قدرت بر خلق و خو و منش آنها نسبت به مردم اثر سوء می‌گذاشت و راه ستمگری و خود محوری را پیش می‌گرفتند او بر قدرتش مسلط بود و اجازه نداد منش رعیت نوازش متزلزل شود. دوره او، دوره رفاه و امنیت و اقتدار و آرامش بود به طوری که تا سال‌ها پس از وفاتش حکایات و روایات متنوع از خصایل و خلق و خوی خوش و اخلاق جوانمردانه و مرام مردمدارانه‌اش به صورت مکتوب و منقول ثبت شده و نهایتاً به ما رسیده است. تعدادی از این روایات مکتوب در منابع تاریخی عصر زند و قاجار آمده است که چند نمونه از آنها را می‌خوانیم. تاریخ نگارستان روایتی دارد که دیدگاه او نسبت به تولید داخلی و اقتصاد خودکفا را نشان می‌دهد:

«یکی از بازرگانان فرنگستان ظروف چینی برای کریم‌خان آورد و گفت لایق خان خداوندی این گونه ظروف چینی است، کریم‌خان دستور داد تا ظروف مسی کاشان را بیاورند سپس یکی از آن ظرف های چینی را پرتاب کرد و دردم بشکست بعداً مسی را پرتاب کرد سالم بر زمین رسید، به بازرگانان گفت صلاح کشور و مردم کشور من در این است که با این گونه ظروف خو گیرند که هر گاه پرتاب شد سالم ماند و به ساخته‌های کشور خرسند باشند تا تهیدست و درویش نگردند....» سرجان مالکوم در کتاب تاریخ ایران دو حکایت از کریم‌خان را نقل کرده است که یکی اشاره به مقوله امنیت در دوران او دارد و دیگری داستانی مشهور درباره گذشته اوست:

«عادت سلاطین ایران است که هرروز چند ساعت در دیوان مظالم زیاد نشسته، روزی کریم‌خان از کثرت آمد و شد مردم خسته چون هنگام مراجعت رسید برخاست درین اثنا شخصی فریاد برآورده طلب انصاف کرد کریم‌خان ایستاد و از او پرسید کیستی آن شخص گفت مردی تاجر‌پیشه‌ام و آنچه داشتم از من دزدیدند. کریم‌خان گفت وقتی که دزدیدند تو چه می کردی؟ مرد گفت خوابیده بودم کریم‌خان در هم رفته پرسید چرا خوابیده بودی؟ عارض گفت غلط کردم به سبب اینکه چنین دانستم که تو بیداری، کریم‌خان را این جواب مردانه خوش آمده، روی به وزیر آورد و امر کرد تا قیمت مال آن شخص را بدهند و گفت ما باید مال را از دزد بگیریم.»

«مکرر حکایت می‌کرد که وقتی در اردوی نادر سپاهی بودم فقر و فاقه مرا بر آن بازداشت که زینی طلاکوب از زین سازی دزدیدم و این زین را یکی از امرای افغان به او داده بود که اصلاح کند.روز دیگر شنیدم که زین ساز بیچاره در زندان است و حکم شده که طنابش بیندازند دل من بهم بر‌آمده زین را برده در همان جایی که برداشته بودم گذاشتم و صبر کردم تا زن زین‌گر آمده آن را دید از فرط شادی نعره زد و فی الفور بر زمین افتاد و دعا کرد که کسی که این زین را واپس آورد خدا آنقدر به او زندگی بدهد که صد زین طلاکوب به خود بیند و من یقین دارم که از دعای آن زن بود که من به این دولت رسیدم.» حکایت بعدی از تاریخ نگارستان مخالفت او با هرگونه چاپلوسی اطرافیان را نشان می‌دهد: « وقتی یکی از شیادان خدمت کریم‌خان آمد و مدعی شد که کور بوده و شفا یافته، پرسید چگونه شفا یافتی گفت با امامزاده ایناق پدر خداوند روی زمین رفتم و از او شفای چشم خود خواستم. خان زند از این سخن در خشم شد و گفت ای مردک پدر من مردی قتال و سفاک بوده چگونه مقام کرامات اولیای او را دست داده پس بفرمود تا شیاد را شکنجه کردند و نفی نمودند تا دیگر گرد چنین کراماتی نگردد.» حکایتی دیگر دیدگاه او را نسبت به اموال حکومتی نشان می‌دهد و به حساسیت او بر راه‌های تأمین آن اشاره می‌کند. نویسنده رستم التواریخ می‌گوید: «تاجری از اهل هندوستان در شهر شیراز وفات یافت و مبلغ صد هزار تومان از او به جای ماند، بی‌آن که وارثی داشته باشد. بزرگان دولت بدو گفتند که این تاجر در ایران بدون وارث است.به عادت شاهان گذشته که اموال و ماترک بدون وارثان می بایست به خزانه دولت برگردد، این اموال باید به نفع دولت ضبط شود. کریم‌خان که چنین عملی را شایسته مقام سلطنت نمی دانست بلکه چنین پیشنهادی را توهین‌آمیز تلقی می کرد خشمگین شد و فریاد برآورد: ما مرده شوی نیستیم، اموالش را نگه دارید تا وارث یا وارثانش پیدا شوند.» نویسنده روضه الصفا ناصری نیز در کتابش، حکایتی آورده که عقیده خان زند را نسبت به قشر بیکار و به کار کشیدن آنها نشان می‌دهد: «وقتی در خارج شیراز تکایا ساختن فرمود، درویشی عرض کرد که: مرا هم تکیه بسازند که فقرا و غربا شب در آنجا بیاسایند. وکیل به ساختن امر کرد. یکی از حاضران گفت: این درویش مردی بنگ و باده خوار است برای این طایفه چه تکیه باید ساخت؟ کریم‌خان انعامی به درویش داد و گفت: اکنون که چنین مخارج نیز دارد وظیفه بدو باید مستمر کرد که چنانکه خواهد معیشت کند و از صادر و وارد شرمگین نماند. به حکم وی وظیفه بدادند و تکیه بساختند و هنوز باقی است.» و در کتاب خاطرات و خطرات ، ریشه ضرب المثل رایج در جنوب ایران، معروف به قوش کریم‌خانی ذکر شده است. این عبارت هنگامی مورد استفاده قرار می گیرد که مجموعه‌ای زحمت و هزینه حفاظتش زاید بر سود و فایده آن باشد، یا شخصی بیش از حد زحمت و تلاشش توقع حقوق و دستمزد داشته باشد. در این گونه موارد آن مورد خاص را به قوش کریم‌خانی تشبیه و تمثیل می‌کنند و عطای فایده‌اش را به لقای توقع و مزاحمتش می‌بخشند. در کتاب مذکور چنین آمده: «برای کریم‌خان بازی آوردند. گفت برای چیست؟ گفتند شکار می کند. گفت رها کن سی خود بگیرد، سی خود بخورد!»

منابع:

تاریخ نگارستان - احمد بن محمد غفارى کاشانى-ص 432/تاریخ ایران - سرجان مالکوم- ص 457/رستم التواریخ - محمد هاشم عاصف- ص 360/ روضه الصفای ناصری - رضا قلی خان هدایت-ص 7211/ خاطرات و خطرات - مهدیقلی هدایت- ص 302

 منبع: روزنامه ایران

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: