1395/8/23 ۰۷:۳۵
«و چنین ادعا میکنند که ارومیه شهر زرتشت است و مغان آن را بنیان نهادهاند». این سخن، نخستین جملهای است که آبراهام ویلیامز جکسن زبانشناس آمریکایی پیش از روایت سفر به شهر ارومیه بیان میکند. او سپس نمونههایی دیگر نیز در اینباره آورده اما سرانجام این سخن را عجیب و احتمالا اشتباه دانسته است. آبراهام جکسن در نیویورک زاده شد. او در مدرسههای خصوصی دانش آموخت و پس از ورود به دانشگاه زبان سانسکریت را فراگرفت. این آمریکایی تحصیلات عالیهاش را در زمینه زبانشناسی در دانشگاه کلمبیا ادامه داد. او بعدها استاد همین دانشگاه شد و ٤٠ سال زبانهای هندوایرانی از جمله زبان اوستا را آموزش داد
ترک کدام سرزمین باستانی ایران، جهانگرد آمریکایی را «سخت دلتنگ» کرد «و چنین ادعا میکنند که ارومیه شهر زرتشت است و مغان آن را بنیان نهادهاند». این سخن، نخستین جملهای است که آبراهام ویلیامز جکسن زبانشناس آمریکایی پیش از روایت سفر به شهر ارومیه بیان میکند. او سپس نمونههایی دیگر نیز در اینباره آورده اما سرانجام این سخن را عجیب و احتمالا اشتباه دانسته است. آبراهام جکسن در نیویورک زاده شد. او در مدرسههای خصوصی دانش آموخت و پس از ورود به دانشگاه زبان سانسکریت را فراگرفت. این آمریکایی تحصیلات عالیهاش را در زمینه زبانشناسی در دانشگاه کلمبیا ادامه داد. او بعدها استاد همین دانشگاه شد و ٤٠ سال زبانهای هندوایرانی از جمله زبان اوستا را آموزش داد. جکسن به دلیل توجه و تمرکزی که بر زبان و ادبیات داشت، یکی از محققان نامدار آمریکا در حوزههای زبان، ادبیات، دین و آیین در حوزه ایران باستان به شمار میرفت. دولت ایران از اینرو به او نشان شیر و خورشید داد. دارالفنون نیز به جکسن درجه علمی افتخاری اهدا کرد. او کتابهایی مهمی چون «زرتشت، پیامبر ایران باستان» و «زبان اوستایی» منتشر کرد. این جهانگرد آمریکایی در سال ١٩٠٣ میلادی برابر با ١٢٨١ خورشیدی برای نخستین بار به ایران آمد. کتاب «ایران در گذشته و حال» که در واقع سفرنامه او است، دستاورد این سفر به شمار میآید. ویلیامز جکسن در این کتاب شرحی دلانگیز از سفر خود نگاشته و آگاهیهای فراوان تاریخی و باستانشناسی ارایه داده است که از احاطه و مهارت او در این زمینهها به ویژه بر تاریخ ایران نشان دارد. سفرهای دوم و سوم او به ایران به ترتیب در سالهای ١٢٨٥ و ١٣٠٤ خورشیدی انجام گرفت. جکسن چند سال بعد در ١٣١٥ خورشیدی درگذشت. روایت سفر او به منطقه کهن شمال غرب ایران، به شهر ارومیه، جذابیتهایی فراوان در خود نهفته دارد.
دشت بارور «بهشت ایران» پرستو رحیمی: جکسن در زمان ورود به شهر، از حس و حال خود و شهر نوشته است «هنگامیکه به شهر ارومیه وارد میشوید در خود همان حالی را حس میکنید که از دیدن غالب شهرهای ایران به شما دست میدهد. پارهای از کوچهها نسبتا پهن است و در بعضی جاها کوشیدهاند تا آنها را با قلوهسنگهایی که از بستر رودخانه به دست میآورند، سنگفرش کنند». او سپس درباره وضعیت اقلیمی آنجا میگوید «از نظر جغرافیایی شهر ارومیه این نیکبختی را دارد که در دشت بارور «بهشت ایران» واقع شده و هوایش سازگار است، اگرچه گاهی، پس از زمستانی بسیار سرد، به شدت گرم میشود». تپه دیکاله؛ کودی برای زمین اشتیاق این زبانشناس آمریکایی برای بررسی تپههای باستانی پیرامون ارومیه به اندازهای بوده که دو ساعت پس از رسیدن به شهر، بیدرنگ به سوی بزرگترین تپه با نام دیکاله روانه میشود. او توضیح میدهد در کنار ارومیه ده تا دوازده نمونه از تپههای باستانی دیده میشود که با خاکستر پوشیدهاند و به همین دلیل محلیها به همه آنها «تپههای آتشپرستان» میگویند. او البته برآن میشود که این مسأله تنها درباره برخی از آنها صادق است. جکسن پس از گذر مسیری هموار، به قریه دیکاله و تپههای باستانی آنجا میرسد و درباره آنجا چنین مینویسد «تپه خاکستر آنجا سیصد یا چهارصد متر درازا و تقریبا به همین مقدار پهنا دارد و بلندی آن در حدود سی متر است». به گفته ویلیامز جکسن از اندازه این تپه همواره کاسته میشود چون روستاییان دیکاله به ویژگی قلیایی خاکستر پی برده، از آن برای تقویت زمینهای کشاورزی بهره میبرند «ازاینرو، تپه را سوراخ کرده، شکافته، گود کرده، نقب زده و در بسیاری جاها آن را به قطعاتی تقسیم و از هم جدا کردهاند». تپه ترمنی؛ کارگران بتشکن «روز دیگر دستهای برای بازدید از تپه خاکستری دیگری فراهم کردیم و بدین قصد به سوی ترمنی واقع در ده کیلومتری مشرق ارومیه راندیم». سیاح آمریکایی در راستای اهداف و علایق خود، هر روز یکی از تپههای باستانی ارومیه را بازدید میکرده است. سطح این تپه مخروطی که به نظر وی روزگاری بنیاد بنایی کهن بوده، از سفالهای شکسته و ظروف سفالین با کارکردهایی گوناگون انباشته بوده است. این ظرفها به روایت وی «به واسطه کندوکاوهای اتفاقی از زیر خاک درآمده بود و اهالی محل نمونههای فراوانی از ظروف سفالینی که بدینسان از زیر خاک درآمده بود داشتند». او سپس به کشف بتی در این تپه اشاره میکند که محلیها هنگام کندن چاه یافتاند «در این تپه چندان کندوکاو نکردهاند اما در حدود پانزده، بیست سال قبل که در نزدیک قله آن چاهی میکندهاند، بتی که حجمی نسبتا عظیم داشته، یافتهاند و بدبختانه کارگران که مسلمان بودهاند آن را شکستهاند». گویتپه؛ گورستانی کهن گویتپه که در جنوب شرقی ارومیه قرار دارد چهارمین تپهای است که آبراهام جکسن در سومین روز دیدار میکند. او به راهنمایی کشیش کلیسای نسطوریان که بر فراز این تپه ساخته شده است، درمییابد به هنگام ساخت کلیسا به زیرزمینی برخورده و در آنجا مجسمهای سنگی یافتهاند که آن را خریده و به آمریکا فرستادهاند. جکسن ادامه میدهد: «پس از بازگشت به آمریکا این مجسمه سنگی استوانهایشکل را در موزه هنرهای زیبای متروپولیتن شهر نیویورک یافتم». وی در کتاباش تصویری از این مجسمه سنگی منتشر کرده است. توضیحی مفصل از حکاکیهای روی این سنگ، بخش بعدی سفرنامه جکسن را به خود اختصاص داده است «شکل این استوانه مانند یکی از آن حلقههایی است که دستمالهای سر سفره را لوله میکنند و در آن جای میدهند. نقوش و اشکالی که بر آن کندهاند همان شمش خدای آفتاب است که در حال بیرون آمدن از دروازه مشرق است و دیگر خدایان نیز همراه اویند. شمش چماقی بر شانه راست خود نهاده و سلاحی به دست چپ گرفته است و پای چپ خویش را بر فراز پشتهای نهاده است». همچنین یافتن تعدادی استخوان در منطقه، سیاح را به این نتیجه میرساند که بخشی از گویتپه در گذشتههای دور گورستان بوده است. گفتههای کشیش نسطوری و نیز ملک شمعون، فردی از مردم آن دیار که به منزلاش مهمان بوده است، او را در این نظر راسخ میکند «کشیش میگفت: بنابر مشاهدات خود بسیار اتفاق میافتد که در گویتپه خمهای سفالین بزرگی که پر از استخوان است از زیر خاک بیرون میآورند و این نکته نشان میدهد که در روزگار قدیم جسد مردگان را در این خمها میگذاشتهاند و دفن میکردند». او بر همین اساس نشانههایی در منطقه میجوید «نیک پیداست که گویتپه نه همان آتشگاه باستانی به شمار میرود، بلکه قسمتی از تپه را نیز به گورستان اختصاص داده بودهاند. در جایی که راهی ژرف در تپه پدید آورده بودند عدهای گور دیدیم که از زیر خاک به در آمده بودند. به بررسی مقبرهای پرداختیم؛ تابوتی بود سنگی، که قسمتی از سنگ بالا و قسمتی از سنگ پهلوی آن که هر دو سفید رنگ بود سالم و دستنخورده بود». گردشی نوروزی در شهر بازدید از تپه چیچلی، روستای سارالان و روستای دیزجتکه، برنامه سفر سیاح آمریکایی را در روزهای بعد دربرمیگرفته است «دو روز بعد، روستای سارالان که قسمتی از آن بر روی یک تپه خاکستر ساخته شده است و در همان راه قرار دارد [را بازدید کردم] و در آنجا من خرابههای بنایی را که در ضمن کاوش کشف شده بود دیدم، و نیز قطعاتی از تنوری بزرگ، تنور ترکی و تنور پهلوی و فارسی و تنوره به زبان اوستایی و نیز تکههایی از یک خم بزرگ شراب را مشاهده کردم. نزدیک آن محل در همان جهت جنوبی روستای «دیزجتکه» قرار دارد که بر روی یکی از تپههای بسیار بزرگ ساخته شده است که آثار خاکسترهای آن در این حدود که ما بودیم کاملا دیده میشد». جکسن عید نوروز را نیز مهمان ارومیهایها بوده است؛ همین مسأله موجب میشود توصیفهایی جذاب درباره آیینهای ایرانیان و پیامدهای آنها در زندگی این مردمان ارایه دهد «چون اقامت من در ارومیه مصادف با وقتی شده بود که هنوز عید نوروز یا جشن سال نو ایرانیان پایان نیافته بود فرصتی بسیار نیکو به دستم افتاد تا با زندگانی مردم ایران بهتر آشنا شوم». نوشتههای وی بیشتر انواع مراسم و آیینهای ایرانیان در نوروز را دربرمیگیرد که بسیاری از آنها برایش جذاب و یادآور اندیشههای زرتشت بوده است «عید نوروز دو هفته است و با همان شور و نشاطی برگزار میشود که هزار سال پیش برپا میشده است. میزبان به کسانی که به دیدن او میروند، با عرضه کردن سینیهای بزرگ پر از شیرینی و آبنبات، خوشآمد میگوید و دوستان از این نعمتها برای یکدیگر میفرستند زیرا به موجب سنت، کسی که در بامداد نوروز پیش از سخن گفتن مذاق خود را با شیرینی شیرین سازد و تن خویش را روغن مالد در بیشتر روزهای سال از بیشتر بلاها در امان میماند». سنت دیدوبازدید ایرانیان در نوروز، وی را به منزل مجدالسلطنه حاکم ارومیه و پس از آن به دیدار با کهنسالترین سید ارومیه و نیز روحانیون میکشاند. جهانگرد آمریکایی پس از این بازدیدهایی زمانبر، در شهر میگردد «مدت ملاقات بسیار طولانی شد، چون دید و بازدیدهای ایرانیان بسیار طولانیاست، سرانجام زمان جدایی فرارسید، آنگاه پیاده از میان کوچهها به خانه بازگشتم و قصدم از پیادهروی آن بود که شهر را بیشتر تماشا کنم». او در این مسیر از دیدنیهای شهر مینویسد «از دیدنیهای ارومیه نواختن نقاره و کوفتن دهل در وقت غروب است. این نوبت زدن شامگاهی را در جایی میزنند که نقارهخانه نام دارد و در مجاورت دروازه ارگ واقع است. بازارهای ارومیه دیدنی نیست اما در پارهای از دکانها مقدار نسبتا فراوانی کالای اروپایی دیده میشود. در کوچههای شهر تراکم و ازدحامی که از نشانههای شهرهای پرجمعیت است به چشم نمیخورد». تختسلیمان؛ شهر ویران باستانی سیاح و زبانشناس آمریکایی، از منطقه احمدآباد کورهراهی را در مسیر کوههای آتشفشانی میگذراند تا نیم ساعت بعد به منطقه باستانی تخت سلیمان برسد؛ جایی که یکی از سه آتشکده بزرگ ایران در دورههای باستانی بوده است «چون بر قله زندان بایستید مناظر زیبایی را در پیرامون خود میبینید. از هر سوی کوههای بلند قد برافراشتهاند. یکی از آنها در شمال «تخت بلقیس» نام دارد و بر پایه افسانهها حضرت سلیمان بر فراز آن قصری ییلاقی ساخته بود. در دامنه کوه زندان از اسب فرود آمدم. همین که به ویرانهها نزدیک شدم باروی بزرگ و برج عظیم با اندازههای واقعی خود پدیدار شد». او در ادامه سفر خود، آزمایشی برای تعیین ارتفاع دریاچه عمیق تخت سلیمان انجام میدهد «شاید نیم ساعت گذشت تا من توانستم به دامنه کوه زندان سلیمان برسم. ارتفاع این کوه در حدود ١٣٧ متر از سطح دشت است و بر فراز آن مخروط عظیمی از جوشسنگهای سخت تیره آتشفشانی قرار دارد که در نتیجه فوران درون آتشفشان به وجود آمده است. مردم محل این چاه قیفمانند را بیپایان میپندارند و جای گفتوگو نیست که عمق آن باید در حدود چندین صد متر باشد و مبنای این نظر مدتزمانی است که از لحظه افکندن قطعهای سنگ تا رسیدن آن به قعر چاه حساب کردهام». شرح این بنا و بررسی همه جزییات آن توصیفهای ویلیامز جکسن را تکمیل میکند «در داخل محوطه نخستین نکتهای که جلب نظر میکند بقایای دو دیوار سنگی و آجری است که روزگاری قسمتی از بنای نسبتا بلند رو به مشرق را تشکیل میداده است. طرح یا خطوط کلی بنا به شکل گنبدی است». جکسن سپس به فضای جغرافیایی و بناهای گوناگون برجایمانده در این منطقه اشاره میکند «یکی از مختصات بسیار جالب تخت سلیمان استخر [دریاچه] عمیقی است که در محوطه آن دیده میشود. این استخر ساخته دست بشر نیست، و طبیعی میباشد. معلوم است که به واسطه حوادث آتشفشانی به وجود آمدهاست. آب آن بینهایت زلال است اما طعمش اندکی شور یا آهکی است. رسوبات آهکی این نهر مسیری مارپیچی به وجود آورده است که مردمان محل آن را به نام اژدهای افسانهای اژدهاک میخوانند». او روایتهایی گوناگون از کتابهای تاریخی میآورد تا ثابت کند برخلاف آنچه راولینسون معتقد بوده تخت سلیمان پایتخت ماد است، نه تنها هیچ ارتباطی به این سلسله ندارد، که «تخت سلیمان در واقع شهر باستانی شیز است. و هنگامیکه بر بام بناهای آن میایستیم خرابههای آتشکده تاریخی آذرگشنسب را در برابر دیدگان خود میبینیم». شهر ارومیه، با جغرافیای جذاب، آبوهوای مطلوب، تپههای شگفتانگیز باستانی، آیینهای دلربای نوروزی و تخت سلیمان افسانهایاش برای ویلیامز جکسن، خاطرهای فراموشناشدنی برجای میگذارد. وی درباره ترک این شهر مینویسد «هنگامی که بر اسب خود سوار شدم تا خود را به کاروانی که بار مرا میکشید برسانم، سخت تنگدل بودم». * همه مطالب درون گیومه از کتاب «ایران در گذشته و حال» آورده شده است.
منبع: شهروند
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید